eitaa logo
همسران موفقِ فاطمی❤💍
11.6هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
62 فایل
💕هدف ما #نجات جامعه از #فقردانش_جنسی رواج #همسرداری_فاطمی و #پیوندبهتربین همسران است💕 ⛔کپی‌مطالب فقط باذکرمنبع ولینک جایزاست❤ 🙏آیدی #فـقـط جهت ارسال‌ایده‌هاوتجارب @Banoo9669 🎀 #تبلیغ‌کانال‌شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ #نذری و#مشارک شما عزیزان در #نشر #محیت_حضرت_علی علیه السلام😍❤️
ها خوراکی وتنقلات هرروزِ بچه های بعضی هامون میتونه آرزوی چندساله ی بعضی باشه😢😔 السلام
سلام عزیزای دل...😍 خوبید خوشید؟؟ دیروز گوشیم حدودای ظهر افتاد توی آب و بردش سوخت😢😢 خلاصه از دیروز که خبری ازمانیست وکانال ساکت هست دلیلش اینه.... خواهش میکنم یه چندروزی صبورباشید تا من گوشیم رو درست کنم🌹 ممنون از همراهی همتون عزیزانم😍❤️😘 ندید تا باخبرای خوشم برگردم😍 وبرنامه های جدید رو بگم ⁉️⁉️⁉️ ⁉️⁉️⁉️⁉️☺️😁😜
✅خواستهٔ زنان در رابطه جنسی از مردان : ❤️ اصلا عجله نکنید 💦 دستاتون بیکار نباشن ❤️عشق بازی یعنی همه چیز 💦 به چشم هامون نگاه کنید ❤️ میخواهیم صدایتان را بشنویم 💦 هر شگردی بلد بودین رو کنید ❤️ ذکر و فکرتان ، تمام شدن نباشد 💦 حالت های جدید را با هم امتحان کنیم ❤️آرام و بدون عجله لباسهایمان را از تنمان خارج کنید. ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎@hamsar_ane
زنانگی یعنی اینکه گوشی تلفن را برداری و برای جایی رفتن از کسی اجازه بگیری... نه که عهد قجر باشد، نه که اجازه ات دست خودت نباشد، یک وقت هایی آدم دلش می خواهد اجازه اش را بدهد دست کسی تا دلش قرص شود که مهم است برای کسی! @hamsar_ane
👨👩👧👦 🌹خانم 💞 امام باقر علیه سلام میفرمایند: سزاوار نیست زن شوهر دار خود را بی زینت رها کند اگرچه با یک گردنبند باشد گاهی از انگشتر و گردنبند و ... استفاده کنید استفاده از زیور الات حس زنانگی مثبتی ایجاد میکند ❣ @hamsar_ane
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕🌹 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و پنجم: برای آخرین بار 🍃این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود ... زنگ زد، احوالم رو پرسید ... گفت؛ فشار توی جبهه سنگینه و مقدور نیست برگرده ... 🍃وقتی بهش گفتم سه قلو پسره ... فقط سلامتی شون رو پرسید ... - الحمدلله که سالمن ... - فقط همین ... بی ذوق ... همه کلی واسشون ذوق کردن... - همین که سالمن کافیه ... سرباز امام زمان رو باید سالم تحویل شون داد ... مهم سلامت و عاقبت به خیری بچه هاست ... دختر و پسرش مهم نیست ... 🍃همین جملات رو هم به زحمت می شنیدم ... ذوق کردن یا نکردنش واسم مهم نبود ... الکی حرف می زدم که ازش حرف بکشم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود ... حتی به شنیدن صداش هم راضی بودم ... 🍃زمانی که داشتم از سه قلوها مراقبت می کردم ... تازه به حکمت خدا پی بردم ... شاید کمک کار زیاد داشتم ... اما واقعا دختر عصای دست مادره ... این حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود ... 🍃سه قلو پسر ... بدتر از همه عین خواهرهاشون وروجک ... 🍃هنوز درست چهار دست و پا نمی کردن که نفسم رو بریده بودن ... 🍃توی این فاصله، علی ... یکی دو بار برگشت ... خیلی کمک کار من بود ... اما واضح، دیگه پابند زمین نبود ... هر بار که بچه ها رو بغل می کرد ... بند دلم پاره می شد ... 🍃ناخودآگاه یه جوری نگاهش می کردم ... انگار آخرین باره دارم می بینمش ... نه فقط من، دوست هاش هم همین طور شده بودن ... 🍃برای دیدنش به هر بهانه ای میومدن در خونه ... هی می رفتن و برمی گشتن و صورتش رو می بوسیدن ... موقع رفتن چشم هاشون پر اشک می شد ... دوباره برمی گشتن بغلش می کردن ... 🍃همه ... حتی پدرم فهمیده بود ... این آخرین دیدارهاست ... تا اینکه ... واقعا برای آخرین بار ... رفت ... 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane
سلام😊🌹 🌼دراین صبح زیبـا 🌸برایتان یک حس قشنگ 🌼یک شـادی بی دلیل 🌸یک نـفـس عـطرخدا 🌼یک بغـل یاد دوست 🌸و دنیا دنیا آرزوی خوب دارم 🌼پنجشنبه‌تون گلبــارون 🌸زندگیتون به زیبایی گل ❣ @hamsar_ane
قسمت هشتم: انتقاد از همسر ✔️انتقاد از همسر چیز بدی نیست و حتی حق ماست. اماروش بیانش... فرصت دادن برای برطرف کردنش... شنیدن دلایلش... جلوگیری از پیش داوری و منفی بافی... مهم تر از خود انتقاد است! 👈❌از همسرانتون انتقاد کنید اما جوری نگید که فکر کنه سنبل ضعف هاست... ❌جوری نگید که فکر کنه روبروی قاضی نشسته... ❌با کنایه و متلک نگید... ❌تا حرفت را زدی، نرو... ❌ بشین حرفاش هم بشنو... ❌انتقاد نکنیم تا دلمون خنک بشه! 🔆جوری انتقاد کنیم تا بهم نزدیک تر بشیم. ❣ @hamsar_ane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#غدیر #روزولایت #نشرمحبت #اطعام_غدیر #ارسالی_اعضای_عزیزمون #نذری دوست عزیزمون به مناسبت #عیدغدیر 😍 ان شالله که خودشون وخانوادشون عاقبت بخیر بشن....👌 🌹عذرخواهی میکنم که دیرگذاشتیم به دلیل مشکلات به وجود آمده🙏 ❣ @hamsar_ane❣
💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت سی و ششم: اشباح سیاه 🍃حالم خراب بود ... می رفتم توی آشپزخونه ... بدون اینکه بفهمم ساعت ها فقط به در و دیوار نگاه می کردم ... قاطی کرده بودم ... پدرم هم روی آتیش دلم نفت ریخت ... 🍃برعکس همیشه، یهو بی خبر اومد دم در ... بهانه اش دیدن بچه ها بود ... اما چشمش توی خونه می چرخید ... تا نزدیک شام هم خونه ما موند ... آخر صداش در اومد ... - این شوهر بی مبالات تو ... هیچ وقت خونه نیست ... 🍃به زحمت بغضم رو کنترل کردم ... - برگشته جبهه ... 🍃حالتش عوض شد ... سریع بلند شد کتش رو پوشید که بره... دنبالش تا پای در رفتم اصرار کنم برای شام بمونه ... چهره اش خیلی توی هم بود ... یه لحظه توی طاق در ایستاد ... - اگر تلفنی باهاش حرف زدی ... بگو بابام گفت ... حلالم کن بچه سید ... خیلی بهت بد کردم ... 🍃دیگه رسما داشتم دیوونه می شدم ... شدم اسپند روی آتیش ... شب از شدت فشار عصبی خوابم نمی برد ... 🍃اون خواب عجیب هم کار خودش رو کرد ... خواب دیدم موجودات سیاه شبح مانند، ریخته بودن سر علی ... هر کدوم یه تیکه از بدنش رو می کند و می برد ... 🍃از خواب که بلند شدم، صبح اول وقت ... سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم در خونه مون ... بابام هنوز خونه بود ... مادرم از حال بهم ریخته من بدجور نگران شد ... بچه ها رو گذاشتم اونجا ... حالم طبیعی نبود ... چرخیدم سمت پدرم... - باید برم ... امانتی های سید ... همه شون بچه سید ... 🍃و سریع و بی خداحافظی چرخیدم سمت در ... مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید ... - چه کار می کنی هانیه؟ ... چت شده؟ ... 🍃نفس برای حرف زدن نداشتم ... برای اولین بار توی کل عمرم... پدرم پشتم ایستاد ... اومد جلو و من رو از توی دست مادرم کشید بیرون ... - برو ... و من رفتم ... . 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane