eitaa logo
همسران موفقِ فاطمی❤💍
11.8هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
62 فایل
💕هدف ما #نجات جامعه از #فقردانش_جنسی رواج #همسرداری_فاطمی و #پیوندبهتربین همسران است💕 ⛔کپی‌مطالب فقط باذکرمنبع ولینک جایزاست❤ 🙏آیدی #فـقـط جهت ارسال‌ایده‌هاوتجارب @Banoo9669 🎀 #تبلیغ‌کانال‌شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
د✅ر این جهان وجود ندارد، هیچ چیز اتفاق نمی افتد، مگر آنکه کسي اراده کرده باشد... 🎀 وقتي اولين بار رو انجام میدادم، به این تمرین رسیدم، برام مثل بود! غیر قابل باور و بي نهايت عجيب...‼️‼️ وقتی یکسال بعد براي همون منظوري که نوشته بودم، درست همون مقدار، نه يك کمتر و نه يك ريال بیشتر به دستم رسید، میخواستم رو بکنم که چرا بیشتر ننوشتم آخه ؟! چرا دست کم گرفتم این رو؟😳 چرا دست کم گرفتم خدارو⁉️⁉️⁉️چرا فکر کردم اگه بیشتر بخوام نمیده و چرا ازش کم خواستم⁉️⁉️⁉️⁉️چرا به خدا و کردک😢 هنوزم به خاطر اون مبلغ خودم رو نمیبخشم... شاید چون به هرحال به دستم رسید و تموم شد و رفت و الان هي با خودم میگم میتونست چندین برابرش تو دستم باشه👌 اگر نسبت به پول احساساتي مثل ، ، ، و تو باشه، هرگز پولدار نمیشی...و روزیت زیاد نمیشه ✅ تمرين اول رو مثل تمرین قبلي با ده موهبت جدید انجام بده. تصوير يك فرضي رو ، پرینت کنید و تاریخ بزنید و اسم خودتون رو بنویسید و که لازم دارید رو هم بنویسید. 😊 🙈چك رو دستتون بگیرید و کنید که با اون مشغول خرید چیزی هستید که لازم دارید و طوري شکرگزار باشید واز خداسپاسگزارب کنییید😔 که انگار واقعا دارید میخرید. 👍 رو جلوي چشمتون قرار بدید و حداقل دو بار خودتون رو تو موقعیت خرید چيز مورد نظرتون قرار بدید و از ته دل شاد باشید. چك رو جایي بذارید که هر روز ببینید من گذاشته بودم روي آینه میزم.💢 💯 وقتي مبلغ به دستتون رسید میتونید چك جديدي رو با مبلغ جدید پر کنید😜 و این تمرین رو تکرار کنید... شب قبل خواب رو دستت بگیر و بابت بهترین اتفاق روز شکرگزار باش.(تمرین ۲) از این تمرین هیجان انگیز تر و باحالر نداریم... چرااااا⁉️⁉️⁉️⁉️ چون انقدر وااااااااضح جواب شکرگزاریتون رو خدا بهتون میده🔰حالا با رسیدن اون مبلغ یا تخفیف های باحال و بزرگ و........ یعني بنویسید و با باور قلبي واقعي و بدون شك و تردید انجام بدید و لذتش و ببريد... ✅ 💟💯یادتون نره شکرگزاری خداوند مععععععجزه میکنه.. شک نکنید💯💟 اگر داره دستتون رها میشه، به خودتون بیاید و به ارزوهاتون فکر کنید...😱 چشماتون و ببندید و به این فکر کنید که الان ارزوهاتون تو مشتتونه... نکنه تنبلی کنید... 😡نکنه شیطون گولتون بزنه هاا.... پررررررانرژی بریم جلو❤️😘😘😘 •┈💫┈〰••✾🍄•🌵•🍄✾••〰┈💫┈• کانال داران عزیز🌹 عذرمیخوام🙏   بدون لینک ⛔️ فقط ❤️ •┈💫┈〰••✾🍄•🌵•🍄✾••〰┈💫┈• ❣ @hamsar_ane
مهربونایی که تازه به جمع ما پیوستید...😍 خوش اومدید... جانمونیدااااااااا😱 اگه میخواید به🔰 عالی با یااطرافیانتون.. (برای کسانیکه بیمارن) خوب توزندگی و و و و مادی و معنوی👍 مناسب و......برسید این تمرینا روازدست ندید👆 که معجزس😎 💜💙💚💛❤️ یا روسرچ کنید تا نتیجه آسای این رو ببینید...😁 شماهم میتونید ازهمین الان شروع کنید...👏👏اصلااااااااا درنگ نکنید عجله کنید منتظرتونیم😘 ⛔️⛔️فقط یادتون نره.که باید از تمرین اول شروع کنیدااااا😍😘 اگرم میخواید با ما باشید😍وباهم بریم جلو یه دوهفته صبرکنید این دوره ما تموم بشه دوره جدید رو شروع میکنیم ان شالله👏👏👏👏
👨👩👧👦 🌹خانم 💞 هر آنچه که در دوران نامزدی یا عقد حتی اوایل ازدواج کامتان را تلخ کرده است امروز پاک کنید فکر کردن به این خاطرات فقط موجب میشود که متوقف شوید و انتخاب همدیگر را زیر سوال ببرید گذشته هر چه که بوده؛ گذشته برای پیشرفت و رشد نیاز دارید آرامش داشته باشید فکر کردن و بازبینی خاطرات قبل ،زندگی امروز و فردا را هم فلج میکند پس برخیز بانو✅ ❣ @hamsar_ane
نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت هجدهم: علی مشکوک می شود ... 🍃من برگشتم دبیرستان ... زمانی که من نبودم ... علی از زینب نگهداری می کرد ... حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ... هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود ... 🍃سر درست کردن غذا، از هم سبقت می گرفتیم ... من سعی می کردم خودم رو زود برسونم ... ولی عموم مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود ... دست پختش عالی بود ... حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد ... 🍃واقعا سخت می گذشت علی الخصوص به علی ... اما به روم نمی آورد ... طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید ... سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا می گذاشت ... صد در صد بابایی شده بود ... گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد ... 🍃زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت ... تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم ... حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه ... هر چی زمان می گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد ... مرموز و یواشکی کار شده بود... منم زیر نظر گرفتمش ... 🍃یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش ... همه رو زیر و رو کردم... حق با من بود ... داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد ... 🍃شب که برگشت ... عین همیشه رفتم دم در استقبالش ... اما با اخم ... یه کم با تعجب بهم نگاه کرد ... زینب دوید سمتش و پرید بغلش ... همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید ... زیر چشمی بهم نگاه کرد ... - خانم گل ما ... چرا اخم هاش تو همه؟ ... 🍃چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش ... - نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟ ... 🍃حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین ... 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane
🌺🌺 براش بفرستین👇👇 آقایی☹️فک کنم دارم دیابت میگیرم به نظرم باعثشم شمایی☹️ وقتی گفت چرا؟؟؟ اینو بفرستین اگر نگفت هم چند ساعتی صبر کنین بعد بفرستین👇👇👇👇👇👇👇👇 چون (با هر بار تماست📞/یا بوسه هات💋/یا دوستت دارم گفتنات🗣 وووووو) کیلو کیلو قند توی دلم آب میکنی قربونت برم😍😍😍 ❣ @hamsar_ane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توصیه مهم به #خانمهای_شاغل 🔴 #استاد_عباسی ❣ @hamsar_ane❣
شهید ایمانی قسمت نوزدهم: هم راز علی 🍃حسابی جا خورد و خنده اش کور شد ... زینب رو گذاشت زمین ...  - اتفاقی افتاده؟ ... رفتم تو اتاق، سر کمد و علی دنبالم ... از لای ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون ... - اینها چیه علی؟ ... رنگش پرید ... - تو اونها رو چطوری پیدا کردی؟ ... - من میگم اینها چیه؟ ... تو می پرسی چطور پیداشون کردم؟ ... 🍃با ناراحتی اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت ...  - هانیه جان ... شما خودت رو قاطی این کارها نکن ... 🍃با عصبانیت گفتم ... یعنی چی خودم رو قاطی نکنم؟ ... می فهمی اگر ساواک شک کنه و بریزه توی خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا می کنه ... بعد هم می برنت داغت می مونه روی دلم ...  🍃نازدونه علی به شدت ترسیده بود ... اصلا حواسم بهش نبود... اومد جلو و عبای علی رو گرفت ... بغض کرده و با چشم های پر اشک خودش رو چسبوند به علی ... با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت ... بغض گلوی خودم رو هم گرفت... 🍃خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش ... چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد ... اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین ...  🍃- عمر دست خداست هانیه جان ... اینها رو همین امشب می برم ... شرمنده نگرانت کردم ... دیگه نمیارم شون خونه...  🍃زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد ... حسابی لجم گرفته بود ...  🍃- من رو به یه پیرمرد فروختی؟ ... خنده اش گرفت ... رفتم نشستم کنارش ...  - این طوری ببندی شون لو میری ... بده من می بندم روی شکمم ... هر کی ببینه فکر می کنه باردارم ...  - خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چی شد؟ ... خطر داره ... نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط ... 🍃توی چشم هاش نگاه کردم ...  - نه نمیگن ... واقعا دو ماهی میشه که باردارم ... ❣ @hamsar_ane
♻️ #معجزه_شکرگزاری #روزهجدهم #تمرین_هجدهم👇 ❣ @hamsar_ane❣
_ ✅زندگی هر روز پر از و جديده که تك تك ما باید حلشون کنیم و جلو بریم. این برای اون خوبه که میگن ما به هیچ کاری نمیرسیم.😒 بچه ها همه ي وقتمون رو گرفته، نمیذاره کارهای دیگه بکنیم، اوقات فراغت كمي داريم و خلاصه تو زمان بندي هاشون دچار مشکلن...😢 🔰 درسته این فقط براي فرداس ولي من میگم اگر تو دسته ی این آدم ها هستي، این تمرین رو هر رووووز انجام بده و از ی نتیجه اش شگفت زده شوو 😉 👏فهرست جادويي👏 فردا تمرین اول رو مثل هفده تمرین قبلي انجام بده با ده موهبت جديد... 🌀فهرستي مکتوب درست کن از کارهای مهمی که باید انجام بدي يا که باید حل کني... عنوان فهرست رو هم بذار : " فهرست جادويي کارهاي مهم" از فهرست تا از مهمترین ها رو انتخاب کن و چشمات و ببند و تجسم کن انجام شده. برای هر کدوم از این سه کار مهم يك دقيقه چشمات و ببند و از ته قلب بابت اجرا شدنش شاد شو و سپاسگزاري کن. ♻️ ⚜قبل از خواب رو تو دستت بگیر و برای بهترین اتفاق روزت شکرگزاری کن. (تمرین ۲) 🔻من همیشه وقتي کارهام زیاد میشه و نمیرسم انجام بدم سردرگم میشم اینطور وقتا پناه میارم به فهرست معجزه..... عالیییییییهههههه امتحانش کنید😍 •┈💫┈〰••✾🍄•🌵•🍄✾••〰┈💫┈• کانال داران عزیز🌹 عذرمیخوام🙏   بدون لینک ⛔️ فقط ❤️ •┈💫┈〰••✾🍄•🌵•🍄✾••〰┈💫┈• ❣ @hamsar_ane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#بیست_نهمین_جلسه_همسرداری رسول خدا صلوات الله علیه میفرمایند: بهترین زنان کسی است که خود را برای شوهر بیارید و خود را از نامحرم نگه دارد برای اینکه بوی ناخوشایندی از شما به مشام نرسد لازم است حمام رفته و عطر بزنید برای زدودن بوی عرق میتوانید از مام گیاهی یا مردار سنگ استفاده بفرمائید که در عطاری ها به فروش میرسد اگر امکان حمام رفتن نداشتید زیر بغلتان را شسته و خشک کنید ❣ @hamsar_ane❣
نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت بیستم: مقابل من نشسته بود ... 🍃سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب ... دومین دخترمون هم به دنیا اومد ... این بار هم علی نبود ... اما برعکس دفعه قبل... اصلا علی نیومد ... این بار هم گریه می کردم ... اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود ... به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشت خبری نداشت ... 🍃تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم ... کارم اشک بود و اشک ... مادر علی ازمون مراقبت می کرد ... من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد ... زینب بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید ... از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت ... زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده ... توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد ... تهران، پرستاری قبول شده بودم ... 🍃یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود ... هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه ... همه چیز رو بهم می ریختن ... خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست ... زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد ... 🍃چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن ... روزهای سیاه و سخت ما می گذشت ... پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود ... درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم ... اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ... 🍃ترم سوم دانشگاه ... سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو ... دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن ... اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت ... 🍃چطور و از کجا؟ ... اما من هم لو رفته بودم ... چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم ... روزگارم با طعم شکنجه شروع شد ... کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد ... 🍃چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن ... به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود ... 🍃اما حقیقت این بود ... همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه ... و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه ... توی اون روز شوم شکل گرفت ... 🍃دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن ... چشم که باز کردم ... علی جلوی من بود ... بعد از دو سال ... که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن ... زخمی و داغون ... جلوی من نشسته بود ... 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane  بدون لینک جایزنیست⛔️
🌀 1 : برای اینکه برنج به ته دیگ نونی قابلمه مون نچسبه روی نون رو باید کمی خیس کرد. 🌀 2 :برای اینکه برنجمون خوب قد بکشه تو لحظه های آخر که میخوایم آبکشش کنیم یک لیوان آب سرد بهش اضافه کنید. 🌀 3 :برای اینکه قورمه سبزی مون خوب روغن بندازه و به اصطلاح روغن سبز تیره پس بده وسطای پختن خوروشت یک قاشق شنبلیله که خیلی خوب سرخ و خشک شده بهش اضافه کنید. 😎از این به بعد 👇 هــــــرروز یــــــــک 👏 ╭┅──────────┅╮ 🎀 @hamsar_ane_kadbano🎀 ╰┅──────────┅╯
♻️ #معجزه_شکرگزاری #روزنوزدهم #تمرین_نوزدهم👇 ❣ @hamsar_ane❣
🌀بعداز اخرین باری که مريض شدم و آخرهاش دیگه واقعا نمیتونستم هیچکاری بکنم وکلافه بودم ✅ به معنای واقعی کلمه ارزش کارهاي و رو فهمیدم. 👌اینکه بري ، بري ، بري و یه عالمه کارهای کني. بري و بري بخري...😊 بري ها رو بذاري دم در و تا دم بري ببيني هنوز پخت نکرده 😃و باید برگردي نیم ساعت دیگه دوباره بیاي.. 👍من میگم همونطور که هر نفس نعمتي است و بر هر نعمت شکري واجب، 💯 هر قدمي هم که براي زندگي کردن و امورات عادي زندگي بر ميداري نعمتیه و بر هر نعمت شکري واجب... 💯 ⛔️مهم نیست که رو پاهاي خودش آدم راه میره یا حتي به كمك وسيله اي راه میره، ✅مهم اون قدمیه که برای زندگی کردن و امور جاري زندگي بر ميداري... 💠 فردا تمرين أول رو مثل هجده تمرین قبلي انجام بده با ده موهبت جديد... ❇️حدود نود ثانیه زمان بگیر و هر يك قدمي که بر میداري بگو سپاسگزارم.♻️ ⚜ تقریبا میشه صد قدم و حدود صد تا سپاسگزاري عميق از خدا... ⁉️قدم هاتونو نشمرید چون باعث میشه به جای شکرگزاري عميق قلبي حواستون به شمارش باشه... ⁉️ قبل از خواب رو تو دستت بگیر و برای بهترین اتفاق روزت خداروشکر کن... (تمرین ۲) 🔰⁉️🔰⁉️🔰⁉️🔰⁉️ میدونم خيلي هاتون دستتون رو رها کردید... شاید ناامید شدید شاید تاثیری که میخواستید ندیدید... ⬅️ ولي من میگم اشتباه کردید و فرصت یك تحول عظیم تو زندگی رو از خودتون گرفتید... ➡️ درسته من هم وقتی میبینم فعالیت شما کم شده سست میشم و با خودم میگم براي کي وقت میذاري❗️⁉️ وقتي فقط چند نفر دارن انجام میدن که میتونن بیان پی وی براشون تمرینارو بزارم... 🔆 اما با خودم میگم کاری که شروع کردم و بذار اوني که دستش و رها میکنه من نباشم... اینطوري وجدانم آسوده س که من خواستم و انجام دادم... ✅ خودشون نخواستن...😕 👌 میدونید دیگه قبلا بارها گفتم... 🚫🚫 زوري نمیشه زندگی و بینش کسي رو تغییر داد... آدم باید بخواد... خودش باور داشته باشه و بگه من میتونم"... نمیتونم و نمیشه و ... هم نداریم... دیگه خودتون میدونید... بقیشو...ـ🚫🚫 پس هرکی مونده دمشششش گرمممم....❤️❤️ ۱۰روزدیگه خودش نتیجه اشو میبینه.... ✅✅میبینه که الان چه حال بهتری داره نسبت به یکماه پیش 😉 •┈💫┈〰••✾🍄•🌵•🍄✾••〰┈💫┈• کانال داران عزیز🌹 عذرمیخوام🙏   بدون لینک ⛔️ فقط ❤️ •┈💫┈〰••✾🍄•🌵•🍄✾••〰┈💫┈• ❣ @hamsar_ane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@khanevade_baneshat1 اتو زدن لباسهای همسر موجب علاقه مندی او به شما میشود مخصوصا اینکه زرنگ باشید و بعدازاتو یادداشتی در جیبش با محتواهای عاشقانه بگذارید اصول اتو لباس با بهترین کیفیت👇 لباس را به راه پارچه اتو زنید تا کش نیاید قبل اتو چند قطره آب روی لباس بریزید تا نم دار شود برای تیز نشان دادن خط اتو روی خط اتو قبل اتو صابون خشک بکشید لباس را بلافاصله بعدا تو آویزان کنید ⁉️⁉️⁉️⁉️ چه زمان اتو کنیم عموما میتوانید همراه با اتو کردن چند کار عقب افتاده تان را سامان دهید مثل گوش دادن به سی دی تلفن زدن ...❣ @hamsar_ane
4_5913444881623155052.m4a
46.65M
🔰یک جلسه جامع و کامل✅ 🍖🍱🍲 استاد ╭┅──────────┅╮ 🎀 @khanoomekhone 🎀 ╰┅──────────┅╯   بدون لینک 👆جایزنیست⛔️ @khanevade_baneshat1
#ریحانه👰 #حضرت_ماه(سیدعلی خامنه ای) 🔴 #در_اسلام_وجود_ندارد ✅ #رهبر_انقلاب: 💠 بعضی از #مردان خیال می‌کنند که زن وظیفه دارد همهٔ کار‌های مربوط به آن‌ها را انجام دهد. البته در محیط خانواده، زن و مردی که به هم #علاقه دارند با کمال میل و شوق، کار‌ها و خدمات یکدیگر را انجام می‌دهند. 💠 اما انجام دادن از روی #میل، غیر از این است که کسی احساس کند یا این طور عمل کند که گویا #وظیفهٔ زن است که باید مثل یک مستخدم خدمت مرد را به آن شکل انجام دهد چنین چیزی در #اسلام وجود ندارد. ۱۳۷۵/۱۲/۲۰ 🌷❣ @hamsar_ane❣
نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت بیست و یکم:یا زهرا 🍃اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید... لب هاش می لرزید ... چشم هاش پر از اشک شده بود... اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم ... از خوشحالی زنده بودن علی ... فقط گریه می کردم ... اما این خوشحالی چندان طول نکشید ... 🍃اون لحظات و ثانیه های شیرین ... جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد ... قبل از اینکه حتی بتونیم با هم صحبت کنیم ... شکنجه گرها اومدن تو ... من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن ... 🍃علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود ... سرسخت و محکم استقامت کرده بود ... و این ترفند جدیدشون بود ... 🍃اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن ... و اون ضجه می زد و فریاد می کشید ... صدای یازهرا گفتنش یه لحظه قطع نمی شد ... 🍃با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم ... می ترسیدم ... می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک ... دل علی بلرزه و حرف بزنه ... با چشم هام به علی التماس می کردم ... و ته دلم خدا خدا می گفتم ... نه برای خودم ... نه برای درد ... نه برای نجات مون ... به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه ... التماس می کردم مبادا به حرف بیاد ... التماس می کردم که ... 🍃بوی گوشت سوخته بدن من ... کل اتاق رو پر کرده بود ... 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane  بدون لینک جایزنیست⛔️
‍ ❣ قسمت پنجم: وقتی زنگ میزنه . .‌ . یه وقتایی خانوما از این ناراحت میشن که چرا ... همسرشون وقتی بیرونه یه مدت طولانی بهشون زنگ نزده... و وقتی زنگ زد؛ تا گوشی را جواب دادن کلی غر و طعنه میزنن و بدون سلام و احوال پرسی یه دفعه میگن: ❌ چه عجب یادت افتاد یه زن و بچه ای هم داری ❌ یا معلوم هست تو کجایی؟؟ ❌ نباید با خودت بگی من مردم یا زنده؟ ❌ از اونموقع تا حالا دنبال خوش گذرونیت بودی چه عجب یه زنگ زدی... و... میدونی به جاش تا گوشی را جواب دادی چی بگی؟ 🤔 که تاثیرش هم خییییلی بیشتر از این همه غر و دعواست... تا گوشی را جواب دادی بگو: ✅ وای عزیزم خیلی خوشحال شدم که زنگ زدی؛ حالت چطوره؟ ☺️ 👈در حالت اول فقط شوهرتو بیشتر از خودت دور میکنی،آیا دفعه ی بعد رغبت داره که بهت زنگ بزنه؟ وقتی این همه جیغ و داد را پشت گوشی میشنوه؟ 👈ولی در حالت دوم شوهرت خودش انقدر شرمنده میشه که توضیح برات میده،و سعی میکنه جبران کنه... حالا دیگه خودت انتخاب کن 😉 ... ❣ @hamsar_ane