معمولا منطقم به احساساتم میچربه
ولی روزی که این دو تا زورشون به اندازه هم میشه واقعا دیوونه کنندست
تنها نکته مثبت که از دوران نوجوانی و بلوغ ام دوست دارم این بود که غرق آسمون میشدم
دیوانه وار عاشق ستاره ها بودم و واسه اینکه از آشفتگی درونم فرار کنم توی سرما میرفتم بیرون و اینقدر به آسمون شب و ستاره ها خیره میشدم تا گردنم درد میگرفت