1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷
السلام علیک یا صاحب الزمان علیه السلام🙏
امروز نگاهت به خدا باشه
امروز یه قدمی بردار برای
لبخند امام زمانت
امام زمان بهترین دوست و رفیقته
میتونی با ترک یک گناه دلشونو
شاد کنی😇
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷🍃
🌺🍃
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
••|💎💡|••
☀️ #حدیث_مهدوی ☀️
💎 #امام_زمان ارواحنافداه:
امور خود را به ما وا گذارید،
چون بر ما واجب است که شما را به مقصد برسانیم؛ همانگونه که در ابتدا به راه انداختیم.
📚بحار الانوار، ج۵۳، ص ۱۷۹
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
یکی از شهدای بزرگوار جنگ تحمیلی، #شهیده_ناهید_فاتحی است که زیر دست منافقین کوردل و زیر شکنجه های آنها به شهادت رسید؛ شکنجه هایی که باعث شد تا به ناهید لقب #سمیه_کردستان را بدهند؛ زیرا او هم به مانند حضرت سمیه زیر شکنجه به شهادت رسید.تاریخ شهادت سمیه کردستان روز نخست آذرماه سال شصت و یک ذکر شده است.
وقتی انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید، غرب کشور دچار هرج و مرج شد؛ گروهک های ضد انقلاب مثل کوموله و دموکرات که فکر می کردند نظام نمی تواند جلوی آنها باایستد قد علم کردند. غرب کشور شلوغ شد. تشکیلات مارکسیستی به شدت فعالیت میکردند و حتی اجازه نمی دادند که نیروهای ارتش و سپاه وارد کردستان شوند.
ناهید فاتحی کرجو که از فعالان انقلابی در غائله کردستان به شمار میرفت، با برادران سپاه پاسداران در سنندج همکاری داشت و چند تن از اعضای کوموله نقش مهمی ایفا کرد. درپی همین شناساییها بود که #ناهید_هدف_اول_منافقین شد و آنها به دنبال فرصتی برای انتقام جویی از وی بودند.«کوموله»ها ناهید ۱۶ ساله را به شدت شکنجه می کردند.#موهای_سرش_را_تراشیده بودند و #همه_ناخن_های_دست_و _پایش را کشیده بودند. تمام سر و بدنش به علت ضربات ناشی از شکنجه کبود بود. کوموله به ناهید گفته بود اگر به (امام) خمینی دشنام بدهی تو را آزاد می کنیم. سرانجام سمیه کردستان را شبانه به بیابانهای اطراف روستا میبرند و جلوی چشمان خودش برایش قبر حفر کرده و او را#زنده_زنده_دفن میکنند. ناهید شانزده ساله زنده زنده دفن میشود.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
._._._._🌷♡🌷_._._._.
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
یک روز پس از شهادت ناهید در میان اهالی آبادی صحبتهایی درباره زنده به گور کردن دختر ۱۶ ساله به گوش میرسد. گروهک «کوموله» برای آن که بر جنایت خود سرپوش بگذارد ابتدا اعلام میکند که ناهید را آزاد کرده، اما با پافشاری مردم و پیدا شدن قبر شهید «ناهید فاتحی کرجو» معروف به «سمیه کردستان» آنها اقرار میکنند که چون او جاسوس بوده او را اعدام کرده اند.
مادر ناهید که تمام استان را به دنبال دخترش بود، سرانجام رد ناهید را در روستای «هشمیز» پیدا میکند. مردم روستا محل زنده به گور شدن این شهید را به مادر نشان میدهند. مادر ناهید از نیروهای سپاه پاسداران میخواهد تا برای شناسایی دخترش، نبش قبر انجام شود و پس از شناسایی ناهید، پیکر او را به بهشت زهرا (س) تهران منتقل میکنند.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
همیشه فکر میکردم فقط مردان در مقابل شکنجه تحملشان زیاده😔
اما تاریخ نشون داده
شیر زنانی مثل شهیده ناهید فاتحی چقدر شجاع و صبور و مقاوم هستند.
