eitaa logo
همسر یه طلبه
30 دنبال‌کننده
29 عکس
15 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ این فیلم را حتما ببینید 👆/ رهبر انقلاب در انتصابات موردی دخالت نمی‌کنند، چه رسد به اینکه بخواهند فتنه‌گران و ضدانقلاب‌ را تأیید کنند. در این برهه، وظیفه‌ی ایشان نیست که از خودشان دفاع کنند، بلکه کسانی که خودشان را منتسب به انقلاب می‌دانند و افتخار سربازی این رهبر الهی را دارند باید به میدان جهاد تبیین بیایند و مانع تحریف و نسبت‌های دروغ به ایشان شوند. خطرناکی که آقای پزشکیان با همراهی و سکوت آقای قالیباف امروز انجام دادند در ادعای تایید کابینه و چند وزیر خاص از طرف امام خامنه‌ای، باید توسط خواص روشنگری شود. فردا روزی هر اتفاقی که بیفتد تمام ناکارآمدی ها به اسم نایب امام زمان و نظام نوشته خواهد شد. مسلم است فردی که نقش پررنگی در فتنه داشته یقینا نگاهبان و‌ وزیر خوبی برای این نظام نخواهد بود. روشنگری کنید. سربازی برای نایب امام زمان و دفاع از حریم ولایت، ولو با غربت و مظلومیت و قلّت عدد صورت بگیرد، برکت می‌کند و جریان نفاق را رسوا خواهد کرد. •┅═✧اللهم عجل لولیک الفرج✧═┅•
هدایت شده از همسر یه طلبه 🏴
بسم الله الرحمن الرحیم از کاروان بزرگ پارسالمان تنها سه چهار نفر هستند که شاید قسمت شوند برای مشایه امسال. هرچند دلهای همه کاروان در تب و تاب فراق می‌سوزد. آنها هم که شاید بروند باید ضرب العجلی بروند و بیایند. رای اعتماد به کابینه آقای پزشکیان تا خود امروز طول کشید و بابا تا همین امروز آخر وقت تهران بود. یادم هست روز اولی که آقای پزشکیان انتخاب شده بودند با صدای طوفان در حیاط بیدار شدم. خوابم سبک نیست، اما صدای طوفان و‌بهم خوردن چیزهایی از توی حیاط بیدارم کرد. چشمم را باز کردم گفتم آقای پزشکیان برای ما که شگون نداشتی خدا کند برای مردم شگون داشته باشی. که بعدش هم آیه تفال او به وقت ورود به پاستور را با هم دیدیم که «قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَٰكِن لَّا تَعْلَمُونَ».‌ تا امروز هم معطل کابینه و رسیدن بابا بودیم. این هم از بدشگونی دوم. ان شاء الله که برای مردم بدشگون نباشد. (بماند که بدعتی که در این جلسه رای اعتماد گذاشت و امام خامنه ای را سپر بلای خود کرد خدا می‌داند چه عاقبت تلخی را برایش رقم خواهد زد) داشتم میگفتم، کابینه امروز تمام شد و ما خیلی خوب اگر برویم می شود فردا. و زود باید برگردیم چون هفته بعد هفته سرکشی به حوزه انتخابیه است. من اما توی خیالم هفته پیش حرکت کرده ام. رسیده ام به نجف یا به قول دوستان همان «خانه‌ی پدری» که «انا و علی ابوا هذه الامه». دو سه روزی توی نجف مانده ام و دل سیر زیارت کرده ام. حتی مسجد کوفه و مسجد سهله هم رفته ام. زیارت مفصل مزار علما هم جای خودش. دلم سالهاست برای شیخ طوسی رحمت الله علیه لک زده است، همو که در سالهای دانشکده شیفته اش شده بودم. بعد هم وادی السلام، تک به تک گشته بودم. آقا سیدعلی آقا قاضی و خیلی های دیگر که الان یادم نیست. برای خودش دنیای شگفتی است. بعد نجف پیاده روی شروع می‌شد. این پیاده روی را با عشق میرفتم. مثلا عجله نداشتم. توی این راه یک وقتهایی ذکر میگفتم یک وقتهایی هدفون به گوش «الی الله...» را صدبار پلی میکردم و یکوقتهایی هم توی تنهایی عمیق فکر میکردم. این تنهایی شیرین در آن سیل جمعیت، آی چشیدنی است. بعد هم موکب هایی که مدتهاست به دلم هست بروم بروم. مثل موکب «مع امام منصور» جمکران یا موکب حرم مطهر بانو یا ... نمیدانم چقدر اما اینجوری لابد شش هفت روزی توی راه بودم. توی راه بهشت. و بعد باز توی خیالم کربلا که می‌رسیدم دو روزی لااقل می‌ماندم نه مثل پارسال که کل روزی کاروان ما یک شب تا صبح بود و همان یک بار زیارت، که مثل این بود که تشنه ای لب تر کند، هر چند همین ضیافت هم از سَر من یکی که هزاران بار زیادتر بود و بینهایت شیرین و غیرقابل انتظار. بعد از کربلا نوبت سامرا و نجف بود و کاظمین. که سیزده سالی است چشم انتظار و تشنه زیارتشان هستم. و‌ سید محمد عزیز دوست داشتنی که ازدواج پنج تا از دوستانم را و بچه دار شدن عزیز دلم را از او گرفتم. آری توی خیال من این اتفاق ها افتاده است، در حالیکه یکشنبه دیگر اربعین است و حالا که پنج شنبه هم شروع شده هنوز نمیدانم که رفتنی هستیم یا نه. اگر هم برویم دخترک را باید بگذارم پیش بابایش. بغض میکند و بغض میکنم. به سختی راضی اش کردم. با قول بستنی و فلافلی که هر روز بابایش قرار شده برایش بخرد. امشب مرا کشید توی اتاق. دیدم اشک توی چشمهای هشت سال و یک ماهه اش جمع شده. گفت مامان دلم برای امام حسین تنگ شده. ساکت بودم، داشتم بغضم را می‌خوردم. پرسید به نظرت امام حسین ناراحت نمیشه که من نمیام؟ بحث را عوض کردم. باهم نشستیم شمردیم که امسال خیلی ها نمی‌توانند بیایند. بابا و مامان جون و خاله و نرگس و عمو و... . بعد باهم خیال کردیم که شاید قسمت شود چندماه بعد دسته جمعی برویم. وقتی که هوا بهتر باشد و خلوت باشد و‌او‌ و برادرش بتوانند توی صحن حرم امام حسین علیه السلام بدوند و بازی کنند و بعد بغلش کردم و باهم ازین خیال شعف انگیز دلمان ضعف رفت و خندیدیم. داریم به اذان صبح پنج شنبه نزدیک میشویم و دلشوره ای مبهم به جانم افتاده. یکسال چشم انتظار چنین روزهایی بودم و الان باید خیلی ها را بگذاریم و بدون آنها برویم. بدون آنها که تک تک شان حتی دختر هشت سال و یک ماهه من بغض فروخفته ای دارند ازین که راهی مشایه نیستند. مثل عزیزدلم که پارسال بخاطر توراهی اش و امسال به خاطر نوزاد برگ گلش قسمت نبوده راهی شود و امشب وقتی توی راه حرم بانو اتفاقی همدیگر را دیدیم بغضش روی شانه های من شکست... همه شان، همه مان امسال بغضی در گلو داریم.... کاش کاروان چندماشینه‌مان امسال هم به راه بود... •┅═✧اللهم عجل لولیک الفرج✧═┅•
هدایت شده از همسر یه طلبه 🏴
47.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم بعد از شهادت شهید رئیسی عزیز در کمال غربت و مظلومیت و بعد هم جریان انتخابات و رای آوردن آقای پزشکیان و سپس دروغ بستن ایشان به امام خامنه ای با مضمون «ایشان همه کابینه را تایید کردند» که امروز هم آقا در جلسه هیئت دولت فرمودند نسبت به بیشتر وزرای معرفی شده شناخت نداشتم و دلقک بازی های ظریف در باب شورای راهبردی و استعفا و دوباره بازگشتن امروزش به دولت و این همه تحمیق مردم دلم خیلی اوقات میگیرد. اینجور وقت ها می‌نشینم و کلیپ سرود این نوجوان های پاک و ناب را تماشا میکنم و می‌نوشم. این فیلم را در ایام تبلیغات انتخابات خودم گرفتم. مکانش بوستان نجمه قم واقع در ابتدای خیابان دور شهر است. اواخر سرود هم که می‌بینید تصویر به شدت میلرزد زلزله نیامده، دارم گریه میکنم🥲 دیدن این بچه ها و امثال اینها که در کشور بیشمارند و بدون دریافت یک ریال فقط برای تمدن سازی و ظهور دارند از جان و دل می جنگند غبار غم از دلم می زداید. امثال ظریف و جریان افسادطلبان کلهم اجمعین خواهند رفت هرچند دو روزی زحمت ما میدارند اما یقینا عِرض خود می‌برند چرا که﴿یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ الله بِأَفْواهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ﴾ ✍ وب‌نوشت‌های یک مادربانوی تمدن ساز @hamsaretalabe