eitaa logo
داستان بچه های مدرسه
1.3هزار دنبال‌کننده
939 عکس
609 ویدیو
3 فایل
آیدی مدیرکانال در پیام رسان ایتا @salamhamvatan
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️ سال‌ها پیش در شهر خوی مردی بود که به او تِرمان می‌گفتند. ظاهری شیرین‌عقل داشت اما گاهی سخنان حکیمانه‌ی عجیبی می‌گفت. مرحوم پدرم نقل می‌کرد، در سال 1345 برای آزمون استخدامی معلمی از خوی قصد سفر به تبریز را داشتم. ساعت 10 صبح گاراژ گیتیِ خوی رفتم و بلیط گرفتم. از پشت اتوبوسی دود سیگاری دیدم، نزدیک رفتم دیدم، ترمان زیرش کارتُنی گذاشته و سیگاری دود می‌کند. یک اسکناس 5 تومانی نیت کردم به او بدهم. او از کسی بدون دلیل پول نمی‌گرفت. باید دنبال دلیلی می‌گشتم تا این پول را از من بگیرد. گفتم: «ترمان، این 5 تومان را بگیر به حساب من ناهاری بخور و دعا کن من در آزمون استخدامی قبول شوم.» ترمان از من پرسید: «ساعت چند است؟» گفتم: «نزدیک 10.» گفت: «ببر نیازی نیست.» خیلی تعجب کردم که این سوال چه ربطی به پیشنهاد من داشت؟ پرسیدم: «ترمان، مگر ناهار دعوتی؟» گفت: «نه. من پول ناهارم را نزدیک ظهر می‌گیرم. الان تازه صبحانه خورده‌ام. اگر الان این پول را از تو بگیرم یا گم می‌کنم یا خرج کرده و ناهار گرسنه می‌مانم. من بارها خودم را آزموده‌ام؛ خداوند پول ناهار مرا بعد اذان ظهر می‌دهد.» واقعا متحیر شدم. 🔹رفتم و عصر برگشتم و دنبال ترمان بودم. ترمان را پیدا کردم. پرسیدم: «ناهار کجا خوردی؟» گفت: «بعد اذان ظهر اتوبوس تهران رسید. جوانی از من آتش خواست سیگاری روشن کند. روشن کردم مهرم به دلش نشست و خندید، خندیدم و با هم دوست شدیم و مرا برای ناهار به آبگوشتی دعوت کرد.» ترمانِ دیوانه٬ برای پول ناهارش نمی‌ترسید، اما بسیاری از ما چنان از آینده می‌ترسیم و وحشت داریم که انگار در آینده دنیا نابود خواهد شد؛ جمع کردن مال زیاد و آرزوهای طولانی و دراز داریم. @hamkalam
موری را دیدند به زورمندی كمر بسته و ملخی را ده برابر وزن خود برداشته است. به تعجب گفتند این مور را ببینید كه با این ناتوانی، باری به این گرانی چون مى كشد؟ مور چون این سخن بشنید بخندید و گفت مردان، بار را با نیروی همت و بازوی خود كشند، نه به قوت تن و ضخامت بدن. 📚 منبع: بهارستان، عبدالرحمن جامی ☘️ @hamkalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم وَ إنـّی لَأمـانٌ لِأهـْلِ الْأرْضِ کَما أنَّ النُّجُومَ أمانُ لِأهْلِ السَّماءِ؛ ‏/ امام مهدی (عج) 👈 من مایه امنیت زمینیان هستم، همانطور که ستارگان موجب امنیت آسمانیانند. 📚 بحارالانوار ، ج ۵۳ ، ص ۱۸۱ ------------------------- @hamkalam -------------------------
سياستمدارى تعريف مي كرد كه: از دختر یکی از دوستان پرسیدم که وقتی بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی؟ گفت که میخواد رئیس جمهور بشه. دوباره پرسیدم که اگه رئیس جمهور بشی اولین کاری که دوست داری انجام بدی چیه؟ جواب داد: به مردم گرسنه و بی خانمان کمک میکنه. بهش گفتم: نمی تونی منتظر بمونی که وقتی رئیس جمهور شدی این کار رو انجام بدی، میتونی از فردا بیای خونه ی من و چمن ها رو بزنی، درخت ها رو وجین کنی و پارکینگ رو جارو کنی. اونوقت من به تو 50 دلار میدم و تو رو میبرم جاهایی که بچه های فقیر هستن و تو میتونی این پول رو بدی بهشون تا برای غذا و خونه ی جدید خرج کنند توی چشمام نگاه کرد و گفت:چرا همون بچه های فقیر رو نمی بری خونه ات تا این کارها رو انجام بدن و همون پول رو به خودشون بدی؟! نگاهی بهش کردم و گفتم: به دنیای سیاست خوش اومدی...! @hamkalam
در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود. در روز موعود، مهمان سیاستمدار تأخیر داشت و بنابراین کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند. پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: «۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم. انگار همین دیروز بود. راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت. به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌، و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد. آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده ام و این شهر مردمی نیک دارد.» در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد. در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت: «به یاد دارم زمانی که پدر پابلو وارد شهر شد، من اولین کسی‌ بودم که برای اعتراف مراجعه کردم.» @hamkalam
مردی برای معلولان اطعام می‌کرد . خسیسی پسر خود را گفت ظرف بردار برویم. پسر گفت پدر تو معلول نیستی نه کوری نه چلاقی نه شلی... پدر گفت بیا کاریش می‌کنیم. چون در خانه رسیدند آن خسیس چشمان خود بست و خود را به کوری زد. ظرف خالی را دادند و ظرف پر طعام تحویل گرفتند. پسر صاحب خانه به پدرش گفت پدر گول خوردی آن مرد کور نبود چشمان خود بسته بود تا خود را معلول نشان دهد و غذا بگیرد. صاحب‌خانه که مرد زرنگی بود گفت پسرم من هم دانستم که چشمانش بسته بود ولی به نظرم کور واقعی او بود که برای رسیدن به ظرفی غذا، چشمانش را به این همه نعمتی که خدا به او داده بود بسته بود. @hamkalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌الله الرحمن الرحیم عَنْ اِبْنِ مَسْعُودٍ قالَ: سَئلْتُ رَسُولَ اللّهِ صلي الله عليه و آله: اَىُّ الاْعْمالِ اَحَبُّ اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؟ قالَ: اَلصَّلاةُ لِوَقْتِها، قُلْتُ ثُمَّ اَىُّ شَيْى‌ءٍ؟ قالَ: بِرُّالْوالِدَيْنِ، قُلْتُ: ثُمَّ اَىُّ شَيْى‌ءٍ؟ قالَ: اَلْجِهادُ فِى سَبيلِ اللّهِ. / پیامبر اکرم (ص) 👈 ابن مسعود مى‌گويد: از پيامبر گرامى صلي الله عليه و آله‌ سؤال كردم محبوبترين كار پيش خدا كدام است؟ فرمود: نماز در وقت، گفتم: بعد از آن چه چيز؟ فرمود: نيكى به پدر و مادر، گفتم: بعد از آن چه چيز، فرمود: جهاد در راه خدا. 📚 بحار الانوار ، ج ۷۴ ، ص ۷۰ -------------------------- @hamkalam --------------------------
در اواخر اقامت امام در نوفل لوشاتو مصادف بود با دی و بهمن ماه که پاریس هم به اوج سرمای خود می رسید بعلاوه اینکه برف و باران هم پیوسته می بارید. به همین دلیل برای اقامه نماز چادری برپا شده بود. در ایران به پیشنهاد رحیمی فرمانده هوانیروز تصمیم به ترور امام گرفته بودند. این خبر بلافاصله به نوفل لوشاتو رسید. روز عجیبی بود بیشتر شبکه های خبری جهان در آنجا جمع شده بودند. نیروهای پلیس فرانسه نیز به خاطر حفظ پرستیژ سیاسی خود با تجمع در اقامتگاه می خواستند جلوی سوء قصد احتمالی را بگیرند، لذا برای امام پیغام فرستادند که امروز برای نماز جماعت و سخنرانی از خانه بیرون نیایند. اما امام اعلام کردند امروز با روزهای دیگر فرقی ندارد و من نماز را میان مردم به جماعت برگزار خواهم کرد. ملاقات کنندگان فاصله خانه تا مصلا را با دست به هم دادن راهرویی ساختند تا امکان سوء قصد به حداقل برسد. امام از خانه بیرون آمد به اتفاق حاج احمد آقا در کمال خونسردی فاصله را پیمودند تا به چادر نماز رسیدند، وقتی امام برای اقامه نماز برخواست، تعدادی از نیروهای پلیس با لباس شخصی وارد چادر شدند - جالب است که در میان آنها یک پلیس زن وجود داشت که با روسری وارد اقامتگاه شده بود - امام به آنها اشاره کردند که از چادر بیرون بروند تا نماز اقامه شود. اصرار پلیس ها برای ماندن و حفاظت از جان امام به جایی نرسید و آنها از چادر بیرون رفتند. خونسردی و مقاوم بودن امام حتی در برابر خطر سوء قصد که ناشی از اعتقادات و ایمان قوی او بود، امید پیروزی انقلاب را در دل همگان افزایش داد و نیز ایمان و اعتقادات مذهبی گروه زیادی را فزونی بخشید @hamkalam