#حکایات_و_تشرفات۱۶
🔸 عاقبت آزار منتظران
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
💜 تَواتُر احادیث مهدويت
💕 حديث متواتر، حديثى است كه در همه ی طبقات سند آن، تعداد راويان به اندازه اى فراوان باشد كه هيچ شک و شبهه اى در صحت آن باقى نماند.
❣ با توجه به آنچه از صاحب نظران شیعه و اهل سنت نقل شده است، احادیث مهدويت از اين دسته اند.
💛 مشخصاتِ چند تن از بزرگان اهل سنت، که اعتقاد به تواتر احادیث مربوط به امام مهدی دارند، به شرح زیر است: [به ترتیب: نام، سال وفات، اسم کتاب]
💟ابوالحسن سجستانی، ۳۶۳ق، مناقب الشافعی
💟حافظ محمد بن یوسف، ۶۵۸ق، البیان فی اخبار الصاحب الزمان، باب ۱۱
💟شمس الدین قرطبی، ۶۷۱ق، التذكرة في أحوال الموتى و أمور الآخره
💟حافظ جمال الدین، ۷۴۲ق، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال
💟ابن حجر عسقلانی، ۸۵۲ق، تهذیب التهذیب
💟ابن حجر هیتمی، ۹۷۴ق، الصواعق المحرقه و...
منبع📗:#مهدویت_در_نگاه_اهل_سنت ٢
#یااباصالح_المهدےادرڪنے
🌼عنقریب اسٺ ڪہ گویند بہ یڪ صبح سپید
🍃شیعیان خستہ نباشید ڪہ ارباب رسید...✨
🌼دگر اندوه تمام اسٺ شما خوش باشید
🍃روح عالم بہ نفسهاے گل سرخ دمید....✨
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
#منتظر_فرج
💫پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند :
" هنگامی که کارها به غیر اهل سپرده شود منتظر فرج باشید "
📚 الزام الناصب ص 178📚
🍃🍂 الامام الوالد الشفیق🍃🍂
🌴 اللهم عجل لولیک الغریب الفرج بحق خانم حضرت مادر سلام الله علیها 🌴
4_5895451094661728369.mp3
7.02M
🎙 حجت الاسلام دانشمند
🎵 ماجرای تشرف شیخ احمد از اهالی شهر بغداد خدمت امام زمان علیه السلام
🌸 🌿 🌸 🌿 🌸 🌿 🌸
#یا_اباعبدالله_ع ✋
❣خواستم دور ڪنم فڪر حرم را اما
🕊من بدون تو ، دلے زار و پریشان دارم
❣آه، در ڪنج رواقٺ ڪه نشستم، دیدم
🕊زیر پاهاے خودم ملڪ سلیمان دارم
#اللهم_ارزقنا_زیارة_الڪربلا🕌
▪️ #38_روز تا فصل عاشقی💔
🌿
هزار #جمعه چشم من، شدهست چشمهی غمت
نیامدی! هنوز هم، هزار بار عاشـــقم...❗️
#هذا_یوم_الجمعه 🍃
👌 پاداش 500 صلوات بین دو جمعه
عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ علیهماالسلام قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله: مَنْ صَلَّى مَا بَيْنَ الْجُمُعَتَيْنِ خَمْسَمِائَةِ صَلَاةِ فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ مَا يَتَمَنَّى مِنَ الْخَيْر. (المحاسن، ج1، ص60)
حضرت صادق علیه السلام از پدر گرامیش حضرت باقر علیه السلام از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: هر کس بین دو جمعه، پانصد صلوات فرستد، آنچه از خیر و خوبی بخواهد، برای او نزد خداوند منظور می شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🍃داستان بسیار زیبا وشنیدنی از امام رضا ، شاه خراسان (ع)، حتما بخونید خیلی زیباست🍃
🔰شیخ عباس قمی در فوائدالرضويه نقل ميكنند كه:
كاروانی از سرخس مشهد اومدند پابوس امام رضا(علیه السلام )، سرخس اون نقطه صفر مرزی است، یه مرد نابینایی تو اونها بود،اسمش حیدر قلی بود.
