eitaa logo
داستان بچه های مدرسه
1.2هزار دنبال‌کننده
886 عکس
524 ویدیو
6 فایل
آیدی مدیرکانال در پیام رسان ایتا @salamhamvatan
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگريزه ريز است و ناچيز اما اگر در جوراب يا کفش باشد ما را از راه رفتن باز مي‌دارد در زندگي هم ؛ بعضي مسائل ريزاند و ناچيز ... اما مانع حرکت به سمت خوبي ها و آرامش ما مي شوند کم احترامي يا نامهرباني به والدين ؛ نگاه تحقيرآميز به فقرا ؛ تکبر و فخرفروشي به مردم ؛ منت گذاشتن هنگام کمک کردن ؛ نپذيرفتن عذر خطاي دوستان ؛ بخشي از سنگريزه هاي مسير تکامل ما هستند آنها را به موقع کنار بگذاريم تا از زندگي لذت ببريم🌹
آورده اند که زاهدی از جهت قربان گوسپندی خرید. در راه قومی بدیدند، طمع کردند و با یکدیگر قرار دادند که او را بفریبند و گوسپند ببرند. پس یک تن از پیش درآمد و گفت ای شیخ، این سگ از کجا می‌ آری؟ دیگری بدو بگذشت و گفت شیخ مگر عزم شکار دارد؟ نفر سوم بدو پیوست و گفت این مرد در کسوه‌ اهل صلاح است، اما زاهد نمی‌ نماید که زاهد را با سگ صحبت نباشد و دست و جامه‌ خویش را از او صیانت واجب دارد. از این نسق (روش) هر کس چیزی گفت تا شکی در دل او افتاد و خود را متهم گردانید و گفت شاید بود که فروشنده‌ این جادو بوده است و چشم بندی کرده است. در حال گوسپند بگذاشت و برفت و آن جماعت ببردند. 📚 منبع: کلیله و دمنه، ترجمه ابوالمعانی نصرالله بن عبدالحمید منشی ☘️ @hamkalam
بلند آسمان جایگاه من است. روزت مبارک 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🎥 رهبرانقلاب: ۲۲ بهمن امسال باید مظهر حضور و عزت مردم و مظهر اتحاد ملی باشد 🔸بیست و دوم بهمن امسال ان‌شاءالله به توفیق الهی مظهر حضور مردم، مظهر عزت مردم، مظهر اعتماد مردم به یکدیگر است. مظهر اتحاد ملی است. 🔸من توصیه‌ام به آحاد مردم این است سعی کنند این راهپیمایی را، این روز بزرگ را، این حرکت باشکوه را مظهر اتحاد ملی و وحدت ملی قرار دهند. 🔸این پیام را بطور صریح به دشمن برسانند که تلاش او برای از بین بردن اتحاد ملی، تلاش خنثی شده‌ای است ┗━━🍃🌸🌺🌺🌸🍃━━┛
بسم‌الله الرحمن الرحیم فَقالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله‌: فَقَرَّ مَعَ والِدَيْكَ فَوَالَّذىِ نَفْسِى بِيَدِهِ لاَنْسُهُما بِكَ يَوْما وَلَيْلَةً خَيْرٌ مِنْ جِهادِ سَنَةٍ. / پیامبر اکرم (ص) 👈 مردى خدمت پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله آمد و گفت: پدر و مادر پيرى دارم كه به خاطر اُنس با من مايل نيستند به جهاد بروم، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: پيش پدر و مادرت بمان، قسم به آنكه جانم در دست اوست اُنس يك روز آنان با تو از جهاد يكسال بهتر است. (البته در صورتى كه جهاد واجب عينى نباشد) 📚 بحار الأنوار ، ج ۷۴ ، ص ۵۲ -------------------------- @hamkalam --------------------------
▫️ سال‌ها پیش در شهر خوی مردی بود که به او تِرمان می‌گفتند. ظاهری شیرین‌عقل داشت اما گاهی سخنان حکیمانه‌ی عجیبی می‌گفت. مرحوم پدرم نقل می‌کرد، در سال 1345 برای آزمون استخدامی معلمی از خوی قصد سفر به تبریز را داشتم. ساعت 10 صبح گاراژ گیتیِ خوی رفتم و بلیط گرفتم. از پشت اتوبوسی دود سیگاری دیدم، نزدیک رفتم دیدم، ترمان زیرش کارتُنی گذاشته و سیگاری دود می‌کند. یک اسکناس 5 تومانی نیت کردم به او بدهم. او از کسی بدون دلیل پول نمی‌گرفت. باید دنبال دلیلی می‌گشتم تا این پول را از من بگیرد. گفتم: «ترمان، این 5 تومان را بگیر به حساب من ناهاری بخور و دعا کن من در آزمون استخدامی قبول شوم.» ترمان از من پرسید: «ساعت چند است؟» گفتم: «نزدیک 10.» گفت: «ببر نیازی نیست.» خیلی تعجب کردم که این سوال چه ربطی به پیشنهاد من داشت؟ پرسیدم: «ترمان، مگر ناهار دعوتی؟» گفت: «نه. من پول ناهارم را نزدیک ظهر می‌گیرم. الان تازه صبحانه خورده‌ام. اگر الان این پول را از تو بگیرم یا گم می‌کنم یا خرج کرده و ناهار گرسنه می‌مانم. من بارها خودم را آزموده‌ام؛ خداوند پول ناهار مرا بعد اذان ظهر می‌دهد.» واقعا متحیر شدم. 🔹رفتم و عصر برگشتم و دنبال ترمان بودم. ترمان را پیدا کردم. پرسیدم: «ناهار کجا خوردی؟» گفت: «بعد اذان ظهر اتوبوس تهران رسید. جوانی از من آتش خواست سیگاری روشن کند. روشن کردم مهرم به دلش نشست و خندید، خندیدم و با هم دوست شدیم و مرا برای ناهار به آبگوشتی دعوت کرد.» ترمانِ دیوانه٬ برای پول ناهارش نمی‌ترسید، اما بسیاری از ما چنان از آینده می‌ترسیم و وحشت داریم که انگار در آینده دنیا نابود خواهد شد؛ جمع کردن مال زیاد و آرزوهای طولانی و دراز داریم. @hamkalam
موری را دیدند به زورمندی كمر بسته و ملخی را ده برابر وزن خود برداشته است. به تعجب گفتند این مور را ببینید كه با این ناتوانی، باری به این گرانی چون مى كشد؟ مور چون این سخن بشنید بخندید و گفت مردان، بار را با نیروی همت و بازوی خود كشند، نه به قوت تن و ضخامت بدن. 📚 منبع: بهارستان، عبدالرحمن جامی ☘️ @hamkalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم وَ إنـّی لَأمـانٌ لِأهـْلِ الْأرْضِ کَما أنَّ النُّجُومَ أمانُ لِأهْلِ السَّماءِ؛ ‏/ امام مهدی (عج) 👈 من مایه امنیت زمینیان هستم، همانطور که ستارگان موجب امنیت آسمانیانند. 📚 بحارالانوار ، ج ۵۳ ، ص ۱۸۱ ------------------------- @hamkalam -------------------------
سياستمدارى تعريف مي كرد كه: از دختر یکی از دوستان پرسیدم که وقتی بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی؟ گفت که میخواد رئیس جمهور بشه. دوباره پرسیدم که اگه رئیس جمهور بشی اولین کاری که دوست داری انجام بدی چیه؟ جواب داد: به مردم گرسنه و بی خانمان کمک میکنه. بهش گفتم: نمی تونی منتظر بمونی که وقتی رئیس جمهور شدی این کار رو انجام بدی، میتونی از فردا بیای خونه ی من و چمن ها رو بزنی، درخت ها رو وجین کنی و پارکینگ رو جارو کنی. اونوقت من به تو 50 دلار میدم و تو رو میبرم جاهایی که بچه های فقیر هستن و تو میتونی این پول رو بدی بهشون تا برای غذا و خونه ی جدید خرج کنند توی چشمام نگاه کرد و گفت:چرا همون بچه های فقیر رو نمی بری خونه ات تا این کارها رو انجام بدن و همون پول رو به خودشون بدی؟! نگاهی بهش کردم و گفتم: به دنیای سیاست خوش اومدی...! @hamkalam
در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود. در روز موعود، مهمان سیاستمدار تأخیر داشت و بنابراین کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند. پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: «۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم. انگار همین دیروز بود. راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت. به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌، و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد. آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده ام و این شهر مردمی نیک دارد.» در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد. در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت: «به یاد دارم زمانی که پدر پابلو وارد شهر شد، من اولین کسی‌ بودم که برای اعتراف مراجعه کردم.» @hamkalam
مردی برای معلولان اطعام می‌کرد . خسیسی پسر خود را گفت ظرف بردار برویم. پسر گفت پدر تو معلول نیستی نه کوری نه چلاقی نه شلی... پدر گفت بیا کاریش می‌کنیم. چون در خانه رسیدند آن خسیس چشمان خود بست و خود را به کوری زد. ظرف خالی را دادند و ظرف پر طعام تحویل گرفتند. پسر صاحب خانه به پدرش گفت پدر گول خوردی آن مرد کور نبود چشمان خود بسته بود تا خود را معلول نشان دهد و غذا بگیرد. صاحب‌خانه که مرد زرنگی بود گفت پسرم من هم دانستم که چشمانش بسته بود ولی به نظرم کور واقعی او بود که برای رسیدن به ظرفی غذا، چشمانش را به این همه نعمتی که خدا به او داده بود بسته بود. @hamkalam