😭😭😭😭😭😭
برای شادی روح همه شهداو واین شهیده عزیز صلوات🌺
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعين
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🔖خاطرای از
#شهید_سیدرسول_اشرف...🌷🕊
به روایت همسر شهید
✍ _سید رسول در مراسم خواستگاری گفت كه هدف من جبهه رفتن و شهید شدن است و ازدواج من به دلیل كامل شدن دینم است تا یادگاری از خود داشته باشم. او با وجود سن كم، سراپا صداقت و راستی بود.»
پدرم كمی در قبول این ازدواج تردید داشت، من خواب دیدم كه لباس عروسی بر تن دارم و برادرم- كه شهید شده بود- آمد و پیشانی مرا بوسید و تبریك گفت و گفت: تو عروس فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) شدی، خوشا به سعادتت، عاقبتبه خیر شدی، وقتی از خواب بیدار شدم،به این ازدواج و وصلت رضایت دادم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_پنجاه_و_یک_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
شده بودند، روی همدیگر می انداختند و در خوابی ترسناک و غیرقابل کنترل فرو می رفتند و فقط به دست زندانبانان آنجا بیدار میشدند که دوباره آنها را به بازپرسی بیرون می کشیدند.
پس از هفته ها که محمود هرگونه ارتباط با سازمان فتح یا هر سازمان دیگری را انکار میکرد با او به سختی و شدت برخورد کردند چون فهرستی به نام او و سایرین به همراه دانشجویی که پس از او از مصر آمده بود ضبط کرده بودند. که آنها در آنجا سازماندهی شدند و ملزم به سازماندهی و کار در بخش عملیات چریکی بودند محمود بر انکار آن اصرار داشت و تاکید کرد که این فقط دخالت افراد نادرست بوده است بنابراین آنها به شیوههای قدیمی خود در ضرب و شتم و شکنجه بازگشتند و روح محمود فهمید که او را ترک نمی کنند او مجبور اعتراف کرد که شخصی او را برای فتح در مصر سازماندهی کرده بود و گفت که وقتی به غزه برگردد با او تماس خواهند گرفت و این تمام چیزی بود که محمود فکر می کرد موضوع به همین جا خاتمه مییابد نمیدانست که تحقیقات جدیدی آغاز می شود،
آیا با سلاحی تمرین کرده اید؟
چه وظایفی از شما خواسته شد که انجام دهید؟
با چه کسی سازماندهی می کنید؟ آیا دیگران را سازماندهی کرده اید؟ آنها چه کسانی هستند؟
هزاران سوال دیگر و در برابر انکار هر یک از آنها بازجویی دوباره و شدیدتر و شدیدتر آغاز شد و محمود پس از اعتراف به اولین اعتراف خود متوجه شد که اشتباه کرده است و نباید اعتراف میکرد در هر صورت به همان شکنجه ادامه دادند، بنابراین مجبور شد بدون اینکه خود را درگیر دوره های حبس طولانی تر کند اصرار کنند و به شکنجه او و سایر بازداشت شدگان در بازپرسی ادامه دادند جایی که فقط صدای جیغ و فریاد میشنید و توهین به بازداشت شدگان و توهین به بازپرسان در طول شبانه روز بعد از حدود چهل روز متوجه شدند که دیگر چیزی از او نخواهند گرفت به همین دلیل او را به سلول ها بردند و بعد از هفته ها به زندان عادی منتقل شد و بعد از اینکه وی وارد یکی از اتاق های یکی از بخش های زندان شد لباس و پتو و دو بشقاب پلاستیکی و یک قاشق به او دادند و در آنجا تقریباً بیست نفر را در اتاق پیدا کرد که اسرا تعدادی از آنها را از اردوگاه میشناختند و در آنجا برادرانش با استقبال و همدردی او را پذیرفتند و نشستند. هر کدام خود را با نام منطقه و ... معرفی می کردند.
موضوعی که محمود را نگران و پریشان می کرد دیدن ما و مادرم بود و به ما اطمینان میداد که او هنوز زنده است و حالش خوب است. او برای مدت طولانی زندان نخواهد شد مانند بسیاری از کسانی که دستگیر می شوند و به زندان می روند و آنجا را رها نمیکنند وی از همان لحظات اول در مورد ملاقات با خانواده سؤال میکند جوانی به او می گوید که از منطقه شهر غزه جمعه ها هر ماه اجازه ملاقات می باشد.
از تاریخ می پرسد و فهمید شد که باید دو هفته صبر کند مادرم از برخی از همسایه هایی که بچه های بازداشت شده دارند، به ویژه همسایه ما ام ،العبد ،پرسید آیا میتوانیم ،اقلام غذا و لباس را به زندان ببریم؟ جواب منفی دادند، تعداد افراد مجاز به ملاقات را شنیدم و فهمیدم که سه بزرگسال مجاز هست یا دو بزرگسال و یک کودک، آن شب قبل از ملاقات، در مورد اینکه چه کسی با مادرم به دیدار محمود میرود خیلی بحث کردیم و هر کدام از ما می خواستیم.
مادرم در نهایت با انتخاب خواهرم فاطمه من و مریم آن را مشخص کرد حسن عصبانی شد و با ابراز نارضایتی و ناراحتی از جایش بلند شد اما مادرم به او توضیح داد که از تماس او با سربازان و زندان بانان میترسد و این اولین ملاقات ما است وضعیت را بررسی می کنیم و سپس تصمیم می گیریم او با ناراحتی موافقت کرد.
صبح روز جمعه با طلوع خورشید در مقابل درب جانبی ساختمان سرایا، جایی که زندان مرکزی غزه در آن قرار دارد، ایستاده بودیم وقتی رسیدیم صدها خانواده را دیدیم که کنار دیوار منتظر بودند سدی از لوله های آهنی ساخته شده بود تا صف را مرتب کند. همه در محل انتظار مشخصی نشستیم پنجره ای از در باز شد و یک نفر بیرون آمد.
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_پنجاه_و_دو_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
سپس زندانبانان در را باز کردند و با دفترچه ای در دستشان بیرون آمدند و شروع کردند به صدا زدن هرگاه نام یکی از زندانیان را صدا می زدند خانواده اش برمی خاستند و می گفتند بله و به سمت ابتدای دیوار آهنی می رفتند تا در صف منتظر بمانند و وارد ساختمان شوند بعد از اینکه داخل شدن مردان را از زنان جدا میکردند و بازرسی شروع می شد. ما با نگرانی منتظر ماندیم تا نام برادرم محمود در هنگ پنجم به صدا در آمد بله گفتیم و در صف ایستادیم تا هنگ پر شود، سپس شروع به آوردن ما کردند هیچ مرد بالغی همراهمان نبود، بنابراین ما هم در صف ایستادیم.
همه به اداره بازرسی زنان رفتند جایی که سربازان زن مادرم را بازرسی .کردند من و خواهرانم را تفتیش کردند، سپس ما را به میدانی آوردند و منتظر ماندیم تا بقیه بازرسی شوند ما هنگی را دیدیم که قبل از ورد ما خارج شد، سپس از راهروهای طولانی و کم نور وارد شدیم تا به قسمت ملاقات رسیدیم دیواری سیمانی با سوراخهایی با مش آهنی در دو طرف دیوار که ما را از بازداشت شدگان جدا می کرد.
بچه ها اول وارد شدند با دویدن و بزرگترها آهسته راه می رفتند، من با بچه ها دویدم و همه دنبال پدر یا برادرش می گشت، برادرم محمود را دیدم که پشت یکی از پنجره ها نشسته بود، فریاد زدم (اوه، اینه محمود ، اوه این محمود است صدای جیغ بلندتر شده بود و دیگر مادرم صدایم را شنید مرا دیدند که جلوی پنجره ایستاده ام و به همراه خواهرانم فاطمه و مریم جلو آمدند مادرم با دو خواهرم آمده بود مادرم محمود را با صدها سوال در مورد وضعیت و سلامتی او زیر سوال گرفت که آیا او را لت و کوب کرده اند؟ و این و آن....
آیا به او غذا می دهند؟ بدنش چطوره؟ آیا پاها یا دست هایش را فلج کردند؟ سوالات بی پایان پشت سر هم بدون انتظار برای پاسخ !! اشک هایش سرازیر شده بود و محمود سعی میکرد او را آرام کند و با دستانش اشاره میکرد و می گفت: خوب مادرم، خوب، من خوبم اینجا پیش شما هستم، تنم خوب است، پاهایم خوب است و حال من خوب است شما و برادرانم چطورید؟ چطوری فاطمه؟ مریم چطوری؟ فاطمه در حالی که اشک هایش را پاک میکرد زیر زبان گفت : "باشه برادرم، من خوبم و مریم پاسخ داد: "خدایا شکرت
مادرم از او در مورد پرونده و دادگاه
پرسید؟
جواب داد که ساده است و ان شاء الله حکم از یک سال یا یک سال و نیم بیشتر نمی شود مادرم نفس نفس می زد تا اینکه تقریباً نزدیک بود روحش پرواز کند :گفت یک سال یا یک سال و نیم وای محمود شروع به آرام کردن او کرد و سعی کرد به او اطمینان دهد و به او گفت که برای او وکیل تعیین کرده اند. زندان بانانی که پشت سر ما ایستاده بودند شروع به کف زدن کردند و فریاد زدند: ملاقات تمام شد ملاقات تمام شد و فقط توانستیم سلامتی آرزو کنیم و زندانبانان پشت سر محمود و سایر زندانیان ایستادند و آنها را به عقب کشیدند و سعی کردند ما را هل دهند ما خارج شدیم، اتفاقی که از این دیدار برایم افتاد این بود که محمود را دیدم که حالم را جویا شد و از او پرسیدم که حالش چطور است و وقتی با مادرم خداحافظی کرد به من گفت: خداحافظت احمد و همیشه مادرم می گفت که محمود در فکر تو بود.
مهم این بود که از این ملاقات احساس کردیم که وضعیت روحی و روانی مادرم تثبیت شده و به حالت عادی برگشته بود. محمود در بخش (ب) زندان غزه اسکان داده شده بود، این بخش شامل هشت اتاق است که درهای آن به راهرویی طولانی به عرض سه متر باز می شود و مساحت اتاق بین پانزده متر و بیست و پنج متر مربع است چند پنجره کوچک و یک در از میلههای آهنی دارد در گوشه ای از آن یک تشناب قرار دارد.
حداقل بیست زندانی وارد هر اتاق میشوند پتوها را روی زمین پهن می کنند و آنها روی هم به پهلو می خوابند. چون جای هیچ یک از آنها برای خوابیدن به پشت ،نیست می توانند برگردد مگر اینکه از خواب برخیزند و خود را به پهلوی دیگر بخوابانند، و اگر یکی از آنها از جای خود به دلیل ضرورت دستشویی رفتن بیرون ،شود مجبور میشود از روی خفته ها بگذرد و چون برگردد می بیند که جایش گم شده است چون خفته ها به سوی جای او حرکت کردهاند. ساعت شش صبح از بلندگوها اعلام میشود که شمارش آغاز خواهد شد.
اندکی بعد چراغها روشن می شود و زندانبانان شروع به زدن درها می کنند تا زندانیان را بیدار کنند. اگر یکی از آنها دیر کند و هم اطاقی هایش به او توجهی کنند تا او را بیدار کنند زندانبانها در را باز میکنند و وارد می شوند و با ظلم
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
❤️✋هر روز یک سلام به حضرت عشق صاحب الزمان ارواحنا له الفداء
❤اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصوُبُ وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَالْغَوْثُ
سلام بر تو ای پرچم برافراشته و دانش ریزان و فریادرس خلق
💚وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ وَعْداً غَیْرَ مَکْذوُبٍ
و رحمت وسیع حق و آن وعده ای که دروغ نشود.
❣سلام امام زمانم❣
سلام بر تو هنگامی که بپا می ایستی
ای آخرین توسل سبز دعای ما
آیا نمی رسد به حضورت دعای ما ؟
_ #لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
☀️#اللّهم_عجّل_لولیّک_الفرج_و_العافیّة _و_النّصر
🌸💚سلام بر همه عزیزان!
عیدتون مبارک
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
✍ _محمد امیر چیت سازیان ، به سال 1339 در همدان متولد شد . دو سال بعد ، خداوند به او برادری عطا نمود که علی نام گرفت. حدود ربع قرن بعد ، محمد امیر ، از فرماندهان مهندسی رزمی سپاه همدان بود و علی ، فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 32 انصارالحسین(صلوات الله علیه) .
در ششم تیر ماه سال 1366 ، محمد امیر در جریان عملیات نصر 4 ، خلعت شهادت پوشید. روزی که محمد امیر را برای تدفین به گلزار شهدای همدان آوردند ، علی که در جنگ به فرماندهی پرآوازه و محبوب تبدیل شده بود ، پس از وداع با پیکر برادرش ، پشت تریبون برای جماعت ـ قبل از تدفین امیر ـ گفت: «خدا را شکر می کنم که برادرم را دشمنان خدا کشتند، نه دوستان خدا! دشمنانی که با خون خدا ـ حسین (علیه سلام) ـ جنگیدند، همانان برادرم را کشتند. برادرم با چهار ماه حضور در جبهه، برگة ورود به بهشت را گرفت. برگِ برنده را گرفت اما من، هفت سال ...» گریه ی حضار و بغض خودش ، کلامش را برید. و ادامه داد:
«خدا را شکر می کنم جایی ایستاده ام که برادرم پیش پایم خوابیده و...»
درست پنج ماه بعد ، علی را پیکری غرق در خون به گلزار شهدا آوردند و دقیقا کنار برادرش به خاک سپردند.
🌷_ شهادت
#شهید_محمد_امیر_چیت_سازیان...🕊
تیرماه 1366
🌷_ شهادت
#شهید_علی_چیت_سازیان...🕊
آذرماه 1366
شادی روح پاکشان صلوات بر محمد و آل محمد
🌸الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ🌸
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
بهانه #روضه_امام_حسین در سیره #شهید_علی_چیت_سازیان🌷
🍀رفته بودیم شناسایی. پشت عراقی .ها و بودیم و تا مقر نیروهای خودی، پانزده کلیومتر فاصله داشتیم. علی آقا جلوی من حرکت می کرد.
ناخواسته پایم به پاشنه کفشش گیر کرد و کف کفشش کنده شد. با شرمندگی گفتم: علی آقا! بیا کفش من را بپوش. اما با خوش رویی نپذیرفت و تا مقر با پای برهنه و لنگ لنگان آمد.
وقتی برگشتیم با دیدن پاهای زخمی و تاول زده اش، باز شرمنده شدم. اما ایشان از من تشکر کرد.
متعجبانه گفتم: تشکر چرا؟
🏴گفت: چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کربلا. شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه یتیمان ابا عبد الله.
راوی: حسین علی مرادی؛ هم رزم
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
✍️ یک خط وصیت :
راه سعادتبخشِ حسین (ع) را
ادامه دهید تمام شهیدان ما
از این راه پرورش یافته اند.
#سـردار_بیسر
#شهید_احد_مقیمی
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🗣 چرا بعضی از شهدا نمیخواهند کسی برایشان اشک بریزد؟؟
📌 #جواب_شهید احسان محبوبی
ای کسانی که جسدم را تشییع میکنید برایم اشک نریزید که من خوشکام و خوشبختم. چرا؟ چون در امتحانم قبول شدم، اگر اشکی برایم میریزید برای خدا بریزید، بیایید اشکهایتان را گلوله کنید و بر سر دشمنان فرود بیاورید، ناله هایتان را پتک کنید و دشمن را خوار سازید.
فرازی از وصیتنامه شهید احسان محبوبی
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
💌 #کــلامشهـــید
🌱در مشكلات است كه انسانها آزمایش میشوند. صبر پیشه كنید كه دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.
هر چه كه میكشیم و هر چه كه بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
#شهید_حسین_خرازی
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