🌸می خواست که در نگاه تو باشد چه خوب شد
🌸خادم به بارگاه تو باشد چه خوب شد
🌺دست از تمام خلق و دیارش کشید و رفت
🌺می خواست که در سپاه تو باشد چه خوب شد
🌸مثل خودت غریب، ولی خواست از خدا
🌸حامی خیمه گاه تو باشد چه خوب شد
🌺اطراف #سامرا و حریم امام خود
🌺نزدیک #قتلگاه تو باشد چه خوب شد
🌼جانا فقط غمت سبب بی قراری است
🌼اینجا سخن ز #هادی همان #ذوالفقاری است
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
همسفر شهدا
💠قرائت دعای فرج #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به نیابت از شهید #مدافع_حرم 🌷 #شهید_محمد_هاد
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
🍃ولادت : ۶۷/۱۱/۱۳ - تهران
🍂شهادت : ۹۳/۱۱/۲۶ - سامرا
🍁آرامگاه : #نجف ، #وادی_السلام ، ۲۰۰ متر بعد از ورودی مزار آیت الله قاضی - عمود ۳۹۴ (تابلو شهید)
🌾یادمان : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها - قطعه ۲۶
🌸سال ۱۳۶۷ و در ایام شهادت #امام_هادی علیه السلام به دنیا آمد و بر همین اساس نام او را #محمد_هادی گذاشتند.
🌺عجیب است که او عاشق و دلداده امام هادی علیه السلام شد و در این راه و در شهر امام هادی علیه السلام یعنی #سامراء به #شهادت رسید.
🌼از همان کودکی روی پای خودش بود. مستقل بار آمد و این امر در آینده او خیلی تأثیر داشت. هادی از اول یک جور دیگری بود. حال و هوا و خواستههایش مثل جوانان هم سن و سالش نبود. دغدغهمندتر و جهادیتر از جوانان دیگر بود.
🔵ادامه دارد ...
📝وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری
http://hadizolfaghari.blog.ir
همسفر شهدا
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری 🌸از خصوصیات بارز هادی کمک پنهانی به #نیازمندان چه در #ایران و چه در #ع
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
🌸یکی از دوستان روحانی برای معرفی هادی گفت: وقتی انسانی کارهایش را برای خدا و پنهانی انجام دهد، خداوند در همین دنیا آن را آشکار می کند.
🌺محمد هادی مصداق همین مطلب است. او #گمنام فعالیت کرد و مظلومانه شهید شد. به همین دلیل است که بعد از شهادت، شما از هادی ذوالفقاری زیاد شنیده اید و بعد از این بیشتر خواهی شنید.
🌺روز ۲۶ بهمن بود، چند روز بعد از سالگرد شهادت #شهید_ابراهیم_هادی، همان شهیدی که الگوی زندگی هادی شده بود و درست یک هفته بعد از اینکه وصیت نامه اش را نوشته بود و گفته بود که :
"دنیا رنگ گناه دارد؛ دیگر نمیتوانم زنده بمانم"
در حومه ی #سامرا ،ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد، #عملیات_انتحاری در بین نیروهای #حشدالشعبی انجام شد و هادی فدای #امام_هادی علیه السلام شد.
📝وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری
http://hadizolfaghari.blog.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تشییع پیکر مطهر #شهید_ذوالفقاری در حرم #امیرالمومنین علی علیه السلام
📝فرازی از #وصيت_نامه
✳️اینجانب محمد هادی ذوالفقاری وصیت میکنم که من را در #ایران دفن نکنند، اگر شد ببرند #امام_رضا علیه السلام طواف بدهند و برگردانند و در #نجف و #سامرا و #کربلا و #کاظمین طواف بدهند و در #وادی_السلام دفن کنند.
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت 1⃣
🌸شب #عملیات بود. قرار بود از دو محور شروع کنیم. شب غریبی بود. به چشم های بچه های لشکر نگاه که می کردی دلت پر می کشید. بوی گلاب همه جا را پر کرده بود. با خودم می گفتم: خدایا نکنه شرمنده این بچه ها بشم، ذکر #یا_صاحب_الزمان می گفتم.
🌺دل کنده از دنیا بودم. #غسل شهادتم را انجام داده بودم. برای هشتمین بار. رفتم روی یک بلندی دورتر از بچه ها رو کردم به #امام_رضا علیه السلام و گفتم:
💠"السلام علیک یا غریب الغربا یا معین الضعفا..."
🌼گریه ام گرفت گفتم : «آقا بخدا خسته شدم. دلم خیلی گرفته آقای من . این هشتمین باره آقا ،یا #امام_رضا . آقا این بار من رو هم بفرست برم.
🌸می خواستم بگم شما برگه #شهادت من رو امضا کنید اما اگر میشه بگید آقا #امام_زمان امضا کنه که توی جمع #شهدا سری توی سرا پیدا کنم، شما که واسطه من بشید آقا نه نمیگن.
🍃ادامه دارد ...
.
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت 1⃣ 🌸شب #عملیات بود. قرار بود از د
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت 2⃣
🌸بیسیم چی نزدیک شد گفت :«حاجی فرمان عملیات دادند». رمز عملیات #یا_فاطمه_زهرا سلام الله علیها بود.
🌺رمز عملیات ما مثل رمز #عملیات_والفجر۸ بود، یکی از بهترین عملیات های #دفاع_مقدس که با کمک بچه های #سپاه و #ارتش و #جهاد بود، #فاو رو گرفتند.خدایا کمک کن ما هم توی این عملیات پیروز بشیم. ان شاءالله.
🌼ان شا الله خیره تکه کلامم بود . یادم نمی آمد از چه زمانی ولی موضوع مال خیلی وقت پیش بود . شاید موقعی که توی مسجد مکبر بودم . ساعت حدود یک نیمه شب بود، فرمان حمله دادم.
🍃ادامه دارد ...
.
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت 2⃣ 🌸بیسیم چی نزدیک شد گفت :«حاجی فرمان ع
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت 3⃣
🌸خودم به اتفاق دو تا از بچه ها جلو رفتیم نیرو ها در دو خط با فاصله به دشمن نزدیک می شدند . آنقدری به دشمن نزدیک شدیم که به پشت خاکریز اول رسیدیم.
🌺خاکریز اول هلالی بود و دو سر هلال نزدیک خاکریز اصلی دشمن بود البته با شناسایی قبلی که انجام داده بودم دشمن این خاکریز را در فاصله سیصد متری خاکریز اصلی احداث کرده بود که در هر زمانی بتواند از حمله ما با خبر شود و غافلگیر مان کند.
🌼در هر صورت دشمن پشت خاکریز هلالی هیچ نیرویی نداشت . منتها مشکل همین بود چون از اینجا به بعد در صورت حمله متوجه می شد و ما صد در صد تلفات می دادیم.
🍃ادامه دارد ...
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت 3⃣ 🌸خودم به اتفاق دو تا از بچه ها جلو رفتیم نیرو ها در دو خط با
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت 4⃣
🌸با تو کل به خدا شروع به حمله کردیم . همین که با چند تا از نیرو ها از وسط خاکریز هلالی گذشتیم و می خواستیم در پستی بلندی ها پناه بگیریم . ما را دیدند و شروع به تیر اندازی کردند.
🌺تیر بارچی از وسط خاکریز اصلی بچه ها را به رگبار بسته بود و آسمان سیاه شب با خطوط قرمز و نارنجی که از بالای سر ما به سمت خاکریز هلالی می رفت روشن شده بود. بچه ها پشت خاکریز هلالی زمین گیر شدند. آرپی چی را مسلح کردم با ذکر یا ابوالفضل ایستادم.
