❤️🍃❤️
#هر_دو_بدانیم
👌""لطفا مـراقب #لـحن کـلام خود باشید""
👈 همسرتان تنها فردیست که قرار است تا پایان عمر در کنارش باشید
👌 یعنی "مهمترین" فرد زندگی شما
👈پس اگر میخواهید همسرتان را متوجه اشتباهی که مرتکب شده کنید لطفا
‼️ سرکوفت نزنید
‼️ آن را به شکل بد منتقل نکنید
‼️لحن تحقیر کننده در پیش نگیرید
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
عشق جان ❣
دوست داشتنت ❣
بدجور به دلم می چسبد ❣
تو یک اتفاق فوق العاده ای ❣
که بودنت تا بی نهایت ❣
اوج عاشقیست ...💕❣💕
http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1
❤️🍃❤️
#خانمهابخوانند
🤭"ای کاش #زن_زندگیام این #رازها را میدانست!"
1⃣1⃣برایم خیلی مهم است که
✍ به #قدرت و #توان_مردانگی_ام
💪 باور داشته باشی
👈 و بدانی که می توانم از پس #مشکلات بربیایم.
⏪همیشه بـــــــــ👍ـــــــاورم کن
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_28
احساسِ احتمالیِ عثمان، اصلا مهم نبود. من از تمام دنیا یک برادر میخواستم که انگار باید به آن هم چوب حراج میزدم. آخ که اگر آن مسلمانِ خانه خراب کن را بیابم.. هستی اش را به چهار میخ میکشم..
مادر روی کاناپه، تسبیح به دست نشسته بود، با دیدنم اشک ریخت ( چقدر دیر کردی. چرا انقدر رنگ و روت پریده.. ) فقط نگاهش کردم. هیچ وقت نخواستمش.. فقط دلم برایش می سوخت.. یک زنِ ترسو و قابل ترحم.. چرا دوستش نداشتم؟
در باز شد. پدر بود با شیشه ایی در دست و پشتی خمیده. تلو تلو خوران به سمت کاناپه رفت و رویش پخش شد. این مرد، چرا دیگر نمی مرد؟؟ گربه چند جان داشت؟؟ هفت؟؟ نُه؟؟ این مستِ پدرنام، جان تمام گربه های زمین را به یغما برده بود..
پوزخندی بر لبم نشست، مادرِ خط خطی شده از درد را مخاطب قرار دادم ( دیگه قید پسرتو، واسه همیشه بزن.. اون دیگه برنمیگرده..). چرا این جمله را گفتم؟ خودم باورش داشتم؟
لرزید.. لرزیدنش را دیدم. چرا همیشه دلم به حالش می سوخت؟ تا بوی سوختگی قلبم بلندتر نشده بود باید به اتاقم پناه می بردم. چرا همیشه نسبت به این زن حس جنگیدن داشتم. صدای آوازهای مستانه پدر بلند و بلندتر میشد. درِ اتاقم را قفل کردم. مادر به در کوبید (سارا.. چی شد؟؟ دانیال کجاست؟ چرا باید قیدشو بزنم؟ چرا میگی دیگه برنمیگرده ).
باید تیر نهایی را رها میکردم. با حرفهای صوفی و عثمان دیگر دانیالی وجود نداشت که این زنِ بدبخت را به آمدنش امیدوار کنم. خشاب آخر را خالی کردم (پسرت مرده.. تو ترکیه دفنش کردن.. مسلمونا کشتنش..) در سینه ام قلب داشتم یا تکه ای یخ؟
جز آوازهای تنها مستِ خانه، صدایی به گوش نمیرسید. در را کمی باز کردم. از میان باریکه ی در، مادر را دیدم. خمیده خمیده به طرف اتاقش رفت..
دوست داشتم بخوابم. حداقل برای یکبار هم که شده، طعمِ خوابِ آرامی که حرفش را میزنند، مزه مزه کنم. این دنیا خیلی به من بدهکار بود، حتی بدونِ پرداخت سود؛ تمام هستی اش را باید پرداخت میکرد.
آن شب با تمام بی مهریش گذشت و من تا خود صبح از دردِ بی امان معده و هجوم افکار مختلف در مورد سرنوشت دانیال به خود پیچیدم. و در این بین تنها صدای ناله ها و گریه های بی امان مادر کاسه صبرم را نهیب میزد که ای کاش کمی صبر میکردم.
صبح، خیلی زود آماده شدم. پاورچین پاورچین سراغ مادر را گرفتم. این همه نامهربانی حقش نبود. جمع شده در خود، روی سجاده اش به خواب رفته بود. نفسی عمیق کشیدم باید زودتر میرفتم.
با باز کردن در کافه، گرمایی هم آغوش با عطر قهوه به صورتم چنگ زد. ایستادم. دستم را به آرامی روی گونه ی سیلی خورده از عثمان کشیدم. کمی درد میکرد. خشمِ آن لحظه، دوباره به سراغم آمد. چشم چرخاندم. صوفی روی همان میز دیروزی، پشت به من نشسته بود. عثمان رو به رویم ایستاد. دستش را روی دستِ خشک شده بر گونه ام گذاشت. گرم بود. چشمانش شرم داشت ( بازم متاسفم..) بی توجه، به سراغ صندلی دیروزیم رفتم، جایی کنار شیشه ی عریض و باران خورده. صوفی واقعا زیبا بود. چشمهای تیره و موهای بلند و مشکی اش در دیزاینِ کِرم سوخته ی لباسهایش، هر عابری را وادار به تماشا میکرد.
اما مردمک چشمایش شیشه داشت، سرد و بی رمق.. درست مثل من.. انگار کمال همنشینی با دانیال، منسوبیت به درجه ی سنگی شدن بود. لبهایِ استتار شده در رنگ قرمزش تکان خورد ( بابت دیروز عذر میخوام.. کشتن برادرت انگیزه بود واسه زندگی اون روزهام.. فقط انگیزمو گفتم..) عثمان با سه فنجان قهوه رسید و درست در جای قبلی اش نشست. جایی در نزدیکی من.
صوفی سر به زیر با دسته فنجانش بازی میکرد ( یه چیزایی با خودم آوردم.) چرخید و از درون کیفِ چرمیِ آویزان به صندلیش یک پاکت و دوربین بیرون آورد ( اینا چند تا عکس و فیلم از منو برادرته. واسه وقتی که دوست بودیم تا عروسی و اون سفرِ نفرین شده به ترکیه.) همه را روی میز در برابر دیدگانم پخش کرد. دانیال بود. دانیال خودم..
عکسهای دوران دوستی اش، پر بود از لبخندهای شیرینِ دانیال مهربان با تمام شوخی های بامزه و گاه بی مزه اش و صورتی تراشیده و موهایی کوتاه و طلایی. تاریخِ ثبت شده در پشت عکس را نگاه کردم. دست خط برادرم بود. تاریخ چند ماه بعد از آشنایی با آن دوست مسلمانش را نشان میداد. درست همان روزهایی که محبتهایش؛ عطرِ نان گرم داشت و من و مادر را مست خود میکرد..
ادامه دارد…
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
✨﷽✨
🌷ســـــلام
🌼صبحتون
🌷پر از خیر و برکت
🌼در پناه پروردگار
🌷امروزتون بخیر و نیکی
🌼حال دلتون خوب
🌷وجودتـون ســلامت
🌷زندگیتون غرق در خوشبختی
🌼روزتون پراز انرژی مثبت
🌷سه شنبه تـون مملو از شـادی🌼🍃
http://eitaa.com/joinchat/896860162C815a5bd76b
@hamsardarry 💕💕💕
#حدیث
💚پیامبر اکرم صلی الله فرمودند:
🌸ذكر لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه
🌸 الْعَلىِّ الْعَظيم را بسيار بگوييد
🌸زيرا كه آن، دارایی بهشت است
🌸و هر كس آن را بسيار بگويد خداوند
🌸 به او مى نگرد و هر كس خدا به او
🌸بنگردبه خير دنيا و آخرت دست يافته است.
📕بحارالأنوار، ج ۳۸، ص ۱۶۱، ح ۸۳
🌻🍃🌻🍃🌻
http://eitaa.com/joinchat/897908738C30a1928237
@kodaknojavan
❤️🍃❤️
#ارتباط_بین_زوجین
❓آیا میدانید یکی ازلذت آورترین #ارتباط_بین_زوجین
یک #ارتباط_کلامی_خوب است😇
⏪گاهی میتوان با یک ارتباط کلامی خوب
✅کاری را انجام دادکه
با پول وجواهر آلات رسیدن به آن نشدنی است❌
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
😘افزایش #میل_جنسی بدون مصرف دارو
💃پوشیدن لباس قرمز
💞افزایش #میل_جنسی شما
و #جلب_توجه_شوهر
با پوشیدن لباس زیر زنانه قرمز 💋
و یا یک لباس قرمز💃
✍به دلیل برخی از مطالعات نشان داده اند که
❤️ #رنگ_قرمـــــــــــــــــــز❤️
👈 نه تنها #اعتماد_به_نفس را در #زنان افزایش می دهد
✍ بلکه باعث #تقویت_میل_جنسی
در #مردان می شود.😍
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#خانمهابخوانند
🤭"ای کاش #زن_زندگیام این #رازها را میدانست!"
2⃣1⃣وقتی در حال فکر کردنم
یا در #غارم فرو رفته ام
⭕️ سعی نکن از من انتقاد کنی
‼️به من راه حل نده
⛔️از من نخواه احساساتم را بیان کنم
⛔️ به حالم تاسف نخور.
فقط به من زمــــــــ⏰ـــــــان بده.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#همسرانه
⏪سه عامل اصلی #خوشبختی
از نظر باربارا دی آنجلس عبارتند از:
🌸 #جاذبه( قیافه و ظاهر)
🌸 #تعهد( وفاداری به یکدیگر و عدم خیانت)
🌸 #تفاهم( درک و شناخت متقابل از یکدیگر)
@hamsardarty 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb