eitaa logo
❤️هم دلی❤️
10.4هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
26 فایل
💫﷽💫 منتظر دریافت پیامای زیباتون هستم😍😍😍 @Delviinam . . . . تبلیغات پربازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️هم دلی❤️
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت53 . نفس عمیقی کشید و گفت ببخش اما برای خودت میگم که به فکر چاره
🤝♥️ . خلاصه اون جریان علی الظاهر ختم بخیر شد اما مادرمم حسابی به من سپرد که اصلا به روی کلثوم خانم نیارم چون ذاتا زن ساده ای بود و بعید نبود یکی دیگه انداخته باشه توی دهنش! کسانی که زندگی منو دستخوش تغییرات زیادی کردن.بعد از اون جریان دیگه کلثوم خانم بیش از پیش هوای منو داشت و منم اصلا به روش نیاوردم و حالا بعد از گذشت اون سالها اصلا کینه ای ازش ندارم چون اشتباهی کرد و در برابرش کلی هم بهم خوبی کرده بود و خدایش بیامرزد.حدود چهار ماهی بود که دیگه من خونه محمود آقا ساکن شده بودم و احمد هم حدودا دو هفته ای یه بار می اومد و سری میزد و میرفت و هربار کلی پول بهم میداد که برای بهبودی پوستم خرج کنم و برای این قضیه خیلی هم جدی بود و از قضا زندگی خوبی هم داشتیم و همین باعث شده بود توران و سوگل بیشتر حسادت کنن از اینکه میدیدن احمد حتی سارایی با صورت خراب شده رو هم خیلی میخواد! تو این مدت هم مثل قبل فقط کلثوم خانم می اومد و سر میزد. البته چند باری که احمد اومد رفت و به برادراش سر زد و چند بارم گفت تو هم بیا بریم رفع کدورت بشه بالاخره تو کوچیکتری اما من قبول نکردم و حرف های اون شب توران و سوگل و علاوه بر اون خاطره تلخی که از توران داشتم برام بهانه کاملی بود که نرم.تا اینکه یه گروه ارکستر از شهر محل تولد توران اینها اومدن روستای ما و چون ماه خوبی هم بود برای عروسی و جشن چنتا عروسی داشتیم و از اونجایی که دوست شاهین(شوهر توران و برادر دوم احمد) بودن، شاهین آوردشون خونه خودش و توران هم باهاشون حسابی گرم گرفته بود و منی که به اندازه پشیزی برام اهمیت نداشت چون اصلا اونجا نمی موندم که بخوام خوش گذرانی های اونها رو ببینم و در اصطلاح حرص به دلم کنن! چهارتا مرد که همه قوم و خویش بودن و شاهین و توران خیلی تحویلشون میگرفتن. احمد هم اون روزا اومده بود و مثل روال سابق رفت خونه شاهین که حالا با دوست های جدیدش هم آشنا بشه و این رفت و آمد ها چند بار دیگه ادامه پیدا کرد و من اصلا برام اهمیتی نداشت و کلا سرگرم زندگی بودم و کاری به کسی نداشتم تا اینکه یه روز منیر اومد پیشم و بین حرفاش گفت بیشتر مراقب احمد باش نزار زیاد بره خونه شاهین! برام حرفش بی معنی بود چون من به احمدم خیلی اعتماد داشتم و به احمد گفتم نگران نباش احمد من خیلی با وفا و مرده و من نگران هیچی نیستم اما واقعا انگار خبرهایی بود که من ازش بی خبر بودم و منیر به خاطر جنبه کنجکاوانه ای که داشت بوهایی برده بود! .
↴⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ ‌ ⁣ ‌   پنج كليد رابطه موثر ۱- به جای پنهان كردن ، "تعمير" كنيد. از مشكلات ، ناراحتی ها و دلخوری ها فرار نكنيد. آنها روی هم تلمبار شده باعث ميشود منفجر شده يا نا اميد شويد. ۲-"با یکدیگر همكاری" كنيد. رابطه يک كار دو نفره است. یک نفر به تنهايی نميتواند رابطه را به موفقيت برساند. ۳- نشان دهيد قابليت شنيدن گله و "انتقاد" را داريد. اگر گلايه همسرتان به شما بربخورد به مرور رابطه رو به سردی خواهد گذاشت. ۴- تمركز خود را بر قسمتهای "مثبت "رابطه بگذاريد نه قسمتهای منفی آن ۵-برقراری "درست" رابطه را بياموزيد. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
🌸🍃🌸🌸🍃🍃🍃🍃 تلنگر حتما بخویند
❤️هم دلی❤️
🌸🍃🌸🌸🍃🍃🍃🍃 تلنگر حتما بخویند
شخصی میگفت:سرم توگوشی بود و مشغول بودم،برادرم اومد پیشم و گفت:خواهردلم گرفته،میخوام کمی باهات حرف بزنم!گفتم:باشه حالا برو شب صحبت میکنیم 🍃🥀برادرم رفت و عصر همون روز تصادف کرد و مرد و من نتونستم باهاش حرف بزنم ببینم چرا دلش گرفته بود و حرفش چی بود؟! 🍃🥀گوشیو همون روز زد شکست و گفت این گوشی ای که منو از برادرم جدا کرد رو نمیخوام(ولی چه فایده) 🍃🥀میگفت: حسرت به دلم موند که فقط یه لحظه فقط یه لحظه بشینم با برادرم حرف بزنم! 🍃🥀قدر آدمهای واقعی اطرافمون رو بدونیم و کارهامون رو اولویت بندی کنیم،فراموش نکنیم که این گوشی و تکنولوژی ها و این شبکه های اجتماعی برای استفاده بهینه و اوقات فراغته،نباید بشن رکن اصلی زندگی هامون و مارو ازاصلی ترین های زندگی مون جدا کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️شرط‌بندی بین زن و شوهر چه حکمی دارد؟ 🎙 حجت‌الاسلام فلاح‌زاده نماینده مقام معظم رهبری پاسخ می‌دهند. ❤️
قدردان بودن😘 برای یکدیگر کارهای کوچک انجام دهید. حتماً لازم نیست یک مناسبت خاص باشد که بخواهید به یکدیگر کادو بدهید و همیشه هم لازم نیست یک وسیله گران قیمت بخرید یا همسر خود را به صرف یک شام شیک بیرون ببرید. اگر همسرتان معمولاً وعده‌های غذایی را آماده می‌کند، پیشنهاد دهید که یک روز شما آن کار را انجام دهید یا اگر می‌بینید همسرتان از سرکار برگشته و خسته است، به او جملات اطمینان بخش بگویید و سعی کنید حالش را بهتر کنید. همین کارهای کوچک باعث می‌شوند که همسر شما حس قدردانی نسبت به شما داشته باشد و صمیمیت بین شما افزایش یابد. بدین ترتیب زندگی مشترک شما جذاب تر خواهد بود. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli
❤️هم دلی❤️
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت54 . خلاصه اون جریان علی الظاهر ختم بخیر شد اما مادرمم حسابی به م
🤝♥️ . چند روز بعد احمد رفت و همزمان گروه ارکستر هم رفتن و این بار مثل چند وقت اخیر که زیاد می‌دیدیم صدف میاد روستا باز سر و کله اش پیدا شد و به مادرش گفت اصلا طاقت ندارم توی شهر غریب بمونم و حوصله ام سر میره؛ همینطور که سابقا هم گفتم، صدف خواهر دوم احمد بود که توی سن سی و پنج سالگی با یه پیرمرد شصت ساله ازدواج میکنه و خونش میره تهران و چند ماه قبل از ازدواج ما شوهرش به رحمت خدا میره و خودش می مونه و یه دونه دختر پنج ساله! دیگه چون فامیل شوهرش تهران بودن و خونه هم از خود شوهرش بود، صدف تهران موندگار شد ولی انگار زود دلتنگ خانواده میشد و می اومد و میرفت و هربار هم کلثوم بهش میگفت که زیاد نیا و نرو بیوه هستی برات حرف در میارن اما صدف گوشش بدهکار نبود و واقعا طاقت تنهایی نداشت و البته بعد از کلثوم خانم، صدف خیلی با من دوست بود و رابطه خوبی داشتیم برعکس ماندانا و مینا که همیشه باهام لج بودن. صدف دید این شرایط براش سخته به احمد پیشنهاد داد با سارا پاشید بیایید پیش من و هم من از تنهایی در میام و هم شما از جو خونه بابا جدا میشید و هم سارا از شر توران خلاص میشه و میتونه اینجا یره پیش دکتر های بهتری برای درمان صورتش. احمد هم بعد از مشورت با من قبول میکنه و خیلی زود من بار و بندیلم رو بستم و با دل خوش سمت تهران رفتم. صدف خیلی رابطه خوبی با من داشت و منم فوق العاده باهاش خوب بودم؛ اصلا دوتایی هیچ مشکلی با هم نداشتیم و مدت شش ماه من پیش صدف زندگی کردم و تماما با هم توافق داشتیم. احمد هروز می اومد خونه و من میدیدمش از اون طرف با صدف بیرون میرفتیم و خوش میگذروندیم و از جنبه دیگه ای تونستم برم زیر نظر دکترای بهتری برای درمان و خلاصه همه چی عالی بود تا روزی که سر و کله پسر عموی احمد پیداش شد! یه مرد زن و بچه دار که به وضوح مشخص بود چشمش دنبال صدفه و صدفم به نظ می‌رسید بی میل نیست.. .
🔹️ 🔹️ 💢فاش کردن رازهای قدیمی در دوره شناخت ⚡هنوز خبری نیست. نامزد هستید اما با زن و شوهر شدن فاصله زیادی دارید و این فاصله به شما می‌گوید لزومی برای افشای رازهای گذشته وجود ندارد (زمانی که آن مشکل حل شده و یا اثری از آن دیگر وجود ندارد) ⚡حتی برخی رازها باید برای همیشه دفن شوند چرا که از ایجاد سوءتفاهم و برهم زدن آرامش زندگی و حتی سوءاستفاده طرف مقابل چیزی عادیتان نمی‌شود. ⚡حتی پس از ازدواج هم نباید برخی مسائل را بیان کرد. 🌷🌸🍃🌺🍃🌸🌷
🎀همــسرانه🎀 ❌چند نکته مهم رو میخواستم بهتون بگم: ✔️واقعا سر شوهرا غر نزنیم چون باعث میشه از خونه فراری شه یا به کسایی پناه ببره ک ما ازشون فراری هستیم.😶🤦🏼‍♀ ✔️محبت زیادی داشته باشیم و همیشه با وقار و خانوم باشیم. مرتب و تمیزی و بوی خوش، خیلی تاثیر داره. شاید اولش به چشم نیاد ولی کم کم میبینین که تاثیر گذاشته.☺️👌🏻 ✔️شوهرا رو تشویق کنید و هر کاری خواستن انجام بدن، تایید کنید اون لحظه ولی بعدش یه هشدار کوچیک بدید. چون اگ اون لحظه مخالفت کنید بدتر کاری ک میخوان و انجام میدن!🙊 ❤️
🎀 به صورت بی مناسبتانه 😍 مرد من نه با اسب سفید می آید نه با بنز سیاه✔️ مرد من با دو پای خودش می آید🚶 مرد من نه با حساب پر و نه با شرکتی در فلان جای شهر که با غرور و مردانگی اش می آید ✔️ مرد من آنقدرها هم رویایی نیست🙃 یک آدم ساده که میشود از قامتش مغرور شد 🐙 که میشود خستگی هایش را فهمید 😍 که چشمانش حرفی جز برای من ندارد😍 باید زن باشی تا بفهمی حتی یک شاخه گل وقتی از دست مردی می رسد 🌹 که دستانش جز برای تو نیست ✋🏻👋🏼 چه عشقی دارد .... هزار کادوی گران قیمت پیشکش 💰🎁 باید زن باشی تا ببینی همان دست ها چیزی ست فراتر از دست محکم✔️ امن است .... اطمینان دارد ...❤️ مرد من مرد می آید ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ✦𝐉𝐨𝐢𝐧⇝︎ 𐏓@HammDeli