eitaa logo
خاطرات همسران شیطون 😉😁
6.4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
477 ویدیو
6 فایل
خاطره های قشنگ😍تون رو اینجا به اشتراک بذارین👇👇👇 @Admin_kiannika تبلیغات 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1938489680Caac9eb9f09
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی همسرم با خانواده‌ش اومده بودن خواستگاریم من توی اتاق بودم بعد که همه چی اوکی شد گفتن مبارکه دست زدن و اینا☺️ منم از ذوقم توی اتاق یکهو چادر رو انداختم زمین هلیکوپتری می‌رقصیدم اوووف یه اداهایی درمیوردم که نگو🙈 یکهو تا اومدم حرکت برگشتی رو بزنم دیدم مادرشوهرم دم در اتاق ایستاده قیافشم اینجوریه😳😳😳 😆 😝@hamsaran_sheytoon
یبار با همسرم رفتیم طلافروشی یه طلا انتخاب کردم حواسم نبود ب هوای اینکه همسرم حساب کرده تشکرکردم از مغازه زدم بیرون🙊   یهووووصاحب مغازه گفت خانم کجاااااا نامزدم گفت هول شده طلاخرید 😂 همه چی یادش رفت😂چقدر خجالت کشیدم 🤪 😆 😝@hamsaran_sheytoon
چند سال پیش توی یه آموزشگاه کار میکردم و این دوستم مسئول ثبت نام بود اوایل تابستون بود و اوج ثبت نام مسئول آموزشگاه که یه آقای مسنی بود میاد و به دوستم سلام میکنه و میگه چه خبر؟ 🧐 این دوست ما هم بی خبر میگه خیلی ممنون خوبم و شما خوبین☺️ یه دفعه حاج آقا بهش میگه احوال تک و طایفت رو نپرسیدم که پرسیدم از ثبت نام چه خبر؟ 😅   این دوست ما از خجالت آب میشه ولی خاطرش بعد 10 سال هنوز با ماس 😂😂   😆 😝@hamsaran_sheytoon
چند وقت پیش همسرموبردیم بیمارستان برای عمل دیسک کمر بعد که عملش کردن وشبش دکتر اومد ببینتش به پرستارها گفته بود پیشنهاد من برای این بیمار MS هست ورفته بودن وشوهرم تاصبح فکر کرد وپیش خودش گفت پس پاهام بی حس میشد از msبوده وحالا چیکارکنم وحالش بد شده😔😔 و صبح زود زنگ زد به من وداداشش که دکتر گفته تو msداری وچقدرگریه کردیم😭😭 فرداظهرش دکتر اومده برامعاینه گفتیم دکتر همسرم ام اس داره گفت چطور گفتیم خودت گفتی دیروز یه نگاه اینجوری کرد😐😑 گفت منظورم ام یعنی مورفین واس یعنی سدیم تزریق بشه خواهشا دکترابالاسر بیمار از اصطلاحات استفاده نکنن 🤨 شاید یه خانواده ی متوهم به پستشون بخوره مثل ما...🤣😂 😆 😝@hamsaran_sheytoon
پسر دوست من ۵ سالشه به باباش گفته برام ماشین میخری گفته بله☺️ ولی منم سوار میکنی گفته نه ولی اگه بمیری اعلامیه ات رو میزنم شیشه عقب ماشین😔 دوستم میگفت شوهرم دوساعت ناراحت بوده  و تو فکر 😐😐 چقدر دلداریش دادم😅😅😅😂 😆 😝@hamsaran_sheytoon
پسر همسایمون اش اورد جلودر گفت بفرمایین باسینی خواستم بگیرم گفتش باظرف بردار منم گفتمش نه داغه حالا از من اصرار که داغ از اوهم که نه داغ نیست بالاخره باسینی گرفتم بردم خونه ظرفو که برداشتم دیدم سرده ضایع شدم🤦 سینیو که براش بردم با یه لبخند این شکلی نگاهم میکرد😒😏 😆 😝@hamsaran_sheytoon
من تومحل کارم هم جواب تلفنارو میدم هم تو کلاس شرکت میکنم امروز مدام تلفن زنگ میخورد من ازکلاس میومدم بیرون تلفنو جواب میدادم بازمیرفتم تو کلاس دفعه اخر که تلفنو جواب دادم دوباره در زدم رفتم توکلاس باصدای بلندواعتماد به نفس گفتم الوووو سلام بفرماییید همه باتعجب برگشتن نگام میکنن این چی میگه😕 یک دفعه زدن زیر خنده منم بی خیال کلاس شدم در رفتم همون تلفناروجواب بدم 😂😂😂😂 بفرس😆 😝@hamsaran_sheytoon
۱۴سالم بود و بابام داشت بم رانندگی یاد میداد(اونموقع ماشینش پیکان بود) بعد ک داشتم رانندگی میکردم رسیدم ب ی پیچ نود درجه گفتم بابایی من نمیتونم برررم😱 گف ن مریم برو من حواسم هس اقا منم فرمونو تا اخر پیچیدم بعد حول شدم دیگ فرمونو صاف نکردم ک بیاد تو جاده  ی کُنده کنار جاده بود دیدم ماشین داره میره طرف کُنده یهو فرمونو ول کردم پامم از رو کلاج و ترمز ورداشتم 😬 فک کنین تو همون حالت ک دستا و پاها ب صورت ناجور بالا بود منم داااااد میزدم یاااااا خداااااا😨یااااااااااا ابوالفضل  ک ماشین زد ب کُنده و خودش خاموش شد😀 داااااشتم میمررررردم بغض کرده بودم هی ب خودم فحش میدادم😳ولی خداااایی دم بابایی گرم فقط بهم گف عب نداره فدا سرت😳😳😳😬😬 بفرس😆 😝@hamsaran_sheytoon
پیکان رو ک ترکوندم و بابام بردش صافکاری و فروختش😬و اون قضیع تموم شد😰 پارسال تو ماااشین بودم پراید بود ماشینمون همینجور ک داشتم ماشین و وارسی میکردم یهو چشمم خورد ب فندک ماشین فشارش دادم ک روشن شه...از همه جا بیخبر چ میدونستم جا فندکیش اتصالی دارع😱 دیدم بو دود میاد گفتم حتما از بیرونه صدا ضبط هم تا خر خره زده بودم بالاااا😌 بعد پنج دیقه دیدم از پشت ضبط اتیش زد بیروووون😮😑😤😨😱 بابامم بیرون بود سریع اومدم بیرون از ماشین داد زدم بابااااااااا بیااااااا بععععله تا پدر گرام سر برسه نصف داشبورد سوخت بعد ک اومد بیچاره هول شد ی زرع اب تو ماشین بووود همه رو خالی کرد رو اتیشااااا واااای چشمتون روز بد نبینه بجا اینکه خاموش شه بدتر اتیش شعله کشید😣 یهو گف خاااک ب سرم یادم نبود ک سیما اتصالی کنن اب بدتره...حالا منو بابام تاااا میتونستیم خاک میرختیم رو اتیشا بعدِ۲۰دیقه طاقت فرساااا بلاخره اتیش خاموش شد ولی هیییچیییی از جلوی ماااشین باقی نمووووند😣🙄😭 منم هی میزدم تو سرمو گریه میکردم خاک ب سرم وااای خدا الهی من بمیییرم بابایی هم گف اااا خدا نکنه خدارو شکر خودت سالمی این ک عب نداره الهی قربوووونش بررررم یعنی با اون حالی ک من داشتم اگ دعوام میکرد هیچی ازم باقی نمیموند بعد ماشینو برد درست کردم اونم فروخت و در حال حاظر پژو داااریم😀😀😀 😆 😝@hamsaran_sheytoon
چند هفته پیش با نامزدم رفتیم رودخونه و در حال گشت و گذار یه دسته ی بززززرگ پرنده که شاید هزار تا میشدن، رو سرمون در حال پرواز بودن🦅 ،منم هیجانی شدم گفتم اوووووه چه همه کفتر،این همه کفتر مال کیه ؟؟کی میتونه این همه رو باهم نگهداری کنه😳😳🤔🤔 یهو دیدم آقا زد زیر خنده و گفت تو چجوری توی روستا بزرگ شدی که کفتر رو از کلاغ تشخیص نمیدی؟ نمیبینی همشون رنگشون سیاهه؟😅😅 جالب این بود که صدای قارقارشون هم میومد اما نمیدونم چرا من همیشه و در همه جا باید یه سوتی بدم دیگه😐😐😐 😆 😝@hamsaran_sheytoon
ی بارم با شوهرم تو واحد بحثم شد باهاش قهر کردم گفت حالتو میگیرم😬 خلاصه وقتی رسیدیم مقصد شوهرم از قسمت مردا  پیاده شد منم پیاده شدم چند قدم از اتوبوس دور شدیم دیدم راننده داره میدوعه سمتم گفت خانوم خانوم شما کرایه ندادید ب شوهرم گفتم مگه حساب نکردی گفت ببخشید شما😐 دیدم راننده ی نگاه تاسف باری بهم کرد گفت عجب دوره زمونه ای شده!😤 😆 😝@hamsaran_sheytoon
منو خواهرم راهنمایی بودیم. خواهرم داشت نماز میخوند.  نشسته بود و تشهد میگفت. که یدفعه شوهر عمم اومد، همزمان هم خواهرم واسه رکعت بعدی بلند شد.. یدفعه شوهرعمم گفت بشین بشین دخترم.. خوشبخت بشی😌 خواهرم دیگه نتونس خودشو نگه داره و نشست زمین انقدررررررر خندیدیم. شوهر عمم سجاده رو دید گفت عه داشتی نماز میخوندی😅😅 😆 😝@hamsaran_sheytoon
من كلي خريد كردم وشيريني هم خريده بودم اومدم خونه خريدارو گذاشتم زمين وشيريني و گذاشتم تو يخچال بعد اومدم برم گوشيمو بردارم دنيااااارو گشتم گوشي نبود كه نبود كيف و ماشين و همه جارو گوشيم هم هميشه خدا رو سايلنته حالا اون وسط مامانم ميگف اون بي صاحب مرده رو بزار رو زنگ الان پيدا ميشد🤨 با كلي تجسس اخرش فهميدم با شيريني ها گذاشتم تو يخچال قوربون مغزم قشنگممممم😅😂😂 😆 😝@hamsaran_sheytoon
دانشجو که بودم خیلی زیاد به لباس و ظاهرم اهمیت میدادم و جز خوشتیپ های دانشگاه بودم خیر سرم😒 یکبار داداشم از مسافرت برام یه کیف چرم خیلی خوشگل خرید از این بزرگا رو دسته ش هم یه پاپیون بزرگ پارچه ای داشت من از خونه که اومدم بیرون دیدم اووووف همه تو کف کیف من هستن،😐 کلی ذوق میکردم که پیر و جوان کیفمو نگاه میکنه رفتم دانشگاه یکی از پسرای دانشگاه گفت خانم مارک کیف و بکنی قشنگتره  نگاه کردم دیدم زیر پاپیون یه مارک گنده وصله من خول ندیده بودم، 😕😕😕 😆 😝@hamsaran_sheytoon
مادرشوهرم چند روز پیش بهم فلش داده بود براش یه فایلی رو بریزم وقتی بهش پس دادم گفت در فلشم کو؟🧐 یادم رفته بود برش دارم گفتم فراموش کردم بعدا براتون میارم. گفت: وای حالا ویروس میگیره برو زود بیارش😂😂 عزیزم فکر میکرد به خاطر در نداشتنه که میگن فلش ویروسی شده😁 براش توضیح دادم که به درش ربط نداره. بازم باور نمیکرد.😂😂🤣🤣 😆 😝@hamsaran_sheytoon
پسر بزرگمو میبرم کلاس نقاشی اونجا خانمه گفت پسرات چند سال با هم اختلاف دارن منم گفت ۱/۵سال خانمه یه نگاه چپ چپ بهم کرد😒 حالاهر کی پسرای منو ببینه میدونه کم کم ۳ یا ۴ سال اختلاف دارن😑 بعد گفت نه بابا بیشتر نیست منم گفتم آآآ.. ۲ سال هست خلاصه آخر سر گفتم ۳ سال خیلی حالم گرفته شده بود چرا من اینجوری جواب دادم😞 تا اومدیم برگردیم همون خانمه تو رانندگی پشت سر من بود اومدم یکی از دوستامو پیاده کنم برم هی گاز میدادم ماشین میرفت عقب خلاصه بعد ۳ بار آخر سر فهمیدم دنده عقب زدم به جای دنده یک 😣😣 من الان حالم بده وای آبروم رفت الان میگه زنه مخش تاب داره 😢😢😢😢چرا من امروز همش تو سوتیم😥😥😥😥 😆 😝@hamsaran_sheytoon
چند وقت پيش با شوهرم سرسنگين بوديم، و ما كلا شام سالاد يا غذاي سبك ميخوريم اومد خونه ،منم رو مبل نشسته بودم رفت تو آشپزخونه داشت واسه خودش يه چيزي درست ميكرد 😳 يهو ديدم قاشق خيس و زد تو رب گوجه 😩منم ميخواستم بگم اون قاشق و نزن تو رب  گوجه فرنگي گفتم: اون قاشق خيس و نزن تو گوجه رز فرنگي😒🤭🙈 من😒🙄🤥😕😯 شوهرم😬😅🤣😝 آخرش😍😘💏💖 😆 😝@hamsaran_sheytoon
چندسال قبل برا خواهرم خواستگار اومد اشنا بودن بمحض اینکه رفتن دخترشون زنگ زد گفت مامانم اینا هنوز اونجان؟ منم گفتم نه همین الان پرواز کردن من😟😟 دختره😨 شرکت هواپیمایی ماهان😷😷 خلاصه پاک ابروم رفت خاکتوسرم چقد ازم خندیدن😂😅 😆 😝@hamsaran_sheytoon
یه بار رفته بودم عابر بانک بعد هزارتومن تو جیب کوله ام بود چهار پنج بار همون دم عابر بانک از کیفم افتاد یه پیر مرده ام هر سری میوفتاد میگفت دخترم پولت افتاده آخر سری دیگه فکر کرد از قصد میندازم گفت اگه نمیخوای بدش به من😂😂 😆 😝@hamsaran_sheytoon
داداشم وقتی ابتدایی بود یه مدیر فوق العاده خشن و سخت گیر داشت به اسم رمضان براتی یه شب بابام برا یه مشکل آموزشی میخواست باهاش صحبت کنه به داداشم گفت برو شماره خونشو بگیر اینم با ترس ولرز شماره رو میگیره😖 طرف خودش بر میداره داداشم میگه منزل آقای براتی اونم میگه آره داداشم هول میشه میگه رمضون خودتی....🤣🤣🤣 😆 😝@hamsaran_sheytoon
ما یبار تابستون اوج گرما داشتیم میرفتیم مسافرت ماشینمونم چون پیکان بود کولر نداشت واسه همین همه شیشه ها رو داده بودیم پایین که بلکه باپ خنک بیاد 😩 که یهو یه باد خنک از بیرون اومد نایلون خالی رو که رو صندلی عقب بود رو مثل کلاه کرد رو سر شوهرم از روبروهم داشت تریلی میومد شوهرم با استرس و عصبانیت 😡 میگفت این مشما رو از سر من بردارین  من وپسرم غش کرده بودیم از خنده😂😂 😆 😝@hamsaran_sheytoon
ده سال پیش  عقدبودم باشوهرم رفتیم خرید عروسی مامانمم بردیم باخودمون😊 آقا مامانم ب فروشندهه گفت اون بلوز گربه ای رنگه رو بدین شانس اوردم کسی صدامامانمو نشنید 🤦 گفتم مامان گلبه ای نه گربه ای اینقد بحث کش داد گف تومیخوای یادمن بدی آخرشم گفت بلوز گربه ای رنگه وقتی دعواش کردم ولم کرد برگشت خونه باورتون نمیشه توخونه هم گفت گربه ای درسته ن گلبه ای🤣🤣 جالبترش اینه مامانم معلمه این عصبیم کرده بود😁😁 😆 😝@hamsaran_sheytoon
پیش دانشگاهی بودم امتحان رو خوانی قرآن داشتم دبیرمون قرآن را باز کرد گذاشت جلوم گفت بخون 🤨 منم همیشه خوب میخوندم نمیدونم چرا اونروز یکم بد خوندم😔 یهو معلممون مثل اینکه من مونگول باشم یه نگاهی بهم کرد و گفت واقعا افتضاح بود خجالت نمیکشی صفرم برات زیاده 😡   منو میگی شوکه شدم  😳   گفت برو تمرین کن جلسه دیگه ازت امتحان میگیرم ، جلسه دیگه فکر کنم نسبت به تواناییم خودش سوره ناس را گذاشت جلوم😅 گفت اینو بخون منم از حفظ خوندم و بیست بهم داد 🤣😂😂  😆 😝@hamsaran_sheytoon
خاطره دارم از قوپی اومدن مادر شوهر  آقا من بعد زایمان جون راه رفتن نداشتم تا ده روز بعد ی روز که‌مادر شوهرم اومد خونمون شروع کرد بگه اره قبلا چطور بودن الان خودشون لوس میکنن  😒 و شروع کرد از زایمان راحت خودش بگه که یه روزی کارگر داشتن ایشون هم حامله وپابه ماه بوده،غذا آبگوشت گذاشته بوده میگه آبگوشتو تو کاسه ها کشیدم یه خرده کمرمو زیر دلم تیر کشید ، رفتم اتاق بغلی دخترمو به دنیا آوردم نافشو بریدمو خلاصه قنداق پیچش کردم☺ تا شوهرمو وکارگرا آبگوشتشونو بخورن زایمانمو کرده بودمو بعدش اومدم گوشت کوبیده رو له کردمو به خوردشون دادم😅 به همین سادگی😊😊 😆 😝@hamsaran_sheytoon
یه بار نصفه شب اشپزخونه تاریک. بود پا شدم از روی اوپن اب تو بطری بردارم بخورم ریختم تولیوان یهو شروع کردم عق زدن وحشتناک🤮 برق وروشن کردم دیدم روغن نباتی خوردم 🤢😵 😆 😝@hamsaran_sheytoon