🌸#قال_الله تبارک و تعالی 🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ثُمَّ لاَ يُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواُ مَنًّا وَلاَ أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ
کسانی که اموالشان را در راه خدا انفاق می کنند، سپس منت و آزاری به دنبال انفاقشان نمی آورند، برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی شایسته و مناسب است، و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.
🔹سوره بقره آیه ۲۶۲🔹
💠امام امیر المومنین علیه السلام فرمودند :
اِبنُ آدمَ أشبَهُ شَىءٍ بِالمِعیارِ ، إمّا ناقِصٌ بِجَهلٍ أو راجِحٌ بِعِلمٍ؛
🔸آدمیزاده ، شبیه ترین چیز به ترازوست :
یا با نادانى سبُک شود
و یا به دانش ، سنگین گردد.
📚تحف العقول، ص 212
#خواندنی
🔵 کانال #داستان و #طنز حال خوش👇
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
💠#داستان
👈نعمت علم
امام صادق علیه السلام فرمود : ( حضرت موسی ) علیه السلام شاگردی داشت که از آن حضرت علم فراوانی یاد گرفته بود یک روز از حضرت موسی اجازه خواست که بدیدن اقارب و فامیل های خود برود .
حضرت فرمود : اقوام و اقارب حق دارند ولی وقتی رفتی در میان آنها مواظب خودت باش که ظواهر دنیای آن محیط تو را اغفال نکرده و میل به دنیا نکنی ، خداوند به تو نعمت علم داده بواسطه مال دنیا این نعمت بزرگ را از دست مده .
آن مرد گفت : چنین نخواهد شد پس رفت نزد خویشان و آمدنش به طول انجامید ، پس هر چه حضرت موسی احوال او را پرسید اطلاعی از او بدست نیاورد .
از جبرئیل احوال او را پرسید ؟
جبرئیل گفت : من از حال او خبر دارم همین الان دم در ایستاده اجازه ورود می خواهد ولی مسخ شده بصورت میمون در آمده است و در گردن او زنجیری است
حضرت موسی از دیدن آن مرد با آن حال ناراحت شده رفت به مصلّای خود نماز خواند و به درگاه خدا استغاثه کرد که بلکه خداوند او را بیامرزد .
خداوند وحی کرد به موسی که ( ای موسی اگر درباره این مرد آن قدر دعا کنی که حتی اعضای بدنت از هم جدا گردد هیچ فائده ندارد و دعای تو مستجاب نمی شود چون من با و نعمت علم را عطا کردم و او نعمت مرا ضایع کرد 📚پندهائی از رفتار علمای اسلام ص ۱۷ .. #خواندنی
🔵 کانال #داستان و #طنز حال خوش👇
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیت تحصیلی اش چطوره؟!😂
🎞سیدخندان 😁
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
آموزش عملی
یارو سمینار گذاشته با عنوان «چگونه یک شبه پولدار شویم»
بعد پول بلیطارو گرفته فرار کرده و سمیناری هم در کار نبود
خیلی خوب یاد داد چگونه میشه یه شبه پولدار شد😆😆😂
#خواندنی
#خندیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش,
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
💠#داستان
👈كرامتي عجيب !
علامه بحرالعلوم (سيد محمد مهدي طباطبائي ) از مراجع بزرگ تقليد زمانش بود، و شاگردان برجسته اي از مكتب او برخاستند.
او عموي جد دوم حضرت آيت اللّه العظمي بروجردي است ، كه در نجف اشرف در سال 1212 هجري قمري از دنيا رفت ، و قبر شريف ش در نجف اشرف است .
از عجائب اينكه : يكي از شاگردان او، محدث و عالم بزرگ شيخ عبدالجواد عقيلي مي گويد:
((در نجف اشرف ، روزي به زيارت مرقد شريف امير مؤمنان علي علیه السلام رفتم ،
پس از زيارت ، عرض كردم : ((اي مولاي من ، كتابي از شما مي خواهم كه محتوي نصايح و موعظه هاي خود شما باشد، تا حقير از آن بهره مند گردم )). سپس از حرم بيرون آمدم ،
ملا معصومعلي كتابفروش نزديك در صحن ، مرا صدا زد و گفت : فلاني بيا اين كتاب را بخر، كه كتاب خوبي است ،
آن كتاب را به قيمت ارزان از او خريدم ، پس از آنكه كتاب را مطالعه و بررسي كردم (ديدم كتاب غررالحكم است )
دريافتم كه تقاضاي من از آن حضرت مورد قبول واقع شده است )).
