سلام صبح بخیر🌸
آرامـش با ارزشترین🌸
حس دنیاست🌸
براتون یه دنیا آرامـش🌸
یه دنیا تنـدرستی🌸
و یک عالمه خوشبختی🌸
و برکت آرزومندم🌸
❣ @hamsar_ane❣
#ایده_متن
#آیینه_نویسی
اونی كـه با یه " نه " گفتنش میـفهمی که نباید اصرار کنی😁💕
اونی کـه وقتی بهت اخم میکنه يعنى باید شالتو بکشی جلو😡
اونی کـه وقتی مـیـخوای از پـیـشش بـری دست مـیـکـشـه رو لـبـت و مـیـگه کـمـرنگ کن اون رژتــو 😏💄
اونی کـه وقتی تو یه جمع میاد از بغلت تکون نمیخوره😊😘
اونی کـه وایـمـیسه سـر کـوچـه تـا بـری تـو خـونـه 🏡👀
اونی کـه اگه بخوای اشتباه کنی پیش خودت بگی
اگه بفهمه میکشتم😔😥
اونی کـه قبل از مهمونی باید لباساتو بهش نشون بدی تا ok بده 😍👫👗
اونی کـه خنده و شیطونیاش فقط مال تو😂
و اخماش واسه بقیه س 😒
به این میگن مرد😍😜
❣ @hamsar_ane❣
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣
❤ #عاشقانہ_دو_مدافع❤
#قسمت_بیست_چهارم
_اومدم جواب بدم کہ آنتـݧ رفت و قطع شد....
باخودم گفتم الانہ کہ ماماݧ نگراݧ بشہ
چندبار شمارشو گرفتم اما نمیگرفت
اخمام رفتہ بود تو هم
درتلاش بودم کہ سجادے اومد سمتم
_چیزے شده خانم محمدے❓
_فقط آنتـݧ رفت قطع شد فقط میترسم ماماݧ نگراݧ بشہ
گوشیشو داد بهم و گفت:
بفرمایید مـݧ آنتـݧ دارم زنگ بزنید کہ مادر از نگرانے در بیاݧ
تشکر کردم و گوشے و گرفتم
تصویر زمینہ ے گوشے عکس یہ سربازے بود کہ رو بازوش نوشتہ بود" مدافعـــــــــاݧ حــــــــــــرم"
خیلے برام جالب بود
_چند دیقہ داشتم رو صفحه رو نگاه میکردم...
خندید و گفت:
چیشد❓زنگ نمیزنید❓
کلے خجالت کشیدم
شماره ے مامان و گرفتم سریع جواب داد:
بلہ بفرمایید❓
سلام ماماݧ اسماء ام آنتـݧ گوشیم رفت با گوشے آقاے سجادے زنگ زدم نگراݧ نباش تا چند ساعت دیگه میایم خدافظ
نزاشتم اصـݧ حرف بزنہ میترسیدم یہ چیزي بگہ سجادے بشنوه بد بشہ
_گوشے سجادے و دادم و ازش تشکر کردم
سجادے بلند شد و رفت سر هموݧ قبرے کہ بهم نشـوݧ داده بود نشست و گفت:
خانم محمدے فکر کنم زیاد اینجا موندیم شما دیرتوݧ شد اجازه بدید مـݧ یہ فاتحہ اے بخونم و بریم
_نصف گل هایے رو کہ خریده بود و برداشتم با یہ بطرے آب و رفتم پیش سجادے
روے قبرو شستم،گلهارو گذاشتم روش و فاتحہ اے خوندم
سجادے تشکر کردو گفت:
نمیدونم چرا قسمت نیست ما حرفامونو کامل بزنیم.
_بلند شدیم و رفتیم سمت ماشیـݧ
در ماشیـݧ رو برام باز کرد
سوار ماشیـݧ شدم خودش هم سوار شد و راه افتادیم
تو راه پلاک همش تکوو میخورد مـݧ کنجکاو تر میشدم کہ بفهم چہ پلاکیہ.
دلم میخواست از سجادے بپرسم اما روم نمیشد هنوز.
سجادے باز ضبط و روشـݧ کرد ولے ایندفعہ صداے ضبط زیاد نبود
مداحے قشنگے بود😂
"منو یکم ببیـݧ سینہ زنیمو هم ببیـݧ
ببیـݧ کہ خیس شدم عرق نوکریمہ ایـ😂
دلم یہ جوریہ ولے پر از صبوریہ
چقد شهید دارݧ میارݧ از سوریہ"
اشک تو چشماے سجادے جمع شده بود😭 محکم فرموݧ و گرفتہ بود داشت مستقیم بہ جاده میکرد
برام جالب بود
چند دیقہ بینموݧ با سکوت گذشت
تا اینکہ رسیدیم بہ داخل شهر
اذاݧ و داشتـݧ میگفتـݧ جلوے مسجد وایساد سرشو بگردوند طرفم و گفت:با اجازتوݧ مـݧ برم نماز بخونم زود میام
پیاده شد مـݧ هم پیاده شدم و گفتم مـݧ هم میام
_بعد از نماز از مسجد اومدم بیروݧ بہ ماشیـݧ تکیہ داده بود تا منو دید لبخند زدو گفت:قبول باشہ خانم محمدے
تشکر کردم و گفتم همچنیـݧ
سوار ماشیـݧ شدیم و حرکت کرد جلوے یہ رستوراݧ وایساد و گفت اگہ راضے باشید بریم ناهار بخوریم گشنم بود نگفتم و رفتیم داخل رستوراݧ و غذا خوردیم
_وقتے حرف میزد سعے میکرد بہ چشمام نگاه نکنہ و ایـݧ منو یکم کلافہ میکرد ولے خوشم میومد از حیایےکہ داشت.
_تو راه برگشت بہ خونہ بهش گفتم کہ هنوز خیلے از سوالاے مـݧ بے جواب مونده
حرفم رو تایید کرده و گفت منم هنوز خیلے حرف دارم واسہ گفتـݧ و اینکہ شما اصلا چیزے نگفتید میخوام حرفاے شما رو هم بشنوم
_اگہ خوانواده شما اجازه بدݧ یہ قرار دیگہ هم براے فردا بزاریم
با تعجب گفتم:
فردا❓زود نیست یکم
از نظر مـݧ البتہ نظر شما هر چے باشہ همونہ
گفتم باشہ اجازه بدید با خوانواده هماهنگ کنم میگم ماماݧ اطلاع بدݧ
تشکر کرد
_رسیدیم جلوے در.میخواستم پیاده شم کہ دوباره چشمم افتاد بہ اوݧ پلاک حواسم بہ خودم نبود سجادے متوجہ حالت مـݧ شد و گفت:خانم محمدے ایشالا بہ موقعش میگم جریاݧ ایـݧ پلاک😂 و بہ خودم اومد از خجالت داشتم آب میشدم😓بدوݧ اینکہ بابت امروز تشکر کنم خدافظے کردم و رفتم
کلید وانداختم درو باز کردم
ماماݧ تا متوجہ شد بلند شد و اومد سمتم
سلاااااااام ماماݧ جاݧ
دستش و گذاشتہ بود رو کمرش و در اوݧ حالت گفت:
_سلام علیکم خوش اومدے
گونشو بوسیدمو گفتم مرسے
اومدم برم کہ دستمو گرفت و گفت کجا❓ازدستت عصبانیم
خودمو زدم بہ اوݧ راه ابروهامو بہ نشانہ ے تعجب دادم بالا و گفتم:عصبانے براے چی❓ماماݧِ اسماء و عصبانیت❓شایعست باور نکـ.ماماݧ جاݧ حرفایے میزنیا
نتونست جلوے خندشو بگیره
خبہ خبہ خودتو لوس نکـݧ بیا تعریف کـݧ چیشد اصـݧ چرا رفتہ بودید بهشت زهرا😁❓
اومدم کہ جواب بوم تلفـݧ زنگ زد خالم بود.
نجات پیدا کردم و دوییدم سمت اتاقم......
ادامه داره😂
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❣ @hamsar_ane❣
هدایت شده از آشپزخونه بهشتی(آشپزی اسلامـی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرچیپس خانگی ،سالم و البته مدل پیشرفته😋
هیچکس این دستور تهیرو واسه فر چیپس نداره ، همشون بازاریو داغونن❤️
🍓🍳🍔🍢🍕🍖🥗🍓
http://eitaa.com/joinchat/2775842838C0e8ec6c9f8
4_343406030002061327.mp3
2.84M
#فایل_صوتی
🍃عنوان:
"شرایط روحی،جسمی و جنسی زن در دوران #پریود و یائسگی و ملاحظات لازم ازسوی مردان"
اقاى #دکترحبشی👆👆
🌸 #قسمت_سوم 3⃣
❣ @hamsar_ane❣
@Golbedoozim
#گلدوزی
#دوخت_زیکزاک
ازین دوخت میتونید در توپردوزی استفاده کنید.
درپست بعدی👇👇👇
❣ @hamsar_ane❣
همسران موفقِ فاطمی❤💍
♻️ #معجزه_شکرگزاری #روزبیست_پنجم #تمرین_بیست_پنجم👇 ❣ @hamsar_ane❣
عزیزان تمرین روز۲۵رو ازینجا بخونید❤️