🌼نفیر گلوله ها درگوشم می پیچید. ماشه را چکاندم.در جا نشستم . صدای الله اکبر بچه ها بلند شد. تعدادی از بچه ها به هوای اینکه تیر بارچی وسط رو زدیم، آمدند روی خاکریز که به ما نزدیک شوند. اما دو تیر بارچی در طرفین خاکریز شروع به تیر اندازی کردند. چند تا از بچه ها را زدند.
🍃ادامه دارد ...
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت 4⃣ 🌸با تو کل به خدا شروع به حمله کردیم . همین که با چند تا از نی
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت 5⃣
🌸ما سه نفر این طرف گیر کرده بودیم و بقیه آنطرف قوس خاکریز هلالی بودند. دشمن از دو طرف راس خاکریز هلالی شروع به پیش روی کرد. اوضاع به هم ریخت.
🌺من و محمد و علی اکبر به سمت جلو تیر اندازی می کردیم از هم دور افتادیم . خشابم تمام شد ، خشابگذاری کردم . محمد فریاد زد یا زهرا سوختم . دیگر صدایی نیامد . هنوز صدای شلیک های علی اکبر را می شنیدم. خدا را شکر، علی اکبر زنده بود.
🌼چند دقیقه بعد صدای شلیک های او هم دیگر نیامد. از شلیک دست کشیدم. پشت سرم آن طرف خاکریز هلالی، جهنمی بود. دشمن داشت بچه ها را قیچی می کرد. همان لحظه سرم را کمی بالا آوردم تا موقعیت خاکریز اصلی را چک کنم که پشت سرم داغ شد، از پشت سر گلوله خوردم ، سرم به شدت خونریزی داشت.گوشهایم سوت می کشید. چشمانم سیاهی رفت. با صورت روی خاکها افتادم.
🍃ادامه دارد ...
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت 5⃣ 🌸ما سه نفر این طرف گیر کرده بودیم و بقیه آنطرف قوس خاکریز هلا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت 6⃣
🌸برای چند ثانیه به همان وضع ماندم. به سختی خودم را چرخاندم وبه سمت آسمان دراز کشیدم .آن شب چقدر آسمان پرستاره بود و زیبا بود . مثل آسمان سحر های ماه رمضان .از شروع عملیات متوجه نشده بودم.
🌺سر دردم از بین رفته بود اما انگار ضعف کرده بودم. با اینکه میل شهادت داشتم ولی تنها میان این همه دشمن و اینگونه رفتن را دوست نداشتم. دلم گرفت به حال خودم.
🌼یاد سید الشهدا افتادم در ظهر عاشورا. تنهایی آقا رو با خودم مقایسه کردم . بغضم گرفت.گفتم:
"السلام علیک یا ابا عبدالله ، السلام علیک یابن الرسول الله . سلام بر تو آقای من ، سلام من به لحظه لحظه تنهایی ات در روز کربلا ، سلام به لحظه لحظه تنهایی خانواده ات در شام غریبان ، آقای من مولای من، من هم اینجا افتاده ام سرباز خانم زینب اینجاست . آقا به دستهای عباست در علقمه ،دست مرا بگیر ،من را هم ببرید با خودتان"
🍃ادامه دارد ...
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت 6⃣ 🌸برای چند ثانیه به همان وضع ماندم. به سختی خودم را چرخاندم و
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت ۷
🌸حال معنوی عجیبی داشتم . چشمانم را بستم. صدای پوتین می آمد.کسی نزدیک می شد. اشهدم را خواندم . می دانستم بمیرم بهتر است از اسارت. دستی را روی شانه ام احساس کردم. چشمانم را باز کردم. #محمد_هادی بود.
🌺تا نگاهش کردم بغضم گرفت . مثل بچه ها زدم زیر گریه. بغلم کرد.
گفت:« ابوالفضل جان چی شده؟،داداش اومدم بریم با هم دیگه».آرام می خندید.
گفتم:« مومن از پشت سر تیر خوردم چرا میخندی؟»
🌼محمد هادی ، شوخ طبع همیشگی بود.
گفت :« نامردا زورشون بهت نمی رسید داداش ، از پشت سر زدنت وگرنه کی میتونه با تو در بیوفته. دو تا حرکت رزمی میزدی رو هوا نشونشون می دادیم دنیا دست کیه».
خنده ام گرفت . ریسه رفتم .
گفتم:« مسلمون، زخمی شدم، نزن این حرفها رو».
محمد هادی گفت:« چشم برادر ، اگه بدونی الان کی قراره بیاد ما رو ببره؟».
گفتم:« کی؟».
گفت:« ابراهیم با موتور».
گفتم:« تو رو خدا راست میگی . ابراهیم داره میآد؟».
هادی گفت:« آره».
گفتم:« ان شا الله خیره».
دوباره خندید.
🍃ادامه دارد ...
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت ۷ 🌸حال معنوی عجیبی داشتم . چشمانم را بستم. صدای پوتین می آمد.کسی
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت ۸
🌸با محمد هادی در #اردوی_جهادی آشنا شدم. بچه بسیجی بود . اهل #مسجد و #هیئت و کار های خیر، #طلبه حوزه هم بود،کسی بود برای خودش. چقدر انرژی داشت این آدم. هر کی پنج دقیقه با هادی هم کلام می شد گرفتارش می کرد.
🌺تاریخ تولدش با تولد #امام_هادی علیه السلام یکی شده بود اسمش روگذاشته بودند محمد هادی . اما همه به او می گفتند هادی. بعضی وقتها که تنها بودیم به شوخی #شیخ_هادی صدایش می زدم.
🌼او فقط نگاهم می کرد و می خندید. عاشق امام هادی علیه السلام و #سامرا بود. می گفت:« اول می روم سامرا زیارت، بعد می روم #نجف ، بعد هم #وادی_السلام ،آتش عشق سامرا هادی را سوزانده بود.
🍃ادامه دارد ...
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت ۸ 🌸با محمد هادی در #اردوی_جهادی آشنا شدم. بچه بسیجی بود . اهل #
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت ۹
🌸اولین بار در اردوی جهادی بهشت زهرا در قطعه بیست و شش او را دیدم . دور و برش چند تا بسیجی نشسته بودند و برایش کتاب #معراج_السعاده می خواندند. کم کم با هم بیشتر آشنا شدیم. رفیق شدیم.
🌺به واسطه او با ابراهیم آشنا شدم. من مجذوب #هادی بودم. او مجذوب #ابراهیم.
🌼ابراهیم مردی بود برای خودش. حقوق چند ماه سپاه را یکجا می گرفت پخش می کرد بین گرفتارها، ورزشکار بود. خیلی خوش پوش بود. شجاع بود. ازون پسرهایی بود که دختر خانم ها به اصطلاح برایش سر و دست می شکنند .خیلی آقا بود . سر به زیر چشم پاک.
🍃ابراهیم آدم دنیایی نبود. نگاهش می کردی تا انتهای قضیه دستگیرت می شد. خلاصه او شده بود الگوی ما . با هادی رقابت داشتم توی رفاقت با ابراهیم . اما مگر می شد از او سبقت گرفت. برای همین بود او و ابراهیم آنقدر به هم نزدیکند.
🍃ادامه دارد ...
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت ۹ 🌸اولین بار در اردوی جهادی بهشت زهرا در قطعه بیست و شش او را دی
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت ۱۰
🌸بیشتر کار بچه های جهادی #بهشت_زهرا سلام الله علیها در قطعه #شهدای_گمنام بود . کارمان مرمت مزار شهدا .شستن سنگ مزار شهدا . رنگ کردن اسامی شهدا . کمک به گلکاری مزار، برگذاری مراسم محرم و شبهای ماه رمضان و شبهای قدر که غلغله ای می شد قطعات شهدا و پذیرایی از مردم. اما روزهای غیر تعطیل هرسه بیشتر در قطعه بیست وشش بودیم و دیدارمان اکثرا آنجا بود.