📚داستان دوستان شماره 63
#خواندنی
🔵 کانال #داستان و #طنز حال خوش👇
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
همسایمون قبل از عید ماشینشو فروخته
350 میلیون
این هفته رفته 400 داده ماشین خودش را پس گرفته🤣
قدر داشته هاتون را بدونید 😁😂😂
#خواندنی
#خندیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش,
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
💠#داستان
👈درسي از واژه وسط قرآن
قرآن داراي 114 سوره و بنابر مشهور 6666 آيه است .
و طبق مشهور، واژه وليتلطف (نهايت دقت را رعايت كند) كه در آيه 19 سوره كهف آمده ، درست در وسط قرآن مجيد از نظر شماره كلمات ، قرار گرفته است .
اين خود داستان آموزنده اي دارد كه در اينجا مي آوريم :
اصحاب كهف ، گروهي از مردان هوشيار و با ايمان بودند، و در ميان انواع نعمتها در دربار شاه زمان خود بنام ((دقيانوس )) بسر مي بردند، ولي از محيط آلوده خود، سخت ناراحت بودند.
اينها براي حفظ دين خود، تصميم گرفتند، از طاغوت و محيط طاغوت زده خود كه غرق در خرافات و فساد بود، هجرت كنند.
سرانجام مخفيانه با رعايت موازين تاكتيك و مخفي كاري ، از شهر افسوس بيرون آمده و روزها به راه خود ادامه دادند تا سرانجام به پناهگاهي به نام غار (كه در عربي ، كهف گفته مي شود) رفتند،
دنياي آلوده را با وسعتش ، رها كردند و براي حفظ دين ، غار خشك و تاريكي را محل سكونت خود قرار دادند.
امام صادق علیه السلام فرمود: اصحاب كهف ، با اينكه كامل مرد بودند، خداوند آنان را (در آيه 10 سوره كهف ) به عنوان جوان ياد كرده است . زيرا ايمان به پروردگار داشتند و داراي قلب جوان بودند.
به هر حال آنها (كه هفت نفر بودند) از درگاه خدا، راه نجات خود را طلبيدند، خداوند دعايشان را مستجاب كرد، امداد غيبي الهي شامل حال آنها شد و خواب آنها را فرا گرفت ، و طبق آيه 25 سوره كهف ، آنها 309 سال در خواب بودند، سپس بيدار شدند و نمي دانستند چه مدت خوابيده اند، يك روز يا نصف روز؟
سرانجام گفتند، پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است ، پولي به يكي از افراد خود دادند، تا به شهر برود و غذا خريداري كند.
قرآن در اينجا مي فرمايد: و ليتلطف ولا يشعرن بكم احداً.
با هم گفتند، آن يك نفر كه براي خريدن غذا مي رود، بايد نهايت دقت را به خرج دهد و هيچ كس را از وضع ما آگاه نسازد.
و اين يك درس مهم اطلاعاتي است ، كه در بعضي موارد بايد مسلمانان براي حفظ خود و مسلمين ، به گونه اي رفتار كنند كه اسرارشان افشا نگردد و درنتيجه گرفتار ظالم نشود.
بنابراين واژه وسط قرآن ، درس پوشيدن راز اطلاعاتي به ما مي آموزد.
تلطف به معني رعايت دقيق و ظريف تاكتيك ها و مخفي كاري ، براي حفظ خود مي آيد.
