❤️🍃❤️
#هردوبدانیم
👈ارتباط کلامی رکن بسیار مهم پایداری یک رابطه است؛
👌 فرقی نمیکند این ارتباطِ والد و فرزندی باشد
یا ارتباطِ یار با یار.
❎ وقتی با هم صحبت نمیکنیم یا کم و بد صحبت میکنیم، از فرزند و یا یارمان فرصت بروز و ابراز احساسات و هیجاناتش را میگیریم، به مرور او عادت میکند احساساتش را در خودش حبس کند.
👈 این حجم احساسات ابراز نشده و این حجم احساسات نادیده، او را بیقرار و کم تحمل میکند.
🔺 یک فرزند بیقرار، یک یار بیقرار، ناخودآگاه کل رابطه را پرتنش میکند.
✅ نیاز به دیده و شنیده شدنِ یارتان را نادیده نگیرید
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❣♻️❣♻️❣
🌷امام صادق علیه السّلام:
❣خوش اخلاقی
#روزی را
زیاد می کند.🌸🍃
http://eitaa.com/joinchat/897908738C30a1928237
@hamsardarry
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
قسمت #دوازدهم
مبهوت به نیم رخش خیره ماندم، حالا دیگر وحشت لالم کرده بود. در باز شد.. زنی با پوشیه رو به رویمان ایستاد وبه داخل دعوتمان کرد. عثمان با سلام و لبخندی عصبی، من را به داخل خانه کشاند و با دور شدن زن از ما، مرا به طرف کاناپه ی کهنه ی کنار دیوار پرت کرد. صدای زن از جایی به نام آشپزخانه بلند شد ( خوش اومدین.. داشتم چایی درست میکردم.. اگه بخواین برای شما هم میارم..) و من چقدر از چای متنفر بودم.
عثمان عصبی قدم میزد و به صورتش دست میکشید که ناگهان صدای گریه نوزادی از تخت کوچک و کهنه کنار دیوار بلند شد.
نگاهی به منِ غرق شده در ترس انداخت و به آرامی کودک را از تخت بیرون کشید. بعد از چند دقیقه زن با همان حجاب و پوشیه با سه فنجان چای نزد ما آمد و کودک را از عثمان گرفت.. نمیدانستم چه اتفاقی قرار است بیفتد و فقط دلم دانیال را میخواست..
کودک آرام گرفت و عثمان با نرمشی ساختگی از زن خواست تا بنشیند و از مبارزه اش بگوید..
چهره زن را نمیدیدم اما آهی که از نهادش بلند شد حکم خرابی پلی پشت سرش را داشت.. و عثمان با کلافگی از خانه بیرون رفت.
زن با صدایی مچاله در حالیکه سینه به دهان کودکش میگذاشت، لب باز کرد به گفتن.. از آرامش اتاقش.. از خواهرو برادرهایش.. از پدر و مادر مهربان ومعمولیش.. از درس و دانشگاهش.. از آرزوهایی که خود با دستانش سوزاند.. همه و همه قبل از مبارزه..
رو به روی من، زن ۲۱ ساله آلمانی نشسته بود که به طمع بهشت مسلمانان، راهی جنگ و جهاد شد. جنگی که حتی تکه ای از پازل آن مربوط به او نمیشد.. اما مسلمان وار رفت.. و از منوی جهاد، نکاحش را انتخاب کرد.. نکاحی که وقتی به خود آمد، روسپی اش کرده بود در میان کاباره ای از مردان به اصطلاح مبارز.. و او هر روز و هر ساعت پذیرایی میکرد از شهوت مردانی که نصفشان اصلا مسلمان نبودند و به طمع پول، خشاب پر میکردند. و وقتی درماندگی ، افسارِ جهاد در راه خدایش را برید، هدایایی کوچک نصیبش شد از مردانی که نمیدانست کدام را پدرِ نوزادش بخواند و کدام را عاملِ ایدزِ افتاده به جانِ خود و کودکش. دلم لرزید..
وقتی از دردها و لحظه های پشیمانیش گفت درست وقتی که راهی برای بازگشتش نبود و او دست و پا میزد در میان مردانی که گاه به جان هم میافتادند محضِ یک ساعت داشتنش.. تنم یخ زد وقتی از دختران و زنانی گفت که دیگر راهی جز خفه شدن در منجلاب نکاح برایشان نمانده. و هر روز هستند دخترکانی که به طمع بهشت خدا میروند و برگشتشان با همان خداست..
و من چقدر از بهشت ترسیدم وقتی پوشیه از صورت کنار زد و بازمانده زخم های ترمیم شده از چاقوی مردان مست روی گونه و چانه و گردنش، سلامی هیتلر وار روانه ام کرد..
یعنی دانیال هم یکی از همین مردان بود؟؟
ادامه دارد…
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
#سلام_صبحتون_بخیر_و_سلامتی 🌸🍃
یه صبح زیبـا
یه حس خوب
یه تن سالم💞
یه روح آرام😇
آرزوی قلبی من برای
تڪ تڪ شما عزیزان
روز آدینه زیبایی🌸🍃
و پر از اتفاقات خوب داشته باشید🌸
http://eitaa.com/joinchat/897908738C30a1928237
@hamsardarry 💕💕💕
✨وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا 😊
✨و با مردم به زبان خوش سخن بگوييد.🌸🍃
📚سوره مبارکه البقرة
✍بخشی از آیه ۸۳
http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1
@kodaknojavan
❤️🍃❤️
#انتخاب_همسر
در انتخاب همسر توجه داشته باشید که
آنچه باعث میشود در زندگی سازش باشد
و ارتباط زوجین قوی و محکم باشد
فقط پول و زیبایی نیست⛔️
بلکه
😊 #اخلاق_نیکــــــــــــــــو😊
✅موجب سازش
💟 و ارتباط و پیوند عمیق
می شود.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#خانمهابخوانند
👈یک مرد خودش را قوی می داند حتی اگر ضعف داشته باشد.
✍ اگر او را مرد خطاب کردی خودش را پیدا و ضعفش را جبران می کند.
👌 امان از زمانی که بخواهیم از ضعف او برای زیر سوال بردنش استفاده کنیم.
‼️این را بدانیم برای یک زندگی بسیار خطرناک است
⏪حس و حال مرد بودن یک مرد از او سلب شود.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#مجردهابخوانند
❓دخترها چطور همسر مناسب پیدا کنند؟
17. با خود مهربان باشید😇❤️
‼️دختری ناامید، عصبی و پرخاشگر که طلبکار از دنیا و دیگران است
❓چگونه انتظار دارد که فرد مناسبی برای ازدواج پیدا کند!
👌دختران باید روی #شخصیت_خود و به خصوص #مهربانی با خود، کار کنند.
👈 برخی از دختران امروز به دلیل داشتن تحصیلات و شغل، بخشی از زنانگی خود از جمله مهربان بودن را کم رنگ کرده اند‼️
⏪در صورتی که #یک_مرد
#حس_محبت و #مهربانی و #حمایت همسر خود را می خواهد😍
🚫 اما متاسفانه برخی دختران با تحصیل و شغل خود می خواهند
📛که #قدرت_خود را به رخ فرد مقابل بکشند که
♨️در این صورت #مردان_فراری می شوند!!
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_سیزدهم
وا مانده ومتحیر از آن خانه خارج شدم، راستی چقدر فضایش سنگین بود..
پشت در ایستادم و حریصانه نفس گرفتم. چشمم به عثمان افتاد، تکیه به دیوار روی زمین کنار در نشسته بود. بلند شد و با لحنی نرم صدایم زد (سارا.. حالت خوبه؟؟) . آری..عثمان همان مسلمان ترسو مهربان بود.
آرام در خیابان ها قدم میزدیم، درست زیر باران. بی هیچ حرفی.. انگار قدمهایم را حس نمیکردم، چیزی شبیه بی حسی مطلق..
عثمان تا جلوی خانه همراهیم کرد ( واسه امروز بسه.. اما لازم بود.. روز بخیر..)
رفت و من ماندم در حبابی از سوال و ابهام و وحشت.. و باز حصر خودساخته ی خانگی. خانه ای بدون خنده های دانیال.. با نعره های بدمستی پدر.. و گریه های بی امان مادر، محضِ دلتنگی..
چند روز گذشت و من فکر کردم و فکر کردم. دقیقا بین هزار راهی از بی فکری گم شده بودم. دیگر نمیداستم چه کنم. باید آرام میشدم. پس از خانه بیرون زدم. بی اختیار و هدف گام برمیداشتم.
کجا باید میرفتم؟ دانیال کجا بود..؟ یعنی او طبع درنده خوی مسلمانها را از پدر به ارث برده بود؟؟ کاش مانند مادر ترسو میشد.. حداقل، بود..
ناگهان دستی متوقفم کرد. عثمان بود و نفسهای تند که خبر از دویدن میداد. (معلوم هست کجایی؟؟ گوشیت که خاموش.. از ترس پدرتم که نمیشه جلوی خونتون ظاهر شد.. الانم که هی صدات میکنم، جواب نمیدی..) و با مکثی کوتاه ( سارا.. خوبی؟؟) و اینبار راست گفتم که نه.. که بدتر از این هم مگر می شود بود؟؟ عثمان خوب بود.. نه مثل دانیال.. اما از هیچی، بهتر بود..
پشت نرده ها، کنار رودخانه ایستادیم. عثمان با احتیاط و آرام حرف میزد.. از گروهی به نام داعش که سالهاست به کمکِ دروغ و پولهای هنگفت در کشورهای مختلف یار گیری میکند. که زیادند دخترکانی از جنس آن زن آلمانی و هانیه و دانیال که یا گول خورده اند یا رایحه ی متعفن پول، مشامشان را هواییِ خون کرده. که اینها رسمشان سر بریدن است.
که اگر مثل خودشان شدی دیگر خودت نمیشوی. که دیگر دانیال یکی از همان هاست و من باید مهربانی هایش را روی طاقچه ی دلم بنشانم و برایش ترحیم بگیرم. چون دیگر برای من نیست و نخواهد بود این برادر زنجیر پاره کرده..
من خیره ماندم به نیم رخ مردی به نام عثمان.. راستی او هم هانیه را دفن میکرد؟؟ با تمام دلبری هایش؟؟
و او با بغضی خفه، زل زده به جریان آب از هانیه گفت.. از خواهری که مطمئن بود دیگر نخواهد داشت.. از خواهری که یا به رسم فرمانروایانش خونخواری هرزه میماند یا مانند آن دختر آلمانی از شرم کودکِ مفقودالپدرش، در هم آغوشیِ ایدز، جان تسلیم میکرد.
قلبم سوخت و او انگار صدایش را شنید و با نگاه به چشمانم با آهی بینهایت گفت (سارا.. میخوام یه دروغ بزرگ بهت بگم..)
و من ماندم خیره و شنیدم ( همه چی درست میشه..)
و ای کاش راست میگفت..
ادامه دارد .....
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
سلام به شنبه هیجدهمین
روز ماه رمضان خوش آمدی
خدایا به حق این وقت های نورانی 🌺
تمام مریض ها را شفا
تمام قلب ها را جلا🌺
تمام مشکلات را حل
تمام دعاها را مستجاب🌺
و تمام خانه ها را غرق در
شادے و سرور کن ...🌺
الهی آمین التماس دعا
#سلام_صبحتون_زیبا 🌺🍃🌺
http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1
@hamsardarry 💕💕💕