همراهی با قرآن
┄┄┄┅═✧❁ فهرست اصلی ❁✧═┅┄┄┄ ✅✅ ┅═✧❁ تجوید ┅═✧❁ ترجمه آیات ┅═✧❁ مفاهیم واژه های قرآنی ┅═✧❁ کن
⬆️ بازگشت به فهرست اصلی مطالب ⬆️
🔴 ضرب المثل هایی که ریشه قرآنی دارند
✴ یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولی الابصار
🟧 فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ
🟧 پس هر کجا روی گردانید، پس آنجا ذات خداوند است
(سوره مبارکه بقره آیه ۱۱۵)
7️⃣
همراهی با قرآن
◼️السلام علیک یا ابا عبدالله◼️ 🏴 #همراه_با_کاروان_عاشورای_حسینی 🔘 ۷۲ قسمت (۶۴) 🔴 جنگ و شهادت اما
ادامه بحث همراهی با کاروان عاشورای حسینی 👇
◼️السلام علیک یا ابا عبدالله◼️
🏴 #همراه_با_کاروان_عاشورای_حسینی
🔘 ۷۲ قسمت (۶۵)
🔴 غروب عاشورا و اسارت (۱)
☑ لشکر کفر بعد از به شهادت رساندن همه مردان، غروب عاشورا به خیمه ها حمله ور شدند.
☑ راه پشت خیمه بسته شده بود.
آن شب خدا میداند بر حضرت زینب س چه گذشت. نماز شب خود را نشسته خواند.
☑ روز بعد کاروان اسرا به سوی کوفه حرکت کرد. کاروان را از کنار قتلگاه عبور دادند تا روحیه آنها خراب شود. پیکرهای اولاد رسول الله پاره و عریان بر روی زمین افتاده بود.
☑ دوازدهم محرم کاروان اهل بیت ع وارد کوفه شد.
آنها را پس از عبور از کوچه های کوفه وارد دارالعماره کردند.
در میان کاروان سرها بر روی نیزه،
هشتاد و چهار زن و بچه و امام سجاد ع قرار داشتند.
☑ مردم جمع شدند. عبیدالله بن زیاد بالای منبر رفت و گفت خدا یزید و یارانش را که بر حق بودند پیروز کرد و یزید را امیرالمؤمنین و امام حسین ع را دروغگو خواند.
☑ جمعیت ساکت و به سخنان شیطانی ابن زیاد گوش می دادند.
ناگهان پیر مردی (عبدالله بن عفیف ازدی ) فریاد زد، ابن زیاد! دروغگو تو و پدرت هستی، دروغگو یزید است.
ای دشمن خدا ......⬇️⬇️⬇️
✍ سید حسین کانال این روزها
6️⃣5️⃣
◼️السلام علیک یا ابا عبدالله◼️
🏴 #همراه_با_کاروان_عاشورای_حسینی
🔘 ۷۲ قسمت (۶۶)
🔴 ابن زیاد و اسرای کربلا (۲)
ماجرای « عبدالله بن عفیف»
☑ عبداله خطاب به ابن زیاد، در حالی که اسرای کربلا حضور داشتند:
ای دشمن خدا، فرزند رسول خدا را شهید کرده ای و حال ناسزا می گویی؟
☑ بعد از عصبانیت ابن زیاد، مجددا عبدالله فریاد زد: کجایند فرزندان مهاجران و انصار، تا انتقام اهل بیت ع را از یزید بگیرند؟
☑ ابن زیاد دستور داد او را بیاورند.
اما یاران او عبدالله را به منزل فراری دادند.
☑ با دستور ابن زیاد ملعون به منزل عبدالله که ( چشم راستش در جنگ جمل و چشم چپش در صفین) نابینا بود، حمله کردند و عبدالله را دستگیر و نزد ابن زیاد بردند.
☑ ابن زیاد که از دست عبدالله عصبانی شده بود، دستور قتل او را صادر کرد.
☑ عبدالله گفت آرزو داشتم در کربلا کنار حسین ع شهید شوم ولی دو چشمم نابینا شد و نتوانستم.
اکنون به دست بدترین و لعین ترین خلق به آرزوی دیرینه ام که شهادت است می رسم.
آنگاه گردن او را زدند.
✍ سید حسین کانال این روزها
6️⃣6️⃣
همراهی با قرآن
┄┄┄┅═✧❁ فهرست اصلی ❁✧═┅┄┄┄ ✅✅ ┅═✧❁ تجوید ┅═✧❁ ترجمه آیات ┅═✧❁ مفاهیم واژه های قرآنی ┅═✧❁ کن
⬆️ بازگشت به فهرست اصلی مطالب ⬆️