همطاف
راستشو بخوای من دل نگرونم حتی شاید واسه همین خواب هام سبک شده حس میکنم بزرگ ترین و سنگین ترین بار اف
لرز میگیرم
به خودم میام و میبینم با بچه های کلاس نشستیم دور هم و از دغدغه هامون میگیم
همه نگرانیم
همه ذوق داریم
ایده هست ..خلاقیت هست...نیرو هست.. ولی
به نبودن امکانات فکر میکنیم
به اینکه چقدر دست و بالمون بسته است
اما تو جمع یک روحی حاکمه که دنبال یک چیز بزرگه
هنوز ترم یک تموم نشده و ما هر روز تشنه تریم و نمیخوایم به وضعیت فعلی قناعت کنیم
کلی نقد داریم و پر از خلأ موندیم
اما مهم اینه همه مون میخوایم بلند شیم و استارت رو بزنیم حتی اگه اون قدم اول خیلیی کوچیک باشه مثل یک لیوان چای موکب
هیچوقت نتونسم به زیبایی پاییز پی ببرم
اما امسال فرق میکنه
گفتم که
انگار این پاییز غمگین و عصبی نیستم
حالا این رنگ و آب رو بلخره درک میکنم و میتونم ازش لذت ببرم