هدایت شده از سکوت
قلمم را در آفتاب میگذارم
میدانم که همین آفتاب روزی برگه هایم را میسوزاند
قلمم خشک نشده بود
سوخته بود
حالا توی دستام یک عالمه خاکستر داشتم
باید اونا رو نقاشی بکنم
من همه جا رو سیاه میکنم
این اسمش اثر هنری نیست
اسمش کثیفیه
کاریه که من انجامش میدم
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند
ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند
هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند
مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام
ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟
فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت
بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند
فاضل نظری🌹
شنیدین وقتی یک اتفاق بد میافته میگن به چیزای خوب فکر کن؟
من وقتی میخوام به یک چیز خوب فکر کنم به مرگ فکر میکنم
نه اینکه خیلی از زندگی متنفرم و همه چی خراب و مزخرفه پس باید از دستش خلاص بشیم و بمیریم....
نه!!اتفاقا به عنوان یک چیز هیجانی و جذاب و شگفت انگیز بهش نگاه میکنم
یک چیز جالب...انگار که مرگ : سلبریتی مورد علاقمه و با فکر کردن بهش حالم خوب میشه
از وقتی که گفتم بعد از مرگ ناصر طهماسب حوصله دیدن کوین اسپیسی رو هم ندارم
هر روز داره تلوزیون از کوین اسپیسی فیلم میزاره