eitaa logo
انتشارات حماسه یاران
2هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
751 ویدیو
29 فایل
حماسه یاران، یادآوری حماسه سازان بزرگی است که جان و مال خود را در راه دین و اعتقاد خود فدا کردند... وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ ارتباط با روابط عمومی: (پاسخگویی به سوالات) @hamasehyaran1 ارتباط با بخش فروش: @hamaseh17
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺حضرت آقا آمده بودند کرمان. مثل همیشه یکی از برنامه‌هایشان دیدار با خانواده شهدا بود. قرعه افتاده بود به نام ما. دیگر از خدا چه می‌خواستیم؟ وقتی آمدند حاج قاسم هم همراهشان آمده بود. لا‌به‌لای حرف‌ها از فرصت استفاده کردم و رو به حضرت آقا گفتم: «آقا ان‌شاءاللّه فردای قیامت همه ما رو که اینجا هستیم شفاعت کنید.» فرمودند: «پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کنند.» بعد هم خم شدند و سرشان را به‌طرف حاج قاسم گرداندند. نگاهی به حاجی کردند و فرمودند: «این آقای حاج قاسم هم از آن‌هایی است که شفاعت می‌کند ان‌شاءاللّه.» حاجی سرش را انداخت پایین. دو دستش را گرفت روی صورتش. ــ بله! از ایشان قول بگیرید به شرطی که زیر قولشان نزنند. ▫️▫️▫️ جلوی در ورودی دیدمش. مراسم افطاری حاجی به بچه‌های جبهه و جنگ بود. گفتم: «حاجی قول شفاعت می‌دی یا نه؟ واللّه اگه قول ندی داد می‌زنم می‌گم اون روز حضرت آقا در مورد شما چی گفتن؟» حاجی گفت: «باشه قول می‌دم فقط صداش رو در نیار.» زوری زوری از حاجی قول شفاعت را گرفتم. 🎙 راوی: جواد روح‌اللهی 📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 58 🔹کتاب 🔹خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل 🔸رقعی | 256 صفحه 🔸 🔸 ☘️🌸🌹🌸☘️ | @hamasehyaran 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌹🌼🌷🌼🌹🍃🌸 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الْبَرَّ التَّقِيَّ الْإِمامَ الْوَفِيَّ 🌕 حضرت امام جواد علیه‌السلام: 🔆《ایمان چهار پایه دارد: توکّل بر خدا، واگذاردن کار به خدا، تسلیم به امر خدا و رضا به قضای الهی.》 🌴🌾🌷🌴🌾🌷
☑️رهبر انقلاب در دیدار مصطفی الکاظمی نخست وزیر عراق: جنایت ترور شهید سلیمانی را فراموش نمی‌کنیم و قطعاً ضربه متقابل را به آمریکا خواهیم زد. | @hamasehyaran 🇮🇷
🔺داعش رسیده بود به نزدیکی اربیل. سران اقلیم از ترس سر به کوه‌و‌کمر گذاشتند. حتی خاندان بارزانی هم شهر را ترک کردند. مسعود، رئیس اقلیم ماند و خودش. دست به دامن هرکس شد دست رد به سینه‌اش زدند. پنج‌بار از آمریکا و ائتلاف ضد داعش کمک خواست ولی هیچ‌کدام حاضر نشدند بیایند توی میدان جنگ. از همه‌جا رانده و ناامید گوشی را برداشت و با حاج قاسم سلیمانی تماس گرفت. حاجی گفته بود: «کاک مسعود تا فردا شهر رو نگه‌دار من خودم رو می‌رسونم.» صبح علی‌الطلوع خودش را رسانده بود اربیل. جنگ بلد بود. فقط با هفتاد نفر وارد صحنه شد. زیاد طول نکشید که محاصره شکست و داعش عقب نشست. افسر داعشی را اسیر کرده بودند. وقتی پرسیدند: «چطور شد؟ شما که اومده بودید شهر رو بگیرید، چرا فرار کردید؟» گفته بود: «تا گفتند قاسم سلیمانی اومده اربیل، روحیه نیروها به‌هم‌ریخت. دیگه نتونستیم بجنگیم.» 🎙 راوی: مسعود بارزانی 📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 68 🔹کتاب 🔹خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل 🔸رقعی | 256 صفحه 🔸 🔸 ☘️🌸🌹🌸☘️ | @hamasehyaran 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 همیشه آرزو داشتم کاش می‌توانستم امام حسین(ع) را یاری کنم. وقتی می‌نشستم توی روضه، می‌گفتم: «آقاجان! چرا ما تو اون دوره نبودیم تا جوونمون رو فدات کنیم؟» یک روز از خودم پرسیدم: «اشرف سادات! این‌همه حسین حسین می‌کنی، تو که هنوز امتحانی پس ندادی؟ چطور این‌قدر به خودت مطمئنی که هی وسط روضه مشت می‌کوبی به سینه و می‌گویی حسین جان! من و بچه‌هام فدای شما؟ مگر نمی‌خواستی برای خدا، دینش را کمک کنی؟ بسم الله. نمی‌بینی این شاه پدرنابیامرز این‌همه به دین خدا دهن‌کجی می‌کند؟ امام حسین نیست، درست؛ ولی این آقا روح‌الله، همان حرف‌های امام را می‌زند. پس پا سفت کن در راهش.» بعدازظهرش رفتم بازار و برای خودم یک جفت کتانی خریدم. همان جا با خدا عهد کردم تا زنده‌ام، برای دین خدا و راه امام حسین(ع) هر چقدر توان دارم، بدوم... 📚 برشی از کتاب تنها گریه کن روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان ⏳ بزودی از انتشارات حماسه یاران 🌹🌹🌸🌼🌸🌹🌹 | @hamasehyaran 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_⁨دعای عرفه آسان⁩.pdf
1.82M
🌹🌷🌹🌷 🌷🌹🌷 🌹🌷 🌷 📚 دعای عرفه متن و ترجمه‌ی آسان 🌹 حماسه یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
🔺 🔹 🔹 212 صفحه|16.000 تومان 📚معرفی کتاب: شهید محمدرضا شفیعی از نیروهای واحد تخریب لشکر 17 علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) در عملیات کربلای چهار مجروح شده و به اسارت دشمن درمی‌آید. او چند روز بعد بر اثر جراحات وارده به فیض شهادت نایل می‌شود. شروع ماجرا از آن‌جاست که پیکر محمدرضا شانزده سال بعد از شهادت به میهن اسلامی باز می‌گردد. پیکری که در عین ناباوری سالم است آنقدر که حتی در هنگام دفن عقیقی را برای تبرک زیر زبانش می‌گذراند. “شانزده سال بعد” روایت حسین کاجی؛ همرزم محمدرضا از لحظه ملاقات دوباره با رفیق دیرینه‌اش در قبر،‌ شرح حیرانی او از این اتفاق و کنکاش در خاطرات گذشته خود با محمدرضاست تا شاید بتواند علت این معجزه بزرگ خداوندی را کشف کند. 🌹🌸🌼🌸🌹 | @hamasehyaran 🇮🇷
📚 عرضه کتاب 🔹 با 25 درصد 12.000 تومان 🔸به مناسبت سالروز رجعت پیکر پاک شهید محمدرضا شفیعی 🌹🌸🌼🌸🌹 🔴 ماجرای عجیب شهیدی که 16 سال بعد از شهادت بدنش سالم بود. 📪 جهت تهیه کتاب به ادمین @hamaseh17 مراجعه فرمایید 🌹🌸🌼🌸🌹 | @hamasehyaran 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 | در این هوا هوس نمی‌گنجد 🔻 رهبر انقلاب: «همانند شهید بابایی دل‌ها را به هم نزدیک کنید؛ درون را پاک کنید؛ عمل را خالص کنید؛ برای خدا کار کنید؛ آن وقت خدای متعال برکت خواهد داد. عباس بابایی یک انسان واقعاٌ مؤمن و پرهیزگار و صادق بود.» ◽️ به‌ مناسبت ۱۵ مردادماه، سالروز شهادت سرلشکر خلبان عباس بابایی 🌷▫️🌷▫️🌷 | @hamasehyaran 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺 نامه‌ای عجیب از شهید " " که ۳۰ سال پس از شهادت به خانواده‌اش رسید. در بخشهایی از این نامه آمده است: 🔹وقتی در با دشمن نبرد می‌کردم به خودم آمدم احساس کردم نسیمی از سوی می‌آید، وقتی درون این احساس بودم یکدفعه صدای ملکوتی را احساس کردم، در همین لحظه، ملائکه‌ای مرا به آغوش کشید، وقتی چشم باز کردم خود را در صحن در کنار سرور شهیدان یافتم، آری مادر، آری مادرِ شهید مجتبی و ای مادران و همسران شهدا، این است مقام شهیدان. 🔹 مادر ماها پشت سر سرور شهیدان می‌خوانیم، هنوز باور ندارم چه می‌بینم، خوابم یا بیدار، خدایا بچه‌های فلاح به من خوش‌آمد می‌گویند، همه بچه‌ها اینجا هستند، وقتی به مقصد رسیدم بچه‌ها جویای حال خانواده‌شان بودند... مادر حال می‌فهمم من اینجا زنده هستم، در آنجا بی‌جانی بیش نبوده‌ام... خدایا به عظمت وبزرگی مارامدیون نگردان | @hamasehyaran🇮🇷
📚 مراسم رونمایی از کتاب 🔸 تنها گریه کن؛ 🔸 روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان ✅ چهارشنبه 22 مردادماه، صدا و سیمای مرکز قم، ساعت 23 (پخش زنده) | @hamasehyaran🇮🇷
📚 کتاب "تنها گریه کن" رونمایی شد 🔹 شامگاه چهارشنبه، مراسم رونمایی از کتاب "تنها گریه کن" با حضور جمعی از همسران و مادران شهدا در صدا و سیمای مرکز قم انجام شد. 🔸مادر شهید معماریان در بخشی از این برنامه به بیان فعالیت‌های انقلابی خود پرداخت و در ادامه با نقل خاطره ای از زمان هشت سال دفاع مقدس تاکید کرد هیچ مسئله ای در طول این سال ها مانع از فعالیت های فرهنگی و مبارزات انقلابی ام نشد. وی افزود: بعد از انقلاب و پایان جنگ تحمیلی، فعالیت ام را در زمینه فرهنگی و جمع آوری کمک برای مستمندان ادامه دادم و هنوز هم با موسسات فرهنگی زیادی فعالیت دارم و در این زمینه هیچ گاه از پا نخواهم نشست. 🔹همچنین در این برنامه، اکرم اسلامی نویسنده کتاب "تنها گریه کن"، آشنایی با مادر شهید معماریان و به نگارش درآوردن زندگی اشرف سادات منتظری را نقطه عطفی در زندگی خود دانست و گفت: هدف از نوشتن چنین کتاب هایی که با موضوع زندگی یک زن گره خورده است، نشان دادن الگوی زن تراز مسلمان است. 🔸گفتنی است این کتاب با محوریت و موضوع روند زندگی اشرف سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان به قلم اکرم اسلامی نوشته شده است که در آن از ابتدای فعالیت ها و مبارزات انقلابی این بانوی فداکار تا تلاش های امروزه او در راستای کمک به مستمندان و فعالیت های فرهنگی یاد شده است. آیین رونمایی از این کتاب با امضای نویسنده، مادر شهید محمد معماریان، مدیر کل بانوان و خانواده استانداری قم و مدیرکل صدا و سیمای مرکز قم بر لوح رونمایی کتاب به پایان رسید. 📑مشروح کامل خبر + تصویر مراسم 🔗 b2n.ir/794212 | @hamasehyaran🇮🇷
🔺 🔹 🔹 264صفحه|30000تومان #27000تومان 📚معرفی کتاب: تنها گریه کن ؛ روایت زندگی اشرف سادات منتظری ، مادر شهید محمد معماریان است ، که به تازگی از سوی انتشارات حماسه یاران به چاپ رسیده است. این اثر کوشیده تصویری کوتاه و مختصر از یک عمر زندگی و ولایت‌پذیری و فرمان‌برداری زنی را نمایش دهد که در تاریخ انقلاب رشد کرد و اثرگذار شد. 🌺☘️🌺☘️🌺 📕 برشی ازکتاب: مچ دست هایش را گرفتم ، قدرتم را جمع کردم و همانطور که عقب عقب میرفتم ، به زحمت می کشیدمش سمت خودم . پاهایش تکان میخورد و ردّ خون می ماند روی زمین. نگاهش از خاطرم دور نمی شود. مات شده بود. زدم توی صورتش و فریاد کشیدم : « نفس بکش!» ولی بی جان تر از این حرف ها بود. محکم تر زدم شاید له هوش بیاید؛ فایده نداشت. دست انداختم و بچه را از شکمِ پاره ی زن بیرون آوردم، به این امید که حداقل بتوانم طفل معصومش را نجات دهم؛ ولی بدن سرخ و سفید نوزاد ماند روی دستم؛ بی اینکه مجال داشته باشد گریه کند و یا حتی یک نفس در این دنیا بکشد! 📚نحوه تهیه کتاب: ✅ مراجعه به کتابفروشی های سراسر کشور 🛒 خرید از سایت اینترنتی حماسه یاران 🛒b2n.ir/tgkhy 📲 پیام به ادمین @hamaseh17 📱خرید پیامکی (ارسال نام کتاب به سامانه) 3000191717 | @hamasehyaran🇮🇷