eitaa logo
🌷هر روز با شهداء🌷
1.4هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
25 فایل
امام خامنه‌ای حفظه الله : گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. ۱۳۷۶/۰۲/۱۷ اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك #شما_به_دعوت_شهداء_اینجایید_خوش_آمدید آدرس مدیر کانال برای انتقادات وپیشنهادات @s_m_najaf کپی با ذکر صلوات آزاد ♧
مشاهده در ایتا
دانلود
گوشه ای از وصیت نامه شهید حسن شفیع زاده خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جهان من تو باشی، نه کس دگر. ... دلم می خواهد که در آخرین لحظه های زندگیم، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر. ... سلام بر امت شهیدپرور و نمونه که با حضور همیشگی خود در همه صحنه های حق علیه باطل، اسلام و امام را یاری کرده و قدرت نفس کشیدن و خواب راحت را از دشمن سلب کرده است. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
35.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از:شهید احمد مشلب به:حجاب استایل ها ⊹ ⊹❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
🌺مثل همه ، مثل هیچ کس بهش گفتم : «چرا یه طور لباس نمی پوشی که در شان و موقعیت اجتماعیت باشه ؟ یه کم بیشتر خرج خودت کن . چرا همش لباسهای ساده و ارزان می پوشی ؟ تو که وضعت خوبه» گفت: « تو بگو چرا باید به چیزایی داشته باشم که بعضیا حسرت داشتن اونا را بخورن؟ چرا باید زرق و برق دنیا چشمام رو کور کنه؟ دوست دارم مثل بقیه مردم زندگی کنم.» تولد 1333 شهادت : 1364 علت شهادت : بمباران نهاوند برگرفته از : آن روز هشت صبح ، صفحه 21 و 22 امام علی (ع) فرمودند: اگر خدا را دوست می دارید، محبت دنیا را از قلب هایتان خارج کنید. الحکم الزاهره، ترجمه انصاری ، صفحه 91 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی هدیه های شخصی 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ لبخندی زد و گفت :«آره اومدم که هم خودت رو ببرم هم ماشین رو» منتظر جواب نماند زد پشت شانه ام و گفت :«زود حاضر شوکه بریم» دیدم کم کم قضیه دارد جدی میشود. پرسیدم: «کجا؟» «همین قدر بدون که چند ساعتی کار داریم.» به شوخی گفتم:« بابا ما همه اش چهار روز مرخصی داریم همینم به مون نمی بینی که یک استراحتی بکنیم؟» بلند شد. دست مرا هم گرفت و بلند کرد با خنده گفت:« این حرف ها رو بگذار کنار زود باش که دیر میشه.» سریع حاضر شدم و با هم راه افتادیم بین راه از چند تا فروشگاه سر زدیم چیزهای زیادی خرید همه راهم می داد کادو می کردند بار آخر که سوارماشین شدیم و راه افتادیم «بالاخره می گی کجا می خوایم بریم حاجی یا نه؟» لبخندی زد و گفت: «می ریم دیدن شهدا.» «دیدن شهدا؟!» «در اصل می ریم دیدن خانواده های شهدا، به هر حال اونا هم بوی شهدا رو میدن می دونی که روح شهید متوجه ی خانواده اش هست در حقیقت ما به دیدن خود شهدا می ریم»..... گردان ما چند تا شهید داده بود. آن روز به خانواده ی تک تکشان سر زدیم. تو هر خانه هم می رفتیم عبدالحسین به یکی از بستگان نزدیک شهید، یکی از آن هدیه ها را می داد. کارمان تا غروب طول کشید و هنوز هم تمام نشده بود اذان مغرب را که گفتند تو یکی از محله های جنوب شهر مشهد بودیم رفتیم مسجد همان محل نماز را به جماعت خواندیم بعد از نماز و مختصری تعقیبات داشتم آماده ی رفتن می شدم که یکدفعه عبدالحسین گفت: «الهی به امیدتو!» 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی هدیه های شخصی 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ گفت و بلند شد یکراست رفت پهلوی پیش نماز چند لحظه ای کنارش نشست نمی دانم به هم چه گفتند و چه شنیدند ولی دیدم یکهو بلند شدند آن روحانی ،عبدالحسین را گرم تحویل گرفته بود و احترامش را خیلی داشت با هم رفتند پای تریبون آقای روحانی رو کرد به جمعیت و بعد از گفتن مقدماتی ادامه داد: امشب افتخار این رو داریم که خدمت یکی از فرماندهان عزیز جبهه و جنگ هستیم؛ حاج آقا برونسی که حتماً از دلاور مردی های ایشان شنیده اید.» همهمه ای از بین جمعیت بلند شد و بعد هم صلوات فرستادند. عبدالحسین،خونسرد و آرام ایستاده بود. «این افتخار دیگه رو هم داریم که از صحبت های این رزمنده ی عزیز استفاده کنیم و ان شاءالله همه مون بهره ببریم.» جمعیت دوباره صلوات فرستادند عبدالحسین رفت پشت تریبون بعد از مقدماتی بنا گذاشت به صحبت از جبهه و جنگ گفت و از این که نباید جبهه ها را خالی گذاشت، خیلی پر شور حرف می زدو مسلط.. بی اختیار یاد لحظه های قبل از عملیات افتاده بودم و یاد حال وهوای ،عبدالحسین وقتی که تو نقطه رهایی " ۱ " سخنرانی می کرد برای بچه ها. واقعاً نقطه ی رهایی، نقطه ی رهایی می شد از دنیا و از تمام تعلقات دنیایی؛ اثر صحبت او. تو آن لحظه ها وقتی به خودم آمدم دیدم عبدالحسین رفته تو فاز معنویات و دیدم مسجد یکپارچه شور و هیجان شده. تأثیر صحبتش، تو چهره ی خیلی ها واضح و آشکار بود. خوب یادم هست بعد از سخنرانی خیلی ها مخصوصاً جوان ها بلند شدند همان جا ثبت نام کردند برای رفتن به جبهه ها بعضی ها شان حتی بعداً جذب سپاه شدند. آخر شب وقتی برمی گشتیم خانه، به اش گفتم:« حاج آقا شما چرا درخواست ماشین نمی کنید برای این جور کارها؟» خندید و گفت:« می خوام اجری هم به شما برسه.» گفتم: «لااقل هدیه هایی رو که به خانواده شهدا می دین پولش رو که میشه از سپاه گرفت.» پاورقی ۱- آخرین محلی که رزمندگان اسلام در آن مستقر می شدند و از آن جا به مواضع دشمن یورش می بردند. 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی هدیه های شخصی 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ارزش این کارها به همینه که آدم از جیب خودش مایه بگذاره وقتی این حرف را می زد به حقوق کم او فکر می کردم و به افراد تحت تكلفش " 1 ". پاورقی ۱- بعدها که بیشتر توفیق همراهی اش را داشتم حتی به شهرستان های دور و نزدیک هم می رفتیم و از خانواده ی شهدا و مفقودین و از مجروحان خبر می گرفتیم بعضی وقت ها اگر ماشین من خراب می شد یکی دیگر از رفقا را پیدا می کرد و با وسیله ی شخصی و هدایای ،شخصی به وظیفه اش، به قول خودش، عمل می کرد. 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
_._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله‌ ‌ الرّحمن الرّحــــــیم✨ ❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز می‌کنیـم 🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَ‌مُوسَـی‌اَلرِضَـا اَلمُرتَضـی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ 🌴اللّـــهُـم‌َّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪ‌َ_اَلْفَــــــــــرَجْ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 ❤️✋هر روز یک سلام به حضرت عشق صاحب الزمان ارواحنا له الفداء ❤اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصوُبُ وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَالْغَوْثُ سلام بر تو ای پرچم برافراشته و دانش ریزان و فریادرس خلق 💚وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ وَعْداً غَیْرَ مَکْذوُبٍ و رحمت وسیع حق و آن وعده ای که دروغ نشود. ❣سلام امام زمانم❣ سلام بر تو هنگامی که بپا می ایستی ای آخرین توسل سبز دعای ما آیا نمی رسد به حضورت دعای ما ؟ _ ❣ ☀️ _و_النّصر 🌸💚سلام بر همه عزیزان! عزاداریهاتون قبول _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
❤️ . شهید در تاریخ پانزدهم بهمن ماه 1337 در شهرستان زابل دیده به جهان گشود. پدرش عباس نام داشت و نام مادرش فاطمه بود. وی تحصیلاتش را تا مقطع سیکل ادامه داد و سپس به عضویت بسیج درآمد. شهید محمد نامور در شانزدهم خردادماه 1361 در روستای کوره موش گیلانغرب به درجه عظیم شهادت نائل آمد. 🌸🌸خواب شهید برای شهادتش خواب امام حسین علیه السلام رو دیده بود به حضرت علیه السلام عرض کرده بود: کاش من هم در کربلا بودم و شما رو یاری می کردم امام علیه السلام فرموده بود: ناراحت نباش سیدی از نسل ما علیه کفر قیام می کنه تو در اون جنگ شرکت می کنی و شهید میشی ... ۱۴ سال گذشت... جنگ ایران و عراق شروع شد باز هم خواب امام حسین علیه السلام رو دید حضرت بهش فرموده بود: پسرم! وقتش رسیده که به آرزوت برسی محمد علی هم عزمش رو برا رفتن به جبهه جزم کرد چیزی از خوابش نگذشته بود که به آرزوش رسید توی گیلانغرب آسمونی شد... خاطره ای از زندگی شهید محمد علی نامور منبع: کتاب لحظه های بی عبور ، صفحه ۸۵ بر❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
🌺قسمتی از وصیت نامه شهید از عزیزان خواهشمندم که هرگـز امـام را تنهـا نگذاشـته و از اسلام و انقلاب و کشورمان دفاع نماییـد، فاسـدان را کـه ضـد اسـلام و انقـلاب و کـشور اسلامى ما هستند به زباله دان تاریخ بـسپارید. امیـدواریم اسـلام راسـتین را کـه پیامبر و امامان معصوم بر آن زحمات زیادى کشیده اند در سراسر گیتـى منتـشر نمـاییم و همۀ مستضعفان را از بند یوغ استعمار و زنجیر جهان خواران رها نماییم. سخنم بیشتر بـر روى این انقلاب اسلامى که به رهبرى امام بزرگوارمان و خون هزاران شهید گلگـون کفـن به دست آمده، مى باشد. که تا پیروزى نهایى از آن غافل نباشیم. امیدوارم خداوند شـما مـا را یارى نماید. گفتنىها درباره این گنج که همان اسلام و انقـلاب مـى باشـد زیـاد دارم. بـه همین چند کلمه اکتفا مى نمایم. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادارن وخواهران من ! ماهواره و مقصدی به جز آتش دوزخ ندارد. از ما گفتن، ما ڪه رفتیم ... و من الله توفیق ... ✍️شهید مصطفی صدرزاده ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
💌 🌱اخلاق اسلامى را در خود دوباره احیاء کنید و نگذارید که این شرم و حیا از بین جوانان ما بیرون برود . هوشیار باشید تا شیطان از راههاى مختلف در بین شما نفوذ نکند. از هیچ چیز واهمه نداشته باشید و از آینده نیز هراسى به دل راه مدهید که وعده خدا حق است و پیروزى از آن اسلام عزیز است. شهید ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
› وصیت‌من‌بہ‌دخترانی‌کہ‌عکس‌هایشان‌ را‌درشبکہ‌های‌اجتماعی‌می‌گذارند‌؛ این‌است‌کہ‌این‌کار‌شما‌باعث‌می‌شو‌د امـام‌زمان‌عج‌خون‌گریه‌کند . .💔 بعد‌از‌اینکہ‌وصیت‌و‌خواهشم‌را‌شنیدید‌ به‌آن‌عمـل‌کنیدزیـراما‌می‌رویم‌تا‌ از‌شرف‌و‌آبروی‌شما‌زنان‌دفاع‌کنیم‌ ماننـدخانم‌حضرت‌زهرا‌'؏'باشید ‹شهید‌مهدی‌محسن‌رعد💚 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ ⁩⁩⃟
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی هدیه های شخصی 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ فرمانده ی تیپ که شد یک ،ماشین اجباراً تحویل گرفت یک راننده هم به اش معرفی کردند و گفتند: «ایشون شبانه روزی هر جا که شما برین باهاتون هستن» این یکی را قبول نکرد به اش گفتم:« شما گواهینامه که نداری حاجی، پس راننده باید باهات باشه دیگه.» گفت:« تو منطقه که شرعاً عیبی نداره من خودم پشت فرمون بشینم؟» گفتم: «نه.» گفت:« پس راننده نمی خوام» پرسیدم :«تو شهر می خوای چکار کنی؟» کمی فکر کرد و گفت:« خب حالا این شد یک چیزی،تو شهر چون نمیشه بدون گواهینامه رانندگی کرد، اگرخواستم برم با راننده می رم» چند وقت بعد که رفتم مشهد یک روز آمد پیشم گفت: «یک فکری برای این گواهینامه ی ما بکن سید.» به خنده گفتم: «شما که دیگه راننده داری حاج آقا، گواهینامه می خوای چکار؟» «همه ی مشکل همین جاست که یک راننده بند من شده، اونم راننده ای که حقوق بیت المال رو می گیره و مخارج دیگه هم زیاد داره» خواستم باب مزاح را باز کرده باشم .گفتم:« خب این بالاخره حق یک فرمانده ی تیپ هست.» گفت: «شوخی نکن سید! همین ماشینش هم که دست منه، برام خیلی سنگینه، می ترسم قیامت نتونم جواب بدم چه برسه به راننده.» " ۱ ". تصمیمش جدی بود و مو لای درزش نمی رفت پرسیدم :«حالا شما چند روز مرخصی داری؟» «هفت هشت روزی» پاورقی این در حالی بود که وقتی می آمدمشهد، پول بنزین و روغن و خرجهای دیگر ماشین را از جیب خودش و از حقوق شخصی می داد. 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی هدیه های شخصی 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ کمی فکر کردم و گفتم: «مشکل بشه کاری کرد "۱". ولی حالا توکل بر خدا می ریم ببینیم چی می شه.» رفتیم اداره ی راهنمایی و رانندگی هر طور بود کارها را روبراه کردیم. خدا خیرشان بدهد دو، سه تا از آن افسرهای خیر و با حال خیلی کمکمان کردند عبدالحسین اول امتحان آئین نامه داد و بعد هم تو شهری و بالاخره به اش گواهینامه را دادند. البته همین هم خودش یک هفته ای طول کشید. وقتی می خواست راهی جبهه ،بشود برای خداحافظی آمد، بابت گواهینامه ازم تشکر کرد و گفت: «بالاخره این زحمتی رو که کشیدی بگذار پای بیت المال ان شاء الله خدا خودش اجرت رو بده» به شوخی و جدی گفتم :«شما هم زیاد سخت می گیری حاج آقا.» لبخندی زد و حکایتی برام تعریف کرد، حکایت طلحه و زبیر که در زمان خلافت حضرت مولی (سلام الله علیه) رفتند خدمت ایشان که حکومت بگیرند آن وقت حضرت شمع بیت المال را خاموش و شمع شخصی خودشان را روشن کردند طلحه و زبیر هم وقتی موضوع را فهمیدند دیگر حرفی از گرفتن حکومت نزدند و دست از پا درازتر برگشتند. وقتی این ها را تعریف می کرد لحنش جور خاصی بود آخر حرف هاش با گریه گفت:« خداوند روز قیامت از پول و از اموال خصوصی و حلال انسان، که دسترنج خودشه، حساب می کشه که این پول و اموال رو در چه راهی مصرف کردی؛ چه برسه به بیت المال که یک سر سوزنش حساب داره!» پاورقی ۱۱- آن وقتها گرفتن گواهینامه مثل حالا آسان نبود،براساس حروف فامیل نوبت بندی می کردند و حداقل سه ماه طول می کشید تا بشود گواهینامه گرفت. 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی ماشین لباسشویی 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ سید کاظم حسینی او جبهه ماند و من آمدم مشهد مرخصی، صبح روز بعد رفتم ملک آباد، مقر سپاه، یکی از مسؤولین رده بالا گفت:«به هر کدوم از فرماندهان وسیله ای دادیم یک ماشین لباسشویی هم سهم آقای برونسی شده.» مکث کرد و ادامه داد:« حالا که ایشون نیست، شما زحمتش رو می کشین که ببرین خونه شون؟» می دانستم حاجی اگر بود به هیچ عنوان قبول نمی.کرد پیش خودم گفتم:« چی از این بهتر که تا نیست من ترتیب کارو بدم.» این طوری وقتی خبر دار می شد در مقابل عمل انجام شده قرار می گرفت و دیگر کاری نمی توانست بکند برای همین گفتم:« با کمال میل قبول می کنم» ماشین لباسشویی را گذاشتم عقب یک وانت و سریع بردم خانه شان. هرگز آن عصبانیتش یادم نمی رود همین که از موضوع ماشین لباسشویی خبردار شده بود و فهمیده بود ازکجا آب می خورد یکراست آمد سروقت من. هیچ وقت آن طور ناراحت و عصبانی ندیده بودمش با صدایی که می لرزید گفت:« شما به چه اجازه به خونه ی من ماشین لباسشویی آوردی؟» چون انتظار همچین برخوردی را نداشتم پاک هول کرده بودم گفتم:« از طرف بالا به من دستور دادن.» ناراحت از قبل گفت: «عذر بدتر از گناه!» 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از آقا درخواست زیارت کربلا کرد🌺 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال خوش فرزند شهید بعد از زیارت امام حسین علیه السلام 😭😭😭 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
_._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله‌ ‌ الرّحمن الرّحــــــیم✨ ❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز می‌کنیـم 🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَ‌مُوسَـی‌اَلرِضَـا اَلمُرتَضـی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ 🌴اللّـــهُـم‌َّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪ‌َ_اَلْفَــــــــــرَجْ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
یعنی ... تپشِ قلبِ زمان💗 درهوسِ دیدنِ تـ😍ـو کہ و زمین، گلشنِ اسرار شود🌺 سلام آرزویِ زمین و زمان ♥️ 🌸🍃 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
❤️ شهید محمد حسن (رسول) خلیلی 20 آذر 1365 در زمان جنگ تحمیلی عراق در تهران به دنیا آمد. پدرشان همیشه در جبهه ها بود و ایشان را خیلی کم میدیدندرسول به ولایت و حضرت آقا و دفاع از حریم ولایت خیلی علاقه داشت. وقتی از همان ابتدا در خط ولایت بود در انتها نیز به دفاع از حریم ولایت رفتاز آنجایی که شهید رسول خلیلی به دوره های سخت نظامی علاقه بسیاری داشت و با توجه به تخصص های مختلفی که در امور نظامی داشت بیشتر به تخریب علاقه داشت و تخریب چی به روز و ماهری بود و بر حسب وظیفه راهی دفاع از حرم آل الله شد و یکی از مدافعان حرم بانوی مقاومت عقیله بنی هاشم بود.مانند تمام کسانی که در مسیر پیشوایشان ابا عبدالله‌ الحسین (ع) گام برداشتند واز دین خدا دفاع کردند و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» لبیک گفتند. سرانجام شهید رسول خلیلی روز دوشنبه 27 آبان 1392 مصادف با 14 محرم الحرام 1435 و 18/11/2013 در ساعت 14:۰۰ بعد از ظهر در حال پاکسازی یکی از محورهای دشمن بال در بال ملائک گشود و زندگی جاودانه اش در بهشت را آغاز کرد و به فیض عظیم شهادت نائل گشت. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