امروز در شام چهخبر است؟
پنجم صفر سال ۶۱ هجری قمری است. طاقت دختر ۳ سالهٔ سیدالشهدا(ع) بامداد امروز در خرابهٔ شام به پایان رسید و بهانهٔ پدر را گرفت. بالاخره پدر نه با پا که با سر به دیدن دختر آمد.
حضرت رقیه(س) ابتدا از وضع غیرقابل وصف سر ترسید اما وقتی فهمید در سینی سر پدرش را آوردهاند صیحهای کشید و تمام توانش را در دستان ضعیف و نحیفش جمع کرد تا سر را به آغوشش بچسباند.
او چند جملهای خطاب به امام حسین(ع) فرمود و از غم پدر جان داد. دختر امام مسلمین نه در قبرستان مسلمانان که در همان خرابه دفن شد.
خشتهای این خرابه سنگ غسلش میشود
یک علی باید دوباره غسل یک زهرا کند
#حضرت_رقیه
#شهادت_حضرت_رقیه
@halghemarefat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزاداری #حاج_قاسم سلیمانی در حرم حضرت رقیه (سلام الله علیها)
#حضرت_رقیه
#شهادت_حضرت_رقیه
#جان_فدا
#حاج_قاسم
#سردار_سلیمانی
#شهید_سلیمانی
@halghemarefat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی از آخرین زیارت شهید آیتالله #رئیسی در حرم #حضرت_رقیه و نماز در مضجع شریف آن حضرت در سفر به سوریه
#حضرت_رقیه
#شهادت_حضرت_رقیه
#شهید_جمهور
#رئیسی
#خادم_ملت
@halghemarefat313
۱۵ روز #مانده_تا_اربعین
وَ لَعَنَ اللّٰهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذٰلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ
و خدا لعنت کند کسانی را که جریان [ظلم بر تو] را شنیدند و به آن خشنود شدند
📜 شما فرازی از زیارت اربعین را خواندید
#اربعین
#اربعین_۱۴۰۳
@halghemarefat313
♦️جمهوری اسلامی ناهیدکیانی رو که به نظام لگد زده بود اونقدر حمایت کرد تا رکورد دار تاریخ شد.
🔹اما پهلوی عبدالله موحد رو فقط به جرم نبوسیدن دشت شاه از تمام ورزش ها محروم کرد!!
🔹حالا بگید دیکتاتور کیه؟
@halghemarefat313
هدایت شده از .
87.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دردسرهای عظیم برای قهرمان المپیک در زمان شاه
عبدالله موحد، اعجوبهای که با ۶ طلای جهان و المپیک بدلیل اینکه دست بوس شاه نبود و برادرش مبارز سیاسی بود با شدیدترین توبیخها روبه رو شد.
🤴🏿@haghighatt_ttallkh
هدایت شده از .
22.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاداش عبدالله موحد، قهرمان المپیک
🤴🏿@haghighatt_ttallkh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من فقط یکم موهام سوخته همین
یکمم کبوده رنگم مگه نه
لباسام یه ذره نامرتبه
ولی من هنوز قشنگم مگه نه !؟💔
#یا_رقیه
#از_غزة_بگو
🍃«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌤
@halghemarefat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵اقدام قابل توجه اولیایدم یک پرونده قصاص
▪️بخشش و آزادی ۴۵ زندانی
🔹اولیای دم یک پرونده قصاص در استان البرز، پس از دریافت مبلغ ۴.۵ میلیارد تومان بابت بخشش قاتل، در یک اقدام غیرمنتظره ضمن اعلام گذشت قطعی از حق قصاص نفس، درخواست کردند تا مبلغ جمعآوری شده برای آزادی زندانیان مالی و غیرعمد استفاده شود.
🔹با اقدام خیرخواهانه خانواده مقتول، ضمن بخشش زن محکوم به قصاص پس از ۱۹ سال، ۴۵ زندانی دیگر که سالها به دلیل محکومیتهای مالی یا بدهی در حبس بودند، آزاد شدند.
🍃«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌤
@halghemarefat313
📌 فینال کشتی شهید ابراهیم هادی
(بخش اول)
مسابقات شروع شد. ابراهیم همه را یکی یکی از پیش رو برمیداشت. باچهار کشتی که برگزار کرد به نیمه نهایی رسید. کشتیها را یا ضربه می کرد یا با امتیاز بالا میبرد. دیدار نیمه نهایی با اینکه حریفش خیلی مطرح بود ولی ابراهیم برنده شد. با اقتدار به فینال رفت.
مربی، آخرین توصیه ها را به ابراهیم گوشزد میکرد. در حالی که ابراهیم بندهای کفشش را میبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند حریف ابراهیم هم وارد شد. هنوز داور نیامده بود. ابراهیم جلو رفت و با لبخند به حریفش سلام کرد و دست داد.حریف او چیزی گفت که متوجه نشدم. اما ابراهیم سرش را به علامت تایید تکان داد. بعد هم حریف او جایی را در بالای سالن بین تماشاگرها به او نشان داد!
من هم برگشتم و نگاه کردم. دیدم پیر زنی تنها تسبیح به دست، بالای سکوها نشسته.
نفهمیدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهیم خیلی بد کشتی را شروع کرد. همه اش دفاع می کرد. بیچاره مربی ابراهیم، اینقدر داد زد و راهنمایی کرد که صدایش گرفت. ابراهیم انگار چیزی از فریادهای مربی و حتی داد زدن های من را نمیشنید. فقط وقت را تلف می کرد.
@halghemarefat313
📌 فینال کشتی شهید ابراهیم هادی
(بخش دوم)
حریف ابراهیم با اینکه در ابتدا خیلی ترسیده بود اما جرات پیدا کرد. مرتب حمله می کرد. ابراهیم هم با خونسردی مشغول دفاع بود.
داور اولین اخطار و بعد هم دومین اخطار را به ابراهیم داد. در پایان هم ابراهیم سه اخطاره شد و باخت و حریف ابراهیم قهرمان ۷۴ کیلو شد.
وقتی داور دست حریف را بالا میبرد ابراهیم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشتی گیر یکدیگر را بغل کردند.حریف ابراهیم در حالی که از خوشحالی. گریه میکرد
خم شد و دست ابراهیم را بوسید! دو کشتیگیر در حال خروج از سالن بودند. من از بالای سکوها پریدم پایین با عصبانیت رفتم سمتش داد زدم و گفتم: آدم عاقل، این چه وضع کشتی بود؟ بعد هم از زور عصبانیت با مشت زدم به بازوی ابراهیم و گفتم: آخه اگه نمیخوای کشتی بگیری بگو، ما رو هم معطل نکن
ابراهیم خیلی آروم و با لبخند همیشگی گفت: اینقدر حرص نخور بعد سریع رفت تو رختکن، لباسهایش را پوشید. سرش را پایین انداخت و رفت. از زور عصبانیت به در و دیوار مشت می زدم. بعد یک گوشه نشستم.
نیم ساعتی گذشت. کمی آروم شدم.
@halghemarefat313