میثم مطیعی-به هوش باش.mp3
9.99M
بدا به حال من و خوش به حال آن که شدهست
شهید امر به معروف و نهی از منکر
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hamidreza_borghei
سیدحمیدرضا برقعی
بدا به حال من و خوش به حال آن که شدهست شهید امر به معروف و نهی از منکر #سید_حمیدرضا_برقعی @hamidre
به هوش باش و از این دست دوستی بگذر
به هوش باش که از پشت میزند خنجر
به هوش باش مبادا که سحرمان بکنند
عجوزههای هوس، مطربان خُنیاگر
چنان مکن که کَسان را خیال بردارد
که بازهم شده این خانه بی در و پیکر
بدا به ما که بیاید از آن سر دنیا
به قصد مصلحت دین مصطفی کافر
به این خیال که مرصاد تیر آخر بود
مباد این که بشینیم گوشهی سنگر
که از جهاد فقط چند واژه فهمیدیم
چفیه، قمقمه، پوتین، پلاک، انگشتر
بدا به من که اگر ذوالفقار برگردد
در آن رکاب نباشم سیاهی لشگر
بدا به حال من و خوش به حال آن که شدهست
شهید امر به معروف و نهی از منکر
چنین شود که کسی را به آسمان ببرند
چنین شود که بگوید به فاطمه مادر
قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد
که بیوضو نتوان خواند سورهی کوثر
زبان وحی، تو را پارهی تن خود خواند
زبان ما چه بگوید به مدحتان دیگر؟
چه شاعرانه خداوند آفریده تو را
تو را به کوری چشمان آن هو الابتر
خدا به خواجهی لولاک داده بود ای کاش
هزار مرتبه دختر، اگر تویی دختر
چه عاشقانه، چه زیبا، چه دلنشین وقتی
تو را به دست خدا میسپرد پیغمبر
علیست دست خدا و علیست نفس نبی
علی قیام و قیامت، علی علی محشر
نفس نفس کلماتم دوباره مست شدند
همین که قافیهی این قصیده شد حیدر
عروسی پدرِ خاک بود و مادرِ آب
نشستهاند دو دریا کنار یک دیگر
شکوهِ عاطفهات پیرهن به سائل داد
چنان که همسر تو در رکوع انگشتر
همیشه فقر برای تو فخر بوده و هست
چنان که وصلهی چادر برای تو زیور
یهودیانِ مسلمان ندیدهاند آری
از این سیاهیِ چادر دلیل روشنتر
حجاب روی زمین طفل بیپناهی بود
تو مادرانه گرفتیش تا ابد در بر
میان کوچه که افتاد دشمنت از پا
در آن جهاد نیفتاد چادرت از سر
میان آتشی از کینه، پایمردی تو
نشاند خصم علی را به خاک و خاکستر
کنون به تیرگی ابرها خبر برسد
که زیر سایهی آن چادر است این کشور
رسیده است قصیده به بیت حسن ختام
امید فاطمه از راه میرسد آخر
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hamidreza_borghei
بدون فن غزل
(به آستان مهر امام رئوف)
در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است
به من اجازهی در اوج پر زدن دادهست
در آن کرانه که همواره یک نفر آنجاست
که در پذیرش مهمان همیشه آمادهست
در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد
بدون رنگ ز بازار حسن افتادهست
همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است
شبیه تیشهزدنهای سخت فرهاد است
سوال میکند از خود هنوز آهویی
که بین دام و نگاهت کدام صیاد است؟
دلم که دست خودم نیست این دل غمگین
همان دلیست که جامانده در گُهرشاد است
بدون فن غزل، بیکنایه میگویم
دلم برای تو تنگ است، شعر من سادهست...
#سید_حمیدرضا_برقعی
از مجموعه شعر "طوفان واژهها"
@hamidreza_borghei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس
خاموش کن صدا را، نقاره میزند طوس
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان
جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس
آنجا که خادمینش از روی زائرینش
گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس
رویای ناتمامم ساعات در حرم بود
باقی عمر اما افسوس بود و افسوس
وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا
زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hamidreza_borghei
نشستهام که ببینم تو را در آیینه
تو را که از خودم ای دوست دوستتر دارم...
@hamidreza_borghei