📚داستان دوستان شماره 64
#خواندنی
🔵 کانال #داستان و #طنز حال خوش👇
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
اتوبان رو میدن به حیف نون رنگ کنه:
روز اول: 100 متر
روز دوم:50 متر
روز سوم:20 متر
بهش میگن تو چرا هر روز افت میکنی؟
میگه: خب طبیعیه من هر روز از قوطی رنگ دورتر میشم😐😂😂
#خواندنی
#خندیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش,
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
👏 معجزه ی تشویق
آیت الله فلسفی
خطیب بسیار توانا و بی نظیری بود
وی زمانی که تصمیم داشت برای اولین بار منبر برود نزد خطیبِ ماهری به نام شیخ علیاکبر عزمی رفت و از او درخواست کرد متن منبرش را برایش بنویسد.
او پذیرفت و مبلغی هم گرفت.
متن آقای عزمی را چند بار خواند و حفظ کرد و برای اولین بار در مسجد فیلسوف، که پدرش در آنجا امام جماعت بود؛ با عشق خاص پس از نماز عشاء بر بالای منبر رفت.
سن او ۱۵ سال بیشتر نبود، در مقابل حیرت مردم بالای منبر رفت و مطالبی را که حفظ کرده بود، اینگونه شروع کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم
بی مهر علی به مقصد دل نرسی
تا تخم نیفشنی به حاصل نرسی
بی دوستی علی و اولاد علی
هرگز به خدا قسم، به منزل نرسی
در این هنگام آقای شیخ محمد شمیرانی که از دوستان پدرش بود و در بین مردم حضور داشت با صدای بلند گفت:
احسنت
این تشویق تأثیر خودش را گذاشت و آقای فلسفی بدون شتاب و اشتباه و با اعتمادِ کامل، ادامه منبر را بیان کرد و مورد تشویق عموم مردم قرار گرفت؛ بطوری که برخی از مستمعین از پدرش خواستند تا اجازه دهد، همین مطالب را دوباره بازگو کند.
مرحوم آیت الله فلسفی می گفتند:
آن احسنت مرا فلسفی کرد...
🌸 فرزندان خود را
🌸 تشویق کنیم.
💐💐💐
#حکایت_ناب
روزی پسری از خانواده نسبتا مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست
متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسه ای بزرگ نمک برایت خریدم، برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟
مادر گفت: پسرم، همسایه فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند، دوست داشتم از آنها چیز ساده ای بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد، درحالی که هیچ نیازی به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آنها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد، و شرمنده نشوند...
"فرهنگی که باید با آب طلا نوشت"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پندانه
✅ وقتی رفیقام فکر میکنن باهم میریم جهنم ولی من یواشکی نماز میخونم:
(وسط برنامه بی بی سی فارسی)
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
🌸قال الله تبارک وتعالی 🌸
وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ
*و حق را با باطل مخلوط نکنيد [تا تشخيص دادنشان بر مردمِ جوياي حق دشوار نشود]، وحق را [که قرآن وپيامبر است] در حالي که مي دانيد [و مي شناسيد، از مردم] پنهان نکنيد.*
👈آیه 42 سوره مبارکه بقره
💠#داستان
⚠️ تأثیر اذان در جمع کردن بساط گناه از محله( به نقل از حجه الاسلام فرحزاد )
💠 یکی از روحانیون اهل شیراز که پدر شهید هم بود میگفت: قبل از انقلاب وضع مالی من خیلی بد بود. یک خانه کوچک با مبلغ جزئی اجاره کرده بودم. ولی اجاره همان را هم نمی توانستم بدهم.
💠 برای اجاره خانه جدید به بنگاه رفتم. هر کجا به ما آدرس می دادند، همان مبلغ یا بیشتر از آن بابت اجاره میخواستند. ما هم توانایی نداشتیم.
💠 یکی از روزها که به بنگاه رفتم. بنگاه دار به من گفت: حاج آقا، شما خسته شدید. میدانم وضع مالی شما خوب نیست، اما من میخواهم تو را خانه دار کنم. گفتم: ما نمی توانیم اجاره بدهیم، تو میخواهی ما را خانه دار کنی؟!
💠 گفت: یک زمینی است فلان قسمت شهر شیراز، که صاحب آن میخواهد خیلی ارزان بدهد. مثلاً اگر آنجا زمین متری هزار تومان است، این متری صد تومان میخواهد بدهد.
💠 صد متر، دویست متر برای تو می خرم، دیواری بساز، سقفی بزن و داخل آن برو. از مستأجری هم راحت میشوی. گفتم: من پول ندارم. گفت: از یک جایی قرض کن. این بهتر است.
💠 گفتم: چطور است که این قدر ارزان است؟ اول نمی خواست بگوید. بعد که یک مقدار تحقیق کردیم، معلوم شد این زمین کنار جایی است که محل فحشا و منکر است. چون قبل از انقلاب فحشا و منکر رسمی بود. پروانه میدادند.
💠 گفت: اینجا افراد بد هم نمیروند سکونت کنند، چه برسد به افراد خوب! ولی اینجا زمینی است که صاحب آن خیلی ارزان میدهد.
گفتم: من روحانی، با عبا و عمامه، به آنجا بروم؟! این چه حرفی است که میزنی؟! من با زن و بچه به اینجا بروم؟!
💠 ولی این قدر فقر به من فشار آورد که مجبور شدم پولی قرض کنم و همان زمین را به قیمت خیلی ارزان بخرم. ولی بدنم میلرزید. نشستم به خدا متوسل شدم: خدایا، ما را اینجا آوردهای؟ ما کجا و اینجا کجا؟
💠 خدا به من #الهام کرد: هیچ نگران نباش! من تو را حفظ میکنم. بعد به وسیله تو کار بزرگی انجام میدهم. هیچ کاری نداشته باش. فقط موقع صبح، موقع ظهر، موقع مغرب، روی پشت بام خانه خود برو و #اذان بگو. اذان هم که ممنوع نیست.
💠 گفت: فردا ظهر اول وقت رفتم کنار محل فحشاء اذان گفتم. موقع مغرب بلند شدم به پشت بام رفتم و «الله أکبر» و «أشهد أن لا إله إلا الله» گفتم. صبح هم همین طور.
صدا به محلی میرفت که محل فحشا و منکر بود. بدن آن بیچارهها به لرزه میافتاد.
💠 پیش خود میگفتند: ما آمده ایم اینجا گناه کنیم، یک نفر «أشهد أن محمدا رسول الله» میگوید. وای بر ما! ما کنار اسم پیغمبر گناه کنیم؟ این اذان مداوم ما باعث شد که مشتریهای اینجا کم شود. ما اذان را ادامه دادیم.
💠 به برکت اذان ما دیگر هیچ کسی به آنجا نمیآمد و مرکز فحشا هم تعطیل شد.
📚 زیبایی های نماز ؛ خلاصه ای از صفحه 166 تا 170.
@haerishirazi
ﻣﺮﺩ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺗﻪ ﺑﺮﻩ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭﺍﻧﻲ ﺑﺴﺘﺮﻱ ﺷﻪ،
ﺯﻧﺶ ﺑﻬﺶ ﻣﻴﮕﻪ : ﻫﺰﻳﻨﻪ ﺍﺕ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺸﻪ؟
ﻣﺮﺩ ﻣﻴﮕﻪ : ﻳﻚ ﻭ ﺩﻭﻳﺴﺖ ...
ﺯﻧﺶﻣﻴﮕﻪ :ﺷﺸﺼﺪ ميگيرم ﺩﻳﮕﻪ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﺕ ﻧﻤﻴــﺰﺍرم
#خندیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش,
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
#پیر_بشی_اما_نوبتی_نشی
👈🏻دوستی می گفت : یه روز تو مترو جامو دادم به یک پیر مرد نورانی و خوش صورت، نشست و گفت:
جَوون الهی پیر بشی ولی نوبتی نشی!
گفتم: حاجی نوبتی چیه ؟
گفت: آدم وقتی پیر میشه و دیگه قادر به انجام کارهاش نیست، یکی باید کمکش کنه
اونجاس که بچه ها دعوا میکنند و میگن:امروز نوبت من نیست!!
