🔴 #بخشیدن_همسر
💠 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. #مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. #مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجده ی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو #ببخشه!»
#شهید_مجید_کاشفی
📙فرهنگنامهشهدایسمنان،ج۸،ص۱۰۶
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
🔴 #منشا_جرّ_و_بحث
💠 شايعترين راهي كه زن ندانسته جرّ و بحث را شروع ميكند آن است كه #احساساتش را بطور مستقيم مطرح نميكند و سؤالاتي #طعنهآميز را مطرح ميسازد.
💠 مثلا وقتي مرد دير به خانه ميآيد بجاي اينكه زن بگويد: «دوست ندارم وقتي دير ميكني منتظرت بمونم» يا «نگران بودم كه نكند اتفاقي برايت افتاده باشد.» بطور غير مستقيم و به طعنه اين سؤال را مطرح ميكند:
👈 «چرا اينقدر دير ميآيي؟» يا «ميخواهي با دير آمدنت چه چيزي را ثابت كني؟» يا «چرا بهمن زنگ نزدي؟»
💠 مرد در این موقع حس ميكند كه مورد #حمله قرار گرفته است و حالت #تدافعي به خود ميگيرد و زن نميداند كه مخالفت او چقدر براي شوهرش دردناك است.
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #قهر_و_خنده
💠 قهر کردن، #سمّ مهلکی است که روابط همسران را به شدّت سرد میکند. و توصیه میشود سریع پیش قدم شوید و نگذارید فضای زندگی مسموم شود.
💠 یکی از سوالات زیاد زن و شوهرها این است که اگر همسرم قهر کرد چگونه پیشقدم شوم و با چه شیوهای قهر او را تبدیل به #آشتی کنم.
💠 فرمولهای زیادی برای این کار وجود دارد اما یکی از راههای پیشنهادی این است که شما باید با یک رفتار یا گفتاری #شیرین و جذاب که باب میل همسرتان است او را بخندانید. البته دقت کنید شرایط این کار وجود داشته باشد.
💠 در این کار حتما #قلق همسرتان را در نظر بگیرید و با توجه به قلق او، کاری کنید که او بخندد حتی گاهی با قلقک کردن همسر میتوانید او را بخندانید و فضای #آشتی را برای او آماده کنید.
💠 زمان را از دست ندهید چرا که در فضای قهر، #شیطان حجم ناراحتی را بیشتر کرده، تبدیل به #کینه میشود و راه برگشت را برای فرد سخت میکند.
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
🔴 #همسرداری_شفّاف_و_متواضعانه
💠 دوستی میگفت صبح زود بخاطر کار اداری وارد ادارهی مربوطه شدم سالن اداره #شلوغ بود و کار ارباب رجوع کُند پیش میرفت دو سه ساعتی داخل صف بودم صدای زمزمهی اعتراض از داخل صف کم و بیش به گوشم میخورد با خود گفتم خدا به خیر کند اگر همین جور پیش برود صدای #اعتراض مردم بلند خواهد شد در همین لحظه درب اتاق مدیر باز شد آقای #مدیر آمد و رفت بالای یک صندلی ایستاد و بدون مقدّمه و با لحنی متواضعانه گفت: "من خاک کف پای همهی شما هستم، من شرمندهی شما شدم، سیستم کامپیوتر اداره امروز مشکل پیدا کرده و از صبح زود، سخت پیگیرم تا #شرمندهی شما مردم عزیز نشوم از همهی شما عذرخواهی میکنم و از همهی شما میخواهم بخاطر کوتاهی امروز #حلالم کنید! ..." به طرز عجیبی جوّ سالن تغییر کرد و کم و بیش، آرامش را در چهرهی مردم میدیدم دیگر کسی اعتراض جدّی نمیکرد ...
💠 چه خوب است در زندگی مشترک نیز سیستم شفّاف سازی و همسرداری متواضعانه رعایت شود و در مواقعی که حس میکنید همسرتان از فضای زندگی #کلافه و یا دلخور است متواضعانه و بدون قیافهی حق به جانب بگویید: "اگر کم و کاستی در زندگی وجود دارد مرا #حلال کن اگر در انجام وظایفم کوتاهی میبینی شرمندهات هستم."
💠 ذکر #متواضعانهی کمکاری خود نسبت به انجام وظایف همسرداری و بیان شفّافانهی تلاشهای #پنهان شما که از چشم همسرتان پوشیده مانده است #فرمول خوبی برای آرام کردن، امیدبخشی و تعدیل توقّعات و گلایههای همسر است.
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
🔴 #تخریب_لجبازی
💠 لجبازی يک كلمه نيست! يه اشتباهست! اشتباهی ويران كننده كه ميتواند هر دو نفر را در رابطه به زمين بزند و جايی برای بلند شدن نماند! لجبازی ميتواند آنقدر قوی باشد كه يادت برود روزی عاشق كسی بودی كه به او ميگفتی نميخواهی ناراحتیاش را ببينی! اما حالا خودت عامل اصلیاش شدهای!
💠 با عاشقانههای خود #لجبازی نكنيد گاهی جايی برای جبران نميماند!
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
🔴 #تکنیک_ارتباط_با_همسر
💠 وقتی به همسرت نگاه میکنی یک #لبخند خیلی کمرنگ و ملایم بزن! اینکار حس خوبی به طرف مقابل میدهد و تو را #جذابتر میبیند!
💠 این یکی از اصول #ادب و شیرین شدن در نزد همسر است!
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
مــولایــم . . .
ای دیدنت بهانه ترین خواهش دلم
فکری بکن برای من و آتش دلم
دست ادب به سینه ی بیتاب میزنم
صبحت بخیر حضرت آرامش دلم
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
#صبحت_بخیر_آقا
🔴 #سبک_همسرداری_بزرگان
💠 همسر آیتالله #مرعشی نقل کرده است که مدت شصت سال با ایشان زندگی کردم و در این مدت هیچگاه نسبت به من با #تحکّم سخن نگفت و با من رفتاری تند و خشونتآمیز نداشت و با تندی با من صحبت و رفتار نکرد. تا آن زمان که قادر به حرکت کردن و انجام کاری بود، نمیگذاشت دیگران کاری برایش انجام دهند. حتی هنگامی که #تشنه میشد، برمیخاست و به آشپزخانه میرفت و آب میآشامید و به من نمیگفت. وی غیر از اینکه همسر خوب و مهربان و دوست داشتنی بود، برای من مانند یک #رفیق صمیمی و همکاری غمخوار نیز بود و در کارهای منزل به من کمک میکرد. بسیاری از اوقات در کارهای آشپزخانه از قبیل درست کردن غذا، پاک کردن #سبزی و شستن میوه و وسایل آشپزخانه به من کمک میکرد و رفتارشان برای تمامی افراد خانه الگو بود.
📙مجلهطوبی، اسفند ۱۳۸۴، شماره۳
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
#کلاس_نظم_و_هدف2
#جلسه3_قسمت11
#خانم_محمدی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
حاضرین: من این هفته به قول شما چای جلوی آقامون گذاشتم برای رضای خدا و دیگه اصلاً توقع نداشتم تشکر کنن. یا برای مامانش اینا شام پختم بردیم،اصلاً دیگه انتظار تشکر ازشون نداشتم.خودم خیلی آرومتر شدم. دیشب به مامان خودم میگفتم که مامان هر کاری میکنی فقط برای رضای خدا باشه.
سوال:انتظار تشکر نداریم، ولی انتظار نادیده گرفتن هم نداریم.
پاسخ: ببینید نادیده گرفته هم
که شدید؛ آسیه رو فرعون دید و لی برای خودش شانیت قابل بود. تازه شکنجه هم کرد و کشتش. ولی خداش که دیدش، بهش توی بهشت جاداد. ماباید بدونیم چه کسی ببینه بهتره! هدفمون چیه،آخرمون چیه،کجا میخواهیم بریم. ماباید طوری زندگی کنیم که بهشتی باشیم.(وقتی هدفت این باشه)تازه بهشت یه مسافرخونه است.《عندمَلیکِ مُقتَدِر》که تو نظم یک گفتم،اصل اونه.
حالا ما همش خودمون رو خسته میکنیم هرکاری بکنیم بعدبگیم، شوهرم نفهمید،شوهرم ندید؛بابا به خدا این شوهر یه موجوده توی این دنیا که وسیله تقرب ما به خداست✅. خدا که دیده،اهل بیت که دیدن. مگه نگفتیم نذری کار کنید. اگر حضرت زهرا شما رو دیده باشه براتون ارزشمنده یا شوهرتون دیده باشه!! یه ذره ببینید که ارزش این کاری که دارید میکنید کجاست. وقتیکه اینو فکر میکنید شیطون هم میاد وسط. متاسفانه اینارو یه ذره دیر میجُنبیم. ما یه چیزایی خوشمون میاد ولی درش خیر کثیر نیست. ما داریم می گیم 《عاشِروهُنَّ بالمَعروف》بایدخوش رفتار باشید، بعد میگه اگر این باشی خیر کثیر به تو میرسه. ما میگیم خدایا اونی که تو گفتی، نه، اونی که من دوست دارم.
یه موقع هایی میبینیم ما آنقدر دعا کردیم بعد از بیست سال میبینی اینی که انقدر دعاکردیم اصلاً به نفع مون نبوده، خیری درش نبوده که خدا بهمون نداده. بخاطر همین هستش مثلاً یه نفر میره یه جایی مهمونی، بعد شما رو میکشه کنار تو آشپزخونه بهتون میگه فلانی مهمون زیاد اومده غذا کمه، شماخودمونی هستی آخر سر اگر چیزی زیاد اومد باهم غذا میخوریم. این براش لذتبخشه میگه منو چقدر خودمونی و از خودشون دونستن، حالا اگر فامیل شوهر باشه که خیلی قشنگتر میشه براتون. چقدر خوب خودمونی و گرم هستن. از ندادن، لذت میبرید. بعدیکی میبینی مروّت نداره میره همه جا جار میزنه میگه غذا به من نرسید.
این تفاوتها چیه. برای اینکه خدا میخواد ما رو خودمونی حساب کنه.حالا ما میخواهیم خودمونی بشیم به درگاه خدا باید یه سری ابتلا ها داشته باشیم دیگه. خودمونی میکنن و یه سری ابتلا ها بهمون میدن که هم کیفر گناهامون باشه،هم رشد کنیم (بعضیا میگن مگه امام حسین این همه سختی کشید کیفر گناهانشه! استغفِرالله.) نه، مقام میخوان بدهن. مقام بالا.
@jalasaaat
ارسال مطلب✅
کپی⛔️
#کلاس_نظم_و_هدف2
#جلسه3_قسمت12
#خانم_محمدی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
یه موقع آدم میگه حالم خوبه،رفتم زیارت حالم خوبتر شده
یه برای رضای خدا گفتم توی کارم، حالم خوبه.💙💙😍💙💙
یه موقعی از حال میگذره،از احسن الحال هم میگذره،میشه مقام.💠✨ ازالآن تمرین کنید یامقلب القلوب رو که میخواهید بخونید، قلب میخواد متحول بشه، باید زمینش رو شخم زد. زمین رو که میخوان بکارن گاوآهن رو میندازن، زمین رو میشکافه، خاک زیرورو میشه. برای اینکه آماده بشه بذر کاشته بشه. پس به راحتی نمیشه انسان مزرعه اش بارور بشه."الدنیا مزرعه الآخره". توی این مزرعه باید آماده باشی برای زیروروشدن تا متحول بشی تاحالت احسن الحال بشه، تااحسن الحالت به مقام برسه، عندملیک مقتدر بشی.
ماسختی هارو میگیم چی⁉️ مثلاً میریم دکتر،میدونیم دکتر میخواد دارو بهمون بده و خیلی خوبه.ولی توی دلمون میگیم کاش که شربت ننویسه تلخه. آمپول نده،وای وای سِرُم که بده باید برم حالا زیر سِرُم.
وای چکار کنم ولی در نهایت میگم هر کدام از این ها رو بده میدونم که خوب میشم . خدا هم همین طوره برای این که ما خوب بشیم اگر به دکتری خدا یقین داشته باشیم اگر بخوایم خوب بشیم یه چیزهای رو میده که ما خوشمون نمیاد ولی اگر واقعیات را بدونیم، خوشمون میاد و باید راضی باشیم به رضای خدا .
برخی دین داری هاشون رو با این تن خودشون مقایسه میکنن با همون میخوان بگن ما مثلا میخوایم بگیم من سلیقه ام این طوری نیستش ولی یه موقعی هست که همون سلیقه ات رو ملاک قرار بدی از اصحاب امام حسین جدا میشی میشی مردم کوفه ؛ مردم کوفه سلیقه اشون امام حسین نبود . سلیقه اشون چی بود⁉️ مال و ثروت و آسایش بود .
امام علی علیه السلام میفرماید : چه قرین خوبی است رضا، برای ایمان .
این احادیث رو هر روز بخونین یا بزنید به در و دیوار جلوی چشمتون باشه .
@jalasaaat
ارسال مطلب ✅
کپی ممنوع ⛔
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :1⃣1⃣1⃣
#فصل_دوازدهم
ترس به سراغم آمد. درِ خانه همسایه را زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. زن هم می ترسید پا جلو بگذارد. خواهش کردم بچه ها را نگه دارد تا بروم صمد را خبر کنم. زن همسایه بچه ها را گرفت. دویدم سر خیابان. هر چه منتظر تاکسی شدم، دیدم خبری از ماشین نیست. حتی یک ماشین هم از خیابان عبور نمی کرد. آن موقع خیابان هنرستان از خیابان های خلوت و کم رفت و آمد شهر بود. از آنجا تا آرامگاه بوعلی راه زیادی بود. تمام آن مسیر را دویدم. از آرامگاه تا خیابان خواجه رشید و کمیته راهی نبود. اما دیگر نمی توانستم حتی یک قدم بردارم. خستگی این چند روزه و اسباب کشی و شب نخوابی و مریضی معصومه، و از آن طرف علّافی توی بیمارستان توانم را گرفته بود؛ اما باید می رفتم. ناچار شروع کردم به دویدن. وقتی جلوی کمیته رسیدم، دیگر نفسم بالا نمی آمد. به سرباز نگهبانی که جلوی در ایستاده بود، گفتم: «من با آقای ابراهیمی کار دارم. بگویید همسرش جلوی در است.»
سرباز به اتاقک نگهبانی رفت. تلفن را برداشت. شماره گرفت و گفت: «آقای ابراهیمی! خانمتان جلوی در با شما کار دارند.»
صمد آن قدر بلند حرف می زد که من از آنجایی که ایستاده بودم صدایش را می شنیدم.
می گفت: «خانم من؟! اشتباه نمی کنید؟! من الان خانم و بچه ها را رساندم خانه.»
ادامه دارد...✒️
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣1⃣1⃣
#فصل_دوازدهم
ترس به سراغم آمد. درِ خانه همسایه را زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. زن هم می ترسید پا جلو بگذارد. خواهش کردم بچه ها را نگه دارد تا بروم صمد را خبر کنم. زن همسایه بچه ها را گرفت. دویدم سر خیابان. هر چه منتظر تاکسی شدم، دیدم خبری از ماشین نیست. حتی یک ماشین هم از خیابان عبور نمی کرد. آن موقع خیابان هنرستان از خیابان های خلوت و کم رفت و آمد شهر بود. از آنجا تا آرامگاه بوعلی راه زیادی بود. تمام آن مسیر را دویدم. از آرامگاه تا خیابان خواجه رشید و کمیته راهی نبود. اما دیگر نمی توانستم حتی یک قدم بردارم. خستگی این چند روزه و اسباب کشی و شب نخوابی و مریضی معصومه، و از آن طرف علّافی توی بیمارستان توانم را گرفته بود؛ اما باید می رفتم. ناچار شروع کردم به دویدن. وقتی جلوی کمیته رسیدم، دیگر نفسم بالا نمی آمد. به سرباز نگهبانی که جلوی در ایستاده بود، گفتم: «من با آقای ابراهیمی کار دارم. بگویید همسرش جلوی در است.»
سرباز به اتاقک نگهبانی رفت. تلفن را برداشت. شماره گرفت و گفت: «آقای ابراهیمی! خانمتان جلوی در با شما کار دارند.»
صمد آن قدر بلند حرف می زد که من از آنجایی که ایستاده بودم صدایش را می شنیدم.
می گفت: «خانم من؟! اشتباه نمی کنید؟! من الان خانم و بچه ها را رساندم خانه.»
ادامه دارد...✒️