#کلاس_نظم_و_هدف2
#جلسه1_قسمت19
#خانم_محمدی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
تا میخوای تغییر کنی شیطان پشت در نشسته و میگه امروز نمیخواد تغییر بکنی فردا، 😈
مطالب «عادت کردن به خوبی ها » ی آقای پناهیان رو بخونید
مثلاً دوستمون میگه که من امروز میخوام کار خیر انجام بدم بگو من 1000تومن شریک میشم،😍
من می رم کهریزک پیش سالمندان بگو من یه ربع وقت دارم، یه چیزی که میخوای آماده کنی کمک کنم🤑
کسی میگه من یکی از اقواممون فوت شده یک جز دارم تو بگو یه صفحه اش رو میخونم منم شریک📖.
غذای نذری امام حسین درست میکنن بگو من میام یه همش میزنم. من يه پیمونه برنجش رو میدم. 🍚
بعض موقع ها میگیم دوتا دونه برنج من تأثیر داره⁉️
آمار گرفتن که خانما اسراف نکنین هر کسی یه دونه برنج اسراف نکنه میلیون ها وزنش میشه، گرسنه ها سیر میشن.
مادر قرآن داریم⬅️ میگیم:«ذرة خیر یره» ما موجودات ذره ای بودیم که در عالم ذره که ما کوچکترین کار کنیم تأثیر داره ما فکر و نیت کنیم ذره ای 😇تاثیر در خودمون و در تمام هستی داره چه برسه به عمل 🤔.
#تنبلترین_افراد کسانی هستن که #بدون_نیت_کار_میکنن
تو تمام این #مراحل_رشد #نیت اصله کاریش هستش. وقتی نیت میکنی شما برنده ای.👏👏👏👏
داری راه میری🚶♀ نیت میکنی خدایا من روی زمین با تکبر راه نمیرم. ⛔️من دارم راه میرم یه امر خیری رو انجام بدم.🌸 میرم صله ی ارحام انجام میدم،👨👩👧👦👨👩👦👦
که حتی میگن وقتی میخوای بری پدر و مادرت رو ببینی، اگر راه خیلی دور هست دو روزم تو راه هستی باید بری پدر ومادرت رو ببینی👨👨👧👩👦👦
پولی که برای صله ی ارحام خرج میکنی مجدد اون پول بهت برمیگرده. 💯 اونوقت میگی ⬅️اوه برم مشهد فامیلمون عروسیشه ببینم بیام.😏
اینا چیه⁉️
اینا همش موانعی هست که شیطان القاء میکنه.
مباحث موانع رشد آقای پناهیان تحت عنوان موانع رشد. رو بخونید.
بعضی موقع مانع ها اصلا مانع نیست ما فکر میکنیم مانع هست❌.یا ما میتونیم از روش بپریم〽️، در صورتیکه نمیشه پرید این مانع رو باید برداری✔️ دورش بزن♻️ یه کاری کن ولی پشتش واینستا بگو نمیشششه. 🙄
خیلی از مسائل ما اینطوریه صورت مساله رو پاک میکنیم رومونم اینور میکنیم میگیم نه ما مشکل نداریم که دیگه.
بعد تا روتو برمیگردونی میبینی ا هنوز هستش.باماژیک بوده پاک نشده هی دستتو اینطوری کردی.
گفتیم وقتی که ما تقوا مونو رعایت بکنیم و با سرعت به سمت مغفرت خداوند بریم اون موقع ان شاالله بهره میبریم از مغفرت خداوند. 💠🕋💠
#مغفرت_خداوند مثل بخشیدن اینجا نیستش💠 غفران خداوند طوریه که یک جای خلاء رو پر میکنه. اینطور ی نیستش که ما یه کاری رو انجام بدیم مثل یه پانسمان روی یه زخم باشه اون میشه بخششهای سطحی که ما داریم.
ولی وقتی یه جایی یه برش خیلی عمیق گرفته یه بخیه میزنن،اون پرشدگی که میشه پوششی که داده میشه حالا بعضی داروها هم اومده یه پمادی میزنن که حتی جای بخیه ها هم بره یامثلا بخیه ها ذوب میشه، این اصلا معلوم دیگه نمیشه.غفران خداوند اینطوری هست.
پوشش دهنده هست. پرکننده هست.
@jalasaaat
ارسال مطلب ✅
کپی ممنوع ⛔
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣7⃣
#فصل_نهم
گفت: «با بچه های مسجد قرار گذاشتیم بعد از اذان راه بیفتیم. گفتم که، امام دارد می آید.»
یک دفعه اشک هایم سرازیر شد. گفتم: «از آن وقت که اسمت روی من افتاد، یا سرباز بودی، یا دنبال کار. حالا هم که این طور. گناه من چیست؟! از روز عروسی تا حالا، یک هفته پیشم نبودی. رفتی تهران پی کار، گفتی خانه مان را بسازیم، می آیم و توی قایش کاری دست و پا می کنم. نیامدی. من که می دانم تهران بهانه است. افتاده ای توی خط تظاهرات و اعلامیه پخش کردن و از این جور حرف ها. تو که سرت توی این حرف ها بود، چرا زن گرفتی؟! چرا مرا از حاج آقایم جدا کردی. زن گرفتی که این طور عذابم بدهی. من چه گناهی کرده ام. شوهر کردم که خوشبخت شوم. نمی دانستم باید روز و شب زانوی غم بغل کنم و بروم توی فکر خیال که امشب شوهرم می آید، فردا شب می آید...»
خدیجه با صدای گریه من از خواب بیدار شده بود و گریه می کرد. صمد رفت گهواره را تکان داد و گفت: «راست می گویی. هر چه تو بگویی قبول دارم. ولی به جان قدم، این دفعه دیگر دفعه آخر است. بگذار بروم امامم را ببینم و بیایم. اگر از کنارت جم خوردم، هر چه دلت خواست بگو.»
خدیجه اتاق را روی سرش گذاشته بود. بندهای گهواره را باز کردم و بچه را بغل گرفتم. گرسنه اش بود. آمد، نشست کنارم. خدیجه داشت قورت قورت شیر می خورد.
ادامه دارد...✒️
🔴 #زود_قضاوت_نکنیم!
💠 خانم معلمی تعریف میکرد: در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچهها را برای یک سرود آماده میکردم. به نیت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان. روز مراسم بچهها را آوردم و مرتبشان کردم پدر و مادرها هم دعوت بودند. موقع اجرای سرود ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع. دست و پا تکان میداد و خودش رو عقب جلو میکرد و حرکات عجیبی انجام میداد. بچهها هم سرود را میخواندند و ریز میخندیدند، کمی مانده بود بخاطر خندهشان هرچه ریسیده بودم پنبه شود. با خود گفتم چرا این بچه این کار رو میکنه، چرا شرم نمیکنه از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود!!رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمیفهمید به قدری عصبانیام کرده بود که آب دهانم را نمیتوانستم قورت دهم. خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرفتر و دوباره شروع کرد! فضا پر از خنده حاضران شده بود. مدیر هم رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرقهایش سرازیر بود. از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چکار کنم؟ اخراجش میکنم. مادر این دختر هم که نزدیک من بود بسیار پرشور میخندید و کف میزد، دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود. همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم: چرا اینجوری کردی؟! چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟! دخترک جواب داد: آخر مادرم اینجاست، برای مادرم اینکار را میکردم!! گفتم آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمیکنند و خود را لوس نمیکنند؟! خواستم بکشمش پایین که گفت: خانم معلّم صبر کنید بذارید مادرم متوجه نشه، خودم توضیح میدم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "کرولال" است، چیزی نمیشنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه میکردم. تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود، این زبان اشاره است، زبان کرولالهاست همین که این حرفها را زد انگار مرا برق گرفت، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم!! آفرین دخترم! فضای مراسم پر شد از پچپچ و درگوشی حرف زدن و... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند،، نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!! از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانشآموز نمونه را به او عطا کرد!!! با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش میرفت و برای مادرش جست و خیز میکرد تا مادرش را شاد کند.
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بچّه در #هفت سال اول آقاست امّا کسی که آقاست هر کاری دلش میخواهد باید بکند؟
💠خطوط #قرمز آزادی بچهها چیست؟
🔴 #استاد_تراشیون
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
اگر با ۵ نفر با اعتماد به نفس دوستی کنی، تو ششمین نفر خواهی شد ..🍃🌸.
اگر با ۵ نفر با هوش دوستی کنی،🍃🌸
تو ششمین نفر خواهی شد ...
اگر با ۵ نفر میلیونر دوستی کنی،
تو ششمین نفر خواهی شد ...
اگر با ۵ نفر اهل علم دوستی کنی،🍃🌸
تو ششمین نفر خواهی شد ...
اگر با ۵ نفر بیکار دوستی کنی،🍃🌸
تو ششمین نفر خواهی شد ...
اگر با ۵ نفر احمق دوستی کنی،
تو ششمین نفر خواهی شد ...🍃🌸
مراقب انتخاب همنشینهات باش که تو ششمین نفر اون جمع هستی !!!🍃🌸
💖Join👇
🍃🌸 🌸🍃
#نماز
نمازهايم اگر "نماز" بود...
موقع سفر، ذوق نمی کردم از شکسته شدنش
نمازهايم اگر نماز بود
که رکعت آخرش این قدر کیف نداشت
اگر نمازهایم نماز بود
تبدیل نمی شد به نمایش پانتومیم
برای نشان دادن آدرس شارژر گوشی
نمازهایم"نماز" نیست
اگر نمازم نماز بود
می شد پناهگاه...
می شد مرهم...
می شد شاه کلید...
خـدایا!
من از تو فقط یک چیز می خواهم.
بر من منت بگذار و کاری کن
نمازهایم نماز بشوند...🙏
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
دلایل #بی_حوصلگی خانم ها :
نزدیکی به دوران #عادت ماهیانه
دوری از همسر
زمانی که احساس تنهایی و #بی_پناهی میکنند
نیاز به #میل جنسی
نیازبه #آغوش همسرشون
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
#زن_بودن
🔷 برای زن ها خیلی سخت است که #نگران باشند و به روی خودشان نیاورند. نگران دیگران بودن یکی از روش های ابراز #علاقه از سوی زن هاست.
💌 آنها با نگرانی در مورد دیگران، عشق خود را نشان می دهند.
👈🏻 زن نمی تواند ناراحتی مردش را تحمل کند و به روی خودش نیاور.
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
🌺
#برای_یک_بانو
اگر میخوای همسرت عاشقت باشه
خانومای عزیز، مردها موقعی که تحت فشار عصبی قرار میگیرن احساسشونو با خشم و عصبانیت بروز میدن.
این به معنای دوست نداشتن شما یا خشن بودن همسرتون نیست
مردها از قضاوت شدن متنفرند و از اينكه احساساتی كه به زبان میآورند بعدها بهعنوان يك مدرك جرم عليهشان استفاده شود، میترسند
آقایون محترم، شما هم توجه کنین که در وضعیت مشابه خانوم ها
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
📚 #یک_دقیقه_مطالعه
💎نجاری بود که زن زیبایی داشت
که پادشاه را مجذوب خود کرده بود
پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را
فردا اعدام کنید
نجار آن شب نتوانست بخوابد .
همسر نجار گفت :
مانند هر شب بخواب .
پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار
کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد .
صبح صدای پای سربازان را شنيد.
چهره اش دگرگون شد و با نا اميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم .
با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند.
دو سرباز با تعجب گفتند :
پادشاه مرده و از تو میخواهيم تابوتی برايش بسازی .
چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت .
فکر زيادی انسان را خسته می کند .
درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبير کننده کارهاست
ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن
یا خواب می مانی
یا از زندگی عقب
در هر شرایطی امیدت را به خدا از دست نده و هر لحظه منتظررحمت بی کرانش باش.🌹❤️
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