eitaa logo
شهید حمید سیاهکالی مرادی💕
259 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
44 فایل
✨ولادت:،۱۳۶۸/۰۲/۰۴ شهادت:۱۳۹۴/۰۹/۰۵ مزار:گلزار شهدای قزوین ~شرمنده ام.... یک جــان بیشتر ندارم تا در راه ولے عصـر ونائب بر حقـش امـام خامنه اے فـدا کنـــــم✨💫 #√شهیدحمید سیاهکالی مرادی☺️👆🏻 انتقاد!پیشنهاد؟حرفی،سخنی ¿ادمین تبادل @modafeh_chadoor
مشاهده در ایتا
دانلود
میخوام ببرمتون یه جای خوب... نیت کنید بسم الله... 360p.ir/8 📲 التماس دعا ویژه
قطعه گمشده ای از پر پرواز کم است یازده بار شمردیم و یکی باز کم است این همه آب جاریست نه اقیانوس است عرق شرم زمین است که سرباز کم است  صلوات
جانت را که بدهی در راه خدا مینامند تورا؛ به گمانم اگر را هم بدهی شاید...!😉 ومن احساس میکنم اینجا و در این سرزمین؛ دختران زیادی هستند که هر روز پشت ساده ی سنگین خود میکنند از نجابتشان...☺️ و هر لحظه میشوند انگار❤️ پس حواست به حجابت باشد...☺️ گاهی که چادرت خاکی میشود از های مردم شهر...😔 یاد هایی باش که برای ماندنت،خونی شدند...😭 ♡♡♡ 😍🌿♥️🍃
اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک 🌱 دسنویس ڪمیل✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگیه و غم زینب نوکری علم زینب 1.mp3
1.85M
🍃زندگیه و غم زینب نوکری علم زینب 🎤 محمدحسین_حدادیان
🌹مرتضی حاجی باقری از فرماندهان لشکر 41 ثارلله 19 ساله بود که به جبهه رفت. او مسئولیت فرماندهی تخریب لشکر 41 ثارالله، فرمانده تیپ در این لشکر و معاونت عملیات لشکر را برعهده داشت. در عملیات والفجر 4 مجروح شد و یک دست خود را از دست داد و در عملیات کربلای 5 علاوه بر مجروحیت به اسارت دشمن درآمد. ✍او در خاطره‌ای از دوران اسارت و وساطت شهید حاج قاسم سلیمانی برای بخشیدن یکی از آزادگان تعریف کرد: «زمانی که به اسارت درآمدم، معاون لشکر بودم، عراقی‌ها در به در می‌گشتند تا از بین اسرا فرماندهان را پیدا کنند، یکبار تصویری آوردند و از اسرا خواستند تا افراد داخل عکس را شناسایی کنند، اتفاقا من هم در آن عکس بودم، بچه‌ها حرفی نزدند و این ماجرا گذشت تا اینکه بعد از مدتی یکی از اسرا نتوانست مقاومت کند و من را لو داد، با چند افسر عراقی آمدند بالای سرم، نزدیک به هزار نفر دیگر از اسرا شاهد ماجرا بودند، به من که رسیدند این اسیر به من اشاره کرد و گفت: «این مرتضی حاجی باقری معاون لشکر 41 ثارالله است» یک دفعه افسر عراقی سیلی محکمی به او زد و گفت «اینکه محمدرضا شمس است» ماجرا از این قرار بود که در لحظه اسارت لباس یکی از دوستانم به نام محمدرضا شمس را به تن داشتم که اسم او روی لباس خورده بود. بعدها وقتی آزاد شدیم و به ایران بازگشتیم شرایط برای اسیری که من را لو داده بود سخت شد، همه او را به نام فردی که مرا فروخته می‌شناختند. این اتفاق آنقدر برای او سخت تمام شد که ماجرا را به حاج قاسم سلیمانی گفت. حاجی فرمانده من بود، یک روز صدایم کرد و گفت یک جلسه می‌گیرم و کل آزاده‌های استان را به سپاه دعوت می‌کنیم، هم جلسه دورهمی باشد و هم اواخر مجلس این بنده خدا را داخل می‌فرستم تو بلند شو و او را در آغوش بگیر و ببوس مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده است.» بعد هم پنج انگشتش را بالا آورد، گفت: «هیچ کدام از انگشت‌های دست یکی نیستند، از هر انگشتی یک توقع می‌رود، این آدم هم همینکه به فرمان امام به جبهه آمده باید نوکری‌اش را کنیم و ممنونش باشیم، از او بگذر.» 📚برگرفته از سایت defapress
🦋↲﷽↳🦋 ✍ 📿 💕 💕 چرا عاشـ♡ـق نباشم؟!وقتے که به من گفت تو ریحانه ی خلقت منے❤️ 🍀_____________________________________🍀 ▌ ❁ عآشِقآنِ شَهآدَتْ ❁▌
روایت شیخ برسی رو بخونید واقعا جالبه👌 @HamideSi
در وصف مولا علی🌱 عشــق علی از سینه ی من کم شدنی نیست مهرش به زر و مال فراهم شدنی نیست جانم علی 🌿🦋 ❤️🧡💛💚💙💜
🌿🌸🌿 🍃| خود را بکشی در ره اثبات ولایت 🍃|خصم علی وفاطمه آدم شدنی نیست جانم جانم علی وفاطمه 😍♥️