1⃣ استفهامی؛
اگر کسی یا کسانی نسبت به یک موضوع، که حکمت آن را نمیدانند، سؤال میکنند تا آن را بفهمند، استفهام رخ داده است.
یعنی در طلب فهم چیزی هستند که نمیدانند و طالب فهماند.
این نوع پرسش نه تنها نکوهیده نیست که از نگاه دین و عقل، بسیار ستوده و با ارزش است.
اساسا کلید آگاهی و تعالی علمی و عقلی انسان همین گونه پرسشها و کنجکاویهاست.
✍خداوند در دو جا از قرآن کریم میفرماید:
«فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ؛
هر چه را نمیدانید از اهل ذکر (دانایان) سؤال کنید»
📚(نحل/43)
✍پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
من لم یصبر علی ذل التعلم ساعه بقی فی ذل الجهل ابدا؛
هر کس ساعتی ذلت پرسیدن و آموختن را تاب نیاورد، تا ابد در ذلت نادانی خواهد ماند.
📚(بحارالانوار، ج 1، ص 71.)
✍امام صادق علیه السلام فرمود:
من رق وجهه رق علمه؛
هر کس از پرسیدن حیا کند، علمش نازک و نحیف خواهد بود
📚(بحار، ج 68، ص 331)
2⃣ استنکاری و استکباری؛
گاهی پرسش با انگیزههایی غیر از آموختن و فهمیدن صورت میگیرد.
پرسشگر یا میداند
و یا تنها در صدد انکار و بی اعتبار کردن یک گزاره است؛
سؤال میکنند تا طرف مقابل را زیر سؤال ببرند.
نظیر
«وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ؛
آنها را نگه دارید که باید باز پرسی شوند»
📚(صافات/24)
از گنهکاران سؤال اعتراضی میپرسند.
با توجه به تفاوت دو نوع پرسش،
روشن است که اعتراض و سؤال فرشتگان (فرشتگانی که مخصوص اهل زمین هستند نه همه فرشتگان) از قسم اول بود؛
یعنی مطلبی را نمیدانستند و برای آنها روشن نبود،
پرسیدند تا اینکه چیزی یاد بگیرند.
این سؤال نه تنها استکباری نبود که مؤدبانه هم بود.
لذا هم در اول و هم در آخر سؤال، «تسبیح» مطرح است و به نزاهت و پیراسته بودن خداوند از کارهای غیر حکیمانه اعتراف دارند
📚جوادی آملی، تفسیر اعراف، همان، جلسه 30
فرشتگان بعد از فهمیدن اینکه سجده (تواضع) در برابر انسان، به بدن او نیست که از خاک آفریده شده است،
بلکه تواضع در برابر مقام انسانیت و خلیفه خداست که در کالبد او روح خداوند دمیده شده است،
«فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ؛
هنگامى که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگى براى او سجده کنید»
📚(حجر/29)
وجود دارد و در حقیقت این سجده بر خداست،
چرا سجده بر خداست❓
چون خلیفه یعنی: جانشین،
و جانشین، خود استقلال رای ندارد،
بلکه باید، حرف او و کارهای او را انجام بدهد و همین خلیفه، شاگرد خداست.
چون خداوند اول معلم انسان است
و همین انسان، استاد ملائک است
و تعظیم در برابر او هیچ محذوری ندارد
در مقابل او سجده کردند و خاضعانه به فرمان الاهی گردن نهادند.
بنابراین، سؤال فرشتگان نه تنها زشت نبود که ممدوح نیز بود.
به همین خاطر بعد از بر طرف شدن شبهه
«که منظور از انسان آن جنبه خاکی و خونریزی او نیست»
همه آنها در برابر عظمت انسانیت سر تعظیم فرود آورند.
اعتراض شیطان از نوع دوم، یعنی استنکاری و اعتراضآمیز بود.
شیطان نگفت: من نمیدانم،
بلکه گفت: میدانم ولی سجده نمیکنم!
یعنی ربوبیت تو را قبول ندارم!
وقتی خداوند به او فرمود:
«قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ؛
(خداوند به او) فرمود:
«در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنى؟»
گفت: «من از او بهترم مرا از آتش آفریدهاى و او را از گل»
📚 (اعراف/12)
دلیل و قیاس درست کرد:
«... قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ؛
گفت: «من از او بهترم مرا از آتش آفریدهاى و او را از گل»
و هیچ کاملی برای ناقص سجده نمیکند.
پس من نیز نباید بر او سجده کنم.
در اعتراض شیطان دو چیز نهفته است:
❌ یکی این که من بهترم و تو پستتر از من را بر من ترجیح دادی
❌ و دوم این که من فرمان تو را بر نمیدارم و سجده نمیکنم؛
یعنی هم عدالت و حکمت خداوند را زیر سؤال برد
و هم در برابر فرمان او گردن فرازی و عصیانگری کرد.
خداوند قیاس او را ابطال کرد و فرمود:
این تکبر است.
تو عالی و مهتر نیستی و انسان هم دانی و کهتر نیست.
آتش هیچ گونه مزیت و ارزشی بر خاک ندارد.
تو فقط یک بُعد وجود او را دیدی که من آن را از خاک خلق کردم و سجده را بر بدن خاکی او پنداشتی!
ولی بُعد دیگر او که «نفحت فیه من روحی؛ در او از روح خود دمیدم» را ندیدی و حقیقت انسان هم روح اوست، نه بدن خاکی او.
بنابراین جهالت و تکبر و مهمتر از اینها کفر شیطان، موجب شد که از درگاه خداوند رانده شود
و الاّ هیچ کس به خاطر ترک یک سجده، مستحق جهنم نمیشود.
بلکه او خود را در برابر خداوند، صاحبنظر و مسقل پنداشت؛
در حالی که حق نداشت فرمان خدا را زیر سؤال ببرد
«لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ؛
هیچ کس نمىتواند بر کار او خرده بگیرد ولى در کارهاى آنها، جاى سؤال و ایراد است»
📚 (انبیاء/23)
ملائکه در امتحان الهی سر فرازانه قبول و به کرامت الهی دست یافتند
ولی شیطان در امتحان ذلیلانه رد شد و از درگاه الهی دور شد!
أَنَّ إِبْلِیسَ عَدُوَّ اللَّهِ رَنَّ أَرْبَعَ رَنَّاتٍ
1⃣ یَوْمَ لُعِنَ
2⃣ وَ یَوْمَ أُهْبِطَ إِلَى الْأَرْضِ
3⃣ وَ یَوْمَ بُعِثَ النَّبِیُّ ص
4⃣ وَ یَوْمَ الْغَدِیرِ
📚قرب الاسناد ص ۹ حدیث ۳۰
در کتاب قرب الاسناد، روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که می فرمایند:
من از پدرم امام باقر (علیه السلام) شنیدم که پدرم فرمودند:
۴ زمان شیطان از اوج ناراحتی فریاد کشید.
۱: اولین بار اولین بار زمانی بود که از درگاه الهی طرد شد
۲: دومین بار زمانی بود که از بهشت اخراج شد؛ (زمانی که حضرت آدم و حوا از درخت ممنوعه تناول کردن همه با هم از بهشت اخراج شدند.)
۳: سومین بار زمانی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به پیامبری مبعوث شدند.
۴: و چهارمین بار در روز غدیر بود.
چرا ابلیس در روز غدیر دادش در آمد❓
به این خاطر که بعد از بعثت، شیطان هنوز امیدوار بود که این دین به طریقی و به شکلی منحرف شود.
همانند سایر ادیان، پس از فوت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم دین اسلام نیز منحرف شود.
اما در روز عید غدیر فهمید که دیگر امکان ندارد.
«اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَاتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى» نیز برای این است.
حق الناس یک اصطلاح فقهی خاص در ابواب قضا، شهادت و حدود است.
در لغت به معنای «حق مردم» است در کنار حق الله، به این مفهوم حق الناس حق متعلق به مردم است.
به عبارت دیگر: حق الناس حقوقی است که افراد در مقابل سایر افراد جامعه بر گردن دارند. مانند بازگرداندن قرض، عذرخواهی و جلب رضایت در قبال اشتباهات و زیانهایی که به آنها رسانده و همچنین حسن ظن و سوء ظن به ایشان.
بر مبنای اعتقادات اسلام حق الناس از حق الله مهم تر است.
پاسخ دادن به حق الناس در روز قیامت دقیق تر از پاسخ دادن به حق الله است. چرا که خداوند حق خود را آسان تر می بخشد ولی حق مردم را باید صاحبان آن (مردم) ببخشند.
زیرا حق الناس در حیطهء بخشش خداوند نیست و باید با خود صاحبان حق مسئله را حل کنیم و با گریه و زاری توبه و دعا، برطرف نمی شود. چون باید حق ادا شود وحق الناس میدان وسیع است که از مال گرفته حتی مثلا پارک دوبله ماشین حق مردم را ضایع می کند.
حق الناس اقسامی دارد
حق الناس را می توان به دو دسته تقسیم کرد.
1⃣ حق الناس مالی
2⃣ حق الناس غیر مالی
کسی که حقی یا مالی را از دیگران ضایع کرده باشد، نخست باید از این گناه بزرگ توبه کند، و از خدا عذر خواهی نماید. زیرا در درجه اول قانون خدا نا دیده گرفته شده، یعنی اول حق الله ضایع شده، سپس حق الناس. پس از توبه و استغفار، جبران حق الناس واجب است، مالی باشد یا غیر مالی.
1⃣ هر حق الناسی، حق الله هم محسوب می شود.
علتش هم این است که وقتی انسان (مثلا) غیبت می کند علاوه بر آن که آبروی دیگران را می ریزد، از اطاعت دستور الهی هم سرپیچی کرده است؛ بنابراین کسی که حق الناس کرده، علاوه بر آن که باید رضایت صاحب حق را کسب کند، باید با دعا و استغفار، رضایت خدای متعال را هم جلب نماید.
2⃣ راه ادای حق الناس، در اساسی ترین گام، طلب رضایت از خود شخصی است که حقش ضایع شده است؛ بنابراین اگر مال کسی را برده باشیم، معنایی ندارد که بخواهیم با پرداخت صدقه، رضایت صاحب مال را کسب کنیم❗️ یا اگر آبروی کسی را برده باشیم، معنایی ندارد که بخواهیم با صرف استغفار، حق او را ادا کرده باشیم❗️
3⃣ گاهی اوقات، بنا به هر دلیلی امکان رضایت گرفتن از شخصی که حقش ضایع شده وجود ندارد.
🔸 آن شخص برای ما مجهول است و وی را نمی شناسیم؛
🔸 آن شخص را می شناسیم، اما نمی دانیم کجاست؛
🔸 به علت غفلت یا فراموشی، متوجه ضایع شدن حق دیگری نیستیم.
در این صورت، خدای متعال راهی برای مؤمنین گشوده تا در بن بست گرفتار نباشند.
مثلا اگر مال کسی را ضایع کرده ایم، می توانیم با اجازۀ حاکم شرع، این مال را به جای آن شخص صدقه بدهیم تا در قیامت با پرداخت ثواب صدقه به کسی که مالش ضایع شده، رضایت او را کسب کنند.
در برخی موارد، کسب رضایت، موجب بروز مفسده است. در چنین صورتی در امور غیر مالی، می فرمایند برای او استغفار کنید.
مثلا نعوذ بالله به ناموس کسی تجاوز کرده - آن را که نمیتواند گوید چون اگر طرف حلال کند بی غیرت و اگر نکند غیراز کُشت و کشتار چیزی به دست نمی اید
یا غیبت کسی را کرده ایم و اگر بخواهیم حلالیت بطلبیم، موجب بروز کینه و کدورت، یا قطع ارتباط می شود.
یا این که اگر آبروی او را برده ایم، برای او طلب استغفار کنیم و از خداوند بخواهیم که دلش را نسبت به ما نرم کند.
همۀ ما ممکن است حقوق افرادی را ضایع کرده باشیم و خبری از آن نداشته باشیم. راه جبران چنین ظلمی آن است که در امور مالی، به مقداری، رد مظالم بدهیم؛ و در امور غیر مالی، در دعا و مناجات خود از خدای متعال بخواهیم که اگر حقی از کسی ضایع کرده ایم، خدای متعال دستگیرمان باشد و با نرم کردن دل آن شخص نسبت به ما کاری کند تا ما را حلال کند.
راه جبران تضییع «حقّ الناس» ادای حقوق مردم و خشنود کردن آنها است. همچنین باید توبه حقیقی کرد و از انجام آنچه سبب از بین رفتن حقّ مردم است(آبرو، مال و...)، و نیز از بی احترامی به آنها خودداری کرد.
اگر حقّی که از کسی ضایع شده و دسترسی به او نیست، مالی است، باید از جانب او صدقه داد و برای او طلب مغفرت کرد; چنانکه امیرمؤمنان((علیه السلام)) فرمودند:
«اَلَتّوْبَهُ تَطْهُرُ الْقُلوبَ وَ تَغْسِلُ الذُّنُوبَ
توبه قلب ها را پاک می کند و گناهان را می شوید».
مکتب جامع ما، حتّی برای بعد از مرگ فرصتی برای جبران نهاده است که تحت عنوان ردّ مظالم می توان از مال شخص فوت شده حقّ الناس مالی را که حتّی صاحب آن مشخص نیست جبران نمود.