🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 @Hamsarane_Beheshti 🔹🔸🔹🔸🔹🔸 رابطه‌ی درست یعنی رابطه‌ای که: گاهی اوقات مثل رفیق باشین؛ حتما" نباید کل رابطه‌تون عاشقانه باشه؛ شوخی کنین؛ راحت باشین باهم؛ درد و دل کنین؛ از هم انتقاد کنین؛ بشین بهترین رفیق برای همدیگه. به نظر من اصلا" اصلِ رابطه همینه که شما یکی داشته باشین که به موقعش پایه‌ی دیوونه بازی‌هاتون باشه و به موقعش هم ، باهاتون منطقی و عاقلانه حرف بزنه..! 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 @hamsarane_beheshti 🔹🔸🔹🔸🔹🔸

☄معجزه زوجی که عقدشون #حرم امام رضا بود و ماه عسلشون #کربلا🥺💍 ولی با همه اینا برای رسیدن به هم خیلی چالش وفراز و نشیب داشتن...💔🥲 ❌حالا بعد #عروسیشون متوجه یک #موضوع مهمی شدن که براشون اتفاق افتاد و زندگیشون از این رو به اون رو شده😱💥 ‼️بیا کانالشون معجزه های خداروبا چشمت ببین🥺👇🏻 📌[https://eitaa.com/joinchat/3948872586Cc011717dc5]

❌مگه میشه دو روز قبل #عروسی #صاحب خونه قیمت خونه ببره بالا و#پول عروسی هم تو سرمایه پوچ بشه😱😭 ‼️با این معجزه صدا و سیما هم خبردار شد این زوج دعوت شدند به #صداو سیما⁉️😳 ♦️تو کانالشون داستانشو بخونید🤫👇🏻 📌[https://eitaa.com/joinchat/3948872586Cc011717dc5]

🦋↴⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ ‌ درها باز میشن واسه اونایی که به قدر کافی واسه در زدن شجاع بودند. ⁣ ‌ ╭ ╰─► @hamsarane_beheshti

↴⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ ‌ ⁣یاد بگیـر ... قدر هرچیزی را که داری بدانی قبل از آنکه روزگار به تو یادآوری کند می بایست قدر چیزی را که داشتی می دانستی!!! ‌ ╭ ╰─► @hamsarane_beheshti

💠•••••💕°°°°💕••••💠 ••قسمت ۲۳۵                             ••💠°° پناه °°💠•• بالاخره تصویر و صدا توأم شد. سوله بیغوله‌ای در برابر دیدگانش بود، چشم تنگ کرد، دستی به پوست زیرین لبش کشید. ویدیو لرزش داشت، بایرام در حینی که گام برمی‌داشت، ویدیوکال کرده بود. سوله درب‌وداغانی بود؛ به جز گونی سیمان، ملزومات دیگری در آن دیده نمی‌شد. با توقف بایرام مقابل کسی که با طناب به صندلی بسته شده بود، لرزش ویدیو هم خود‌به‌خود رفع شد. اثری از کبودی و ضرب‌دیدگی در صورتش نبود. خودش چنین خواسته بود، نمی‌خواست به اندازه‌ی کبودی و خون‌مردگی هم از خود اثر به جا بگذارد. می‌خواست حساب‌شده قدم بردارد. جرعه‌ای از قهوه‌اش نوشید. شیرینی‌اش به اندازه بود؛ نه آن‌قدر زیاد که دل را بزند، نه آن‌قدر کم که زهر‌هالهل باشد. صدا صاف کرد و با تحکم گفت: _ چشماشو باز کن! برای یک لحظه تصویر را به صورت خودش برگرداند. روی صورتش جوراب مشکی کشیده بود. از پشت جورابی که نه به نازکی پارازین بود و نه به کلفتی جوراب بافت، صدای نابهنجارش شنیده شد: _ رو چشمم! تصویر را دوباره به سوی آن مردک برگرداند. علاوه بر آن مردک که به صندلی چوبی بسته شده بود، یکی از نوچه‌های بایرام هم در کادر رویت شد. البته با جوراب به نحو احسن استتار کرده بود، صورت قابل‌تشخیص نبود. چاقوی ضامن‌دارش را زیر گلوی اویی گرفته بود که زرد کرده بود و هر لحظه امکان داشت شلوارش را قهوه‌ای کند. _ بی‌ناموسا مگه اسیر گرفتین؟! دست و پامو باز کنید نشونتون بدم با کی طرفین! چشم‌بند را از روی چشمان آن مردک برداشته بودند؛ دیگر مانعی برای دیدن اطرافش نداشت، بی‌حائل می‌دید. روی لبش زبان کشید: _ می‌خوام رودررو باهاش حرف بزنم، چشم تو چشم، دوربینو بچرخون. دید که چطور مردک تنش به رعشه افتاد، دهانش باز ماند و چشمانش گرد شد. زهرخندی زد. بایرام گفت: _ می‌بینه آقا. با طمأنینه گوشی موبایلش را روی پایه نگهدارنده گذاشت، حرکاتش توأمان با خونسردی بود. با دست فنجان قهوه‌اش را پس زد، از دهان نیفتاده بود ولی دیگر میلی به آن نداشت. دستانش را روی میز درهم پیچاند. لبخند معناداری زد: _ حالت چطوره؟! تو کجا این بیغوله کجا؟! راه گم کردی رفیق؟ پلک روی هم فشرد، نالید: باباتو که آدم حسابی بودی، کینه‌ای نبودی! بگذر گذشته، تورو ارواح خاک زنده‌مردهات. خندید. نگذشته بود. این عدم گذشت را جای خالی کلیه‌ای که مفت فروخته بود، حالیش می‌کرد. _ رفیق ناباب هر آدم حسابی رو ناحسابی می‌کنه افشین! رفیق ناباب بودی! روی صندلی به تقلا افتاد، سر به صندلی کوبید، با لحن نادمی نالید: _ بگم گه خوردم راضی می‌شی؟ خام شدم! خون به مغزم نرسید! ابرو بالا داد، چه راحت اقرار به گه خوردن می‌کرد، بی‌آنکه با خود بیاندیشد که این به‌اصطلاح گه خوردنش به قیمت کن‌فیکون شدن زندگی او تمام شده بود! _ منم ممکنه خام بشم و خون به مغزم نرسه و به اونی که بالای سرت وایستاده بگم شاهرگتو بزنه، افشین؟ هوم نظرت چیه؟! مرد چهارشانه‌ای که الت‌گونه ایستاده بود و تیشرت مشکی با آرم آدیداس پوشیده بود، فشار چاقو را زیر گلوی افشین بیشتر کرد. به عجز و لابه افتاد، به مردی که چاقو زیر گلویش گرفته بود، التماس کرد: _ جون مادرت اونو بکش عقب، داش مشتی باش! _ تا من نگم عقب نمی‌کشه، زور الکی نزن! نفس بلندی کشید. عاجز و درمانده لب از هم گشود: _ خبرتو دارم، می‌دونم کار و بارت دوباره سکه شد. من یارشدم. منصف باش رفیق، ما، عدو سبب خیر شدیم. نون و نمک همو خوردیم. بابا گول خوردم. ... 💠•••••💕°°°°💕••••💠 《 قسمت قبلی《🩵》 (این داستان مختص کانال همسران بهشتی است کپی آن اکیدا ممنوع میباشد ) •••💠•••••💕°°°°💕••••💠 °°°@hamsarane_beheshti

. اگــــر تــــو هــــم👇🏽👇🏽 #دلـ💔ـــت #گــــرفــــتــــه و تنهایی😩 ❤️‍🔥🔥https://eitaa.com/joinchat/833553430C66df50fefb 🙈اینجا مخصوص توعه ☝️🏻🙈🔥

↴⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ ‌ من انقدردوست دارم که حاضرم تو همیشه خوشحال تر از من باشی انقدر تو رو دوست دارم که میخوام همیشه همه چیزای خوب مال تو باشه من انقدر تو رو دوست دارم که دوست دارم همیشه تو بیشتر از من بخندی من انقدر تو رو دوست دارم که میخوام حتی اگه من ناراحت باشم تو به جاش خوشحال باشی من انقدر تو رو دوست دارم که آرزو میکنم همیشه واسه تو همه چی راحت باشه حتی اگر من سختی بکشم خواستم بهت بگم که بدونی من تو رو حتی از خودمم بیشتر دوست دارم عمر من ⁣ ‌ ╭ ╰─► @hamsarane_beheshti

اگه احوالِ خوبی نداری و بی دلیل کِسل هستی ! شما نه دُعا نویس میخوای نه خوشی زده زیرِ دلت !🙂 شما فقط یه کانالِ این شکلی میخوای ! بیا👇 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 کانالی پُر از حرفهای #حال_خوبکُن🫀

📆سال ازدواج شما براساس ماه تولدتون👫 👰‍♀💍 ماه تولدت رو لمس کن 💍🤵‍♂ فروردین 🔮♥️ اردیبهشت 🔮♥️ خرداد 🔮♥️ تیـر 🔮♥️ مرداد 🔮♥️ شهریور 🔮♥️ مـهر 🔮♥️ آبـان 🔮♥️ آذر 🔮♥️ دی 🔮♥️ بـهـمن 🔮♥️ اسفنـد 🔮♥️

🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 @Hamsarane_Beheshti 🔹🔸🔹🔸🔹🔸 #راه درست رو انتخاب کن راهش این نیست که دیگه به دیگران #اهمیت ندی یا کسی رو وارد زندگیت نکنی بلکه باید یاد بگیری به مرور و با #شناخت، افراد رو  برای خودت #ارزشمند کنی اگه نمیخوای #خیانت ببینی راهش این نیست که دائم طرفت رو #کنترل کنی بلکه باید #اعتماد و #عشق رو توی رابطتون بسازی اگه نمیخوای #ترکت کنه راهش این نیست که خودت رو #وقفش کنی بلکه باید #مدیریت هیجانت رو یاد بگیری اما حتی ممکنه اگه را درست روهم بری خیانت و آسیب ببینی یا ترکت کنن چون هیچ ضمانت صد درصدی در هیچ رابطه ای وجود نداره ، پس دست از کنترل آینده و شرایط بردار و راه درست رو یادبگیر، چون حتی اگه آسیب هم ببینی آرامش خاطر خواهی داشت که کم کاری نکردی و راه غلط رو نرفتی 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 @hamsarane_beheshti 🔹🔸🔹🔸🔹🔸