eitaa logo
جُحفِه (حامد ملحانی)
299 دنبال‌کننده
109 عکس
1 ویدیو
1 فایل
نوشته های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی حامد ملحانی
مشاهده در ایتا
دانلود
کابینه اول پزشکیان روز اول معرفی وزرا به مجلس، به برخی دوستان عرض کردم اگر نماینده مجلس بودم به همه وزرا رای اعتماد می دادم. اما چرا؟ 1⃣ از ابتدای سال ۱۴۰۳، کشور ما در یک شرایط حساس قرار گرفته است. برای اولین بار بین ایران و رژیم صهیونیستی، تبادل آتش مستقیم اتفاق افتاده است. پس از حادثه هلیکوپتر شهید رئیسی و حواشی دو ماهه انتخابات، ترور اسماعیل هنیئه در تهران، درست فردای روز تحلیف پزشکیان، پیام روشن نتانیاهو بود که با آمدن رئیس جمهور جدید، تفاوتی ایجاد نشده و شرایط هنوز جنگی است! در شرایط جنگی، مصلحت بالاتر، وفاق، همدلی و اتحاد در مقابل دشمن بیرونی است. طبیعی است بهای این رای اعتماد یکپارچه، انتخاب دو یا سه وزیر ضعیف تر هم خواهد بود ولی مزیت اول بر خسران دومی می ارزد! 2⃣ در رای اعتماد به وزرا، جهت گیری کلی رئیس جمهور و خواست و نظر اکثریت جامعه باید لحاظ شود. واقعیت این است که پزشکیان، منتخب نهایی اکثریت است، نه جلیلی! پس در گزینش نهایی وزرا، باید وزیر پیشنهادی را با افراد مشابهش مقایسه کرد! وقتی ظریف، خودش را خرج کرد تا پزشکیان رای بیاورد، طبیعی است عراقچی و امثال او، وزیر خارجه خواهند شد، نه مثلا باقری کنی! در رای به وزرا باید به "خیرالموجودین اطراف رئیس جمهور" رای داد نه اینکه دنبال تحمیل "خیرالموجودین ذهنی خودمان" باشیم! 3⃣ رهبر اصلاحات، با جمله معروف "هر ۹ روز یک بحران" پایه گذار ایده "نمی گذارند کار کنیم" بود. این بهانه باید از پزشکیان حداقل در این مقطع گرفته می شد. پزشکیان هر که را خواست معرفی کرد و رای آورد، پس برای "کار نکردن" بهانه ندارد! 4⃣ پزشکیان در معرفی کابینه، افراطی عمل نکرد. همه گزینه ها را از اصلاح طلبان پیشنهاد نکرد. وزرای مهمی مثل کشور، اطلاعات و نیرو را به جناح مقابل داد. حال اینکه این کار "تعامل" بود یا "معامله"، بماند! ولی وقتی رئیس جمهور تلاش کرده است در میانه جریانات بایستد و تقابل ایجاد نکند، تنش را بالا نبرد و آرامش را حکمفرما کند، پس سزاوار پاسخ متقابل از مجلس هست! سال ۱۴۰۳، سال شگفتی هاست! و حالا پزشکیان که ابتدای سال در خواب هم نمی دید روزی رئیس جمهور شود، با رای یکپارچه مجلس، از ابتدای شهریور، کل کابینه را در اختیار دارد! اینکه تا پایان ۱۴۰۳ چه ماجراهایی خواهیم داشت، فقط خدا می داند! پی نوشت: کاش بساط خرج کردن از رهبری، از سوی همه جناح ها برچیده شود! حامد ملحانی کانال جحفه ⬇️ https://eitaa.com/hamedmalhani
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
بعد از ترور شهید هنیئه، بسیاری از کارشناسان نظامی و سیاسی معتقد بودند (و برخی هنوز هستند) که ایران به اسرائیل حتما حمله خواهد کرد. این انتقام تا الان اتفاق نیفتاده است. دلایل این تاخیر چیست؟! شاید این موارد باشد: 1⃣ عدم استقرار دولت جدید 2⃣ مراسم اربعین 3⃣ انتظار برای نتایج مذاکرات آتش بس 4⃣ لزوم آمادگی پدافندی برای موج حمله بعدی اسرائیل و آمریکا 5⃣ عدم آمادگی روانی بخشی از مردم برای ورود به شرایط کاملا جنگی 6⃣ فشار برخی از سیاسیون برای عقب نشینی غیرتاکتیکی با رای اعتماد به دولت، مورد اول حل شده است. هفته آینده با اتمام مراسم اربعین مورد دوم هم برطرف می شود. زیاده خواهی نتانیاهو و موج ترورهای جدید، عملا مورد سوم را هم خنثی می کند. یک ماه، فرصت مناسبی بوده تا رینگ چند لایه پدافندی کشور کامل شود، پس احتمال می رود مورد چهارم هم به سرانجام رسیده باشد. اما به نظر می رسد دو مورد آخر همچنان وجود دارد و مانعی برای حمله و انتقام است! حمله به اسرائیل به سادگی فشردن دکمه قرمز شلیک موشک ها نیست! قبل از حمله، باید اتحاد و اراده و خواست عمومی برای انتقام در کشور وجود داشته باشد! حامد ملحانی کانال جحفه ◀️ https://eitaa.com/hamedmalhani
۱ شهریور ۱۴۰۳
شبه علم یا شبح علم! جهل، ظلمت است، تاریکی است، سقوط است. جهل، جذاب ترین حربه شیطان برای به لجن کشیدن انسان است. جهل، خود جهنم است. و در مقابل، علم، نور است، رشحه ای از سرچشمه فیض الهی است. بشرِ بدون علم، بشرِ در تقابل با علم، بشرِ مخالف علم، بشر ظلمانی است که در چنبره اوهام غلط و خیالات نجس و سنت های متعصبانه بی حاصل گرفتار آمده است. "صراط مستقیم علم" را البته مثل هر مفهوم اصیل دیگری، نسخه های تقلبی تهدید می کند. یکی از این نمونه های جعلی، "شبه علم" هاست. شبه علم، ظاهر علمی دارد اما باطنش، جهل به مسئله، جهل به عمق مطلب و جهل به راه حل مشکل است. شبه علم، علم منافقانه است. چیزی هست که نیست و چیزی نیست که هست! شناخت نفاق البته کار سختی است ولی همیشه این نسخه منافقانه علم نشانه هایی دارد: اولا شبه علم عموما مخلوط علم با عنصر دیگری خارج از محدوده کاربرد آن عنصر است. ثانیا شبه علم، همیشه با جمود و مخالفت با اجتهاد همراه است، در حالی که علم با چرا و چگونه آمیخته است. هر جا علمی، برای پرسش، علامت ورود ممنوع گذاشت، یعنی یک جای کار ایراد دارد. ثالثا معتقدین شبه علم، مثل پیروان ادیان جعلی، متعصبانه با دیگران برخورد می کنند. اینان همیشه به خارج از حلقه خود، سوء ظن دارند. توهم توطئه دارند. خودِ محدودِ برگزیده ای دارند و بقیه جهان را غیرخودیِ جاهلِ فریب خورده می دانند. شبه علم، شبحی است که علم را دنبال می کند تا در بزنگاه ها، انسان را از صراط مستقیم، منحرف کند! انحرافی که گاهی به بهای جای یک انسان تمام می شود و گاهی به بهای جان یک تمدن! حواسمان به شبه هایی که شبحند، بیشتر باید جمع باشد! حامد ملحانی کانال جحفه ⬇️ https://eitaa.com/hamedmalhani
۸ شهریور ۱۴۰۳
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
چهل سالگی! و روزگار گذشت و گذشت تا رسیدم به آیه ۱۵ سوره احقاف که "... حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلَىٰ وَالِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي ۖ إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ" و حالا نشسته ام و روزهای تلخ و شیرین این ۴۰ سال را مرور می کنم. تصاویر مثل برق و باد می گذرند و در این طوفان خاطرات، حیرانم! بعضی ها خیلی تلخند این قدر که ابرو در هم می کنم، بعضی شیرینند، بی اختیار لبخند به گوشه لبم می آورند! خاطرات، بی رحمند! به شمع کیک تولد، به هدیه های پیچیده شده در کاغذ کادو، به تبریک های مکرر اطرافیان، توجهی نمی کنند. هجوم می آورند و مثل قوم فاتحی که نیمه شب به خیمه های دشمن، شبیخون زده اند، روحت را، فکرت را، نظم زندگیت را به هم می ریزند و تو گاهی وقت ها، وسط کلاج و ترمز رانندگی، وسط ریختن نمک و فلفل روی غذا، وسط حرف زدن با رئیست در اداره، وسط احوالپرسی روزانه، ناگهان پرت می شوی به جایی، به کسی، به اتفاقی که خودت هم تعجب می کنی! خاطرات علاوه بر بی رحمی، بی نظم هم هستند، نه دسته بندی زمانی می شناسند، نه مکانی و این یعنی حیرانی مضاعف. و حالا، حال من، در این تولد چهل سالگی، مدام حال این لشکر شبیخون خورده هاج و واج و حیران است: قمقمه آب کلاس اول دبستان و آن لیوان تاشو سبزرنگ و صدای گچ روی تخته که گاهی جیغ می زد و مور مورم می‌کرد. مسیر برگشت از مدرسه و خانه ای که خانم صاحبخانه اش از باغچه، گل محمدی می کند و به ما می فروخت. سکه های پنج تومنی مسی رنگ پول تو جیبی خاموشی جنگ و شکستن دیوار صوتی و رد شدن هواپیماهای جنگی که می رفتند پالایشگاه بیدبلند را با خاک یکسان کنند. طعم تلخ اولین ماء الشعیر خبر فوت پدربزرگ و تصویر مادری که عجیب شده بود از اندوه این غم. شب تلخ و غریبانه اثاث کشی از یک شهر به شهر دیگر، اولین تجربه غربت! پنجشنبه ای که باران، نم نم می زد و توی کوچه فوتبال بازی می کردیم. تک به تک شدم و توپ رفت توی گل حریف. آخ توپ! توپ چهل تکه مشکی با شش ضلعی های زرد و نارنجی رنگ که هر بار می‌خورد روی زمین سیمانی و آسفالتی و تکه کوچکی از پوستش زخمی می شد، آه می کشیدیم. صدای کولر گازی و بعد از ظهر تابستان و خنکی آبلیموی یخزده توی لیوان استیل و فوتبال ۹۶ سگا! روزهای دبیرستان نمونه دولتی دکتر حسابی، گروه ۸ نفره ای که الان نمی دانم هر کدامشان کجای این دنیا هستند. مجله چلچراغ، کتاب های رمان علمی تخیلی آرتور سی کلارک و آسیموف، عشق به نوشتن. طعم تلخ شکست در کنکور با رتبه ۳۹۰۰ منطقه ۲! پتویی که کشیدم روی سرم و گریه کردم! یکسال پشت کنکور ماندن و صبحی که نتیجه را دادند! و آخيش بعدش! و طوفان تجربه های جدید و عجیب در دانشگاه، آبادان و اهواز، بوارده، بریم و کوت! انجمن اسلامی! حج عمره دانشجویی، لبیک اللهم لبیک! لباس احرام، اولین بار بودن در بقیع، نگاه اول به کعبه، طواف! اولین روز آموزشی سربازی و باز حس غربت و تنهایی در پاییز برگ ریز تهران! اولین روز کاری وقتی برگشتم منزل! و لبخند رضایت پدر و مادر! اولین حقوقی که گرفتم! کار فرهنگی توی مسجد برای بچه ها. جلسات خواستگاری! انکار! اصرار! موفقیت! پله هایی که فکر میکردم فقط همان شب خواستگاری ازشان تا طبقه سوم بالا می روم و الان ۱۲ سال است به خیال خام من می خندند! پشت در اتاق عمل! یک فرشته سه کیلویی با چشمان باز که به من نگاه می کرد! و عجیب ترین حس زندگیم! پدر شده بودم! اولین پیاده روی اربعین! درست در سالی که داعش آمده بود تا نزدیکی های کربلا! آن عصری که عصبانی بودم، داد زدم، بچه سه ساله ام هول کرد از داد من! با زانو زمین خورد! (آخ که چقدر تلخ است این خاطره!) داستان هایی که شب ها برای بچه ها از خودم در می آوردم! و بسیار دوستش داشتند (و دارند)! تکرار آن راهروی پر استرس اتاق عمل! و شیرینی تجربه مجدد پدر شدن! که از من، من دیگری ساخت! شب تلخ شهادت حاج قاسم! روزهای غصه فتنه ۱۴۰۱! خبر تلخ بیماری عزیزی و بغضی که یک هفته قورتش داده بودم و ناگهان مثل یک کوه آتشفشان، پشت فرمان ماشین فوران کرد. لذت شیرین خریدن لوازم التحریر رنگارنگ برای اول مهر بچه ها دیدن همان فرشته کوچک سه کیلویی که حالا قد کشیده بود در چادر صورتی جشن تکلیف! قهرمان زندگی پسرم بودن! در حالی که به انبوه ضعف هایم آگاهم! و ترس از روزی که می فهمد قهرمانش، پوشالی است! و ... و امروز که نشسته ام و درچهل سالگی، بی دفاع در این هجوم خاطرات، به گذشته نگاه میکنم! دوباره قرآن را بر می دارم و این بار ترجمه آیه ۱۵ احقاف را می خوانم:
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
"... وقتی که طفل به حد رشد رسید و آدمی چهل ساله گشت (و عقل و کمال یافت آن گاه سزد که) عرض کند: بار خدایا، مرا بر نعمتی که به من و پدر و مادر من عطا فرمودی شکر بیاموز و به کار شایسته‌ای که رضا و خشنودی تو در آن است موفق دار و فرزندان مرا صالح گردان، من به درگاه تو باز آمدم و از تسلیمان فرمان تو شدم" حامد ملحانی چهل ساله https://eitaa.com/hamedmalhani
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
سلام به تنهاترین مرد زمان و زمین! تنها، غریب، غایب، منتظر! ناظر صدها سال تاریخ! شاهد هزاران جنگ! مخاطب دعای دل شکسته ها! امید نجات زیر آوار مانده ها! آرزوی پدرهای پسر مرده و پسرهای پدر مرده! ذخیره طلایی خدا برای عاقبت بشر! وعده انتقام عاشورا! عجب داستان غریبیست! و برای ما، همین ما آدم معمولی ها! دو رکعت نماز در مسجدی که شما امر به ساختنش کرده اید! یا دو خط زیارت در سردابی که شما روزگاری آنجا نفس کشیده اید! یا حتی هم زدن شربت جشن میلادتان، کافیست تا خودمان را وصل کنیم به خیل عشاقتان! ما آدم معمولی ها، حد خودمان را می دانیم! ما و دیدن روی ماه شما؟! ما و نماز جماعت به امامت شما؟! ما و لیاقت همنشینی و همکلامی با شما؟! نه! ما حد خودمان را می دانیم! حد ما همین از دور، عاشق شدن است! از کودکی با عشق به شما بزرگ می شویم! در جوانی، خودمان را سربازتان می دانیم! گرد پیری که نشست روی سر و صورتمان، با غصه ندیدنتان، پیرتر می شویم! و هنگام مرگ، دلخوشیم به اینکه شاید لحظه آخر، تشریف فرما شوید! ما حد خودمان را می دانیم! در خیالمان اما گاهی شما را دیده ایم! با هم حرف زده ایم! خواسته ایم برویم اما شما نگذاشته اید! بیشتر مانده ایم! وضو گرفته اید، از آب وضوی شما تبرک جسته ایم، با همان اضافه آب وضوی شما، وضو گرفته ایم! بعد به امامت شما، نماز خوانده ایم! تازه موقع خداحافظی وعده دیدار مجدد داده اید! شاید انگشتری هم به تبرک هدیه گرفته ایم! خرده نگیرید آقاجان! عاشق اگر توی خیالش هم عشق بازی نکند که از غصه دق می کند! ما، همین ما آدم معمولی ها، یاد گرفته ایم از دور عاشق بشویم و در خیالمان عشق بازی بکنیم! راستی امروز سالروز آغاز امامت شماست! خوش به حال ما که شما را داریم! ارادتمند یک آدم معمولی حامد ملحانی https://eitaa.com/hamedmalhani
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
چند نصیحت برادرانه به مسئولینی که تازه منصوب شده اند: ۱. اگر با گرفتن سمت جدید، قند توی دلتان آب شده، یک جای کار دل مبارکتان ایراد دارد. سِمت جدید، دلهره می آورد نه دلخوشی! ۲. وقتی رئیس شدید، اخلاقتان تغییر نکند! همان طوری باشید که قبلا بودید! پرستیژ مدیریت، ربطی به نگاه از بالا و باد توی غبغب انداختن ندارد! خودتان را نگیرید. باور کنید خبری نیست! ۳. به خصوص در روزهای اول از روی جوگیری تصمیم نگیرید! صبر کنید! تامل کنید! سریع اظهار نظر نکنید! حرف شاذ نزنید. برای اینکه ثابت کنید انتخاب شما درست بوده، حرفهای عجیب نزنید. وعده ندهید. زمان بهترین محک شما خواهد بود! عجله نکنید. ۴. تبریک آدم ها را جدی بگیرید. خالصانه ها را جدا کنید تا بعدا ازشان راهنمایی و کمک بگیرید چون کسی که خالصانه تبریک می گوید، صادقانه هم کمکتان می کند! تبریک های متملقانه را هم جدا کنید. این آدم ها خطرناکند. مواظبشان باشید! ۵. حلقه مشاوران و کانال های اطلاعاتتان را گسترده کنید. حتی حرف دشمنان و رقیبان را هم بدون تعصب گوش کنید! ۶. برای خدا کار کنید! فقط برای خدا! در خلوتتان به خدا گزارش کار بدهید! ۷. وقتتان را با جلسات بیخود تلف نکنید. جلسه جای حرف کلی و بیخود نیست. داده ها را بررسی کنید، نظرات را بشنوید و به خروجی برسید. اینقدر توی جلسات شرکت نکنید که اصلا وقت نداشته باشید فکر کنید! ۸. اینقدر غیبت نکنید! اینها اسمش تحلیل شخصیت نیست. شناخت موقعیت نیست. غیبت است برادر! اثر کارهای خوبتان را با گناه کردن پشت میزهایتان از بین نبرید! ۹. برای میز کارتان، ساعت شنی بخرید! شاید اینجوری یادتان بماند، فرصتتان کوتاه است! ۱۰. در انتخاب افراد زیرمجموعه معیار، مبنا، شاخص داشته باشید. قومیت گرا، جناح گرا، منفعت طلب نباشید! آخرتتان را به خاطر دنیای بقیه خراب نکنید!!! حامد ملحانی https://eitaa.com/hamedmalhani
۱ مهر ۱۴۰۳
نه حوصله تحلیل دارم، نه حال تفسیر! وقت خواندن خبر هم حتی نه! بغض در گلو، حروف را کنار هم می چینم! غمگین! پریشان! خسته! ناامید! این اولین شب قطعیت شهادت سید است! هنوز ما به شهادت حاج قاسم عادت نکرده ایم! با این غم تازه چه کنیم؟! با این اندوه فراگیر! با این نفس های سنگین! با این مصیبت عمیق! چه کنیم؟! به سوی کدام مرز برویم؟! کدام خشاب را پر کنیم؟! کی بند پوتین را محکم کنیم؟! کجا پلاک بگیریم؟! کجا صف ببندیم؟! داریم می ترکیم! آهای بزرگان! علما! فضلا! وکلا! وزرا! داریم می ترکیم! این بغض دارد خفه مان می کند! فکری کنید! همین امشب فکری کنید! حامد ملحانی https://eitaa.com/hamedmalhani
۷ مهر ۱۴۰۳
مردها گریه نمی کنند! حداقل نه جلوی دیگران! مردها، بغضشان را خوب بلدند قورت بدهند! اما این بغض هر چقدر هم که خورده شود، هر چقدر هم که سرکوب شود، آخر سر، شبی در تاریکی، بی صدا، تبدیل می شود به رد اشکی که می چکد لای ریش هایشان! اشک های ساکت! اشک های پنهان! اشک های تنها! مردها گریه نمی کنند؟! چه دروغ متداولی! چه ابهت مضحکی! مردها هم گریه می کنند! این قدر شدید که شانه هایشان می لرزد! اما شیون نمی کنند! کسی را از گریه شان باخبر نمی کنند! برای دل خودشان، برای سوگ خودشان، با خودشان، در تنهایی خودشان، گریه می کنند! و این روزها، مردهای زیادی در عالم هستند که در خلوت، اشک هایشان، سر می خورد! مردهایی که عزادارند! عزادار سید مظلوم! عزادار جان های بیگناه! عزادار بچه های وحشت‌زده! مردها گریه می کنند! اما کوتاه! مختصر! بی صدا! چون تازه جنگ شروع شده است! و دشمن، منتظر غفلت است! پس بگذار دوباره از اول بنویسم و بگذار قبلش، بغضم را قورت بدهم مردها گریه نمی کنند! حامد ملحانی https://eitaa.com/hamedmalhani
۸ مهر ۱۴۰۳
مذاکره به سبک آمریکایی آمریکایی ها در مذاکره، سبک خاصی دارند. پیشنهاد بسیار جذابی را برای طرف مقابل، روی میز می گذارند. منتها با این شرط که طرف مقابل باید همین الان کاری را انجام بدهد (یا ندهد) اما طرف آمریکایی، پیشنهادش را در آینده نامشخصی عملی کند! این آینده نامشخص که در ابتدا بسیار نزدیک معرفی می شود با بهانه جویی و دلیل تراشی مدام عقب می افتد! و وقتی طرف مقابل به این بدعهدی اعتراض می کند، چه جوابی می شنود؟! بیاید در مورد این تاخیر و دلایلش دوباره مذاکره کنیم! یعنی مذاکره در مورد مذاکره! این پیشنهاد جذاب می تواند رفع بالمره همه تحریم ها باشد! می تواند رفع حصر یمن باشد، می تواند توقف جنگ غزه باشد! و ... فرقی نمی کند! مدل رفتاری یکیست! حالا اگر مذاکره کننده ای از سوراخ این روش، چند بار گزیده شده باشد، تکلیف چیست؟! غیر از این است که یا ساده لوح و احمق و زودباور است، یا خائن و جاسوس؟! حامد ملحانی https://eitaa.com/hamedmalhani
۹ مهر ۱۴۰۳