#تجربه_های_عسلی
🔰جارو، شلنگ، خاک انداز؛ اسبابِ #بازی (۲)
🐠نجات ماهی ها 🐠
♦️بازی با جارو، شلنگ و خاک انداز بچه ها را به این نتیجه رساند که از #آزادی خوبی برخوردار هستند. "ضحی" که کوچک تر از همه بود و در بازی به پروانه معروف بود، بعد از حرکت تعادلی روی شلنگ، بدون هماهنگی آب شلنگ را باز کرد و به طرف بچه ها گرفت. خیلی سریع جاروی خیس را برداشتم و یک دایره روی زمین کشیدم، گفتم می خواهم #نقاشی بکشم روی زمین. بچه ها هم پشت سر من آمدند و با هم نقاشی کشیدیم. بازی خود به خود به طرف شستن کف حیاط هدایت شد. ضحی آب می گرفت و پسرها تی می کشیدند.
♦️کمی آن طرف تر حوض آب داخل حیاط با چهار تا ماهی که آب کثیفی هم داشت توجه ام را جلب کرد. به بچه ها گفتم موافقید آب حوض را عوض کنیم تا این ماهی ها هم خوشحال بشوند؟ واکنش هیجانی بچه ها نشان از موافقت داشت، همه با هم آستین ها را بالا زدیم و با سطل و قوری، آب های کثیف را داخل باغچه ریختیم. با زلال شدن آب، #ماهی_های_قرمز حرکتشان دیدنی شده بود. بعد از پایان کارگاه، بچه ها برای پدر و مادرشان از ماهی ها و بازی ها می گفتند.
🔺 #حسن_سلطانی، مدیر خانه هم بازی🔻
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
#نکته_های_ناب
🌟 برنده های بازنده 🌟
📌 (یکی از #قوانین بازی این بود که هر توپ فقط یک بار داخل سطل پرتاب شود. دو نفر از #پدرها در کنار گروه شماره یک ایستاده بودند و به فرزندانشان توپ اضافه میدادند، تا برنده شوند، اما گروه شماره دو طبق #قانون جلو می رفت. بازی که تمام شد با وجود اینکه گروه شماره یک توپ های بیشتری در سطل خود داشت و گروه دو فقط یک توپ داشت، گروه دو را #برنده_بازی اعلام کردم، و به گروه دیگر یادآور شدم که باید طبق قانون و با #صداقت، بازی می کردید. گروه برنده از اقدام من خوشحال شدند)۱
📌 (یکی از عوامل راستگو نبودن کودک این است که #والدین اصرار دارند، فرزندشان در همه محیط های اجتماعی مورد پذیرش سایرین باشد و کودک را به انجام کارهایی #تشویق می کنند تا در نظر دیگران فرد موفقی دیده شود. در این صورت زمانی که عملکرد کودک بطور معمولی یا پایین تر از معمولی است، (مثلا در کلاس درس) از والدش مخفی می کند یا بعضا خلاف آن را بیان می کند تا مورد #سرزنش قرار نگیرد.
در مثال بالا پدران برای #موفقیت فرزندانشان در بازی، به آنها کمک می کنند تا قوانین را زیر پا بگذارند)۲
🔺(۱) #علی_قیاسی، مربی خانه هم بازی
🔺(۲) سرکار خانم #جوادنژاد، مدرس کارگاه های خانه هم بازی، کارشناس ارشد روانشناسی تربیتی
#پذیرش_اجتماعی_و_دروغگویی
#بازی_و_تمرین_صداقت
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
💢برای اسب ها غذا پیدا کردیم...
⚡️در اردوی طبیعت خانه هم بازی، تصمیم گرفتم بچه های حدودا چهار الی شش ساله را وارد دنیای تخیل کنم،آنجا درختان زیادی داشت،شبیه جنگل بود.بازی اینطور شروع شد که برای خودمان اسب (چوب)پیدا کردیم، و بین درختان اسب سواری می کردیم ، یکی از بچه ها با اسبی که پیدا کرده بود، باهیجان تو فضای جنگل میدوید و چرخ میزد و میگفت: وااای، انگار دارم خواااب میبینم. اینجا خییلی بزرگه، واقعا جنگله... یکی دیگر میگفت اینجا رو ببینید، یه مار (تخیلی)پیدا کردم و همه میرفتن که ببینن اون مار چه شکلی داره!
بعد از اینکه حسابی اسب سواری کردیم، برای اسب ها غذا (برگ های ریخته) هم پیداکردیم...
بچه ها کاملا درگیر بازی و تخیل و فعالیت های ضمن آن شده بودند ..
🔺تجربه سرکار خانم #حلاج ، مربی خانه هم بازی🔻
#بازی_در_طبیعت
#بازی_و_تخیل
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
✳️ آردبازی در #دورهمی_ما...✳️
در دورهمی های #خانوادگی که با دوستانمان داریم، #بازی هم می کنیم. این بازی ها صرفا برای بچه ها نیست، پدرها هم باید دخیل شوند. مثلا یکی از بازی هایی که در یکی از دورهمی ها داشتیم این بود که در مقابل چهار نفر از پدرها، چهار عدد ظرف پر از آرد بود. هر پدر باید تلاش می کرد که آردها را با فوت کردن زودتر خالی کند. سر و صورت سفید پدرها به فضای دورهمی #نشاط بیشتری بخشیده بود.
♦️خاطره آقای دهقانیان از #بازی_در_دورهمی
#هم_بازی_شدن
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
💢توجه ما به بهار، توجه بهار به بادبادک
⚡️تکلیف مدرسه خواهرزاده ام ساخت بادبادک بود، به او کمک کردم تا کاردستی اش را درست کند. پس از اتمام کارمان، بهارکوچولو ( دو ساله) که مهمان ما بود، اصرار داشت با آن بازی کند اما بزرگ ترها مانع او شدند و بادبادک را پنهان کردند. به نظرم رسید که بی توجهی به این درخواست باعث لطمه زدن به شخصیت کودک می شود. خیلی سریع با هم نشستیم و یک بادبادک هم برای او درست کردیم.
بهار سرگرم بادبادک بازی شد و حتی موقع شام،کنار سفره برای بادبادک هم جای ویژه ای در نظر گرفت...
🔺تجربه خانم احمدزاده🔻
#بازی_و_احساس_ارزشمند_بودن
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#فامیل_ما
#تجربه_های_عسلی
⭕️ پشتی بازی، اخم ها و خنده ها
⚡️جمعه ای که گذشت، مهمان خانه #پدر_بزرگ بودیم. سر سفره غذا، هر کدام از بچه ها به نحوی شروع کردند به #بهانه_گیری، پدر و مادرها با صحبت خواستند حل و فصل کنند اما بچه ها دست بردار نبودند. کم کم بزرگ ترها اخم هایشان توی هم می رفت و پدر و مادرها خجالت زده و نگران در انتظار واکنش دیگران بودند. یکی از بچه های کوچک که سه سال بیشتر نداشت، می خواست از پشت سر من به طرف مادرش حرکت کند، خیلی سریع خودم را کشیدم عقب و با پشت به او تکیه کردم و گفتم: « به به چه پشتی خوب و نرمی! »
با این جمله ناگهان توجه بچه های دیگر هم جلب شد و در چشم به هم زدنی ترافیکی از بچه های کوچک پشت من شکل گرفت که می خواستند پشتی من بشوند.
هر کودکی که می آمد و "پشتی من" می شد با جمله #محبت آمیزی به او واکنش نشان می دادم: « چه شکمی دارد این پشتی، آهان، این پشتی دست و پا هم دارد و...»
کم کم خنده بر لبان بزرگ ترها نشست، فرصت را غنیمت شمردم و از بچه ها خواستم که هر کدام بروند و پشتی پدر و مادرهایشان بشوند...!
غذاهای داخل ظرف ها داشت ته می کشید و صدای خدایا شکر پایان سفره شنیده می می شد. بدون اینکه کسی بر سر بچه ها داد و بیدادی کرده باشد.
🔺تجربه آقای حسین ابراهیمی از #بازی_در_دورهمی_فامیلی🔻
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
⭕️ خبرنگار بازی
⚡️در حاشیه یکی از کارگاه های مادر و کودک، دو تا از پسر های حدودا سه ساله برسر گرفتن میکروفن پلاستیکی، دعوا می کردند. جلو رفتم و از کودک صاحب میکروفن خواستم آن را به من بدهد. در نقش یک خبرنگار تلویزیون شروع کردم به سوال کردن از بچه ها: سلام اقا، اسم شما چیست؟ و...بچه ها با خنده ای زیر لب پاسخ من را می دادند، بعداز آن میکروفن را دست کودکی که برای گرفتن میکروفن گریه می کرد دادم و گفتم« حالا تو خبرنگار باش و از دوستت سوال بپرس ... »
از بچه ها فاصله گرفتم تا خودشان بازی را ادامه دهند و بعداز گذشت مدتی، بازی شان تمام شد و هرکدام به سراغ کار دیگری رفتند...
🔺تجربه سرکار خانم حسینی /مربی خانه هم بازی🔻
#بازی_و_حل_مسئله
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
🎈بازی والیبال، رختخواب ها را جمع کرد🎈
🔆مهمان ها داشتند می آمدند، هانا خواهرزاده شش ساله ام که تازه از خواب بیدار شده بود، وسط پذیرایی روی رختخواب دراز کشده بود و به اصرار بقیه برای بلندشدن از آنجا، توجهی نمی کرد. باخودم فکر کردم که چطور می شود بدون تنش این موضوع را حل و فصل کرد؟
بادکنکی برداشتم و به خواهرزاده دیگرم گفتم بیا باهم والیبال نشسته با پا بازی کنیم، همین طور که مشغول بازی بودیم، توجه هانا به بازی ما جلب شد و در حالی که روی رختخواب بود، به بازی ما پیوست.
کمی که از بازی گذشت، پیشنهاد کردم والیبال را تغییر دهیم و ایستاده اش کنیم، بچه ها قبول کردند و ایستاده ادامه دادیم...
هانا کاملا درگیر بازی شده بود، بدون اینکه نسبت به جمع شدن رختخوابش اعتراضی داشته باشد.
🔻تجربه خانم احمدزاده🔺
#بازی_و_حل_مسئله
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
💢 در کارگاه #قصه_و_بازی "برگ موشی" بعد از اینکه بچه ها با برگ های خشک کاردستی درست کردند، به حیاط رفتیم و شروع به بازی کردیم، برگ ها را روی سرهم می ریختیم و از بازی لذت می بردیم. یکی از بچه های حدودا پنج ساله از فاصله ای نزدیک به بازی ما نگاه میکرد، اما جلو نمی آمد و می گفت: من دوست ندارم خرده برگ ها روی لباس هایم بچسبد.
از آنجایی که #مشارکت همه بچه ها برای من مهم بود، بازی را آرام تر کردم و گفتم: بیاین همه باهم روی برگ ها بالا و پایین بپریم... (می خواستم با یک بازی سبک، #حساسیت اش را نسبت به لباسهایش کم تر کنم تا از بازی با همسالانش عقب نماند)
همین طور که مشغول پریدن روی برگ ها شدیم، آن کودک هم شرایط را مناسب دید و کم کم وارد بازی ما شد. بعد از آن دخترها برگ ها را به عنوان تل سر روی سرشان می گذاشتند و پسرها با برگ، ریش و سبیل درست می کردند.
🔺تجربه خانم احمدزاده مربی خانه هم بازی🔻
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
💭 #چی_چی_بازی 🤔
#تجربه_های_عسلی
🚌 اتوبوس بازی 🚌
🔴 صندلی هارو به مدل اتوبوسی چیدیم تا بازی کنیم .امیرعلی راننده شد و زینب مسافر.. من هم به عنوان مسافر روی یکی از صندلی ها نشستم..
آقای راننده پرسید کجا میرین؟ من گفتم حرم..
به حرم رسیدیم..پیاده شدیم و دور اتاق چرخی زدیم و مثلا سلام دادیم.. دوباره نشستیم روی صندلی هامون.. آقای راننده پرسید الان کجا بریم ؟ زینب(5ساله) گفت بریم کربلا حرم امام حسین..
در طول بازی چند تا مسافر دیگه هم به ما اضافه شدن..کتاب و دفتر وبادکنک و عروسک خرس .. من و زینب که مسافر بودیم هر کدوم مون صندلی هامونو با مسافرهای جدید تقسیم کردیم تا اونا هم جا بشن..
🔺تجربه سرکار خانم ملاحسینی🔻
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
💢 #بازی سرگرمی نیست، بازی #زندگی بچه هاست، آنها را از زندگی کردن محروم نکنیم. 💢
✅ کانال #همبازی، همراهی خوب برای #والدین
🔺این کانال با معرفی بازیهای ساده و تحرکی و ارائه تجربیات خلاق والدین در حوزه فرزندپروری به پدر و مادرها کمک میکند، تا رابطه خود و فرزندانشان را تقویت کنند.
🔻 مطالب همبازی را در کانال با هشتگ های ذیل جستجو نمایید. روی هشتگ مورد نظر ضربه بزنید و با فلشهایی که پایین صفحه می آید، به مطالب مربوطه دسترسی پیدا کنید.
🔹معرفی بازی
👈 #چی_چی_بازی
🔹نکات کارشناسی
👈 #نکته_های_ناب
🔹سخن تربیتی بزرگان
👈 #بذر_تربیت
🔹تجربیات خلاق مادران
👈 #لذت_مادری
🔹تجربیات دورهمی فامیلی
👈 #فامیل_ما
🔹تجربیات موثر مربیان
👈 #تجربه_های_عسلی
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 ble.im/hambazi_tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔸 t.me/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
🔆ناگهان چشم های ظرف ها شروع کرد به سوختن🔆
🔴 چند روز پیش مرسانا خواهرزاده سه ساله ام مهمان من بود، هم کارهای خانه مانده بود و هم باید حواسم به او می بود.
به ذهنم رسید مرسانا را در کارها به مشارکت بگیرم. اما چطوری؟ ایده ای به ذهنم رسید، بازی که قصه هم داشته باشه ! گفتم مرسانا حاضری با هم ظرف ها را حمام ببریم؟ خیلی زود پذیرفت و شروع کردیم.
جلوی سینک ظرفشویی چهارپایه ای برایش گذاشتم، شامپو (مایع ظرفشویی) را برداشتیم و ریختیم روی ظرف ها...بعد هم با لیف(اسکاج) صورت و بدن ظرف هارو تمیز کردیم... ناگهان چشم های ظرف ها شروع کرد به سوختن و ما سریع آب ریختیم تا دیگه نسوزه...
بعد از آن با حوله آرام آرام ظرفها را خشک کردیم تا سرما نخورند... در آخر هم آنها را گذاشتیم تو خانه های شان(کابینت ها) تا استراحت کنند.
به این ترتیب مرسانا تنها نماند، من هم به کارهایم رسیدم.
🔺تجربه سرکار خانم مجرب🔻
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
🔆 کودک را پدربزرگ یا آدم برفی هم میشود دید... 🔆
🔴 در یکی از جلسات خانه هم بازی که مدرس کارگاه بودم، در پایان جلسه پسرک پنج ساله ای بشدت جیغ و داد میکرد و مادر هم سعی میکرد آرامش کند: هیس، هیچی نگو...
رفتم جلو از مادر پرسیدم چه شده؟
پاسخ داد: آردبازی کردن و آرد ریخته رو سرش، الان عصبانی ست...
(این پاسخ نشان دهنده نگاه بزرگانه مادر به مسئله است، همان طور که قبلا در مباحث گفته بودم بعضی وقت ها #مسائل_کودک با منطق حل نمی شود، بلکه از شوخی، بازی و تخیل و... می توان استفاده کرد)
پس وارد عمل شدم. با تعجب و خوشحالی از آقا پسر پرسیدم: وای اگه گفتی شبیه چی شدی؟
با عصبانیت گفت: هیچی!
گفتم باید حدس بزنیم... کمی مکث کردم... بعد خودم گفتم: شبیه پدربزرگت شدی...
وسط داد و فریادهایش خندید... گفتم: تمام سرت سفید شده... راستی شبیه یک چیز دیگه هم شدی... (سعی میکردم هیجان و شادی اش را بالابیاورم) شکل آدم برفی شدی...
در حالی که یک مقدار نرمتر شده بود گفت: از کجا معلوم؟ گفتم چون تمام سرت سفیده... بیا تو آینه ببین...
راستی تو پدربزرگ بودن رو بیشتر دوست داری یا آدم برفی بودن؟ گفت: پدربزرگ بودن.
گفتم: چرا؟
گفت: چونکه پدربزرگ حداقل حرف که میزنه، تازه آفتاب بیاد، آدم برفی آب میشه...
گفتم: راست میگی! به نظرت حالا چیکارکنیم پدربزرگ تبدیل بشه به همون پسر کوچولو؟
گفت: خب میرم موهامو آب میزنم...
با همین چند جمله، مسئله حل شد.
🔺تجربه سرکار خانم #جوادنژاد، مدرس کارگاه های خانه هم بازی🔻
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
⭕️ دست های نگار و موهای قالی...
⚡️بعد از شام بود، نگار برادرزاده چهارساله ام حوصله اش سر رفته بود و اصرار داشت موهای خواهرش را شانه بکشد، بخاطر اینکه که کوچک است و نمیتواند آرام شانه بزند، خواهرش ممانعت میکرد و این باعث ناراحتی و #دعوای بین شان شده بود... از آن جایی که بعد از غذا بود، خانه پر شده بود از غذاهای ریخته شده بر روی فرش که نیاز بود جارو کشیده شود. برای #هدایت کردن درخواست نگار، فکری به ذهنم رسید؛ جارو نپتون (جارو دستی) را برداشتم و به فرش ها میکشیدم و میخواندم:
شونه میزنم موهای ابریشمیتو
فرش قشنگ نازنازی
تمیز میشی مثل گل، سنبل میشی...
⚡️نگار با خوشحالی به سمت من آمد و از من خواست تا او هم موهای فرش را شانه کند، پس باهم شروع کردیم به جارو کردن تا خرده غذاها از بین موهایش بیرون بیایند و تمیز شوند.
🔺تجربه خانم اسماعیلیان 🔻
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
🔆جهان آرا به بازی خانه ما آمد...🇮🇷
🔶عصر بود؛ قبل از آمدن مهمان ها، خانم ها مشغول آشپزی و آماده کردن میوه ها و حاضرشدن و ... بودن، وقت زیادی نبود تا رسیدن مهمانان...
توپ های کوچک و لگو های اسباب بازی حاصل از بازی برادرزاده هایم کل خانه را بهم ریخته بود، زیر مبل ها ومیزها، روی فرش ها ...
تمیز کاری وجمع و جور خانه به تنهایی از عهده من خارج بود؛
فکری به ذهنم رسید؛
داستان آزادسازی خرمشهرو پاکسازی از دشمن ...!
با حالت هیجان انگیزی بچه ها را صدا زدم: بچه ها بدویین بدویین میخوایم بازی کنیم !
نزدیک ام آمدن و من شروع کردم: چندسال پیش جنگ شد و دشمنا اومدن خرمشهر تا اونجا رو از ما بگیرن ولی مردم با اونا جنگیدن و تونستن بیرون شون کنن...بعدهم با درست کردن خونه ها و بیرون ریختن گلوله و تفنگ های دشمن شهر رو خوشگل کردن...
مثلا حالا اینجا خرمشهره و ما باید اول سریع توپ ها که گلوله های دشمن هستن رو پیدا کنیم و بریزیم تو کیسه و بعد هم شهر رو از لگوها که خرابه ها هستن پاک سازی کنیم...
پسرهای بزرگ فرمانده ان و به ما میگن کدوم گلوله ها هنوز باقی موندن... آماده...؟یک ...دو ...سه ...
بچه ها با شور و هیجان شروع کردن به پاکسازی و در حین عملیات من اسم شهیدمحمدجهان آرا رو بعنوان یک فرمانده میاوردم (چون از قبل شهید جهان آرا را به بچه ها معرفی کرده بودم و از رشادت هایش برای بچه ها گفته بودم...اینکه قدرمت مند بوده و برای بیرون کردن دشمن ها خیلی برنامه میریخته و نیروهاش رو خیلی دوس داشته و...)
عملیات ما قبل از رسیدن مهمان ها با موفقیت به پایان رسید.
🔺تجربه سرکار خانم اسماعیلیان🔻
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
☎️ #قایم_باشک تلفنی
✴️ این روزها که در خانه هستیم، مادرم برای رفع دلتنگی، روزی دو سه بار تلفنی با #نوه_ها صحبت می کند.
دو سه روز پیش که مادرم با زینب ۴ساله حرف می زد، متوجه شدم که دارند با هم #بازی می کنند. زینب از آن طرف تلفن می گفت: اگه گفتی عزیزجون من کجا قایم شدم؟ منو پیدا کن.
مادرم جاهای مختلف را حدس می زد. توی کمد، پشت در، پشت یخچال و... زینب می گفت نه، تا اینکه جای درست را حدس زد. و بعد مادرم گفت، حالا تو حدس بزن که من الان کجای خونه قایم شدم؟
بازی جالبی بود، قایم باشک تلفنی. از آن روز به بعد هر وقت با هم تلفنی صحبت می کنند این بازی را انجام می دهند و زینب کلی ذوق می کند.
🔺تجربه خانم ملاحسینی 🔻
#تعطیلات_نوروز
#تعطیلات_کرونایی
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
🔅خونهسازی برای آدمک های تخم مرغی!🔅
تخم مرغها که آبپز شدند دیدم یکی از آنها ترک خورده و مقداری از سفیدهاش در آب شناور است!
یادم افتاد که چقدر از بچگی بدم میآمد تخممرغ آبپز توی آب بترکد!😕
ماژیک را برداشتم و برایش چشم و ابرو و کلاه کشیدم و دخترک را صدا زدم؛ ذوقزده شده بود😍
گفتم دومی را تو نقاشی کن، وقتی نتوانست خوب چشمهایش را بکشد گفت: مثلا یک چشمش سوخته!!!😄
گفتم موافقی براشون یه خونه درست کنیم؟
شرط گذاشتم هر چی تو بشقاب چیدی باید خورده بشه!😉
قبول کرد و رفتیم سر یخچال.
گوجه، زیتون و سبزی خوردن و تکهای پنیر، دورچین ظرفمان شد و خانهی تخم مرغهای کوچولو!
بعد هم من شدم صاحب رستوران و ازش سفارش گرفتم و بشقاب خوشگلمان را جلویش گذاشتم.😋
بهغیر از تربچه و چند پر سبزی، مابقی محتویات بشقاب را خورد.
فقط در موقع سفارش دادن، شربت آبلیمو سفارش داد و با هر لقمه جرعهای شربت نوشید و من هم به عنوان صاحب رستوران جایگاه اعتراض نداشتم!😉🙃
🔺تجربه از خانم رحیمی🔻
🏡 #هم_بازی
#مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
🔅حوض کتابخوانی!🔅
پسرم استخر بادی را هفته پیش هدیه گرفت! برایش باد کردیم، اما گفتیم دلمان نمیآید در این روزگار بیآبی حتی دو تا بطری آب در اون بریزیم، چه برسد به دهها لیتر آب!🤭
این بود که بهش گفتم این " #حوض_کتابخوانیات" باشد!😍
اسباببازی ها و عروسکهایش را دور تا دور چید، کتابها را از کشو در آورد و وسط گذاشت؛ در آخر من و پدرش هم کنار آنها نشستیم و برایشان کتاب خواندیم.
بعد که از اتاق بیرون رفتیم، او خودش شروع کرده بود به کتابخوانی😎📚
🔺خاطره خانم مهدوی🔻
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
✨ #تجربه_های_عسلی
🔺 #عکس_باز_شود
... خدا میداند اگر بیدار شوند چه میکنند!
اصلا همین نگرانی ها بود که این پادریها را به این فلاکت انداخته بود، وگرنه بیچاره ها زودتر از اینها باید شسته میشدند!
نمیدانم چه شد یاد دوران کودکیم افتادم و فرش شستنهای خانوادگی!...
یادش به خیر؛ هنوز هم از مرور خاطرات آنروزها انرژی میگیرم.
به خودم آمدم؛ دیگر آنروزها نبود و برنمیگشت.
دست از ادامه کار کشیدم؛ منتظر میمانم تا بیدار شوند☺️
🔺تجربه از خانم صبوری🔻
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
✨ #تجربه_های_عسلی
🚜 اتاق تبدیل به کارگاه میشود!
🔲 همیشه از سرامیک بودن کف خانهمان ناراضی بودم، تا روزی که دوستی در صحبتهایش گفت که تمیز کردن موکت کف اتاق بچهها از رنگ و گِل و ماسه و ... سخت است!
💥جرقهای در ذهنم زده شد و از آن روز به بعد سرامیک کف اتاق تبدیل به یک موقعیت خوب برای بازی بچهها شد.
با کمک پسرکمان قالیچه کف اتاق را لوله میکنیم و به دیوار تکیه میدهیم.
🛠 اتاق تبدیل به یک کارگاه میشود!
دخترک با رنگ انگشتی روی زمین نقاشی میکشد، برادرش میگوید خیابان و پارک بکشیم!
🚜 چند دقیقه بعد ماشینهای اسباببازی در خیابانهای کف اتاق در حال حرکتاند و عروسکهای کوچک در پارک گوشه اتاق بازی میکنند.
گاه بساط گِل بازی بچهها فراهم است، خانه میسازند و خراب میکنند و میخندند!
آرد بازی را هم در اتاق خودشان تجربه میکنند، ظرف آرد و بطری آب و الک و لگن!
آردها را الک میکنند و صدای خندههای ریزریزشان میآید. آب روی آن میریزند و خمیر میکنند.
🍞سر اینکه چه کسی نانوا باشد دعوایشان میشود، قهر میکنند و دوباره پس از دقایقی همبازی میشوند.
دخترک سبد کوچکش را دست میگیرد و به نانوایی برادرش میرود تا برای ناهار نان بخرد.
تیلههایشان را در قوطی رنگ فرو میکنند و با قاشق آن را داخل جعبه کفشی که برگه سفیدی کف آن پهن کرده اند؛ میاندازند، بعد در جعبه را میبندند و تکانش میدهند! کاغذ سفید الان پر از خطهای رنگی حرکت تیلههاست که آن را به یادگار به دیوار اتاقشان میچسبانند.
پینوشت:
🔹 تمیز کردن کف اتاق با یک جارو و دستمال به راحتی انجام میشود.
🔹 در مواقع استفاده از آب، مراقب خیس شدن سرامیکها باشید. ممکن است باعث سر خوردن کودکها شود.
🔹 پوشیدن دمپایی به کودکان توصیه میشود!
🔹 میتوان از زیراندازهای پارچهای که قابلیت تکاندن و شستن دارند استفاده کرد.
🔹 از آثار هنری خلق شده توسط کودکان استقبال کنید و گاهی در دکوراسیون خانه و اتاق از انها استفاده کنید!
👌 وقتی ایدهها و کارهای هنری کودک در خانه خودش جدی گرفته شود به خودباوری او کمک میکند و موجب افزایش اعتماد به نفس او میشود.
🔺 خاطره خانم خسروی🔻
🏡 #هم_بازی؛
#مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
#نبات_های_غدیری!
هرچه به عید غدیر نزدیکتر میشویم، بیشتر به این فکر میکنم که مفهوم ولایت و نقش امام برای جامعه را چطور برای بچههایم توضیح بدهم که تصور خوبی مناسب با سنی که هستند، برایشان ایجاد شود.
کاردستی گل آفتابگردان را که دیدم، فکری در ذهنم جرقه زد.🌻.
چای عصرانه را دم کردم و بچهها را صدا زدم، برای شیرینیاش هم، شکر و نبات شاخهای و نبات کاسهای بهانه خوبی برای بازی و صحبت با بچهها بود.
خب بچهها؛ مسابقه علمی داریم😉
هرکدوم، یکی از این شیرینیها رو برای چای انتخاب کنید؛
ریحانه هم برای ثبت زمان حل شدن شکر و نباتهای داخل چای داور میشه.
بعداز حل شدن شکر و نباتها، ریحانه نتیجه رو اعلام کرد:
شکر: سریع حل شد
نبات تکهای: دوم شد
نبات شاخهای: ازهمه دیرتر حل شد.
از بچهها پرسیدم: فکر میکنید چرا شکر و نباتها با سرعتهای مختلفی آب شدند؟🤔
حسین اول از همه جواب داد: خب دونه های شکر یکی یکی بودن، برای همین زودتر آب شد.
مرضیه گفت: اما نبات تیکهای که به هم چسبیده بودن، دیرتر باز شدن.
علی پرسید: خب چرا نبات شاخهای دیرتر از همه آب شد؟
عجب سوال خوبی پرسید!😊
جواب دادم: چون غیراز اینکه به هم وصل بودن، به یک چیز دیگه، که همون نخ نباته هم، وصل بودن!
حالا نخِ ما آدمها برای اینکه قوی باشیم، چی میتونه باشه؟
کمی که فکر کردند، یکی از بچهها گفت: مثلا رهبر
یکی دیگه از بچهها گفت: امامها
این رو که گفتند؛ بغلشون کردم و بوسیدمشون:
آفرین به همهی شما😘
ما، هم باید دستهای هم رو بگیریم، هم دور امامهای معصوم مثل امام علی(ع) که امام اول ما هستن، باشیم و به حرف اونها گوش بدیم که قوی بشیم.💪
🔺 تجربه خانم فضلینژاد🔻
🏡 #هم_بازی ؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
🥣 بابا من آش نمیخورم!!
🍽 زمان ناهار بود و غذا آش داشتیم، سفره را پهن کردم.
یکی از بچهها آش دوست نداشت و سر سفره نمیآمد که غذا بخورد.