🔴"بله پسرم امیدوارم پیر بشی ولی نوبتی نشی"
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش,
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💦ابرباید که سرانجام ببارد آقا 🌧
📽#سیدخندان😁(شاعر آقای عصمتی)
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🇵🇸 ✌️🇵🇸✌️ 🇵🇸 ❅┅┅┄
@khandehpak
💠#داستان
👈"داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتون"
"گوهر شاد" یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود.
"او می خواست در کنار "حرم امام رضا علیه السلام " مسجدى بنا کند."
به همه کارگران و معماران اعلام کرد؛ دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى "شرطش" این است که؛
فقط با "وضو" کار کنید و در حال کار با یکدیگر "مجادله و بد زبانى" نکنید و با "احترام" رفتار کنید. "اخلاق اسلامى" را رعایت و "خدا" را یاد کنید.
او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد میآوردند، علاوه بر دستور قبلى گفت؛
سر راه حیوانات "آب و علوفه" قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که "تشنه و گرسنه" بودند آب و علف بخورند.
بر آنها "بار سنگین" نزنید و آنها را "اذیت" نکنید. من "مزد شما را دو برابر مى دهم."
گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به "مسجد" میرفت.
روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى "چهره" او را دید.
جوان بیچاره دل از کف داد و "عشق گوهرشاد" صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به "مرگ" نزدیک کرد.
چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را "جویا شد."
به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به "عیادت" او رفت.
چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید "تصمیم گرفت" جریان را به گوش "ملکه گوهرشاد" برساند و گفت؛ اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست.
او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر "عکس العمل" گوهرشاد بود.
ملکه بعد از شنیدن این حرف با "خوشرویى" گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از "ناراحتى یک بنده خدا" "جلوگیرى" کنیم؟
و به مادرش گفت؛ برو به پسرت بگو من براى "ازدواج" با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد.
یکى اینکه "مهر" من "چهل روز اعتکاف" توست در این مسجد تازه ساز.
اگر "قبول" دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط "نماز و عبادت خدا" را به جاى آور.
و "شرط دیگر" این است که بعد از آماده شدن تو من باید از شوهرم "طلاق بگیرم."
"حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن."
جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این "مژده" درمان شد و گفت؛ چهل روز که چیزى نیست اگر "چهل سال" هم بگویى حاضرم.
جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به "امید" اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و "وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد" باشد.
"روز چهلم" گوهر شاد "قاصدى" فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد.
قاصد به جوان گفت؛ فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه "منتظر" است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد.
جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به "نماز" پرداخته و حالا پس از چهل روز "حلاوت" نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد:
به گوهر شاد خانم بگویید؛
"اولا "از شما ممنونم و "دوم" اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم.
قاصد گفت؛ منظورت چیست؟!
"مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى؟!"
جوان گفت؛ آنوقت که "عشق گوهرشاد" من را "بیمار و بى تاب" کرد هنوز با "معشوق حقیقى" آشنا نشده بودم، ولى اکنون "دلم به "عشق خدا" مى تپد "و جز او" معشوقى" نمى خواهم.
من با خدا "مانوس" شدم و فقط با او "آرام" میگیرم.
اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند "آشنا" کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم.
گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد "مشهد" است.
#خندیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش,
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
شوهره زنگ می زنه مشاوره
می گه زنم ده ساعت برنامه آشپزی می بیند ،
صد پُست درگروه آشپزی میگذارد
و لی بیشتر وقتها نیمرو درست می کند
#خواندنی
#خندیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش,
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
طرف داشته داداششو نصیحت میکرده
میگفته : وقتی زن گرفتی اقتدار داشته باش .
مثلا من! دیشب به زنم گفتم ساعت یازده باید آب گرم باشه, اونم آبو گرم کرد!
داداششم گفت : ساعت یازده آب گرمو میخواستی چیکار؟
میگه : آخه پوستم حساسه با آبه سرد نمیتونم ظرفارو بشورم! 😃😃
#خواندنی
#خندیدنی
کانال #داستان و #طنز حال خوش,
http://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92