eitaa logo
همسران شاد😆سوتی،خاطره،چالش . ادامه داستان❌👇 . برای خواندن ادامه داستان روی تایید بزنید
31.7هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
586 ویدیو
287 فایل
⚘️اینجا قراره با سوتی ها بخندیم ، با خاطرات شهدا اشک بریزیم ، و با چالش ها فکر کنیم⚘️ کپی مطالب حرام⛔️ . . . . . #ترک_کانال🔴 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قمر در عقرب یعنی چه ‼️ ❗️آیا تاریخی که در تقویم های نجومی آمده ، مورد تایید است؟ ❗️انجام چه‌ کارهايی در این ایام باید ترک شود؟ 🚫دراین مدت زمان انجام انعقادنطفه و عقد و نکاح ممنوع _💚________ @hamsaran_shad ____________
😂 چند سال پیش من دنبال خونه اجاره ای میگشتم🏦یادم نمیاد تابستون بود یا نه، ولی خیلی هوا گرم بود🥵منم خسته و خیلی تشنه از صبح تا بعد ظهر پیاده از این املاک به اون املاک دنبال جای مناسب بودم یه خیابون بزرگ بود هر دو‌ طرف خیابون فقط املاکی بود دائم میرفتم اون ور بر میگشتم سمت دیگه🥵واقعا دیگه خسته و گیج بودم.بعدشم هر املاکی میرفتم تند تند پشت هم‌میگفتم: یه واحد میخوام دو‌ خوابه فلان مقدار رهن و اجاره و مشخصات این باشه و اون باشه و خلاصه یه توضیح کامل😇 رفتم داخل یه مغازه تند تند حرف زدم و توضیح دادم🤓اجازه ندادم صاحب املاکی جواب سلام‌ رو بده 🙃بعد حرفم تموم شد آخر سر گفتم حالا جایی رو‌ دارید؟ اونم گفت تموم شد خانم؟گفتم بله، گفت خانم اینجا شیشه بری هستش🤪 وای یه لحظه دور و برم رو دیدم از خجالت آب شدم، از اونجا دور‌ شدم ولی هر بار یادم‌ میفتاد خجالت میکشیدم🤭 _😅❤️______ @hamsaran_shad ____________
😂 سلام دیروز در خونه‌مون رو زدن، بعد خواهرم خواست بره در رو باز کنه قبلش خواست بگه کیه؟ هول شد گفت: الو، یعنی هم ما هم شخص پشت در از خنده غش کردیم، بدتر این بود به جای اینکه بره در رو باز کنه همونجا با خنده میگفت. وای گفتم الو 😂😂 خلاصه آبرومون رفت😂 _😅❤️______ @hamsaran_shad ____________
😂 سلام خدا همه پدر و‌مادرها رو حفظ بکنه، مادرم تعریف میکرد که اول ازدواجمون بود یه روز ظهر سیرابی بار گذاشته بودم یکی گفت غذا کی حاضر میشه؟ یه ذره بده بخورم گشنمه، مادرم میگه دیدم زودپز خیلی مونده تا سوتش به صدا در بیاد، بردم جلوی ظرفشویی آب سرد رو باز کردم روش، یهو درِ زودپز با فشار باز شد کل سیرابی پخش شد توی در و دیوار، کل آشپزخونه رو سیرابی پر کرد، بعد ناهار شد باقیمانده سیرابی رو که توی زودپز بود آوردم گذاشتم جلوشون بعد پدرت ( بابام ) بهم گفت این چرا آبش کمه؟! منم ماستمالی کردم گفتم آره دیگه این زودپز نیست که بخار پزه، پخت باز کردم دیدم همینی که هست آبش کم شده😊😁 هیچ کسی هم متوجه نشد 😂 رفیق بی کلک مادر...😁 _😅❤️______ @hamsaran_shad ____________
😂 نامزدم چند روز بعد عقد اومد دنبالم توی ماشین نشسته بود تابستون بود من صندل پوشیده بودم هول شدم لحظه ای که خواستم سوار بشم صندلا رو درآوردم بعد سوار شدم فکر کردم خونه هست😄 _😅❤️______ @hamsaran_shad ____________
