eitaa logo
کانال مشترک،جناتیان و خدادادی
399 دنبال‌کننده
277 عکس
205 ویدیو
190 فایل
پند/ پدر/مادر/شهید/ و دهها مورد دیگر
مشاهده در ایتا
دانلود
نمیداند کسی مرگش کجا ی این جهان باشد چه حالی میرود زاینجا چه وقتی از زمان باشد دم مرگش کسی گیرد سرش را بر سر زانو ویا تنها بمیرد مردن او در نهان باشد بوقت رفتن از دنیا بود ایمان او کامل ویا بیدین بمیرد مردنش چون کافران باشد در این عالم بگیرد خو به علم معرفت آیا؟ ویا در ظلمت عقلانی اش چون جاهلان باشد به دنیا درپی شرّبود ویا عبدِ درِ خالق ؟ به فردا در صف خوبان ویا از عاصیان باشد ولی آنقدر یقین دارم اجل  گیرد گریبانم رسد روزی تنم همچون درختی  در خزان باشد بشر گردد سلیمان و شود انگشترش دستش اسیر مرگ میگردد به قصرش گر نهان باشد چو در قبرش بگذارند و بر  رویش لحد چینند در آندم طعمهٔ مور و به دفعش ناتوان باشد نباشد همرهش مالی ویا فرشی شود بستر اگر همچو تهمتن یا سلیمان جهان باشد رسد روزی گزار او به پای میز  عدل حق در آنجا شاهدان دست وسروپا وزبان باشد خوشا آنکس کند کاری زبهر روز عقبایش در آن روزی که وانفساست  نجات او از آن باشد چه کردی ای (صفا) آن دم بکار آید به روز سخت در آن روزی که وانفساست بداد تو همان. 🔸️شاعر: https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f 🥀🕊🥀🕊🥀
در این دنیا کسی چون مُرد بس محبوب می‎گردد اگر بد بود در دوران عمرش خوب می‎گردد نبود از بهر کالایش خریداری اگر دیروز ولی بعد از وفاتش جنس او مرغوب می‎گردد همه مُرده پرستیم ای خدا عشق و محبّت کو چرا مهر و وفا از قهر ما مغلوب می‎گردد نمی‎خندیم تا هستیم با هم، لیک بعد از مرگ ز گریه چشم ما چون دیدۀ یعقوب می‎گردد چرا در روزگار خوش سراغِ هم نمی‎گیریم زمانی باخبر گردیم که آشوب می‎گردد وفا و همدلی و عشق دل را می‎کند آباد ولی با کینه قلب از جنس سنگ و چوب می‎گردد برو «لاطف» سراغ از دوستان و بستگانت گیر که هر کس غافل از اقوام شد مغضوب می‎گردد https://eitaa.com/joinchat/2711552203Cf097dc164f 🥀🖤🥀
⚫️⚫️⚫️🌹🌹🌹🔷🔷🔷🔴🔴🔴🔴🔵🔵🔵🔵❤️❤️‼️ شده ایام عید و  وقتِ دیدار چقدرخوب است شویم از خواب بیدار بهاران موقع حی و نشاط است خداوند بانی  کلّ حیات است هر آنچه خواب هست بیدار گردد زمین و دشت ،سبزه زار گردد دلیلی است بر قیامت گر بصیری که روزی زنده گردی گر بمیری بیا بنگر تو بر بستان و صحرا چگونه سبزه و گل گشته پیدا چه کس اشجار  ،حی و زنده کرده چه کس سبز ، آن گل رونده کرده چه کس قادر بود بر اینچنین کار به غیر از  آن خدای حی و دادار مبادا غره  گردی در زمانه بیاری بر معاد حق بهانه بگویی کیٖ ازآنجا کرده رجعت عزیزم شک مکن تو بر قیامت کسی که از عدم. داده وجودت درست کرده تمام تارو پودت دگر بار از برایش باشد آسان ترا خلقت نماید حی یزدان بیا بشنو زمن تا میتوانی بکن فکر قیامت در جوانی بهار است و دگرگون کن تو رفتار مکن خلق خدا را. هرگز آزار در این ایام  تو با دوستان و اقوام بیا بشنو و بنما صله ارحام که دنیا خواه و ناخواه یک دو روزه بیا مگذار که فرصت ها بسوزه پس از مردن نمائی آه و زاری کنون که زنده ایی بنما تو کاری (صفا) تو با عزیزانت وفا کن محبت را تو از بهر خدا کن 🌹🌹🌹🌹 شاعر حاج قاسم جناتیان قادیکلایی
📚فلسفه «نوپوشی» در نوروز ... رسم پوشیدن لباس نو در نوروز از طبیعت اخذ شده است. این باور کهن را در نوشته ها، توصیه ها و توصیف های نوروزی همواره می بینیم که از طبیعت پیروی کنیم، از درختان یاد بگیریم و با آمدن بهار، لباس نو بپوشیم که شگون شادمانی و آرامش است. سفرنامه نویسان دوره صفویه و قاجاریه، در شرح و وصف جشن های نوروزی از لباس های فاخر مردم فراوان یاد کرده اند. از جمله شاردن در سیاحت نامه خود می نویسد: «ایرانیان برای نوروز نام های مختلفی نهاده اند از آن جمله آن را"عید لباس نو"می خواندند. چون هر کس هر اندازه ای ندار باشد در این جشن یک دست لباس نو به تن می کنند...» ای‌ کاش مردم فلسفه‌ی اخلاق نو پوشیدن هم یاد میگرفتن ای کاش مردم خودشون رو مجاب میکردن هر سال یه اخلاق خوب به خلقهای گذشته شون اضافه کنن
📚 دنیا هست عبرت بگیریم این قصه را پلیسی عراقی روایت می کند که خود شاهد ماجرا بوده است ؛ میگفت : مردی بود که قصابی داشت ، هر روز حیوانی را سر می برید و به فروش می رساند .... در یکی از روزها زنی را در آن طرف خیابان دید که روی زمین افتاده بود ... به آن طرف دوید تا کمکش کند اما زن را در حالی یافت که چاقویی در سینه اش فرو کرده و رها ساخته بودند ،مرد تلاش کرد که چاقور را از سینه اش بیرون بیاورد و مردم او را در این حالت دیدند و با پلیس تماس گرفتند واورا متهم به کشتن آن زن نمودند ، پلیس او را برای تحقیقات به اداره برد و هر چه مرد ادعا کرد که بی گناه است و قضیه چنین نیست و قصد کمک داشته است حرفش را باور نکردند ... دو ماه را در زندان سپری کرد و بالاخره حکم اعدام برای او صادر کردند ... مرد که دیگر چاره ای برای خود نیافت به آنان گفت که قبل از اینکه مرا اعدام کنید بگذارید حرف خود را بزنم ... من قبلا در رودخانه با قایق کار می کردم و مردم را از یک سوی رودخانه به سوی دیگر می رساندم ..اما یک روز زنی را سوار کردم که آن زن بسیار زیبا بود و من در فکرش افتادم ... به خواستگاریش رفتم واو نپذیرفت تا اینکه یک سال گذشت و باز آن زن سوار قایقم شد و بچه ای را که پسرش بود همراه داشت ... من به او گفتم اگر خودت را در اختیارم نگذاری فرزندت را در آب غرق می کنم واو نپذیرفت و من سر فرزندش را در آب کردم ... آن زن با تمام توان خود فریاد می کشید اما فایده ای نداشت زیرا که کسی صدایش را نمی شنید .. پسر زیر آب صدایش قطع شد .. ومن او را در آب انداختم . سپس آن زن را کشتم و اورا نیز به آب انداختم ... در آن موقع کسی نفهمید و امروز این جزای همان کار است که می بینم ... ....‌اما این زن را من نکشته ام پس دنبال قاتل او بگردید.... هرگز نتوان رست ،ز زنجیر مکافات عمل گر نشد پای پدر ،دست پسر می شکند.
مجلس یادبود مرحوم احمد رحیمی فرهنگیان گله محله .aac
21.4M
مداح حاج مجتبی فرهادی ۰۹۱۱۹۱۱۲۵۰۴سال ۱۴۰۲چهارم فروردین
مجلس پدر مرحوم رحیمی.aac
21.33M
پنجم فروردین ۱۴۰۲مداح حاج مجتبی فرهادی اشعار استاد جنتیان
( سلام الله علیها ) حجه الاسلام والمسلمین اَلسَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةُ الزَّهرا ،آجَرَکَ الله فی مُصیبَتِ اُمِّک ، بزارید از همین امروز شروع کنم ، بدن خانومشو دفن کرد ، دیدن گریه امان پیغمبر(ص) رو گرفته ، هم تو قبر داره زار زار گریه میکنه ، هم خدیجه رو دفن کرد ،لحد وچید ...اینقده گریه کرد .... هرچی زیر بغلشو گرفتن دلش آرام و قرار نداشت ، یه پیغمبر(ص) بود و یه فاطمه ۵ ساله... برگشت منزل ، هنوز قطرات اشک روی صورت مبارک غلطان بود ، فاطمه آمد ، دورِ بابا می گشت ،... هی میگفت : اَینَ اُمّی ؟ اَینَ اُمّی ؟ اَینَ اُمّی ؟ بابا بگو ببینم ، مادرم کجاست ؟ پیغمبر(ص) ، بغلش گرفت ، آرومش کرد ، بوسیدش ، فرمود : دخترم ، جبرئیل برام خبر آورد ، مادرت توقصری از قصرهای بهشتیه ، نگران نباش .... ها ... امشب دلهاتون رو میخام ببرم یه جایی که خیلی باهاش کار داریم ، هر گِره کوری به کارت بخوره ، میری سراغ این آقا ... اینجا یه دختر بود ، سراغ گرفت ، جلوی باباش سد شد ، هی میگفت : اَینَ اُمّی ؟ اَینَ اُمّی ؟ یه نازدانه ای هم ، کربلا من می‌شناسم ، تا دید بابا داره از علقمه میاد ، جلوی بابا سد شد، هی دورِ ابی عبدالله میگشت ، هی می گفت : اَینَ عَمّی ؟ بابا اَینَ عَمّیَ العَبَّاس ؟ اینجا دیگه ابی عبدالله نتونست طاقت بیاره ،حسینم گریه کرد ، تا ابی عبدالله گریه کرد ، نوشتن زینب هم رسوند خودشو ، گریه کرد ، زینب هم سوال کرد : اَخی ، اَینَ اَخیَ العبَّاس ... گریه ابی عبدالله بیشتر شد ... حواله کن ... ها ... از شام غریبان اُمُّ المومنین رفتیم علقمه و روضه قمربنی‌هاشم ... ها ... داداش بگو ببینم برادرم عباس رو چه کردی ؟ جواب سکینه و جواب زینب هردو رو اینجوری داد، آمد عمود خیمه عباس رو کشید ، یعنی دیگه آماده ی اسیری بشید ، حسین ...
🔘داستان کوتاه مرد تاجری در شهر کوفه ورشکست شد و مقدار زیادی بدهکار گردید، به طوری که از ترس طلبکاران در خانه اش پنهان شد، و از خانه بیرون نیامد، تا اینکه شبی از ماندن در خانه دلتنگ گردید. بنابر این نیمه شب از خانه خارج شد و برای مناجات به مسجد رفت، و مشغول نماز و راز و نیاز به درگاه خداوند بی نیاز شد و در «دعاهایش از ارحم الّراحمین خواست که فرجی بفرستد و قرض هایش را ادا فرماید، و صدای ضجه و یا الرحمن الراحمین اش تمام فضای مسجد را پُر کرده بود». در همان زمان بازرگان ثروتمندی در خانه اش خوابیده بود، در خواب به او گفتند: «اکنون مردی، خدای ارحم الراحمین را می خواند و از خدای مهربان و بخشنده ادای دین خود را می طلبد، برخیز و قرض او را ادا کن.» بازرگان ثروتمند از خواب بیدار شد، وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دوباره خوابید، باز در خواب همان ندا را شنید، تا اینکه در مرتبه سوّم برخاست و هزار دینار با خود برداشت و سوار شتر شد، آنگاه مهار شتر را رها کرد و گفت: آن کسی که در خواب به من امر کرد که از خانه خارج شوم، خودش مرا به مرد محتاج خواهد رسانید. شتر کوچه های شهر را یکی پس از دیگری پیمود و در برابر مسجدی توقّف کرد، تاجر پیاده شد و به طرف مسجد رفت، ناگهان متوجّه شد از درون مسجد صدای گریه و زاری می آید و کسی صدا می زند یا ارحم الرّاحمین... داخل مسجد شد، پیش تاجر ورشکسته رفت و گفت: ای بنده خدا، سر بردار، زیرا خدای ارحم الراحمین دعایت را مستجاب کرد. آنگاه هزار دینار پول را به او داد و گفت: «با این قرض هایت را بپرداز و مخارج زن و بچه هایت را تأمین کن و هر وقت این پول تمام شد و باز محتاج شدی، اسم من فلان، و محلّ کارم فلان جا است و خانه ام در فلان محلّه می باشد، به من مراجعه کن؛ تا دوباره به تو پول بدهم.» تاجر ورشکسته گفت: «این پول را از تو می پذیرم، زیرا می دانم عطا و بخشش خدای ارحم الراحمین است، ولی اگر دوباره محتاج شدم پیش تو نمی آیم». بازرگان گفت: «چرا؟ پس به چه کسی مراجعه می کنی؟» تاجر ورشکسته گفت: «به همان کسی که امشب به او عَرْضِ حاجت کردم و او تو را فرستاد تا کارم را درست کنی. بازهم اگر محتاج شوم، از او که مهربانترینِ مهربانان و بخشنده ترینِ بخشنده ها است، ارحم الرّاحمین است کمک و یاری و مساعدت می خواهم که هیچ وقت بنده هایش را از یاد نمی برد. اگر محتاج شوم باز هم به خدایم که به من نزدیک تر است و دعایم را مستجاب می کند روی می آورم و از او می خواهم، و او هم وسائلی مانند شما را برایم می فرستد و کارم را اصلاح می کند».   📗 ، ج 1 ✍ شهید آیت الله دستغیب
 🍀🍀🍀میزنم سبزه گره تا گره ای وا گردد سالمان سال ظهور گل زهرا گردد میزنم سبزه گره نیتم اینست خدا یوسف گمشده ی ارض و سما برگردد اللهم عجل لولیک الفرج سیزده بدر مهدوی🍀🍀🍀🍀
در یکی از روستاها کشاورزی زندگی می کرد که الاغ پیری داشت؛ از بد روزگار یک روز، الاغ به درون یک چاه عمیق افتاد! کشاورز هر چه سعی کرد، نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد! تصمیم گرفت برای این که حیوان بیچاره بیشتر زجر نکشد، چاه را با خاک پر کند تا زودتر الاغ بمیرد و مرگ تدریجی او را عذاب ندهد! هر بار که با سطل روی سر الاغ خاک می ریخت، الاغ خاک ها را می تکاند و  زیر پایش می ریخت!  کشاورز همین طور بر سر الاغ خاک می ریخت و او هم خاک ها را زیر پایش می گذاشت و بالا می آمد تا این که به لب چاه رسید و از آن خارج شد ! مشکلات نیز همانند خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: یا زنده به گور شویم یا از آن ها سکویی بسازیم برای صعود!
( علیه السلام ) به تولای علی قدو بالای علی و به زهرای علی الهی العفو به هیاهوی علی تیغ ابروی علی زور بازوی علی الهی العفو اگه دنیا بشه دریا و دریا بشه جوهر همه برگ درختان بشه دفتر مینویسم علی ای حیدر علی رویامه علی آقامه پِی دنیا نیستم علی دنیامه به علیأ به علی الهی العفو2 علی رویامه علی آقامه اگه زهرا مادرم باشه علی بابامه به دل زار علی غم بسیار علی به علمدار علی الهی العفو به کرامات علی به مناجات علی و به سادات علی الهی العفو اگه عالم بشه غوغا بشه محشر کبری بر آن صحنه محشر تک و تنها زنم جار، علی یا مولا... علی دلدارم همه کس و کارم خدایا شکرت که حیدره یازم به علیأ به علی الهی العفو2 به تب و تاب علی چشم بی خواب علی اشک محراب علی الهی العفو به دمِ یا حسنش به شهِ بی کفنش و به زخمای تنش الهی العفو همه هستی زیر دینش فدای زینبینش و طرح جنت ریخته خداوند ز خاک زیر نعلینش علی سالاره قسیم الناره سر افرازه اونکه علی رو داره علی رویامه علی آقامه اگه زهرا مادرم باشه علی بابامه به اذن و مدد خالق یکتا به اذن نبی الله به اذن علی عالی اعلی به اذن همه ی عشق ، خداوند حیا حضرت زهرا به اذن حسن ، آقای کریمان دو دنیا (به اذن و مدد خون خدا صاحب دل ها ) و با رخصت از مرد علمدار حرم حضرت سقا (و اقیانوس غم و درد و بلا زینب کبری) اگر غرق غم و ماتم و دردید اگر مثل خزان خسته و زردید اگر از در خورشید جدا مانده و سردید اگر هر چه مفاتیح نوشته ست به لب زمزمه کردید (بدانید) نگردید نگردید دوای غمتان غیر غبار حرم کرب و بلا نیست بر مشامم میرسد....