eitaa logo
همسران موفقِ فاطمی❤💍
11.8هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
62 فایل
💕هدف ما #نجات جامعه از #فقردانش_جنسی رواج #همسرداری_فاطمی و #پیوندبهتربین همسران است💕 ⛔کپی‌مطالب فقط باذکرمنبع ولینک جایزاست❤ 🙏آیدی #فـقـط جهت ارسال‌ایده‌هاوتجارب @Banoo9669 🎀 #تبلیغ‌کانال‌شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
زنانگی یعنی اینکه گوشی تلفن را برداری و برای جایی رفتن از کسی اجازه بگیری... نه که عهد قجر باشد، نه که اجازه ات دست خودت نباشد، یک وقت هایی آدم دلش می خواهد اجازه اش را بدهد دست کسی تا دلش قرص شود که مهم است برای کسی! @hamsar_ane
👨👩👧👦 🌹خانم 💞 امام باقر علیه سلام میفرمایند: سزاوار نیست زن شوهر دار خود را بی زینت رها کند اگرچه با یک گردنبند باشد گاهی از انگشتر و گردنبند و ... استفاده کنید استفاده از زیور الات حس زنانگی مثبتی ایجاد میکند ❣ @hamsar_ane
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و پنجم: برای آخرین بار 🍃این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود ... زنگ زد، احوالم رو پرسید ... گفت؛ فشار توی جبهه سنگینه و مقدور نیست برگرده ... 🍃وقتی بهش گفتم سه قلو پسره ... فقط سلامتی شون رو پرسید ... - الحمدلله که سالمن ... - فقط همین ... بی ذوق ... همه کلی واسشون ذوق کردن... - همین که سالمن کافیه ... سرباز امام زمان رو باید سالم تحویل شون داد ... مهم سلامت و عاقبت به خیری بچه هاست ... دختر و پسرش مهم نیست ... 🍃همین جملات رو هم به زحمت می شنیدم ... ذوق کردن یا نکردنش واسم مهم نبود ... الکی حرف می زدم که ازش حرف بکشم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود ... حتی به شنیدن صداش هم راضی بودم ... 🍃زمانی که داشتم از سه قلوها مراقبت می کردم ... تازه به حکمت خدا پی بردم ... شاید کمک کار زیاد داشتم ... اما واقعا دختر عصای دست مادره ... این حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود ... 🍃سه قلو پسر ... بدتر از همه عین خواهرهاشون وروجک ... 🍃هنوز درست چهار دست و پا نمی کردن که نفسم رو بریده بودن ... 🍃توی این فاصله، علی ... یکی دو بار برگشت ... خیلی کمک کار من بود ... اما واضح، دیگه پابند زمین نبود ... هر بار که بچه ها رو بغل می کرد ... بند دلم پاره می شد ... 🍃ناخودآگاه یه جوری نگاهش می کردم ... انگار آخرین باره دارم می بینمش ... نه فقط من، دوست هاش هم همین طور شده بودن ... 🍃برای دیدنش به هر بهانه ای میومدن در خونه ... هی می رفتن و برمی گشتن و صورتش رو می بوسیدن ... موقع رفتن چشم هاشون پر اشک می شد ... دوباره برمی گشتن بغلش می کردن ... 🍃همه ... حتی پدرم فهمیده بود ... این آخرین دیدارهاست ... تا اینکه ... واقعا برای آخرین بار ... رفت ... 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane
سلام😊🌹 🌼دراین صبح زیبـا 🌸برایتان یک حس قشنگ 🌼یک شـادی بی دلیل 🌸یک نـفـس عـطرخدا 🌼یک بغـل یاد دوست 🌸و دنیا دنیا آرزوی خوب دارم 🌼پنجشنبه‌تون گلبــارون 🌸زندگیتون به زیبایی گل ❣ @hamsar_ane
قسمت هشتم: انتقاد از همسر ✔️انتقاد از همسر چیز بدی نیست و حتی حق ماست. اماروش بیانش... فرصت دادن برای برطرف کردنش... شنیدن دلایلش... جلوگیری از پیش داوری و منفی بافی... مهم تر از خود انتقاد است! 👈❌از همسرانتون انتقاد کنید اما جوری نگید که فکر کنه سنبل ضعف هاست... ❌جوری نگید که فکر کنه روبروی قاضی نشسته... ❌با کنایه و متلک نگید... ❌تا حرفت را زدی، نرو... ❌ بشین حرفاش هم بشنو... ❌انتقاد نکنیم تا دلمون خنک بشه! 🔆جوری انتقاد کنیم تا بهم نزدیک تر بشیم. ❣ @hamsar_ane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#غدیر #روزولایت #نشرمحبت #اطعام_غدیر #ارسالی_اعضای_عزیزمون #نذری دوست عزیزمون به مناسبت #عیدغدیر 😍 ان شالله که خودشون وخانوادشون عاقبت بخیر بشن....👌 🌹عذرخواهی میکنم که دیرگذاشتیم به دلیل مشکلات به وجود آمده🙏 ❣ @hamsar_ane❣
💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و ششم: اشباح سیاه 🍃حالم خراب بود ... می رفتم توی آشپزخونه ... بدون اینکه بفهمم ساعت ها فقط به در و دیوار نگاه می کردم ... قاطی کرده بودم ... پدرم هم روی آتیش دلم نفت ریخت ... 🍃برعکس همیشه، یهو بی خبر اومد دم در ... بهانه اش دیدن بچه ها بود ... اما چشمش توی خونه می چرخید ... تا نزدیک شام هم خونه ما موند ... آخر صداش در اومد ... - این شوهر بی مبالات تو ... هیچ وقت خونه نیست ... 🍃به زحمت بغضم رو کنترل کردم ... - برگشته جبهه ... 🍃حالتش عوض شد ... سریع بلند شد کتش رو پوشید که بره... دنبالش تا پای در رفتم اصرار کنم برای شام بمونه ... چهره اش خیلی توی هم بود ... یه لحظه توی طاق در ایستاد ... - اگر تلفنی باهاش حرف زدی ... بگو بابام گفت ... حلالم کن بچه سید ... خیلی بهت بد کردم ... 🍃دیگه رسما داشتم دیوونه می شدم ... شدم اسپند روی آتیش ... شب از شدت فشار عصبی خوابم نمی برد ... 🍃اون خواب عجیب هم کار خودش رو کرد ... خواب دیدم موجودات سیاه شبح مانند، ریخته بودن سر علی ... هر کدوم یه تیکه از بدنش رو می کند و می برد ... 🍃از خواب که بلند شدم، صبح اول وقت ... سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم در خونه مون ... بابام هنوز خونه بود ... مادرم از حال بهم ریخته من بدجور نگران شد ... بچه ها رو گذاشتم اونجا ... حالم طبیعی نبود ... چرخیدم سمت پدرم... - باید برم ... امانتی های سید ... همه شون بچه سید ... 🍃و سریع و بی خداحافظی چرخیدم سمت در ... مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید ... - چه کار می کنی هانیه؟ ... چت شده؟ ... 🍃نفس برای حرف زدن نداشتم ... برای اولین بار توی کل عمرم... پدرم پشتم ایستاد ... اومد جلو و من رو از توی دست مادرم کشید بیرون ... - برو ... و من رفتم ... . 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane
🔸 حجاب یک حکم شرعی و یک مسئله قانونی است 🔹 دستگاه‌های دولتی و حکومتی براساس قانون عمل کنند 🔻 رهبرانقلاب، در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیئت دولت: ⚠️ ابراز نگرانی نسبت به مسئله حجاب در جامعه، بجا و صحیح است. حجاب یک حکم شرعی و یک مسئله قانونی است و در این زمینه باید در درجه اول دستگاههای دولتی و حکومتی و مدیران آنها مراقبت کنند تا براساس قانون عمل شود. ❇️ موازین دینی و ظواهر مذهبی از جانب مدیران در بدنه دستگاهها رعایت شود. باید حرکت دینی در کشور تقویت شود که این موضوع به پیشرفتهای مادی نیز کمک خواهد کرد. 🔰 دشمنان نظام اسلامی صراحتاً می گویند که غلبه بر جمهوری اسلامی و حاکمیت اسلام با جنگ نظامی و تحریم اقتصادی امکان پذیر نیست و باید با نفوذ فرهنگی و تأثیرگذاری بر ذهن ها و مغزها و تحریک هوسها به این هدف رسید. 🔶 ما معتقد به بستن فضای فرهنگی کشور نیستیم اما با ولنگاری فرهنگی به‌شدت مخالفیم و ما باید برنامه‌ریزی جدی در مقابل جبهه استکباری داشته باشیم. 🔷 باید دستگاههای فرهنگی اعم از وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم و صداوسیما و حتی دستگاههای اطلاعاتی بر روی این مسائل به شدت حساس باشند. ۹۸/۵/۳۰ ❣ @hamsar_ane❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح که می‌شود قلبم را از نو ❤️ برای کنار تو تپیدن کوک میکنم و این یعنی خود خود زندگی صبحتون بخیر ❣ @hamsar_ane
👨👩👧👦 🌹خانم 💞 تاجایی که میتوانید سعی کنید ادعیه روزانه را بخوانید دعا روز شنبه یکشنبه ... یا زیارت عاشورا یا حدیث کسا میتوانید صوت ادعیه را دانلود بفرمائید ❣ @hamsar_ane
نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و هفتم: بیت المال 🍃احدی حریف من نبود ... گفتم یا مرگ یا علی ... به هر قیمتی باید برم جلو ... دیگه عقلم کار نمی کرد ... با مجوز بیمارستان صحرایی خودم رو رسوندم اونجا ... اما اجازه ندادن جلوتر برم ... 🍃دو هفته از رسیدنم می گذشت ... هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن ... 🍃آتیش روی خط سنگین شده بود ... جاده هم زیر آتیش ... به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه ... توپخونه خودی هم حریف نمی شد... 🍃حدس زده بودن کار یه دیدبانه و داره گرا میده ... چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن ... علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن ... بدون پشتیبانی گیر کرده بودن... ارتباط بی سیم هم قطع شده بود ... 🍃دو روز تحمل کردم ... دیگه نمی تونستم ... اگر زنده پرتم می کردن وسط آتیش، تحملش برام راحت تر بود ... ذکرم شده بود ... علی علی ... خواب و خوراک نداشتم ... طاقتم طاق شد ... رفتم کلید آمبولانس رو برداشتم ... 🍃یکی از بچه های سپاه فهمید ... دوید دنبالم ... - خواهر ... خواهر ... 🍃جواب ندادم ... - پرستار ... با توئم پرستار ... 🍃دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه ... با عصبانیت داد زد ... - کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟ ... فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟ ... 🍃رسما قاطی کردم ... - آره ... دارن حلوا پخش می کنن ... حلوای شهدا رو ... به اون که نرسیدم ... می خوام برم حلوا خورون مجروح ها ... - فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ ... توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و ... جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست... بغض گلوش رو گرفت ... به جاده نرسیده می زننت ... این ماشین هم بیت الماله ... زیر این آتیش نمیشه رفت ... ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن ... - بیت المال ... اون بچه های تکه تکه شده ان ... من هم ملک نیستم ... من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن ... 🍃و پام رو گذاشتم روی گاز ... دیگه هیچی برام مهم نبود ... حتی جون خودم ... 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane
همسران موفقِ فاطمی❤💍
#اقتدار_مرد ⛔️ 1 #دکترحبشی ❣ @hamsar_ane❣
✅دوستان عاااااااااااااالیه... گوش بدید حتما😱😍 خیلی به درد بخوره👌
❤️ #چالش_مناسبتی #روزپزشک #ایده_متن #پرستار 💞🍃💞🍃 همه روزها برای من روز توست، همه روزها برای من روز عشق و پزشک و پرستار و... است، کنار تو آرامش و عشق سهم من است ای پزشک قلب و جان من😘😘 ❣ @hamsar_ane❣
1⃣2⃣مقعد_طحال_نخاع در گردن مرغ حرام است 2⃣2⃣فلس ماهی نخورید 3⃣2⃣برای مقبولیت اجتماعی خود وهمسر و اعضای خانواده هنگام طبخ غذا ۶۹بار یاحمید یا مجید بگویید 4⃣2⃣اسماالهی را حین پخت غذا بگویید 5⃣2⃣خواندن ادعیه روز یا حدیث کساء نیز توصیه میشود 6⃣2⃣غذاها را به نیت نذری برای اهل بیت علیهم السلام درست کنید زیرا خوردن غذا نذری تا۴۰روز در دل تسبیح میگوید 7⃣2⃣اگر غذا حلال و پاک بخورید گرایش به گناه بین رفته و از عبادت لذت میبرید 8⃣2⃣طیب خوردن قدرت معنوی تان را بالا میبرد 9⃣2⃣خوردن غده حرام است لذا غده های روی گوشت را تمیز کنید 0⃣3⃣معده همسر دست شماست اگر غذاتازه به او بدهید حس جنسی او بالامیرود
💗 💪 اگه بدونید؛ همکاری شما در امورمنزل وتوجه به کاهش خستگیهایِ همسرتون؛ چقدردر ازدیادمحـ💕ـبت ودلبستگیِ ایشون به شمامؤثره؛ هرگز رهاش نمیکنید!
#اختصاصی #حدیث_روز ❣امام صادق(ع): ❣شخص با ایمان هرقدر محبتش با همسرش بیشتر شود، درجه ایمانش بالاتر رود. ❣ @hamsar_ane❣
نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و هشتم: و جعلنا 🍃و جعلنا خوندم ... پام تا ته روی پدال گاز بود ... ویراژ میدادم و می رفتم ... 🍃حق با اون بود ... جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته... بدن های سوخته و تکه تکه شده ... آتیش دشمن وحشتناک بود ... چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود ... 🍃تازه منظورش رو می فهمیدم ... وقتی گفت ... دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن ... واضح گرا می دادن... آتیش خیلی دقیق بود ... 🍃باورم نمی شد ... توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو ... 🍃تا چشم کار می کرد ... شهید بود و شهید ... بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن ... با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم ... دیگه هیچی نمی فهمیدم ... صدای سوت خمپاره ها رو نمی شنیدم ... دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن ... 🍃چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم ... بین جنازه شهدا دنبال علی خودم می گشتم ... 🍃غرق در خون ... تکه تکه و پاره پاره ... بعضی ها بی دست... بی پا ... بی سر ... بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده ... هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود ... تعبیر خوابم رو به چشم می دیدم ... 🍃بالاخره پیداش کردم ... به سینه افتاده بود روی خاک ... چرخوندمش ... هنوز زنده بود ... به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد ... سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون ... از بینی و دهنش، خون می جوشید ... با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید ... 🍃چشمش که بهم افتاد ... لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد ... با اون شرایط ... هنوز می خندید ... زمان برای من متوقف شده بود ... 🍃سرش رو چرخوند ... چشم هاش پر از اشک شد ... محو تصویری که من نمی دیدم ... لبخند عمیق و آرامی، پهنایج صورتش رو پر کرد ... آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم ... پرش های سینه اش آرام تر می شد ... آرام آرام ... آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش ... خوابیده بود ... 🍃پ.ن: برای شادی ارواح مطهر شهدا ... علی الخصوص شهدای گمنام ... و شادی ارواح مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظار بازگشت پاره های وجودشان ... سوختند و چشم از دنیا بستند ... صلوات ... 🍃ان شاء الله به حرمت صلوات ... ادامه دهنده راه شهدا باشیم ... نه سربار اسلام ... 😭😭😭😭😭😭😭😭 😭😭😭😭😭😭😭😭 😭😭😭😭😭😭😭😭 😭😭😭😭😭😭😭😭 😭😭😭😭😭😭😭😭 😭😭😭😭😭😭😭😭 😭😭😭😭😭😭😭😭 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#ایده_متن #آیینه_نویسی ریتم خنده هایت را دوست دارم.. تو بین تمام آدم ها.. در این کره ی خاکی... تافته ی جدا بافته ای.. لبخند بزن نفس من... سلام نفسم صبحت بخیر😍😍 #صبح_بخیر ❣ @hamsar_ane❣