° ↯↯ 💐کسی که دوست دارد دعایش برنگردد و اجابت شود،این دعا را قبل از هردعایی که می کند بخواند:↯↯ ✨ما شاءَ اللهُ تَوَجُّهاً اِلی اللهُ،ما شاءَ اللهِ تَعَبُّداً للهِ،ما شاءَ اللهُ تَلَطُّفاً للهِّ،ما شاءَ اللهَ تَذَلُّلاً للهِ،ما شاءَ اللهُ استِنصاراً بِاللهِ،ما شاءَ اللهُ إِستِکانَةً للهِ،ما شاءَ اللهُ تَضَرُّعاً اِلی اللهِ، ما شاءَ اللهُ اِستِغاثَةً بِاللهِ ما شاءَ اللهُ اِستِعانَةً بِاللهِ،ما شاءَ اللهُ لا حَولَ وَ لا قُوُّةَ إِلّا بِاللهِ العَلِیِّ العَظیم.✨ 💐ان شاالله اجابت گرد. _💚________ @hamsaran_shad ____________
😂 مادرم تعریف میکرد میگفت برادرم که سه سالش بوده، توی زودپز آبگوشت بار گذاشته بودم، برادرم توی آشپزخونه بود که یهو عکس خودش رو روی زودپز می بینه بعد همین طور که داشته عکس صورت خودش رو روی زودپز نگاه میکرده میاد که صورت خودش رو بوس کنه موقع بوس کردن، لَباش می چسبه به زودپز همونطور می مونه تصور کنید دیگه قیافه برادر سه ساله ما رو موقع بوس کردن 🤣🤣 _😅❤️______ @hamsaran_shad ____________
😂 سلام وقتی کوچیک بودم یک بار میخواستم مامانم رو سورپرایز کنم گفتم بذار براش ساندویچ بخرم😋رفتم در یه مغازه گفتم آقا من خیلی گرسنم چند روزه غذا نخوردم🥺 یه ساندویچ میشه بهم بدی😞😐 بعد کادوش کردم بردم دادم به مامانم 😂 مامانم گفت تو که پول نداشتی از کجا خریدی وقتی گفتم اینجوری کردم با همون ساندویچ زد توی سرم از اون موقع ساندویچ می‌بینم جییییغ می‌زنم، مامانم دستم رو گرفت برد در مغازه پول آقاهه رو داد کلی هم اون روز دعوام کرد ☹️🥺💔 _😅❤️______ @hamsaran_shad ____________
😂 سال اوّل تدریس، به خاطر تعّهد دبیری که داشتم، توی حکمم زده بود سابقه ی خدمت چهار سال، منم سر کلاس مخصوصاً برگه رو طوری می گرفتم که دانش آموزان ردیف اوّل ببینن و برن به بقیّه بگن و فکر نکنن بی تجربه‌ام. وقتی می خواستم بازنشست بشم و خیلی همکارای بزرگ‌تر از من هنوز مشغول به کار بودن، تند تند به هر بهانه ای می گفتم که من سی سال سابقه ندارما چهار سالش مال دانشگاه هست که فکر نکنن ازشون بزرگترم😌😅🙃 _😅❤️______ @hamsaran_shad ____________
😂 سلام بچه هام کوچیک بودن و خونه ما زیر زمین بود🏚 یه روز یه عنکبوت روی دیوار دیدن من مثلا خیر سرم خواستم بهشون بگم عنکبوت ترس نداره با دستم گرفتمش همون لحظه عنکبوت دستم رو گاز گرفت و من شروع کردم جیغ زدن و دویدن😂😂 و بچه ها با تعجب😳 به من نگاه میکردن🤦‍♀ بعد از اون برام درس عبرت شد برای بچه ها شجاع نشم و هر حشره ای دیدم با حشره کش بکشم🙅‍♀ _😅❤️______ @hamsaran_shad ____________
😂 سلام من وقتی بیدار میشم طول میکشه ویندوزم بالا بیاد. یادمه یک بار فکر کنم ۱۲_۱۳ سالم بود شیفت صبحی بودم از خواب بلند شدم لباسام رو پوشیدم رفتم سر کوچه تا سرویس بیاد. بعد از چند لحظه دیدم بابام اومد دنبالم گفت دختر حسابی نصف شبی اینجا چرا اومدی؟ تازه دیدم ساعت 2 نصف شبه😐 خاک به سرم خوب شد ندزدیدنم🤦‍♀ _😅❤️______ @hamsaran_shad ____________
😂 چند سال قبل کە حدود چند روز بود عقد کرده بودیم، خونەی همسری یه شهری نزدیک خودمون بودند، القصه سوار تاکسی بودیم و میخواستیم بریم منزل مادر خانمم که ما حواسمون کاملا پرت بود که به کوچه مقصد رسیدیم و راننده هم که کاملا تو این عالم نبود دیده بود که ما پیاده نمیشیم ما رو دوباره بە همون نقطه مبدا که سوار شدە بودیم برگردونده بود😂که یە هو متوجه شدیم و سریع پیاده شدیم و از خنده پخش زمین شدیم. این سوتی خفن رو حتی پیش خانوادەهامون تعریف نکردیم که سوژه نشیم😂 _😅❤️______ @hamsaran_shad ____________
😂 حنابندون خالم بود من حدودا ۱۰ سالم بود، تو خونه داماد همه با هم صحبت ميكردن بزرگترا مرد و زن نشسته بودن، درباره خواهرشوهر خالم كه تک دختره ميگفتن فلانی يكی يه دو نه هست، من ابله بلند گفتم يكی يه دونه خل ديوونه!!!!! جمع همه ساكت شدن و مامانم از خجالتم در اومد.😂 _😅❤️______ @hamsaran_shad ____________
😂 سلام دختر من معاون مدرسه هست، این سوتی که میخواهم بگم مال مدیر مدرسه هست، از زبون خود مدیر میگم چند وقت پیش یه جلسه بود که از مدیر کل بگیر تا مدیران مدارس همه بودن وقتی جلسه تموم شد من و چند تا از مدیرها وایساده بودیم و داشتیم با هم صحبت میکردیم که مدیر کل از پیش ما رد شد و از جیبش یه مشت پسته در آورد و ریخت کف دست ما و رفت صحبت ما هم تموم شد من آمدم این طرف خیابان که سوار تاکسی بشم داشتم پسته ها را هم می‌خوردم و پوستش را هم می ریختم توی کیفم که یک آن با مدیر کل که تو ماشینش بود رخ تو رخ شدم وای اون لحظه از خجالت آب شدم پیش خودم گفتم حالا مدیر کل میگه این چقدر گشنه بود😂😂 کاش زمین دهن باز میکرد من را می‌بلعید ولی اون لحظه را نمی‌دیدم از خجالت مردم. _😅❤️______ @hamsaran_shad ____________
😂 سلام یه همسایه ای داریم تعریف میکرد، (از زبون خودش میگم) حدود ۲۵، ۳۰ سال پیش برادر کوچیکتر ما سرباز بوده ولی متاسفانه مرتب فرار میکرده میومده خونه، من مجبور شدم ببرمش محل خدمتش که شیراز بود به پادگان محل خدمتش که شیراز بود تحویل دادم و برگشتم، اون موقع‌ بخاطر کمبود ماشین مجبور شدم با یه ماشین دیگه که مسیرش دورتر از روستامون بود برگردم، اونجا چون شب شده بود و هوا تاریک، چند تا سگ دنبالم کردن که به زور از دستشون فرار کردم😄😥 و با چه بدبختی با لباس گِلی رسیدم خونه، وقتی رسیدم خونه در کمال تعجب دیدم برادرم زودتر از من رسیده خونه سر سفره نشسته داره غذا میخوره🤣اون لحظه من رو کارد میزدی خونم نمی یومد 🤣 _😅❤️______ @hamsaran_shad ____________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✿‍✵✨🍃<❈﷽❈>🍃✨✵✿‍ 👈شرایط نماز جماعت قسمت ۳ ، اگر صف نماز جماعت طولانی باشد، نماز چگونه خواهد بود؟ ✅ _💚________ @hamsaran_shad ____________
🍃 ✍🏻جهت عقد اللسان و رفعت و عزت و استجابت دعا و تسهیل امور و حب خلایق ۳۳۳۳ بار بخوان : 🌺🍃آیات ۱و ۲ سوره یس :            يس وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ 🍃🌺آیہ ے ۱ سوره ص :             ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ  🌺🍃آیہ ے ۱ سوره ق :                ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ  🌺🍃آیہ ے۱ سوره قلم :               ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ    📚ختوم و اذکار ج ۱ص ۲۰۲ _💚________ @hamsaran_shad ____________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا