حنون | 🇮🇷
صلح کردیم؟! قهرمان این روزهای دنیا کیه؟
صدام خسته ست چون وقت خواب خیلی نداریم
چون جنگه!
گوشه یکی از میدون های طهران نشستم و قابلیت اینو دارم همینجا نشسته بخوابم!(:
- جنگ نگاشت -
- روز دوازدهم -
وسط جلسه به مامانم پیام دادم و یه لیست دادم برام یسری لباس و وسایل رو بفرسته برسونن بهم. وسط جلسه ها هرچی حساب کردم نمی رسیدم برم خونه و برگردم قرارگاه.
دم مترو وسایلم رو تحویل گرفتم و برگشتم به جلسه بعدیم برسم که مهمون از خارج قرارگاه داشتیم.
بهش گفته بودم روسری زرشکی و عبای مشکیم رو هم بذاره.
وقتی وسایل رو بیرون آوردم دیدم حساب کرده دو روز دیگه محرمه و من معلوم نیست برم خونه یا نه و روسری مشکی که از کربلا خریده بودم رو هم گذاشته بود!
مامانا حواسشون به همه چیز هست و این خیلی قشنگه!(:
و آقای اباعبدالله الحسین!
دلتنگ تونیم....
#اتاق_جنگ
- جنگ نوشت-
با دیدنش پرت شدم تو شهر موشکی تبریز!
با بچه های روایت گمشده جزو اولین کسایی بودیم که از شهر موشکی تبریز دیدن می کردیم!(:
اون لحظه ای که نمی دونستیم تو تاریکی کجا می ریم و یدفعه شبیه ساز پرتاب فعال شد و آدرنالین مون تا صد رفت از بهترین لحظه هایی بود که حس اقتدار و غرور ایرانی تو تک تک سلول هام موج می زد!
سه روزه دارم فیلم خدای جنگ رو می بینم
خب وقت نبود همشو یجا ببینم!
فیلم برداشت آزاده ولی اصل قضیه با داستان حاج حسن طهرانی مقدم و رفیقاش یکیه.
بچه پررو بودن و بن بست نداشتن رو ماها از امثال طهرانی مقدم یاد گرفتیم...
صبح با بابام قرار داشتم ، بهم می گه آتش بس شده ، نمی خوای بیای خونه؟(حالا خوبه از خودش جنگیدن رو یاد گرفتم!)
بهش گفتم تازه شروع شده! کار داریم حالا میام(:
آخر خدای جنگ از حاج حسن و عمو امیرعلی تو تیتراژ یاد میشه...
وقتی حاج حسن رفت سنی نداشتم
اما عمو امیرعلی!
این دو سال با روایت گمشده خیلی بهش گره خورده بودیم...
فعلا جنگه!
بیخیال بقیه حرفا...
فقط دلمون تنگشه...(:
#اتاق_جنگ
با رفیق ساکن عربستان م بحث از یهود رسید به کشورای خلیج و حکام صهیونیست شون و کشورهای بی غیرت عربی و بی بصیرتی مردم شون ،
بهش گفتم می دونی دلیل موفقیت انقلاب ایران چی بود ؟
دلیلش رو از تحقیقاتش گفت
گفتم این دلیل آکادمیکه!
گفتم ما چون دین رو از سیاست جدا نمی دونیم ، موفق شدیم و پایدار موندیم!
گفت مصر هم همین طوره!
گفتم نه!
ما با اونا خیلی فرق داریم
باید بیای و با چشمای خودت ببینی!
و بنظرم باید محرم بیاد!(:
یکم تکلیف جنگ روشن شه ، باید براش دعوتنامه بفرستم!
- جنگ نگاشت -
- روز سیزدهم -
-اول آتش بس -
دیشب با بچه های قرارگاه دورهم جمع شدیم و آرایش جدید گرفتیم و طرح و برنامه ریختیم.
بعد از ظهر بابا زنگ زد گفت حالا که آتش بس شده و سرت خلوت تره امشب بیا خونه.
تا کارامو جمع و جور کردم اذان زد.نماز رو مثل همیشه تو قرارگاه جماعت خوندیم.
تولد پسر فرمانده بود که دورهمی براش تولد ۱۲ سالگیش رو گرفتیم (:
زدم از قرارگاه بیرون که برگردم خونه ،
دور میدون سیاهی زده بودن و موکب پذیرایی برپا کرده بودن.
دلم برای عزای امام حسین ع تنگ شده بود.
بی آر تی بجای مترو انتخاب کردم که شهر رو هم ببینم.
به پایانه که رسیدم چندتا حاجی دیدم که از راه زمینی بعد زیارت کربلا برگشته بودن!(:
ایرپادم رو گذاشتم تو گوشم و حاج محمود پلی کردم.
شال ماتمت آبرو به من داد...
موج پرچمت دل را داده بر باد...
#اتاق_جنگ
تا جنگ سوریه انقدر جنگ فیزیکی دیده بودیم ، شاید تو ذهن مون رزمنده بودن خانم ها دور بود ولی تو این جنگ دیدیم شدیم رزمنده!
خدا قبول کنه...