☘ #دختر_شینا🎀
🗓 #قسمت :1⃣2⃣
#فصل_سوم📖
لباس ها هم با سلیقه تمام تا شده بود. خدیجه سر شوخی را باز کرد و گفت: «کوفتت بشود قدم، خوش به حالت. چقدر دوستت دارد.»
ایمان، که دنبالمان آمده بود، به در می کوبید. با هول از جا بلند شدم و گفتم: «خدیجه! بیا چمدان را یک جایی قایم کنیم.»
خدیجه تعجب کرد: «چرا قایم کنیم؟!»
خجالت می کشیدم ایمان چمدان را ببیند. گفتم: «اگر ایمان عکس صمد را ببیند، فکر می کند من هم به او عکس داده ام.»
ایمان دوباره به در کوبید و گفت: «چرا در را بسته اید؟! باز کنید ببینم.»
با خدیجه سعی کردیم عکس را بکَنیم، نشد. انگار صمد زیر عکس هم چسب زده بود که به این راحتی کنده نمی شد. خدیجه به شوخی گفت: «ببین انگار چسب دوقلو زده به این عکس. چقدر از خودش متشکر است.»
ایمان، چنان به در می کوبید که در می خواست از جا بکند. دیدیم چاره ای نیست و عکس را به هیچ شکلی نمی توانیم بکنیم. درِ چمدان را بستیم و زیر رختخواب هایی که گوشه اتاق و روی هم چیده شده بود، قایمش کردیم. خدیجه در را به روی ایمان باز کرد. ایمان که شستش خبردار شده بود کاسه ای زیر نیم کاسه است، اول با نگاه اتاق را وارسی کرد و بعد گفت: «پس کو چمدان. صمد برای قدم چی آورده بود؟!»
ادامه دارد...✒️
☘ #دختر_شینا🎀
🗓 #قسمت :2⃣2⃣
#فصل_سوم📖
اهسته و زیر لب به خدیجه گفتم:به جان خودم اگر لو بدهی، من می دانم و تو.»
خدیجه سر ایمان را گرم کرد و دستش را کشید و او را از اتاق بیرون برد.
🔸فصل چهارم
روزها پشت سر هم می آمدند و می رفتند. گاهی صمد تندتند به سراغم می آمد و گاهی هم ماه به ماه پیدایش نمی شد. اوضاع مملکت به هم ریخته بود و تظاهرات ضد شاهنشاهی به روستاها هم کشیده شده بود. بهار تمام شد. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سرد و یخبندان را هم پشت سر گذاشتیم.
در نبود صمد، گاهی او را به کلی فراموش می کردم؛ اما همین که از راه می رسید، یادم می افتاد انگار قرار است بین من و او اتفاقی بیفتد و با این فکر نگران می شدم؛ اما توجه بیش از اندازه پدرم به من باعث دل خوشی ام می شد و زود همه چیز را از یاد می بردم.
چند روزی بیشتر به عید نمانده بود. مادرم شام مفصلی پخته و فامیل را دعوت کرده بود. همه روستا مادرم را به کدبانوگری می شناختند. دست پختش را کسی توی قایش نداشت. از محبتش هیچ کس سیر نمی شد. به همین خاطر، همه صدایش می کردند «شیرین جان».
آن روز زن برادرها و خواهرهایم هم برای کمک به خانه ما آمده بودند.
مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرده بود.
ادامه دارد...✒️
☘ #دختر_شینا🎀
🗓 #قسمت 3⃣2⃣
#فصل_سوم📖
دمِ غروب، دیدیم عده ای روی پشت بام اتاقی که ما توی آن نشسته بودیم راه می روند، پا می کوبند و شعر می خوانند. وسط سقف، دریچه ای بود که همه خانه های روستا شبیه آن را داشتند. بچه ها آمدند و گفتند: «آقا صمد و دوستانش روی پشت بام هستند.» همان طور که نشسته بودیم و به صداها گوش می دادیم، دیدیم بقچه ای، که به طنابی وصل شده بود، از داخل دریچه آویزان شد توی اتاق؛ درست بالای کرسی.
چند نفری از دوستانم هم به این مهمانی دعوت شده بودند. آن ها دست زدند و گفتند: «قدم! یاالله بقچه را بگیر.» هنوز باور نداشتم صمد همان آقای داماد است و این برنامه هم طبق رسم و رسومی که داشتیم برای من که عروس بودم، گرفته شده است. به همین خاطر، از جایم تکان نخوردم و گفتم: «شما بروید بگیرید.»
یکی از دوستانم دستم را گرفت و به زور هلم داد روی کرسی و گفت: «زود باش.» چاره ای نبود، رفتم روی کرسی بقچه را بگیرم. صمد انگار شوخی اش گرفته بود. طناب را بالا کشید. مجبور شدم روی پنجه پاهایم بایستم؛ اما صمد باز هم طناب را بالاتر کشید. صدای خنده هایش را از توی دریچه می شنیدم. با خودم گفتم: «الان نشانت می دهم.» خم شدم و طوری که صمد فکر کند می خواهم از کرسی پایین بیایم، یک پایم را روی زمین گذاشتم. صمد که فکر کرده بود من از این کارش بدم آمده و نمی خواهم بقچه را بگیرم.
☘ #دختر_شینا🎀
🗓 #قسمت :4⃣2⃣
#فصل_سوم📖
طناب را شل کرد؛ آن قدر که تا بالای سرم رسید. به یک چشم بر هم زدن، برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم. صمد، که بازی را باخته بود، طناب را شل تر کرد. مهمان ها برایم دست زدند. جلو آمدند و با شادی طناب را از بقچه جدا کردند و آن را بردند وسط اتاق و بازش کردند.
صمد باز هم سنگ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسری هایی که آخرین مدل روز بود و پارچه های گران قیمت و شیکی که همه را به تعجب انداخت.
مادرم هم برای صمد چیزهایی خریده بود. آن ها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. کفش و لباس زیر و جوراب، با یک پیراهن و پارچه شلواری و صابون و نبات. بقچه را گره زد و طناب را که از سقف آویزان بود به بقچه وصل کرد و گفت: «قدم جان! بگو آقا صمد طناب را بکشد.»
رفتم روی کرسی؛ اما مانده بودم چطور صدایش کنم. این اولین باری بود که می خواستم اسمش را صدا کنم. اول طناب را چند بار کشیدم،
اما انگار کسی حواسش به طناب نبود، روی پشت بام می خواندند و می رقصیدند.
مادرم پشت سر هم می گفت: «قدم! زود باش. صدایش کن.» به ناچار صدازدم: «آقا... آقا... آقا...»
خودم لرزش صدایم را می شنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ کرده بود. جوابی نشنیدم. ناچار دوباره طناب را کشیدم و فریاد زدم: «آقا... آقا... آقا صمد!»
ادامه دارد...✒️
❣ @hamsar_ane❣
#چالش
#جواب_چالش هفته پیش
#جای_خالی
ارسالی از کاربران عزیز😍
ان شالله همیشه خوش باشید کنارهم❤️
❣ @hamsar_ane❣
شماهم بفرستید
جوابای عالیی میگیرید😜
✅میتونید جواب چالش هاتونو
به ایدی ادمین بفرستید😍🌹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش_عشوه_گری
#همسرداری
💃💃
📌اگه خانوما بدونن چقدر عشوه و ناز برا مردان دوست داشتنی و لذت بخشه به جای وقت صرف کردن برای آشپزی و بساب و بشور، عشوه ریختن را یاد می گرفتن و انجام میدادن و اگر به خوبی و به جا و به اندازه باشه جای همه چیز رو می گیره
👈به شما بگم عشوه گری حتی از زیبایی صورت و اندام و خوش تیپی هم مهمتره چون محرکتره.
فرق زن با مرد در چیست!؟ زنی که حرکات و عشوه های خاص زنانه نداشته باشه و رفتار و حرف زدنش مردونه باشه به چه درد شوهر می خوره؟ خب مرد اگه می خواس با یک زنِ مرد ازدواج کنه اصلا چرا ازدواج کنه؟ خب دوستای هم جنس خودش بودن که ، براش بس بود دیگه
❣ @hamsar_ane❣
#ترفند_خانه_داری👇
وقتی خیار میخرید اول بشوریدش بزارید خشک بشه وقتی خشک شد توی یک ظرف در دار دو لایه دستمال کاغذی حوله ای بزارید خیار رو میچیند بعد دو لایه دیگه دستمال روش میزارید و درش رو ببندید اینجوری خیار تا سه هفته تر و تازه میمونه
❣ @hamsar_ane❣
همسران موفقِ فاطمی❤💍
#ریحانه_باش😊
🌱 #مهارتهای_زندگی
#ازدواج
♨️ ریخت و پاشهای فرهنگساز!
🎉 ازدواج میکنیم که به آرامش برسیم و به دنیایی تازه قدم میگذاریم که انتظار #عشق و #آرامش از آن داریم. اما اگر در دام تکلف و هزینههای سنگین ازدواج اسیر شویم، حتما آرامشمان به خطر میفتد. از آن گذشته ما با تصمیمهایی که برای #جشن_ازدواج و تهیه جهیزیه میگیریم خواسته یا ناخواسته موجب رواج فرهنگ غلطی میشویم که کم کم گریبان بقیه افراد فامیل و دوست و آشنایان را میگیرد. بنابراین باید مراقب فرهنگی که میسازیم نیز باشیم. 👇
اصل را دریابید
خانوادههایتان را توجیه کنید که با سختگیری، به بهانه انجام آداب و رسوم، آبروداری، حفظ شأن خانوادگی و...، جشن پیوند دو انسان را که حادثهای شیرین است، به کابوسی وحشتناک تبدیل نکنند. یادتان باشد در ازدواج، اصل، خواندن صیغه شرعی است؛ مابقی، رسم و رسوماند، نه وحی منزل! رسمهای پرخرج و عجیب را کنار بگذارید و خودتان را بیش از حد به زحمت نیندازید.
📛 فرهنگهای غلط را ترویج نکنید
دقت کنید که ریخت و پاش برای جهیزیه، عروسی و...، فرهنگ غلط اسراف، تجملگرایی، چشم و همچشمی، تفاخر و... را در جامعه رواج میدهد. مثلا خرید #لباس_عروس گرانقیمت که فقط یک بار آن را میپوشید، #اسراف است؛ میتوانید آن را #اجاره کنید. با برگزاری جشن در تالار یا هتلهای لوکس، سرو میوههای نوبرانه و چندین نوع غذا، و... دل مردمِ کمتر بهرهمند را نسوزانید. شاید فکر کنید یک شب خوش را برای میهمانانتان رقم میزنید، ولی در واقع جوانان را از نزدیک شدن به ازدواج میترسانید.
🙇♀🙇♂ #جهیزیه را سنگین نگیرید
جهیزیه را مختصر بگیرید و پدر و مادرتان را تحت فشار و رودربایستی قرار ندهید. جهیزیه #حضرت_زهرا (س) به قدری بود که دو نفر میتوانستند با دست، آن را جابهجا کنند. بعضی لوازم را میتوانید به مرور زمان، با همراهی همسرتان، تهیه کنید و لذت پسانداز و خرید برای خانه خود را بچشید. وسایلی را در جهیزیه بخرید که برای شروع زندگی ضروری هستند. وسایلی با کاربرد تکراری یا موازی، نخرید. مثلا یا قوری و کتری بخرید، یا سماور، یا چایساز! هر سه اینها در کنار هم، فقط جایتان را تنگ میکند.
👌 قرار نیست از صفر شروع کنید
قطعا شما قبل از ازدواج، لوازم شخصی خود را داشتهاید که اموراتتان را با آنها میگذراندهاید. بنا نیست همه چیز را با وجود قابلاستفاده بودن، دور بریزید و از لباسها و وسایل نو استفاده کنید. تنها وسایل و لباسهایی را برای خانه مشترکتان بخرید که واقعا به آنها نیاز دارید.
❣ @hamsar_ane❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #سبک_زندگی
حرفه ای ها چطور زندگی میکنن؟!
✅ سبک زندگی تنهامسیری: برای زندگیت برنامه داشته باش😊
❣ @hamsar_ane❣
#ایده_اتاق_خواب
👌💋لباس ها زیر های خوب بپوشید :
تمام مردها از برخورد ساتن ، ابریشم ، تور و چرم به پوستشان لذت می برند. لباس های زیبا و
راحت انتخاب کنید از پوشیدن لباس های پیچیده خودداری کنید⛔️ ،
باید چیزی پیدا کنید که در اون راحت باشید ودستای شوهرتون از هرجایی به بدنتون راه داشته باشه👙
👌💋پوشیدن کفش پاشنه بلند یادتون نره👠
❣ @hamsar_ane❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍یه نفرو پیدا کنید اینجوری دوستتون داشته باشه و مراقبتون باشه❤️
❣ @hamsar_ane❣
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایده_آرایشی
یه راه سااااده و عالی برای
#فرکردن #مو👌
❣ @hamsar_ane❣
#دانستنی_جنسی
در فضاي گرم و مرطوب
ارگاسم سريعتر و لذت بخش تري تجربه ميشود👙
💦زير دوش آب گرم و در هواي بخار گرفته حمام رابطه جنسي ﺭﺍ پيش ببريد و احساس متفاوت را تجربه كنيد..
❣ @hamsar_ane❣
4_5940369370176816419.mp3
6.72M
🚻 #صوت_های_آینه_جنسی💝
✅قسمت1⃣
#زودانزالی_جلسه_اول( جدید)
🎤خانم دکتر #زهراعباسی 💫
👆حتما گوش دهید
❣ @hamsar_ane❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایده_آشپزی
#فیلم_اموزشی
#توپکهای_شکم_پر_کدو
❣ @hamsar_ane❣
4_5940369370176816418.mp3
4.43M
🚻 #صوت_های_آینه_جنسی💝
✅قسمت2⃣
#زودانزالی_جلسه_دوم( جدید)
🎤خانم دکتر #زهراعباسی 💫
👆حتما گوش دهید
❣ @hamsar_ane❣
همسران موفقِ فاطمی❤💍
#خانواده_بانشاط👨👩👧👦 🌹🎤سرکارخانم #پرتواعلم💞 🎧✨🎧✨🎧 #نهمین_جلسه_همسرداری💏 ❣ @hamsar_ane❣
#خانواده_بانشاط
#دهمین_جلسه_همسرداری
(بازنگری تغییرات📝بانوان کانال #همسران_موفق_فاطمی)
سلام علیکم ❤️😍
☺️سلام
این سوالات را پاسخ دهید :
🌹به نظر شما شاخص های یک زندگی موفق چیست⁉️
درك متقابل-احترام-گذشت
🌹کدام یک از جلسات را اجرا فرمودید و نتایج مطلوبی برایتان داشت⁉️
تقريبابيشترجلسات وازهمه جلسات اجراشده نتيجه لذت بخش گرفتم.
🌹بهترین تجربه از همسرداری تان در این مدت که در کانال #همسران_موفق_فاطمی هستید چه بوده است⁉️
لحن +
غذاى گرم
تاثيراسماء الهى درغذا روى همسر
اگر دوست داشتید
با ما در ارتباط باشید👇
🆔 @Mostafaa_sadrzade
💋💛💚💙💜💋💛💚💙💜💋
❣ @hamsar_ane❣