eitaa logo
داستان بچه های مدرسه
1.2هزار دنبال‌کننده
819 عکس
456 ویدیو
6 فایل
آیدی مدیرکانال در پیام رسان ایتا @salamhamvatan
مشاهده در ایتا
دانلود
خوردم.... گرچه آرام و بی‌صدا خوردم هرچه در سفره بود را خوردم هرچه را بود بی‌ادا و اصول ساده، بی‌چون و بی‌چرا خوردم قبل از اینکه اذان شود آغاز لقمه‌ای بعدِ رَبنا خوردم بعد از آن طبق آنچه مرسوم است چند خرما و زولبیا خوردم لقمه‌های نخست را آرام موقع گفتنِ دعا خوردم آش و سوپی که بود را بعدش بهر ایجاد اشتها خوردم بعد از آنکه تمام شد عدسی دو سه تا کاسه لوبیا خوردم پدرم گفت شیر تازه دواست شیر با نیت دوا خوردم توی بشقاب نه فقط با دیس پلویِ توی سفره را خوردم از خورش هم فقط سه ظرف بزرگ تا پلو را دهد صفا خوردم چشم من بود در پیِ سالاد چون به من کم رسید جا خوردم درهم و برهم و قر و قاطی نه مرتب ، جدا جدا خوردم بی‌خیال از زیانِ نوشابه جای یک قوطی‌اش دوتا خوردم بگذر از مابقی که یادم نیست که چه‌ها دیدم و چه‌ها خوردم رد شدم از حریم انسانی قدرِ حیوانِ چارپا خوردم پر شدم از صفای ماه صیام همه را از سرِ صفا خوردم چون‌که با نیت عبادت بود سخت محجوب و بی‌ریا خوردم بهرِ خود نه، که روزه دارم من همه را در رهِ خدا خوردم ✍ کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
آورده اند که خر و اسبی با هم می رفتند. خر، اسب را ندا کرد و گفت ای یار، اندکی از بار من بستان، وگرنه زیر این بار گران که پشت مرا دو تا کرده است هلاک خواهم شد. اسب، التماس او قبول نکرد. لاجرم، خر مسکین تاب تحمل بار گران نیاورده و بر جای خود سرد شد. صاحب خر، پوست از تنش برکنده، هم بار خر و هم چرمش بر پشت اسب نهاد. اسب با خود گفت چون به سبب بدخویی، برادر مسکین خود را در وقت محنت مدد نکردم، به باد افراه (جزا و مکافات و انتقام) آن گرفتار آمدم. (خلاصه): در وقت محنت، ابنای روزگار را مدد کردن، امری معقول و بر جای خود باشد. کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. وقتی هیچ وقت نرفتی بخونی این سرت میاد🤭🤭 کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
💠شرح دعای روز بیست‌ونهم ماه مبارک رمضان 🔹 أللَّهُمَّ غَشِّنی فیهِ بِالرَحمَةِ وَ ارزُقنی فیهِ التَّوفیقَ وَ العِصمَةَ وَ طَهِّر قَلبی مِن غَیاهِبِ التُّهمَةِ یا رَحیماً بِعِبادِهِ المُؤمِنین؛ 🔸خدايا! در اين روز مرا به رحمت خود بپوشان، توفيق وعصمت (طاعت) روزی‌ام کن و قلبم را از تیرگی‌های تهمت پاک ساز. ای مهربان بر بندگان مؤمن! 🔰پیام‌های دعا 1- درخواست رحمت الهی 2- درخواست توفيق ترک گناه 3- پاکی قلب از تاريكی‌های تهمت 4- شمول رحمت خاص خدا بر مؤمنان 🔰پیام منتخب ✍️تهمت‌هایی که ظلمت و تاریکی می‌آورد، 2 نوع است: 1) تهمت به خداوند ظلمت و تاريكی تهمت، گاهی ممكن است ـ العیاذ بالله ـ به سبب اتهام‌زدن به خداوند ايجاد شود كه درواقع، نتيجۀ نارضايتی به تقدير و مشيت الهی است. در روايت آمده كه خداوند خطاب به موسی(ع) فرمود: «دشمن‌ترين افراد به من، كسی است كه به من تهمت می‌زند! حضرت موسی(ع) گفت: پروردگارا چه كسی بر تو تهمت می‌زند؟ خداوند فرمود: آن كسی كه به مصلحتش، اموری را تقدير كرده‌ام و گمان می‌كند كه اگر چنين نبود، بهتر بود و راضی به تقدير من نيست.» 📚بحار الأنوار، ج 68، ص 142 2) تهمت به مردم گاهی ظلمت و تاريكی قلب، به سبب اتهام واردكردن به بندگان خدا ايجاد می‌شود كه در زمرۀ گناهان كبيره است. تهمت به مردم، خود بر دو نوع است که شامل عمومی و شخصی می‌شود. تهمت به مردم از حیث عمومی، آن است که انسان قوم، نژاد، ملیت یا باورمندان دینی را متهم کند و از حیث شخصی، این است که شخص خاص در نظر گرفته شود. همۀ این تهمت‌ها (تهمت به خداوند و مردم) باعث تیرگی قلب می‌شود. 📚ميزان الحكمه، ج 1،ص 538
مردی ثروتمند بود که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروتهای دنیا بهره مند بود، هیچـگاه شاد نبود. او خدمتکاری داشت که ایمان درونش موج می زد. روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت: " ارباب، آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از بدنیا آمدن شما ، جهان را اداره می کرد؟ " او پاسخ داد: "بله" خدمتکار پرسید: .... "آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید هم ، آن را همچنان اداره می کند؟" ارباب دوباره پاسخ داد: "بله" خدمتکار گفت: "پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی هم که شما در این دنیا هستید او آن را اداره کند ... " این داستان کوتاه مرهم بسیاری از اضطرابها و دلشوره های ماست کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
هفت یا هشت ساله بودم، به سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن! پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش... میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم. خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود... مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور می‌کردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می‌ داد. پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت: نه همشیره. گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه توسط من جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد وگفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه. دنیا رو سرم چرخ می‌خورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج آقاصبوری! مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من! ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟! بخدا هنوزم بعد چندین سال لبخندش و پندش یادم هست! بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟ چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه تحصیلات عالیه امروزی داشتن ونه ادعای خواندن كتاب های روان‌شناسی و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟ ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه وآبرویی نریزه...! دکتر الهی قمشه ای کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
دختر گفت مامان!نگاه کن باباپوست موزش را. انداخته روی دسته ی مبل!! شمافقط به من می گویید توی خونه آشغال نریز مامان بعد ازچند ثانیه فکرکردن‌گفت :چون بابا یه دختر مهربون داره که می داند آشغالش را براش می برد می اندازه توی سطل چیزی که دید ‌باورش نشد!!دختربلافاصله رفت پوست موز ر ا برداشت انداخت توی سطل!!بعدهم اومد مادرش وبوسید... گاهی چقدر خوب می شود هم پدریامادری که اشتباهی کرده روکوچک نکرد وهم کودکی روبادادن عزت نفس به سمت انجام کاربزرگی هل داد؛اگرفقط کمی آرامش وصبردرکلام پیداکنیم وزندگی راکمترجدی بگیریم کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥«و باطل نکنید صدقاتتان را با منت گذاری و اذیت کردن» 😄حقش بود کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
"بسم الله الرحمن الرحیم" اللهم اهل الکبریاء و العظمه و اهل الجود والجبروت و اهل العفو و الرحمه و اهل التقوی و المغفره ... دوستان گرامی و خانواده بزرگ کانال داستان بچه های مدرسه سلام علیکم         دیگر بار و با طلوع هلال فطر ،  سروش الهی ندا سر داد و مومنان روزه دار را با قلب های آکنده از عشق سرمدی و سرمست از ضیافت حضرت دوست ، با زمزمه لبیک اللهم لبیک ... از هر کوی و برزن به صفوف به هم فشرده نماز عید غفران فرا خواند. خوشا به حال آنان که با تکیه بر رنگین کمان باران رحمت الهی نظاره گر شادمانی همسفران خویش به وادی  الرحمه شدند و برای فردای خویش ، توشه ارزشمند جود خداوندی را ذخیره نمودند. هنوز سجاده ها از عطر نزول ملائک ، عطر آگین است و نجوای عارفانه سحر های رمضان و زمزمه الغوث شب های قدر بندگان صالح خدا ، گوش جان را نوازش میکند و چشم دلمان به برکت رؤیت شکوفه های دعا و استغفار در فصل بهار قرآن ، روشن است. معبودا! خاضعانه از آن جلال کبریایی و ذات بی انتهائیت مسالت داریم که حال عبادت و شب زنده داری را در کویر تشنه بندگی ات جاودانه سازی تا شکوفه های نیایش در آن سر بر آورد و دلهای مشغول به امور دنیوی ما را از  شوره زار تباهی نجات دهد. اینجانب ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما از درگاه خداوند متعال ، عید سعید فطر را به فرهیختگان عزیز و خانواده های محترم تبریک عرض نموده و از صاحب ضیافت رمضان خاضعانه طلب می نمایم که بهترین سرنوشت را در این ماه رحمت و برکت ، برای بندگان خالص خویش رقم زده باشد و موجبات رضایت امام عصر (عج) در هنگام ارائه مقدرات شیعیان خویش به درگاه الهی فراهم آمده باشد. امیدوارم رحمت رمضان تا همیشه بر فضای جان و دلمان جاری بماند و توفیق بهره مندی از فیوضات ماه پر خیر و برکت رمضان را در سال های آینده ، با هدایت های روشنگرانه مقام عظمای ولایت امام خامنه ای عزیز (مدظله العالی) به همگان عطا فرماید. شاد باشید. سیدابوتراب میرهاشمی کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 https://eitaa.com/hamkalam
روز عيد فطر امير المؤمنين علیه السلام براى مردم خطبه خواند و فرمود: اى مردم در اين روز به نیکوکاران ثواب دهند و بدكاران زيان بینند اين روز شبيه ترين روز است به روز قيامت: با بيرون آمدن از منزل به سوی مصلی، بيرون آمدن از گورهايتان به محضر پروردگارتان را ياد كنيد و با ایستادن خود در نماز، ایستادن در برابر پروردگار خود را به یاد آورید و با برگشت خود به خانه هایتان برگشت خود، به منزلهایى در بهشت يا در دوزخ را یاد کنید و اى بندگان خدا بدانید كه كمترين مزد مرد و زن روزه دار آن است كه فرشته اى در روز آخر ماه رمضان او را ندا دهد مژده باد بر شما ای بندگان خدا گناهان گذشته و آینده شما آمرزيده شد مواظب باشید در آينده چطور خواهيد بود. الأمالي( للصدوق)، النص، ص۱۰۰ ح۱۰ کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 https://eitaa.com/hamkalam
🌸🍃🌸🍃 روزی دوست قدیمی بایزید بسطامی عارف بزرگ را در نماز عید فطر دید پس از احوالپرسی و خوش و بش از بایزید پرسید : ای شیخ ، ما همکلاس و هم مکتب بودیم ؛ هر آنچه تو خواندی من هم خواندم استادمان نیز یکی بود ، حال تو چگونه به این مقام رسیدی و من چرا مثل تو نشدم ؟ بایزید گفت : تو هر چه شنیدی ؛ اندوختی و من هر چه خواندم ؛ عمل کردم ... کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 https://eitaa.com/hamkalam
سلام و درود خداوند بر شهیدان و مادران چشم انتظار باهدیه صلواتی بر محمد و آل محمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کنسولگری در هر کشوری به منزله خاک آن کشور است ▪️رژیم خبیث تنبیه خواهد شد رهبر انقلاب: 🔹رژیم صهیونیستی سی و چندهزار انسان بی دفاع را در این شش ماه به قتل رساند 🔹کنسولگری و دستگاه‌های سفارت در هر کشوری به منزله خاک آن کشور است. 🔹رژیم خبیث اشتباه کرد و باید تنبیه شود و تنبیه خواهد شد.
امیرالمؤمنین عليه السلام: ما اشتَدَّ ضِيقٌ إلاّ قَرَّبَ اللّهُ فَرَجَهُ هيچ سختى و مشكلى شدّت نگرفت، مگر اين كه خداوند گشايش آن را نزديك ساخت غررالحكم حدیث9566
‌‌‏ ‌‌‏  🔮استاد امین نخله شاعر و ادیب 💎 هر گاه كسی بخواهد بیماری روح وروان خودرا درمان كند، باید به گفتار امام (ع) در روی آورد و راه و روش زندگی را درپرتو این كتاب ارزشمند بیاموزد کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
روزی مردی از بازار عطرفروشان می‌گذشت، ناگهان بر زمین افتاد و بیهوش شد!!! مردم دور او جمع شدند و هر کسی چیزی می‌گفت. همه برای درمان او تلاش می‌کردند. یکی نبض او را می‌گرفت، یکی دستش را می‌مالید، یکی کاهگِلِ تر جلو بینی او می‌گرفت، یکی لباس او را در می‌آورد تا حالش بهتر شود... دیگری گلاب بر صورت آن مرد بیهوش می‌پاشید و یکی دیگر عود و عنبر می‌سوزاند... اما این درمانها هیچ سودی نداشت. مردم همچنان جمع بودند و هرکسی چیزی می‌گفت. یکی دهانش را بو می‌کرد تا ببیند آیا او شراب یا بنگ یا حشیش خورده است؟ همه درمانده بودند و حال مرد بدتر و بدتر می‌شد... تا اینکه خانواده‌اش باخبر شدند. آن مرد برادر دانا و زیرکی داشت. او فهمید که چرا برادرش در بازار عطاران بیهوش شده است. با خود گفت: من درد او را می‌دانم. برادرم دباغ است و کارش پاک کردن پوست حیوانات از مدفوع و کثافات است. او به بوی بد کرده و لایه‌های مغزش پر از بوی سرگین و مدفوع است. کمی سرگین بدبوی برداشت و در آستینش پنهان کرد و با عجله به بازار آمد. مردم را کنار زد، و کنار برادرش نشست و سرش را کنار گوش او آورد بگونه‌ای که می‌خواهد رازی با برادرش بگوید. و با زیرکی طوری که مردم نبینند آن مدفوع بد بو را جلو بینی برادر گرفت. زیرا داروی او همین بود. چند لحظه گذشت و مرد دباغ بهوش آمد. مردم تعجب کردند و گفتند این مرد جادوگر است. در گوش این مریض افسونی خواند و او را درمان کرد!!!  🔺آدم های بدذات، به بدی عادت کرده اند؛ از اینرو وقتی رایحه خوشِ خوبی به آنها می رسد، تحمل ندارند و بیهوش می شوند!!! و نصیحت دلسوزان در آنها اثر ندارد. تنها چیزی که از آن لذت می برند و باعث تحرک و انگیزه آنهاست، بدی است. یا اینکه به هرکسی نباید خوبی و دلسوزی کرد و گاهی شر را باید با همجنس خودش دفع کرد... کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
💎ملانصرالدین برای خرید پاپوش نو راهی شهر شد. در راسته‌ی کفش فروشان انواع مختلفی از کفش‌ها وجود داشت که او می‌توانست هر کدام را که می‌خواهد انتخاب کند. فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد. ملا یکی یکی کفش‌ها را امتحان کرد، اما هیچ‌کدام را باب میلش نیافت. هر کدام را که می‌پوشید ایرادی بر آن وارد می‌کرد. بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا چیده شده بود و فروشنده با صبر و حوصله‌ی هرچه تمام به کار خود ادامه می‌داد. ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می‌شد که ناگهان متوجه‌ی یک جفت کفش زیبا شد! آنها را پوشید. دید کفش‌ها درست اندازه‌ی پایش هستند. چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت. می‌دانست که باید این کفشها را بخرد. از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟ فروشنده جواب داد: این کفش‌ها، قیمتی ندارند! ملا گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است، مرا مسخره می‌کنی؟ فروشنده گفت: ابدا، این کفش‌ها واقعا قیمتی ندارند، چون کفش‌های خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی! این داستان زندگی اکثر ما انسان‌هاست، همیشه نگاه‌مان به دنیای بیرون است. ایده‌آل‌ها و زیبایی‌ها را در دنیای بیرون جست و جو می‌کنیم. خوشبختی و آرامش را از دیگران می‌خواهیم. فکر می‌کنیم مرغ همسایه غاز است. خود کم‌بینی و اغلب خودنابینی باعث می‌شود که خویشتن را به حساب نیاورده و هیچ شأنی برای خود قائل نباشیم. ما چنان زندگی می‌کنیم که گویی همواره در انتظار چیز بهتری در آینده هستیم. در حالی که اغلب آرزو می‌کنیم ای کاش گذشته برگردد و بر آن که رفته حسرت می‌خوریم. پس تا امروز، دیروز نشده قدر لحظهٔ « حال » را بدانیم تا برای آینده جای حسرت باقی نگذاریم. کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 https://eitaa.com/hamkalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 همه‌ی شوهرای ایرانی این مدلین😂 دکتر عزیزی روانشناس معروف در برنامه محفل شبکه سه کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
