وقتی رفتم گلزارشهدا یه اقایی داشت رد میشد دست گذاشت روی شونم بعد گرفت یه دونه از قطاب هایی که برده بودم را برداشت و گفت حالا نذرچیه منم براش گفتم قضیه رو گفت یه شهید بهت معرفی میکنم حاجتتو نداد سه شنبه بعدی بیا فلان جا هرچی دلت خواست بهم بگو
دیدم اون اقاعه اومد کنارم یه دوتا ده تومنی بهم داد گفت حالا بیا اینا را بگیر اول گفتم نمیخوام ولی گفت اینا باشه یادگاری
دیگه هم شهید یزدانی معروف شد تو خانواده هم اینکه تونستم به خاله هام ثابت کنم با کمک شهدا هم بابابزرگم برگشت
https://eitaa.com/joinchat/1596719995C47b11737b1
داخل این کانال ناشناس میزارم امشب چون اینجا شلوغ نشه