اومدند امام رو زیارت كردند، از مشهد خارج شدند، یه منزلیه مشهد اُطراق كردند، دارند برمیگردند سرخس، حالا به اندازه یه روز راه دور شده بودند
شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم، خسته ایم، بخندیم صفا كنیم
كاغذهای تمیز و نو گرفتند جلوشون هی تكون میدادند، اینها صدا میداد، بعد به هم میگفتند، تو از این برگه ها گرفتی؟ یكی میگفت: بله حضرت مرحمت كردند
فلانی تو هم گرفتی؟ گفت:آره منم یه دونه گرفتم، حیدر قلی یه مرتبه گفت: چی گرفتید؟
گفتند مگه تو نداری؟ گفت: نه من اصلاً روحم خبر نداره! گفتند: امام رضا تو يکى ازصحن ها برگ سبز میداد دست مردم، گفت: چیه این برگ سبزها، گفتند: امان از آتش جهنم، ما این رو میذاریم تو كفن مون، قیامت دیگه نمیسوزیم، جهنم نمیریم چون از امام رضا گرفتیم،
تا این رو گفتند، دل كه بشكند عرش خدا میشود، این پیرمرد یه دفعه دلش شكست، با خودش گفت: امام رضا از تو توقع نداشتم، بین كور و بینا فرق بذاری، حتماً من فقیر بودم، كور بودم از قلم افتادم، به من اعتنا نشده
دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد، گفت: به خودش قسم تا امان نامه نگیرم سرخس نمیآم، باید بگیرم، گفتند:آقا ما شوخی كردیم، ما هم نداریم، هرچه كردند، دیدند آروم نمیگیرد، خیال میكرد كه اونها الكی میگند كه این نره،
جلوش رو نتونستند بگیرند
شیخ عباس میگه: هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره بر میگرده، یه برگه سبزم دستشه، نگاه كردند دیدند نوشته:
«اَمانٌ مِّنَ النار،من ابن رسول الله على بن موسى الرضا»
گفتند: این همه راه رو تو چه جوری یه ساعته رفتی، گفت: چند قدم رفتم، دیدم یه آقایی اومد، گفت: نمیخواد زحمت بكشی، من برات برگه امان نامه آوردم، بگیر برو....
السلام عليك يا علی بن موسى الرّضا المرتضى عليه السلام.
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@haram110
May 11
↬ @haram110 ↫
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
💌نامه یک دختر به امام رضا💌
یک دختری بود؛ که شغل باباش رفتگر شهرداری بود؛دختره با هزاران آرزو وامید می خواست ؛مثل همه زندگی کند؛ میخواست شوهری با آبرو با کلاس داشته باشد؛به خاطر شغل باباش که رفتگر بود کسی در این خانه را نمی زد؛یه روز دلش شکست یه نامه ای به امام رضا نوشت ؛تو نامه اش نوشته بود:« السلام علیک یا غریب الغربا السلام علیک یا معین الضعفاءوالفقرا،السلام علیک یا امام رضا
یا امام رضا دلم خیلی پره ؛منم جوانم آرزو دارم ؛امید دارم؛به خاطر اینکه شغل بابام رفتگر شهرداری هست؛ کسی در این خانه رو نمی زند؛وكسي به خواستگاري من نمياد؛یا امام رضا نمی دانم چه کار کنم؛یا امام رضا؛امیدم و نا امید نکن؛یا امام رضا قلب و دلم رو نشکن؛یا امام رضا قربانت برم.................» حرفای دلش رو نوشت ؛گریه هاش رو کرد؛ دلش رو خالی کرد؛آدرس خانه را تو نامه نوشت ؛اومد حرم امام رضا نامه را داخل ضریح انداخت؛چند ماهي گذشت؛ خانواده ای از تهران برا زیارت آمده بودند مشهد ؛پدر خانواده چشم درد بود؛ دکترها گفته بودند که باید عمل کند؛احتمال اینکه بیناییش را از دست بدهد؛ خیلی بود؛چند روز آنجا ماندند؛ پسر خانواده رفت پیش یکی از خادمهای حرم ؛گفت:بابام مریض هست؛ شاید چشماش رو از دست بدهذ ؛خواهش میکنم ؛روزی که ضریح را غبار آلود می کنید ؛من یه کم غبار داخل ضريح رامی خواهم برا ی شفای چشمای بابام؛بهش گفتند :چنان روزی ضریح رو غبار گیری میکنیم ؛بیا بهت میدیم؛بعد از مدتی پسره آمد مشهد به خادمهای حرم گفت: اآمدم برا گرفتن غبار داخل ضریح؛خادمها از تو ضریح همان نامه را برداشتند؛ یه کم غبار داخلش ریختند؛ آن رو بسته بندی کردند؛ به پسره دادند؛پسره بسته را گرفت.آورد تهران برا باباش وقتی بسته رو باز کرد ؛نامه رو دید ؛دید یه نامه دختر به امام رضاست؛الهی قربانت برم یا امام رضا ،الهی من فدات.بشوم؛الهی قربان آن غریبیت بشوم؛گریه امانش رو بریده بود مامانش بهش گفت :چی شده پسرم؛گفت:مامان امام رضا بهم نامه داده؛امام رضا برام یه همسفر پیدا کرده؛امام رضا برام همسر پیدا کرده ؛مادر می خواهم بریم مشهد به همان آدرسی که تو این نامه نوشته؛من دختری را که امام رضا بهم معرفی کرده رو میخواهم؛غبار را به باباش داد به چشماش بماله؛بعد یه مدتی چشمای باباش خوب شدند؛ همگی آمدند پا بوس امام رضا ؛زیارت کردند؛ بعدش رفتند به همان آدرس؛در زدند؛به بهانه پرسيدن يك آدرس ؛گفتند ما غریبیم؛می شود بیاييم داخل؛ صاحب خانه راهشان داد؛یه مدتی نشستند نا خود آگاه چشمانشان گریان شد؛رفتند: ما اآمديم خواستگاری قضیه رو بهشان گفتند؛پسره دختر را به عقد خودش درآورد؛یك جشن مفصل براش گرفت وبا خودش به تهران برد؛ای امام رضا می شودهیه کارت دعوت هم به ما بدهی؟یا امام رضا می شود دل مارا هم رضا رضاییی کنی یا امام رضا ؛یارئوف و یا رحیم می شود مشکلات مارا هم حل کنی؟دل منم شکسته؛ قلب منم شکسته؛ میشه مرحم زخمهای دل منم باشی؟نمی دانم کسانی الان دارند می خوانند چه آرزویی دارند؟
نمی دانم تو دلتون چی میگذره؟نمی دانم دلت الان هواش رو کرده؟نمی دانم تا حالا راحت باهاش حرف زدید یا نه؟نمی دانم تا حالا از ش کمک خواستید یانه؟این رو میدوانم هر که برودهدست خالی بر نمی گردد؛الهی قربانت بروم؛یا امام رضا چه قدر حرف ناگفتنی دارید که باهاش بزنید؟
می خوام بهتون بگويم ؛ای برادرم؛ای خواهرم یکی هست که اگر صداش بزنید جوابتونرا میدهد؟چه قدر ازش کمکی خواستید وانجام نداده؟میخواهم نتیجه ای که میگیرید؛ ازخواندن این داستان رو برام تو نظراتون برام بفرستید ممنون می شوم؛ چیزی که اعتقاد دارم را برايتان می نویسم؛1-هرکسی بار اولش باشد برو مشهد؛ حرم امام رضا هر آرزویی کند بر آورده می شود؛پس مواظب آرزو هاتون باشید 2-هرکسی بعداز ازدواجش اولین سفرش رو مشهدمقدس و زیارت امام رضا قرار بدهد ؛بدون آن که ؛آن زوج بفهمند؛ امام رضا هدیه بهشان میدهد؛وآن این هست؛ که زودی صاحب خانه اشان می کند؛ و امکانات فراهم کردن خانه اشان را جور می کند؛ اینهای رو که گفتم یه حقیقته به یکی از همکارام زمانی که ازدواج کرد ؛گفتم رفت مشهد واومد ؛طولی نکشید زمینی خرید و صاحب خانه شد؛ وبااینکه خودش می گفت دستم خالی بوده؛ بعد مدتی هدیه ای برام گرفت و بوسیدم گفت :تو آن روز این طور بهم گفتی و من عمل کردم منم حالا هر زوجی را می بینم بهشان می گويم وازتو تشکر می کنم؛منم از همه کسانی که زحمت کشیدند نوشته هام رو خواندند؛می خواهم اگر مشکلی دارن برن پیش امام رضا واگر تازه ازدواج
کردند یا قرارهست؛ ازدواج کنند؛ حتما اولی سفرشان؛ را زیارت امام رضا قرار بدهند؛
ممنونم ازهمه شما
موفق ومؤيد و خوشبخت باشید
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
↬ @haram110 ↫