👨👧👦😊همسرم که همیشه مسالههای این چنینی را خلاقانه حل میکند؛ شروع کرد به ساختن داستان راجع به موادی که داخل آش هست؛
با خلاقیت خودش درمورد رشته آش، نخود و لوبیاهایی که در کاسه بود و سبزیهایش قصه ساخت.
ماجرای هر کدام را مفصل گفت و کم کم پسرم مشتاق شد و جلو آمد، نشست سر سفره و همینطور که با کنجکاوی قصه را گوش میداد؛ شروع کرد به خوردن آش😊😍
🔺تجربه خانم حسین زاده 🔻
🏡 #هم_بازی ؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی
💟 مهرِ محمد(ص)
🎉 میلاد پیامبر(ص) بود و میخواستم برای ایشان در خانه جشن بگیرم، دنبال ایدهای برای تزئینات جشن بودم که هم راحت و کاربردی باشد و هم علاوه بر اینکه به بچهها خوش میگذرد با پیامبر ص هم ارتباط بگیرند.
فکری به سرم زد و موقع دعوت کردن، به همه گفتم وقتی میآیند، نفری یک سیب زمینی هم بیاورند،
با شابلون کلمه "محمد(ص)" را روی یک طلق درآورده بودم
و با سیب زمینی هایی که آورده بودند، ُمهر انواع گلها را هم درست کردیم و با بچهها رنگش کردیم.
🎈 شابلون نام "محمد(ص)" را روی کاغذها و مقواها میکشیدیم و بعد دورش گل و حالا هرچی که بچهها با سیب زمینی درآورده بودند را مهر میزدیم.
☀️اینطوری تزئینات جشن را هم خودمان آماده کردیم.
خیلی خوش گذشت و با انگشتهای رنگی کلی سر به سر هم میگذاشتیم و جشن بیاد ماندنیای شد.
🔺تجربه خانم شایان پویا🔻
🏡 #هم_بازی ؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
#تجربه_های_عسلی 🍯
☀️بچهها در خانه حوصلهشان سر رفته بود و از بازیهای معمولی خودشان خسته شده بودند
اما هنوز انرژی داشتند و دلشان میخواست کار جدیدی کنند.
🤔کمی فکر کردم یاد کودکیهای خودم افتادم که با پشتیها سنگر درست میکردیم.
😍با بچهها مشغول شدیم و پشتیهای خانه را مثل سنگر کنار هم چیدیم.
بعد رفتیم سراغ جورابهای همسرم و اهل خانه، حدود سی تا جوراب شد؛ آنها را گلوله گلوله کردیم و به هرکسی چند تا جوراب بعنوان تیر دادیم.
☀️بازیمان را شروع کردیم و پشت پشتیها سنگر میگرفتیم و جورابها را به سمت هم پرتاب میکردیم. هرکسی هم که تیرهایش تمام میشد میرفت و جورابهایش را جمع میکرد.
🔺تجربهی خانم فیاض🔻
🏡 #هم_بازی ؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi
🍯 #تجربه_های_عسلی
📸📝عکس هایی که کتاب میشه
☀️خیلی دلم میخواست فرزندم با کتاب انس بگیر اما نه فقط در حد اینکه کتاب بخواند یا برایش کتاب بخوانیم.
💡 با خودم گفتم چقدر جذاب تر است که دخترم را با تولید کتاب آشنا کنم.
یگانه خیلی کتابهای مصور را دوست دارد.
💥ایده جالبی به ذهنم رسید؛ باهم شروع کردیم به عکس گرفتن از اتفاقاتی که میافتد؛ دورهمیها، تفریحها یا حتی روزمرگیهای معمولی.
مثلا میگفت من دوست دارم مامان از سیزه به در مان یک کتاب بنویسم، یا مثلا از شب یلدا.
☀️از همه کارهایی که میکردیم و مهمانی هایی که میرفتیم عکس میگرفتیم، بعدش عکسها را چاپ میکردم توی یک دفتر میزدیم. دخترم چیزهایی که میخواست کنار عکسها نوشته شود را میگفت و من مینوشتم یا با هم مینوشتیم و اینطوری علاوه بر اینکه چند کتاب مصور نوشتیم. بین من و دخترم فضایی ایجاد شد برای گفتگو و فکر کردن راجع به اتفاقاتی که برایمان میافتد و خاطرههایی که زندگیمان را میسازد.
🔺تجربه خانم اسماعیلی🔻
🏡 #هم_بازی ؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi