حُجره ےمن!
#خاطره_حبیب تو مترو محمدیه نشستیم
فضای مترو متاسفانه بشدت اسیدی بود
یه بنده خدا که بهش میخورد آدم بدی نباشد رو به ما کرد و گفت عهههههه!!!
ایرانی!!!
و اندکی سخن گفت
گفت ک جمعه ها وقتی پا به مترو میگذاریم انگار وارد کشور دیگری میشویم ...
اندکی که سخن گفت ، عرض کردم داداش گلم ۳۳ تا ایرانی به علاوه من تو مترو هست بیا نگا کن ذوق کنی
از مترو که پیاده شدم صدایی از پشت سرم آمد که حاجی! حاجی!
دیدم یکی از آن سربند ها را هم کف دست من گذاشت و با حالت ذوق خداحافظی کرد.
رفیقم چفیه به دوشش انداخته بود
بقیه رفقا بهش گفته بودن علی! چفیتو بردار میکشنت.
من بهش گفتم داداشی آفرین که چفیه گذاشتی!
بعدش به من گفت که یک خانم بی حجاب با دیدن وجهه اش حجابش را بدون تذکر درست کرده ...
این است اثر حضور!
بحث اینجاست که سید !
مردم ، مذهب و دین و خدا را دوست دارند!
حتی همان بی حجاب و کم حجاب!
این یک عشقی است که نان حلال خورانده بهشان
عده ی خیلی کمی اند که لجوج اند!
باید این عشق را به موقع برایشان کبریت بزنیم و روشنش کنیم
حُجره ےمن!
بحث اینجاست که سید ! مردم ، مذهب و دین و خدا را دوست دارند! حتی همان بی حجاب و کم حجاب! این یک عشقی
ولی به قول حاجی پناهیان
ما باید از دینداری خودمون لذت ببریم تا بقیه هم جذب بشن
حُجره ےمن!
ولی به قول حاجی پناهیان ما باید از دینداری خودمون لذت ببریم تا بقیه هم جذب بشن
اوم
باید دین را خوشکل نشان بقیه بدهیم