🌺هادی #فلافل دوست داشت خیلی هم خوب یاد گرفته بود درست کند. عاشق فلافل با سس فرانسوی بود. روزی یکی از بچه ها گفته بود:« آقا هادی ، انقدر سس می خوری که صورتتون جوش می زنه ها. هادی لبخند زده بود و در جواب گفته بود:
🔹خدایا خودت این جوشها رو پاک کن.
🌼صدای موتور از دور دست نزدیک می شد . هادی گفت : « ابوالفضل جان دیدی ابراهیم اومد».
🍃ادامه دارد ...
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت ۱۰ 🌸بیشتر کار بچه های جهادی #بهشت_زهرا سلام الله علیها در قطعه #
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت ۱۱ و پایانی
🌸صدای تپیدن سریع قلبم را می شنیدم.ابراهیم از موتور پیاده شد. صورتش مثل همیشه نورانی بود. سعی کردم بایستم به احترامش، میخواستم از دستهایم کمک بگیرم اما دستانم توان حرکت نداشت . دو باره زدم زیر گریه.
🌺ابراهیم گفت:« داداش چرا گریه می کنی؟ ». گفتم:« سرم زخمی شده . می خواستم به احترام شما بایستم نشد». با گریه ادامه دادم:« یا اخی ، ادرک اخی»
🌼نزدیکم شد در آغوشم گرفت . پیشا نی ام را بوسید. صورتش مثل ماه می درخشید. اما لبانش خشکیده بود. انگار به اندازه تمام عمرش آب نخورده بود. گفتم:« ابراهیم جان تشنه ای ؟» به قمقمه ام اشاره کردم ، با بغض گفت:« آره داداش». اما برخاست به پشت سرش نگاه کرد . برگشت اشک توی چشمان مردانه اش حلقه زد. گفت:« بچه های کمیل تشنه ان ، با چه رویی آب بخورم؟».
🌸نگاهم کرد و گفت :«پا شو بریم داداش ». هادی نزدیکم شد . دستم رو گرفت . نگاهش کردم . گفتم:« داداش دیگه جوشی توی صورتت نیست». مثل همیشه خندید گفت:« تو سامرا پاک پاک شدم». سه ترک سوار شدیم.
❇️ابراهیم هادی و محمد هادی ذوالفقاری و من ابوالفضل راه چمنی
💠تقدیم به ارواح طیبه شهدای والا مقام دفاع مقدس و مدافعین حرم
📝با تشکر از نویسنده داستان آقای #سجاد_رویایی
🔰 #هادی_دلها
🌸هادی وصیت کرده بود پیکرش را در #سامرا ، #کاظمین ، #کربلا و #نجف طواف دهند.
🌺اين وصيت بعيد بود اجرا شود. چرا كه عراقیها شهدای خود را فقط به یکي از حرمين میبرند و بعد دفن مي كنند.
🌼اما در مورد هادی شرایط تغییر کرد، ابتدا پيكر او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و #بین_الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد.
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
📝وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری
http://hadizolfaghari.blog.ir
هدایت شده از همسفر شهدا
🔰 #هادی_دلها
💠هادی را با چند طلبه ديگر مشغول مباحثه در #نجف دیدم
گفت: اومدم برا شهادت!
چند سال بعد پیامکی برام ارسال شد:
«هادي از شهر #سامرا به كاروان شهيدان پيوست»
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
🔰سه بار برای جنگ با #داعش راهی منطقه سامرا شد.
👈می گفت بار دومی که رفتم تا مرز #شهادت رفتم، اما خدا نخواست.
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✅به یاد سه یارِ عاشق
🔹سه تا رفیق بودن مثل سه تا برادر
🔹هر سه تا شیر بودن هر سه تاشون دلاور
🔸سید علیرضاشون از جبهه پر زد و رفت
🔸تا گنبد طلایی یه شب مثه کبوتر
🔹از بس که مادری بود پرواز کرد تنها
🔹بی سر صدا و مظلوم ، گمنام مثل مادر(س)
🔸دوم محمد هادی با دل صاف خود شد
🔸تو #سامرا برای #امام_هادی (ع) پرپر
🔹چقدر مهربون بود چقدر پاک و معصوم
🔹برای مستضعفا همیشه یار و یاور
🔸سومیشون حاج حمید که رفیق داییش بود
🔸عباس #زینب (س) شد و تو #سوریه کشید پر
🔹طاقت نداشت دور بشه از اون دو تا رفیقش
🔹پشت سر اونا رفت شد باهاشون همسفر
🔺🔻🔺🔻🔺
🔸اینا که دوست بودن ، با #ابراهیم_هادی
🔸هر سه شدن شبیهِ ابرام ، دستِ آخر
🔹توی کتاب عشاق نوشته خط اول :
🔹چند تا رفیق بودن ، درست مثل برادر....
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🌷 #شهید_حمید_رضا_اسدالهی
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
هدایت شده از همسفر شهدا
💖ما را بپذیر در مسیر سامرا
💖در حال و هوای دلپذیر سامرا
💖حالا که رسیده فصل آخر الزمان
💖لطفا مددی تو یا امیر سامرا
#یا_حسن_العسکری
#میلاد_مبارک
هدایت شده از همسفر شهدا
🌸می خواست که در نگاه تو باشد چه خوب شد
🌸خادم به بارگاه تو باشد چه خوب شد
🌺دست از تمام خلق و دیارش کشید و رفت
🌺می خواست که در سپاه تو باشد چه خوب شد
🌸مثل خودت غریب، ولی خواست از خدا
🌸حامی خیمه گاه تو باشد چه خوب شد
🌺اطراف #سامرا و حریم امام خود
🌺نزدیک #قتلگاه تو باشد چه خوب شد
🌼جانا فقط غمت سبب بی قراری است
🌼اینجا سخن ز #هادی همان #ذوالفقاری است
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تشییع پیکر مطهر #شهید_ذوالفقاری در حرم #حضرت_علی علیه السلام
✅روز ۲۶ بهمن بود، چند روز بعد از سالگرد شهادت #شهید_ابراهیم_هادی، همان شهیدی که الگوی زندگی هادی شده بود و درست یک هفته بعد از اینکه وصیت نامه اش را نوشته بود و گفته بود که :
"دنیا رنگ گناه دارد؛ دیگر نمیتوانم زنده بمانم"
✳️در حومه ی #سامرا ،ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد، #عملیات_انتحاری در بین نیروهای #حشدالشعبی انجام شد و هادی فدای #امام_هادی علیه السلام شد.
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
هدایت شده از زندگی به سبک شهدا
مداحی آنلاین - اهل دردم غم هادی دارم - کریمی.mp3
3.74M
🔳 #شهادت_امام_هادی(ع)
🌴اهل دردم غم هادی دارم
🌴سامرا ایست دل بی تابم
🎤 #محمودکریمی
🕊 کانال زندگی به سبک شهدا
🆔 @sireshohada
هدایت شده از همسفر شهدا
🌷 #شهید_مهدی_نوروزی (شیر سامرا)
🍃ولادت : ۶۱/۳/۱۵ - کرمانشاه
🍂شهادت : ۹۳/۱۰/۲۰ - العوینات سامرا
🍁آرامگاه : گلزار شهدای کرمانشاه
🌸مهم ترین علاقه مهدی، انجام وظیفه و گوش به #فرمان_رهبری بودن بود. چون در کارش خستگی نمیشناخت.
🌺در #فتنه ۸۸ به عنوان سرباز و مدافع #ولایت ، نقش آفرینی کرد و به خاطر حضور تاثیر گذار او ، از جمله دستگیری عوامل و پلمپ ستاد انتخاباتی #قیطریه که به صورت غیرقانونی فعالیت می کرد، باعث شد که شبکه های بیگانه او را به عنوان "حسین منیف اشمر" معرفی و او را مزدور #لبنانی خطاب کنند.