به شوق امام جعفر صادق (علیه السلام)
به منبر می رود دریا، به سویش گام بردارید
هلا! اسلام را از چشمهء اسلام بردارید
مبادا از قلم ها جابیفتد واژه ای اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید
«سَلونی» را هدر کردند روزی مردمان، امروز
بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید
الا ای شاعران! چشمان او آرایه وحی است
برای ما از آن باران کمی الهام بردارید
نسیم صبح صادق می وزد از گیسوی صادق
از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید
به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که می گوید
غلام خسته ام خفته، قدم آرام بردارید
اگر فرمان او باشد، نباید پلک برهم زد
به سوی شعله چون هارون مکّی گام بردارید
«رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه...»
به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید
به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی است
کفن باید به جای جامه احرام بردارید
اگر در گوش نوزادی اذان می خواند، می فرمود
که با آب فرات و تربت از او کام بردارید
میان شعله ها آیات ابراهیم می سوزد
میان گریه ختم سوره انعام بردارید
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hamidreza_borghei
همواره با توام مگر از خود برانی ام
رفتن بهانه ایست که شاید بخوانی ام
با من چه کرده ساحره چشم تو که من
اینگونه کشته مرده این زندگانی ام
گوشی برای حرف دل خود نیافتم
نامه رسان گم شده در بی نشانی ام
ای آنکه هیچ وقت ندیدم تو را چرا
از تو پر است خاطره های جوانی ام
من کیستم بدون تو از من به من بگو
ای آنِ خفته در غزل ناگهانی ام
ساز تو شور داده به خونیاگری من
سوز تو ناله ریخته در روضه خوانی ام
گاهی لبان فرخی یزدی ام ولی
گاه بداهه فرخی سیستانی ام
وحشیِ بافق، اهلیِ شیرازی تو ام
از دست تو حزینم و بابا فغانی ام
دورم کن از هرآنچه به غیراز تو در من است
تنها تو رفته رفته به خود می رسانی ام
می خواندم سکوت بیابان به سوی تو
راز رسالت است نهان در شبانی ام
...
#سیدحمیدرضا_برقعی
@hamidreza_borghei