هدایت شده از سارا و گوربه های باستان شناس پینترست
یه بار تو مدرسه بخاطر اینکه نون و پنیر داشتم رفتم چایی گرفتم بعد خانومه این شکلی بود که:واسه کدوم معلم میخوای؟
من:واسه خودم
اون:نمیشه نه نه نمیدم اجازه ندارم
من:صبحونه نون و پنیر دارم از گلوم پایین نمیرههه
آخرشم بهم داد.
ولی یادش رفت نبات بده.
ما یبار صبح وقتی مربی ها داشتن صبحانه میخوردن رفتیم در اتاقشون مثلا باهاشون کار داریم
اوناهم تعارف کردن و ماهم رفتیم بهشون ملحق شدیم