⭕️ صفات یاران حضرت حجت 🔸 امام صادق می فرماید: مردانی که گویا دلهایشان پاره های آهن است، غبار تردید در ذات مقدس خدا خاطرشان را نمی آلاید. سبک خواب و شب زنده دارند و در نماز بسان زنبور عسل زمزمه میکنند. همانند چراغهای فروزانند؛ گویا دلهایشان نور باران است، از ناخشنودی پروردگارشان هراس دارند، برای شهادت دعا میکنند و آرزومند کشته شدن در راه خدایند. 📚 بحارالأنوار، ج۵۲، ص۳۰۸ 🔹 همچنین امام علی میفرماید: ديده‌هاي آنها به نور قرآن جلا داده و تفسير آن، در گوشهايشان جا گرفته شود 📚 خطبه ۱۵۰ نهج البلاغه 🔸 و نیز از باب دائم الذکر بودن ایشان میفرماید: بر فراز مرکب ها، خدای را تسبیح میکنند... 📚 بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۸ کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam
🚨زیاد کار کردن با موبایل چه بلایی سر بدن شما می‌آورد؟ 🔸شما زمانی که گوشی در دست دارید و سر شما هیچ زاویه ای با گوشی ندارد معادل 5،5 کیلوگرم به مهره های گردن شما فشار وارد می شود. 🔹در صورتی که هنگام نگاه کردن به صفحه گوشی زاویه 15 درجه ای ایجاد شده باشد وزنی معادل 15 کیلو گرم به گردن شما فشار وارد می شود. 🔸خم کردن سر و نگاه کردن به پایین برای کار با موبایل در صورتی که 30 درجه سر شما خم شده باشد، معادل 18 کیلوگرم به گردن شما فشار مضاعف وارد می آورد. 🔹اگر با زاویه 45 درجه به گوشی خود نگاه کنید گویا وزنه ای 22 کیلوگرمی را روی گردن شما گذاشته اند و به همین مقدار فشار وارد ناحیه گردن شما می شود ودرنهایت اگر زاویه 60 درجه هنگام کار شما با گوشی همراهتان ایجاد شده باشد فشاری معادل 27 کیلو گرم به گردن شما وارد می شود. 🔸حال باید از خود سوال کنید که با این زمان طولانی استفاده شما از گوشی همراه چه مقدار فشار روی گردن شما در روز وارد می شود و چه مضراتی در پی خواهد داشت.
پادشاهی به مأموران خود دستور داد كه اگر كسی عيب و ايرادی داشته باشد، برای هر عیب خود بايد يك درهم تاوان بدهد. يكی از شحنه‌ها (نگهبان) مردی را عريان ديد و گفت: بايد به دستور پادشاه يك درهم بپردازی. مرد گفت: چه....چه...چرا بايد بدهم؟! شحنه گفت دو درهم بايد بدهی چون لكنت هم داری. شحنه گريبان مرد را گرفت؛ او خواست دفاع كند، معلوم شد دستش هم بالا نمی‌آيد. شحنه گفت حالا بايد سه درهم بدهی! در اين گير و دار كلاه از سر مرد افتاد و مشخص شد که آن مرد کچل هم هست. شحنه طلب چهار درهم كرد. مرد بينوا خواست بگريزد، معلوم شد كه لنگ و چلاق هم هست. شحنه گفت از جايت تكان نخور كه تو گنجی بسيار پر بها هستی! ------------------------- کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam -------------------------
آورده اند که وقتی شیر ژیان بر بستر بیماری افتاده بود، همه جانوران بیشه رسم عیادت به جا آوردند؛ و لیکن روباه از بهر پرسش حاضر نشده بود. شیر او را رقعه نوشت که نیامدن تو از راه مروت دور است، باید که زود بیایی که از دیدن تو خوش وقت شوم. روباه عیار در جواب نوشته فرستاد که شافی علی الاطلاق پادشاه، ما را صحت عاجل کرامت فرماید. توقع که بنده را از ادراک شرف ملازمت معاف دارند، زیرا که نشان رفتن بسیاری از جانوران در کوشک سلطان دیدم، و لیکن یکی را ندیدم که باز از آنجا برنگشته باشد. (خلاصه): آدمی را باید که در اعتماد کردن بر سخن زورآوران خیانت پیشه، احتیاط کلی به کار برد. 📚 منبع: حکایات دلپسند، محمدمهدی واصف کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam