4_5882075784817944267.mp3
7.62M
🎤سیدمجیدبنی_فاطمه
🌴 سرمه چشمام
┄┅┅┅┅❁🖤❁┅┅┅┅┄
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
8.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«کسی که قلبها را خلق کرده است، همان است که آنها را زنده میکند؛ و کسی که قلبها را زنده میکند صاحب العصر و الزمان است که خدا فرجش را تعجیل نماید...»
قسمتی از سخنرانی شهید #سید_هاشم_صفیالدین دربارهٔ سرود «سلام یا مهدی» (ترجمهٔ عربی سرود سلام فرمانده)
🥀@Hamrahe_Shohada 🥀
‼️نمازاول وقت
سیره شهدا‼️
🌷 مقید به شرعیات و فرائض بود
هیچگاه ندیدم که #نماز اول وقتش ترک شود همیشه به این موضوع اهمیت میداد و خانواده را برای خواندن #نماز اول وقت تشویق و ترغیب میکرد
صدای #اذان همیشه از تلفن همراهش پخش میشد...
#شهید_عباس_دانشگر به روایت پدر شهید
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
enc_16719991205442427692849.mp3
4.9M
💢 شیرین ترین روزای زندگی رو ازم گرفتند...
💔 نماهنگ | شهادت حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» #فاطمیه
🎤 مهدی رسولی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🥀شهید «عباس امیدی» فرزند حاج عیسی امیدی اهل روستای چشمه رشید بخش کارزان شهرستان سیروان در سال ۱۳۴۶ در منطقه «الثوره» بغداد به دنیا آمد.
💢خانواده وی اصالتا از عشایر مرزنشین بخش کارزان و از ایل «خزل» بوده و سال ها قبل از تولد عباس جهت پیدا کردن شغل و درآمد بهتر به کشور عراق مهاجرت کرده بودند.
💢پس از اخراج ایرانی های مقیم عراق در سال ۱۳۵۰ خانواده وی نیز از طریق مرز خسروی به قصر شیرین منتقل شدند و تا سال ۱۳۵۵ در این شهر ساکن و مشغول ادامه تحصیل گردید تا بالاخره پدرش توانست آنها را به شهرک «کلیشاد» شهر اصفهان ببرد و قبل از پیروزی انقلاب برای همیشه به ایلام مهاجرت کردند و در مدارس ایلام مشغول به تحصیل گردید.
💢 ۱۸ آذر سال ۶۰ عباس چهارده ساله در بمباران هوایی جنگنده های ارتش عراق در شهر ایلام به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
💢 پیکر پاک و بی گناهش در میان شعله های خودخواهی صدام و حامیانش به گونه ای سوخت که تنها از روی دندان هایش شناسایی شد.
🕌مزار این شهید گرانقدر در جوار امامزاده علی صالح(ع) قرار دارد.
🌹گفتنی است برادر بزرگترش شهید «صادق امیدی» هفتم مهرماه ۱۳۵۹ در جبهه مهران براثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر به درجه رفیع شهادت نایل آمده است.
🌹شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ(ص)
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
Abdolreza Helali - Nahelatal Jesm.mp3
4.92M
ناحلة الجسم یعنی.....
🎙هلالی، حامد زمانی
فاطمیه🏴
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
وقتی که دوپای عباس از زانو قطع شد 🍂🍁 زانوهای عباس را بستیم و از رود خانه گذشتیم عباس درد شدیدی داش
ملاقات باشهید کاوه 🥀🍁🍂💧
وقتی که دو پای عباس از. زانو قطع
تصمیم گرفتیم دو نفر همراه عباس
بمانیم
و سه نفر دیگر به پایگاه برادران
ارتش در کانی دشت
جهت آوردن نیروی تازه نفس
و بردن عباس به کمک مان،
بروند
اول من به تنهای میخواستم
کنار عباس بمانم ولی
بچه ها گفتند یک نفری نمی شود
من با رزمنده ای از قم بنام رضا
در کنار عباس ماندیم
و سه نفر که خیلی در حمل کردن
عباس کمک کرده بودن
به سمت
کانی دشت حرکت کردن
آنها کم کم از ما دور میشدن
و ما ماندیم و درد عباس گیر
کردن در منطقه دشمن
البته به بچه ها گفتیم
که ممکن است بعدازظهر که افتاب
بسمت غروب میرود
و دید عراقیها کم میشود
و اگر توانستیم
عباس را خواهیم آورد
بدین جهت روی نقشه
دو محل را مشخص کردیم
که بچه ها موقع برگشت
ما را گم نکنند
چون ما وسیله ارتباطی باخود
نداشتیم .
حالا دیگر زمان نمی گذشت
عباس از شدت درد
بیهوش میشد و کاری از دست مان
بر نمی آمد
نزدیک ظهر بود
کمی باخودمان جیره غذای برده بودیم
ولی حال خوردن نداشتیم
کمی از آب کومپوت بزور
به دهان عباس ریختیم
که بالا آورد
اکنون
تغریبا از زمان زخمی و قطع شدن
پای عباس با انفجار مین 14 ساعت گذشته بود
کم کم به بعد ازظهر نزدیک
میشدیم
و پنج ساعتی بود که
بچه ها جهت آوردن کمک رفته بودن
ولی از رسیدن
کمک خبری نبود
من و رضا تصمیم گرفتم به
نقطه بعدی حرکت کنیم
عباس را کول کردیم
و به حرکت مان بسمت کانی دشت
ادامه دادیم
از دور همان تک درختی که شهید
کاوه به آن اشارا کرده بود
والبته ماهم بارها از کنار آن گذشته
بودیم نمایان شد
تک درخت
در منطقه دشمن بود وفاصله از آنجا
تا نیروهای خودی در
کانی دشت تغریبا 12 کیلومتر بود
ما بدلیل وجود چشمه آب در
کنار تک در خت و اُتراق
چوپانها
نمی توانستیم
نزدیک تک درخت برویم
ناچار شدیم در نزدیکی آن
منتظر رسیدن کمک
بمانیم دیگر کم کم داشت
غروب میشد
عباس دیگر نایی نداشت
ما هم حال خوبی نداشتیم
منتظر کمک ماندیم
راوی.
🖌سیداخلاص موسوی
#همراه_شهدا
قسمت پنجم
ادامه دارد......
تو خواب از چشم دشمن می ربودی
در آن شبها که ما در خـواب بودیـم
#سرداردلها...❤️💔
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada