هوالحکیم
🔹 جادۀ وحدت؛ شاید نامش به گوشمان نخورده باشد.
جادهای که نقش مهم و تعیین کنندهای در عملیات شکست حصر آبادان داشت. مهمترین چالش پیشروی طراحان نبرد ثامن الحجج علیهالسلام رساندن مهمات و ادوات و انتقال نیرو از اهواز به آبادان بود.
چند روزی از آغاز سال 1360 میگذشت که نیروهای متخصص جهاد تصمیم گرفتند تا این مشکل را با احداث جاده حل کنند. ابتدای راه جدید، هفده-هجده کیلومتری آبادن در جادۀ ماهشهر بود و انتهای آن حوالی روستای ابوشانک در حاشیۀ بهمنشیر. چند کیلومتر پایینتر از یادمان فعلی شهید تندگویان و دشت ذوالفقاری.
کار احداث جاده در تیررس بعثیها ساده نبود. ارتش صدام فاصلۀ زیادی با محل احداث جاده نداشت. از طرف دیگر سرعت و دقت در این طرح خیلی حیاتی بود.
همین سختی پروژه سبب شد تا برای نخستینبار در جبهۀ جنوب بچههای جهادِ چند استان با هم وارد میدان شوند. جهادگرانی از استانهای فارس، اصفهان، خوزستان، آذربایجان و تهران. این کار مشترک می-توانست شروع همکاریهای بزرگ بعدی باشد که همینطور هم شد. اصولاً به افتخار این پیروزی غرورآفرین و هماهنگی بیسابقه اسم جاده را گذاشتند «وحدت»
بچه ها دست به دست هم دادند. مصالح باید از معادن اندیمشک و دزفول و رامهرمز به منطقه آورده میشد. یعنی از فاصلۀ دویست تا سیصد کیلومتری. تعداد کمپرسی های جهاد اهواز به ده عدد نمیرسید امّا جهادگرها ناامید نشدند. نمایندۀ جهاد با اتحادیۀ کامیون دارها وارد مذاکره گردید. اتحادیه پذیرفت که روزی ۲۰۰ کمپرسی در اختیارشان بگذارد. این شیوۀ همکاری یعنی فعال کردن ظرفیتهای غیرنظامی خودش تجربۀ تازهای در جنگ بهحساب میآمد.
به هرحال با اتحاد مثال زدنی نیروهای جهاد و همکاری خوب و موثر ارتش که بار تأمین امنیت منطقه را به دوش میکشید، در تابستان ۶۰ جادهای بهطول ۱۸ کیلومتر ساخته و به سازمان رزم کشور تحویل داده شد. البته کارشکنیهایی هم در آن دوران وجود داشت که نتوانست جلوی بچههای جهاد را بگیرد.
بیتردید کارهای ماندگار و عظیم نیاز به وحدت و همدلی دارد. باید مثل روزهای دفاع دست به دست هم بدهیم. بدون ادعا مثل شهید شهشهانی حلقۀ وصل نیروهای جهاد. همچون شهید هزاردستان که پلی را در انتهای جاده ساخت برای عبور از بهمنشیر. و مانند صدها رزمندۀ مخلصی که زحماتشان در شکست حصر آبادان کمتر به چشم آمده است.
جادۀ وحدت، هم کار جنگ را راه انداخت و هم نشان داد که پیروزی در سایۀ همدلی و اتحاد به دست میآید.
🌹
@hamidbana_ir
هوالحکیم
هرآنچه باید درباره عملیات امام مهدی(عج) بدانید؛
ابتکار «دایی همتی» برای گرهگشایی از یک عملیات
🔹 در مشرق بخوانید: mshrgh.ir/1478804
🌷
@hamidbana_ir
هوالحکیم
دکترجان!
تو را میزنند چون از شهدا دم میزنی.
به تو لگد میزنند چون اهل لگدپرانی به مملکت و مردمت نیستی.
آقای دبیر! برادر من!
مقصر این هتک حرمتها خودت هستی که بهجای حیف و میل بیتالمال، برای کشتی سالنهای تمرین مجهز و پیشرفته میسازی.
مرد حسابی! نانت نیست، آبت نیست؛ ساخت و ساز برای آیندهٔ کشتی دیگر چیست؟
علیرضا جان!
تو باید هم فحش بخوری! شاید مردم ندیده باشند ولی من خودم دیدم که عکس حاج قاسم را بالای سرت نصب کردهای. ساختمانهای فدراسیون را هم بهنام شهدا زدهای. خب آزادگی و سمت مردم ایستادن فحش خوردن هم دارد؛ پس گلهای نداشته باش!
چند وقت پیش برای شرکت در آیین رونمایی از دو عنوان کتاب دربارهی شهدای کشتیگیر آمدم فدراسیون. تو رفتی پشت تریبون و به مسئولین برگزاری مراسم گفتی حواسشان به اذان و نماز باشد.
پسر خوب! مؤمن بودن از صدر اسلام تا بهحال هزینه داشته است. تو هم باید بهای پربها شدن نزد خدا را بپردازی.
در دورهٔ تو بهمدد شهدا بچههای فرنگی و آزاد مرتباً میروند روی سکو. پدر بیامرز! مگر بازی بالا بلندی است که این بچهها مدام روی سکو هستند؟ واللّه بخدا! همهش شادی، همهش زنده شدن غرور ملّی.
جناب آقای دبیر!
بعید است این دلنوشته به دستت برسد ولی من از راه بعید دستت را میبوسم.
موفق و پیروز باشی قهرمان و پهلوان وطن من.
🌹
@hamidbana_ir
هوالحکیم
🔹 به پاس عملیات بزرگ و امیدآفرین «کمان 99» نیروی هوایی ارتش
صدام روی از کار انداختن نیروی هوایی ارتش ایران حساب ویژهای باز کرده بود. بعثی ها بعد از خنثی شدن کودتای نقاب در پایگاه هوایی شهید نوژه فهمیدند که نیروی هوایی بزرگترین مانع آنها در جنگ با ایران است.
رئیس حزب بعث عراق در همان ساعات اولیۀ هجوم سراسری به تقلید از تاکتیک رژیم صهیونیستی در جنگ با اعراب، جنگندههایش را فرستاد تا تمام پایگاههای هوایی ایران را نابود کنند. نقشهای که میتوانست قدرت نظامی ما را به شدت کاهش بدهد امّا فرماندهان باهوش و کاربلد نیروی هوایی با هدایت جواد فکوری دستش را خوانده بودند.
جنگندههای عراق در حالی که بنیصدر سرگرم تصاحب قدرت بود حوالی ساعت چهارده روز سی و یکم شهریور پنجاه و نه به پایگاههای مهم نیروی هوایی ایران در شهرهای مختلف از جمله تهران، اهواز، بوشهر، همدان، سنندج، تبریز، شیراز، دزفول و امیدیه حمله کردند. تجاوز هوایی عراقیها موجب دلهره و اضطراب مردم شد. کسی نمیدانست که چه اتفاقی افتاده و مردم میترسیدند که این اتفاق تکرار شود.
بعد از این تهاجم ارتش صدام با غرور به جشن و سرور پرداختند و در بوق و کرنا دمیدندکه قدرت هوایی ایران را از بین بردیم. غافل از اینکه نیروی هوایی ایران جنگنده هایش را در آشیانه های امن حفظ کرده بود تا در صورت هجوم عراق آسیبی نبینند.
پیش از طلوع یکم مهرماه نیروی هوایی ایران با یک نقشۀ حساب شده و دقیق عملیات پیچیدۀ «کمان 99» را با بیش از صد و چهل جنگنده اجرا نمودند. در این عملیات خلبانان زبدۀ نیروی هوایی ارتش مواضع مهمی در شهرهای عراق را بمباران کردند. ضربۀ سنگین نیرویهوایی به ارتش صدام خوشحالی و امید را به دل مردم کشورمان برگرداند. مردم با گل و شیرینی به استقبال خلبانها رفتند و خیالشان راحت شد که ایران سربازان غیور و سلحشوری دارد.
🔺 خیلی از موثرین آن عملیات از جمله خود جواد فکوری بعدها در عملیاتهای مختلف به شهادت رسیدند. این چند خط قطعاً حق مطلب را دربارۀ بزرگترین حماسۀ نیروی هوایی ارتش ادا نمیکند و ما فقط نوشتیم تا یاد آن نبرد شورانگیز زنده بماند.
🌷
@hamidbana_ir
هوالحکیم
🔹 ماه من امسال هم ماه من بود!
بدون مقدمه عارضم خدمتتان که دست به قلم شدم برای سپاسگزاری از ویژه برنامۀ سحرگاهی «ماه من» کانال سوم تلویزیون. به هرحال ما مخاطبین هم برای خودمان کسی هستیم و باید مراتب قدردانی و تشکرمان را به پیشگاه برنامهسازهای رسانۀ ملّی ابلاغ کنیم. همیشه دوست داشتم سری میان سرها در بیاورم و از این و آن تقدیر و تشکر کنم امّا حیف که نه سری دارم و نه سامانی ولی زبانم تا دلتان بخواهد شکرگزار است و قدرشناس.
بگذریم! امسال هم مطابق سنوات ماضیه، شبکۀ سه برنامۀ سحرگاهی «ماه من» را فرستاد روی آنتن و باز هم یکی از آیتمهای ثابتش روایتگری سیرۀ شهدا بود. دم تولید کنندگانش گرم. شنیدن قصۀ زندگی شهدا در سحرهای ماه رمضان لطف و صفای دیگری دارد. خب! ماه ماه بندگی است و شهدا بندههای خوب و روسفید خدا فلذا چه چیزی برای رشد آدم بهتر از شبیه شدن به شهدا؟
خلاصه اینکه ماه من امسال هم ماه من بود؛ ماه من و امثال من که دنیا و آخرتمان را به ریش شهدا گره زدهایم. این درست که در وادی شهادت من نه سر پیازم و نه ته پیاز ولی در این دار فانی چیزی جز روایت زندگی شهدا دلم را آرام نمیکند ک. إلهی خیر از جوانیش ببیند این نجمالدین شریعتی که مستمع خوبی است و راویان سیرۀ شهدا را سر ذوق میآورد. کلاً اجرای قواره دار و خوبی دارد این پسر دوست داشتنی.
حرف تمام! ماه من یکبار دیگر نشان داد که در تلویزیون هم میشود از شهدا حرف زد. امیدواریم سایر برنامههای تلویزیون هم مثل ماه من شهدا را بیاورند سر سفرۀ محتوایی برنامهشان. به سبیل مبارک تمام مدیران رسانۀ ملّی قسم که خیر دو دنیا در ترویج راه و یاد و نام شهداست و اگر از این مهم غفلت کنیم دشمن سبیلمان را به باد میدهد.
زباده بر این عرضی نیست. مراقب باشیم که راهمان از شهدا جدا نشود. خدا یار و نگهدارتان.
🌷
@hamidbana_ir
هوالحکیم
گاه که از غم غربت که دلم را میگیرد و یا وقتهایی که خاک خستگی آیینۀ امیدم را کدر میکند، دوای دردم زیارت حرم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام است و بس.
سالروز وفات این عالمِ عامل و عابدِ زاهد را خدمت شما تسلیت عرض مینمایم. إنشاءالله ایشان شفیع روز حسابمان باشند و طبیب دردهای بیحسابمان.
🖤
@hamidbana_ir
هوالحکیم
🔹 امـام صـادق عليهالسلام: هـر كه پـرده درى كنـد، اسرار و عيوبِ خانه خودش آشكار مىشود.
شیعیان و محبین اهلبیت علیهمالسلام! إنشاءالله غم مصیبت و رشته محبت به امام صادق علیهالسلام ما را به خدای رحمان نزدیکتر کند.
🖤
@hamidbana_ir
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوالحکیم
🔹 زندگی به سبک شهدا...
شرح و تفسیر اصل روایت رو خراب میکنه. خیلی کوتاهه! لطفاً ببینید و ببینانید.
🌹
@hamidbana_ir
هوالحکیم
🔹 سفارش کرد که در جوار شهدا به خاک سپرده شود. بهگمانم دلش برای فرزندانش تنگ شده بود.
🖤
@hamidbana_ir
هوالحکیم
🔹 چرا نباید با برانداز و مزدور جماعت بحث کنیم؟
«عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده لَعنهُم الله عَلی حِدَه و به حجت با او بس نیامد. سپر بینداخت و برگشت. کسی گفتش: تو را با چندین فضل و ادب که داری با بی دینی حجت نماند؟ گفت: علم من قرآن است و حدیث و گفتار مشایخ و او بدینها معتقد نیست و نمیشنود. مرا شنیدن کفر او به چه کار میآید.
آن کس که به قرآن و خبر زو نرهی / آن است جوابش که جوابش ندهی»
🔹 گلستان سعدی
🌷
@hamidbana_ir
هوالحکیم
🔹 نگاهی متفاوت به آثار و نگرش شهید آوینی؛
هنرشناس چیرهدستی که شعر را میفهمید
اینجا بخوانید 👇🏽
🔺 http://yun.ir/asbrh5
🌷
@hamidbana_ir
هوالحکیم
🔹 گفتوگوی من و آقای راننده
شنبه شب بعد از یک روز سخت کاری سوار تاکسی اینترنتی شدم. چاق سلامتیمان که تمام شد راننده مقصدم را چک کرد تا یکوقت راهم را اشتباه انتخاب نکرده باشم.
طبق عادت رفتم سراغ گوشی تا سرم را با خواندن اخبار و چت کردن گرم کنم. هنوز خبر دوم را نخوانده بودم که آقای راننده سر صحبت را باز کرد. بدم نیامد، بههرحال گپ و گفت با یک همشهری از چرخ زدن در فضای مجازی بهتر است؛ لاٱقل برای بنده.
سرتان را درد نیاورم. راننده از پدر خدابیامرزش برایم گفت که با دست خودش ساک پسرهایش را میبست و اعزامشان میکرد به جبهه. یکی از برادرهایش مفقودالأثر بود و یکی دیگرشان جانباز.
نزدیک مقصد بودیم که خاطرههای آقای راننده رسید به مادر بزرگوارش. خیلی از فوت مادرش نمیگذشت. وقتی راننده از چهل و یک سال چشم انتظاری ایشان گفت دلم شکست. چهار دهه چشم به در و گوش به زنگ نشستن ساده نیست.
این سفر هم مثل تمام سفرها به پایان رسید. مثل عمر پدر و مادر شهدای دوران دفاعمقدس. نمیدانم چند نفرشان در قید حیات هستند ولی... بگذریم!
زیر پوست ایران هزاران قصه خیرهکننده خاک میخورد که بعید است خیلیهایشان حتا یکبار هم به سمع و نظر بینندگان و شنوندگان رسانهها برسند. از ماشین که پیاده شدم دوباره رفتم توی گوشی و خیلی زود یادم رفت برای آنکه ایران گوهری تابان شود، خون دلها خوردهاند، خون دلها خوردهاند ...
🌹
@hamidbana_ir