❤️🍃❤️
#انتخاب_همسر
در انتخاب همسر توجه داشته باشید که
آنچه باعث میشود در زندگی سازش باشد
و ارتباط زوجین قوی و محکم باشد
فقط پول و زیبایی نیست⛔️
بلکه
😊 #اخلاق_نیکــــــــــــــــو😊
✅موجب سازش
💟 و ارتباط و پیوند عمیق
می شود.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#خانمهابخوانند
👈یک مرد خودش را قوی می داند حتی اگر ضعف داشته باشد.
✍ اگر او را مرد خطاب کردی خودش را پیدا و ضعفش را جبران می کند.
👌 امان از زمانی که بخواهیم از ضعف او برای زیر سوال بردنش استفاده کنیم.
‼️این را بدانیم برای یک زندگی بسیار خطرناک است
⏪حس و حال مرد بودن یک مرد از او سلب شود.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#مجردهابخوانند
❓دخترها چطور همسر مناسب پیدا کنند؟
17. با خود مهربان باشید😇❤️
‼️دختری ناامید، عصبی و پرخاشگر که طلبکار از دنیا و دیگران است
❓چگونه انتظار دارد که فرد مناسبی برای ازدواج پیدا کند!
👌دختران باید روی #شخصیت_خود و به خصوص #مهربانی با خود، کار کنند.
👈 برخی از دختران امروز به دلیل داشتن تحصیلات و شغل، بخشی از زنانگی خود از جمله مهربان بودن را کم رنگ کرده اند‼️
⏪در صورتی که #یک_مرد
#حس_محبت و #مهربانی و #حمایت همسر خود را می خواهد😍
🚫 اما متاسفانه برخی دختران با تحصیل و شغل خود می خواهند
📛که #قدرت_خود را به رخ فرد مقابل بکشند که
♨️در این صورت #مردان_فراری می شوند!!
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_سیزدهم
وا مانده ومتحیر از آن خانه خارج شدم، راستی چقدر فضایش سنگین بود..
پشت در ایستادم و حریصانه نفس گرفتم. چشمم به عثمان افتاد، تکیه به دیوار روی زمین کنار در نشسته بود. بلند شد و با لحنی نرم صدایم زد (سارا.. حالت خوبه؟؟) . آری..عثمان همان مسلمان ترسو مهربان بود.
آرام در خیابان ها قدم میزدیم، درست زیر باران. بی هیچ حرفی.. انگار قدمهایم را حس نمیکردم، چیزی شبیه بی حسی مطلق..
عثمان تا جلوی خانه همراهیم کرد ( واسه امروز بسه.. اما لازم بود.. روز بخیر..)
رفت و من ماندم در حبابی از سوال و ابهام و وحشت.. و باز حصر خودساخته ی خانگی. خانه ای بدون خنده های دانیال.. با نعره های بدمستی پدر.. و گریه های بی امان مادر، محضِ دلتنگی..
چند روز گذشت و من فکر کردم و فکر کردم. دقیقا بین هزار راهی از بی فکری گم شده بودم. دیگر نمیداستم چه کنم. باید آرام میشدم. پس از خانه بیرون زدم. بی اختیار و هدف گام برمیداشتم.
کجا باید میرفتم؟ دانیال کجا بود..؟ یعنی او طبع درنده خوی مسلمانها را از پدر به ارث برده بود؟؟ کاش مانند مادر ترسو میشد.. حداقل، بود..
ناگهان دستی متوقفم کرد. عثمان بود و نفسهای تند که خبر از دویدن میداد. (معلوم هست کجایی؟؟ گوشیت که خاموش.. از ترس پدرتم که نمیشه جلوی خونتون ظاهر شد.. الانم که هی صدات میکنم، جواب نمیدی..) و با مکثی کوتاه ( سارا.. خوبی؟؟) و اینبار راست گفتم که نه.. که بدتر از این هم مگر می شود بود؟؟ عثمان خوب بود.. نه مثل دانیال.. اما از هیچی، بهتر بود..
پشت نرده ها، کنار رودخانه ایستادیم. عثمان با احتیاط و آرام حرف میزد.. از گروهی به نام داعش که سالهاست به کمکِ دروغ و پولهای هنگفت در کشورهای مختلف یار گیری میکند. که زیادند دخترکانی از جنس آن زن آلمانی و هانیه و دانیال که یا گول خورده اند یا رایحه ی متعفن پول، مشامشان را هواییِ خون کرده. که اینها رسمشان سر بریدن است.
که اگر مثل خودشان شدی دیگر خودت نمیشوی. که دیگر دانیال یکی از همان هاست و من باید مهربانی هایش را روی طاقچه ی دلم بنشانم و برایش ترحیم بگیرم. چون دیگر برای من نیست و نخواهد بود این برادر زنجیر پاره کرده..
من خیره ماندم به نیم رخ مردی به نام عثمان.. راستی او هم هانیه را دفن میکرد؟؟ با تمام دلبری هایش؟؟
و او با بغضی خفه، زل زده به جریان آب از هانیه گفت.. از خواهری که مطمئن بود دیگر نخواهد داشت.. از خواهری که یا به رسم فرمانروایانش خونخواری هرزه میماند یا مانند آن دختر آلمانی از شرم کودکِ مفقودالپدرش، در هم آغوشیِ ایدز، جان تسلیم میکرد.
قلبم سوخت و او انگار صدایش را شنید و با نگاه به چشمانم با آهی بینهایت گفت (سارا.. میخوام یه دروغ بزرگ بهت بگم..)
و من ماندم خیره و شنیدم ( همه چی درست میشه..)
و ای کاش راست میگفت..
ادامه دارد .....
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
سلام به شنبه هیجدهمین
روز ماه رمضان خوش آمدی
خدایا به حق این وقت های نورانی 🌺
تمام مریض ها را شفا
تمام قلب ها را جلا🌺
تمام مشکلات را حل
تمام دعاها را مستجاب🌺
و تمام خانه ها را غرق در
شادے و سرور کن ...🌺
الهی آمین التماس دعا
#سلام_صبحتون_زیبا 🌺🍃🌺
http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1
@hamsardarry 💕💕💕
🌹🌹حدیث روز🌹🌹
❤️امیرمومنان علی علیه السّلام:
‼️بزرگترین گناه؛
نا امیدی از رحمت خداست.🥀
📙میزان الحکمه، ح۶۸۲۰
http://eitaa.com/joinchat/897908738C30a1928237
@kodaknojavan
❤️🍃❤️
❄️هوای خوب مثل زن خوب است.
هميشه نيست.
زمانی هم که هست ، همیشگی نيست.
☂مرد اما پايدار تر است.
اگر بد باشد ، می تواند مدت ها بد بماند
و اگر خوب باشد
به اين زودی بد نمی شود .
❄️زن اما عوض می شود
با بچه
با سن و سال
با رژيم غذایی
با حرف محبت آمیز
با شب های مهتابی
با بود و نبود آفتاب
با خوشگذرانی...
❄️زن را بايد پرستاری كرد با
عشــــــــــــــ❤️ـــــــــــــــق
قـــــــ🙏ـــــدر همدیگر را بدانیم
@hamsardarry 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
❤️🍃❤️
#مجردهابخوانند
❓دخترها چطور همسر مناسب پیدا کنند؟
18. حل روابط گذشته زندگی تان⏯
⏮اگر یکبار دچار #شکست_عاطفی شده اید
✍سعی کنید از یک روانشناس یا مشاور کمک بگیرید
✅ و آن موضوع را برای خود حل کنید.
👈 تا زمانی که درگیر ارتباطات قبلی خود هستید
‼️ نمی توانید افراد جدید را به خود #علاقمندکنید.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
امام صادق عليه السلام:
💠سرنوشت (مُقَدَّر شدن)، در شب نوزدهم است
🔰و محكم ساختن، در شب بيست و يكم
👌و امضا (حتمى سازى)، در شب بيست و سوم
التَّقديرُ في لَيلَةِ تِسعَ عَشرَةَ
والإبرامُ في لَيلَةِ إحدى وعِشرينَ
وَالإِمضاءُ في لَيلَةِ ثَلاثٍ وعِشرينَ
📚الكافی جلد4 صفحه159
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
@kodaknojavan
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_چهاردهم
عثمان می گفت و می گفت و من نمی شنیدم.. یعنی نمی خواستم که بشنوم. مگر میشد که دانیال را دفن کنم، آن هم در دلی که به ساکتی قبرستان بود اما هیچ قبری نداشت؟
عثمان اشتباه میکرد.. دانیال من، هرگز یک جانی نبود و نمیشد.. او خوب، رسم بوسیدن و ناز کشیدن را بلد بود.. دستی که نوازش کردن از آدابش باشد، چاقو نمی گیرد محضِ بریدن سر.. محال است.
پس حرف های عثمان به رود سپرده شد و من حریص تر از گذشته، مستِ عطرآغوشِ برادر..
چند روزی با خودم فکر کردم. شاید آنقدرها هم که عثمان میگفت بد نباشند.. اصلا شاید آن دختر آلمانی اجیر شده بود برای دروغ گفتن.. ولی هر چه میگشتم، دلیلی وجود نداشت محضِ دروغ و اجیر شدن..
باید دل به دریا میزدم.. دانیال خیلی پاکتر از اخبار عثمان بود.. اصلا شاید برادرم وارد این گروه نشده و تنها تشابهی اسمی بود.. اما این پیش فرض نگرانترم میکرد. اگر به این گروه ملحق نشده، پس کجاست؟؟ چه بلایی سرش آمده؟؟ نکند که ….
چند روزی در کابوس و افکار مختلف دست و پا زدم و جز تماس های گاه و بیگاه عثمان؛ کسی سراغم را نگرفت، حتی مادر..
و بیچاره مادر.. که در برزخی از نگرانی و گریه زانو بغل گرفته بود ، به امید خبری از دردانه ی تازه مسلمان شده اش؛ که تا اطلاع ثانوی ناامیدش کردم و او روزش را تا به شب در آغوش خدایش، دانه های تسبیح را ورق میزد..
و چقدر ترحم برانگیز بود پدری مست که حتی نبود پسرش را نفهمید.. شاید هم اصلا، هیچ وقت نمیدانست که دو فرزند دارد و یا از احکام سازمانی اش، عدم علاقه به جگرگوشه ها بود.. نمیدانم، اما هر چه که بود، یک عمر یتیمی در عین پدر داری را یادمان داد..
تصمیم را گرفتم. و هر روز دور از چشم عثمان به امید دیدن سخنرانیِ تبلیغ گونه ی داعش، خیابانها را وجب به وجب مرور میکردم. هر کجا که پیدایشان میشد، من هم بودم. با دقت و گوشی تیز و چاشنی از سوالاتی مشتاق نما، محضِ پهن کردن تور و صید برادر.
هرروز متحیرتر از روز قبل میشدم.. خدای مسلمانان چه دروغ های زیبایی یادشان داده بود.. دروغهایی بزرگ از جنس بهشت و رستگاری.. چقدر ساده بود انسان که گول اسلام و خدایش را میخورد.
روزانه در نقاط مختلف شهر، کشور و شاید هم جهان ؛ افراد متعددی به تبلیغ و افسانه سرایی برای یارگیری در جبهه داعش میپرداختند. تبلیغاتی که از مبارزه با ظلمِ شیعه و رستگاری در بهشت شروع میشد و به پرداختِ مبالغ هنگفت در حسابهای بانکیِ سربازان داوطلب ختم میشد .
و این وسط من بودم و سوالی بزرگ.. که اسلام علیه اسلام؟؟؟ مسلمانان دیوانه بودند.. و خدایشان هم..
از طریق اینترنت و دوستانم در دیگر کشورها متوجه شدم که مرز تبلیغشان، گستردهتر از شهر کوچک من در آلمان است و تمرکز اصلی شان برای جمع آوری نیرو در کشورهای فرانسه، کانادا، آمریکا، آلمان و دیگر کشورهای غربی و اروپایی ست. که تماما با کمک خودِ دولتها انجام میشد. و باز چرایی بزرگ؟؟؟
در این میان تماسهای گاه و بیگاه عثمانِ ذاتا نگران که همه شان، به رد تماس دچار می شدند، کلافه ام میکرد..
ادامه دارد....
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