سخنران از حاضرین که ۵۰ نفر بودند
خواست که با ماژیک
اسم خود را روی بادکنکی که هنگام ورود به آنها داده شده بود بنویسند
و آن را در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند
سپس از آنها خواست
در ۵ دقیقه به اتاق بادکنک ها رفته و بادکنک نام خود را بیاورند
شرکت کنندگان دیوانه وار به جستجو بادکنک خود پرداختند
همدیگر را هل میدادند
زمین می خوردند
هرج و مرجی به راه افتاده بود
مهلت ۵ دقیقه ای به پایان رسید
اما هیچ کس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند.
سخنران
همه را به آرامش دعوت و پیشنهاد کرد
هرکس بادکنکی را بردارد و آن را به صاحبش بدهد.
کمتر از ۵ دقیقه
همه به بادکنک خود رسیدند
این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما می افتد
دیوانه وار
در جستجوی سعادت و خوشبختی خویش به این سو و آن سو چنگ می زنیم و نمی دانیم که
#سعادت ما در گرو سعادت و #خوشبختی دیگران است*
با یک دست سعادت آنها را بدهید و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیرید.
امروز سعی کنید سه نفر را خوشحال کنید.
کار سختی نیست اگر بخواهیم
@haram110
🔴 اصلا مگر می شود که عادی شود!
🔻سرچهارراه، پشت چراغ قرمز بودم، یک دختر جوان با لباس خیلی تابستانی (تاپ و شلوارک بسیار کوتاه) داشت از چهار راه رد میشد و سرش به موبایلش گرم بود و توی حال و هوای خودش بود، اما کسانی که پشت چراغ ایستاده بودند و حتی ماشین های آن سمت خیابان، حواس هایشان پی آن دختر رفته بود (البته که اینجا این مدل لباس پوشیدن ها در تابستان خیلی عادی هست)
🔹من اینطور مواقع به اقایون و عکس العمل هایشان نگاه میکنم، آقای مسنی که ماشین گرانقیمتی هم داشت، آنطرف چراغ بود، دیدم چشم از دختر بر نمیدارد و فرصت رامناسب دید و کاملا دور زد و دنبال دختر رفت.
🔻تا آنجایی رفت که دیگر مسیر ماشین رو نبود، اما او با بوق و با نگاهش سعی داشت تا دختر اورا ببینید،اما دختر سرش همچنان پایین بود و به موبایلش نگاه میکرد، مرد بخت برگشته چند دقیقه ای همچنان به دختر می نگریست و در آخر ناامیدانه ناچار شد که برگردد و راه خودش را برود
🔹راستش این اولین بار نیست که این صحنه ها را در اروپای آزاد، جایی که حجابش اختیاری است و مردانش چشم و دل سیرند!!! میبینم، اصلا مگر میشود که عادی شود؟ مگر گرسنگی انسان عادی میشود که نیاز جنسی عادی شود؟
💢خانمی که با پوشش بد و عجیبی در جامعه حضور پیدا میکند و حتی نگاه خانم ها را هم دنبال خودش میکشاند، مگر میشود ذهن و دل و خیال مردان را اسیر جسم خودش نکند؟
✍️ #منصوره_معتمدی | ایرانی مقیم بوسنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمیـــــز کردن و جرم گیری پشت تابه و قابلمه های سیاه شده، کار سختیه ⁉️
با این ترفند عالی، مشکلتون حل میشه 👌
#ترفند
@haram110
آزمایش اینترنت پرسرعت 5G در هلند جان ۲۹۷ پرنده را گرفت. افراد محلی اعلام کردهاند که اردکهای دریاچهی نزدیک محل تست رفتارهای عجیبی نشان میدادند و سر خود را در زمان تست سرعت، زیر آب میکردند تا از امواج شبکهی 5G در امان باشند.
وقتی میگیم گوشیتون رو شب موقع خواب کنار سرتون نذارید. مودم رو هم خاموش کنید واسه اینه.
ببینید چقد امواجش خطرناکه
🌐 @haram110 🌐
بیشتر مردم تهران و ایران نمیدونند که داستان مجسمه دربند چیست؟ او تنها ایرانی ای بود که از رئیس جمهور آمریکا مدال شجاعت گرفت!
حدود 55 سال قبل یک هواپیمای آمریکایی به قله زردکوه برخورد کرده و بدون آنکه آتش بگیرد، سقوط میکنه؛ آمریکاییها یک چترباز آلمانی رو برای نجات می فرستند اما او هم چترش به صخره ها گیر می کند و آویزان باقی می ماند!
بعد از آن یکی از کارآمدترین نیروهای چتربازی و کوهنوردی ارتش، گروهبان "امیر قدمشاهی" برای نجات جان این گروه انتخاب می شود! او قهرمانانه گروه را نجات می دهد و در آن زمان از طرف جان اف کِنِدی رییس جمهور وقت آمریکا مدال شجاعت به او اعطا می گردد و توسط شاه ایران هم از او تقدیر به عمل می آید و به پاس این عملیات، مجسمه او ساخته و تاکنون ۵۶ سال است که در میدان دربند تهران نصب گردیده است!
"قدمشاهی" که با درجه ی سرهنگی بازنشسته شد، در اردیبهشت سال ۱۳۹۱ درگذشت./ایسنا
@haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کالباس_خونگی😍😋
به جای اینکه از کالباس های بیرون که با آشغال گوشت تهیه میشه استفاده کنید ، خودتون دست به کار شید و کالباس خونگی درست کنید👌👌👌
🍑🍃🍑🍃🍑🍃🍑🍃🍑🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دانستنیها
#اعجاز_خوراکیها
پنج جایگزین گیاهی سالم و متنوع پروتئینی برای گوشت قرمز👆
حالا که اینقدر گوشت گرونه، لطفاً انتشار بدید تا خانواده ها جایگزین کنند😊👏
7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روغن دنبه درست کردم برای انواع خورش و پلو 👌
بخصوص قرمه سبزی، قیمه، لوبیاپلو و ماکارونی 😍😋
پیشنهاد میکنم حتما یکبار امتحان کنید
من برای ۵ کیلو دنبه چرخشده (می تونید خرد هم کنید) ۱ لیوان ماست برای سفید شدن روغن، ۱ لیوان سرکه برای اینکه بوی تندی دنبه روی بگیره و ۳ عدد پیاز برای طعم روغن استفاده کردم و روی شعله ملایم گاز قرار دادم. تقریبا ۳ ساعت طول کشید تا روغن آماده شد.
یکی از مزایای خوب روغن دنبه اینه که در رگها رسوب نمیکنه و کاملا سالم هست 👌
نکته: پیاز حتما باید سالم باشه. به هیچ عنوان خردش نکنید چون سرخ میشه و روغن رو تیره میکنه.
نکته:پنج کیلو دنبه چهار کیلو ونیم روغن
@haram110
🌴 حکایت_وصل_مهدی_عج🌴
⚫️ عنایت حضرت مهدی عج ⚫️
آقا سید عبدالرحیم خادم مسجد جمکران می گوید:
« در سال وبا (سال 1322) بعد از گذشتن مرض، روزی به مسجد جمکران رفتم. دیدم مرد غریبی در آن جا نشسته است. احوال او را پرسیدم.
گفت: من ساکن تهران می باشم و اسمم مشهدی علی اکبر است. در تهران کاسبی و خرید و فروش دخانیات داشتم؛ اما پس از مدتی سرمایه ام تمام شد؛ چون به مردم نسیه داده بودم و وقتی وبا آمد آنها از بین رفتند و دست من خالی شد؛ لذا به قم آمدم. در آن جا اوصاف این مسجد را شنیدم.
من هم آمدم که این جا بمانم، تا شاید حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نظری بفرمایند و حاجتم را عنایت کنند.
سید عبدالرحیم می گوید: مشهدی علی اکبر سه ماه در مسجد جمکران ماند و مشغول عبادت شد. ریاضتهای بسیاری کشید، از قبیل: گرسنگی و عبادت و گریه کردن.
روزی به من گفت: قدری کارم اصلاح شده؛ اما هنوز به اتمام نرسیده است. به کربلا می روم. یک روز از شهر به طرف مسجد جمکران می رفتم. در بین راه دیدم، او پیاده به کربلا می رود.
شش ماه سفر او طول کشید. بعد از شش ماه، باز روزی در بین راه، ایشان را که از کربلا برگشته بود، در همان محلی که قبلاً دیده بودم، مشاهده کردم.
با هم تعارف کردیم و سر صحبت باز شد. او گفت: در کربلا برایم این طور معلوم شد که حاجتم در همین مسجد جمکران داده می شود؛ لذا برگشتم.
این بار هم مشهدی علی اکبر دو سه ماه ماند و مشغول ریاضت کشیدن و عبادت بود.
تا آن که پنجم یا ششم ماه مبارک رمضان شد. دیدم می خواهد به تهران برود. او را به منزل بردم و شب را آن جا ماند. در اثنای صحبت گفت: حاجتم برآورده شد.
گفتم: چطور؟
گفت: چون تو خادم مسجدی برایت نقل می کنم و حال آن که برای هیچ کس نقل نکرده ام. من با یکی از اهالی روستای جمکران قرار گذاشته بودم که روزی یک نان جو به من بدهد و وقتی جمع شد پولش را بدهم.
روزی برای گرفتن نان رفتم. گفت: دیگر به تو نان نمی دهم.
من این مسأله را به کسی نگفتم و تا چهار روز چیزی نداشتم که بخورم مگر آن که از علف کنار جوی می خوردم، به طوری که مبتلا به اسهال شدم. این باعث شد که من بی حال شوم و دیگر قدرت برخاستن را نداشتم، مگر برای عبادت که قدری به حال می آمدم.
نصف شبی که وقت عبادتم بود فرا رسید. دیدم سمت کوه « دوبرادران » ( نام دو کوه در اطراف مسجد جمکران ) روشن است و نوری از آن جا ساطع می شود، بحدی که تمام بیابان منور شد.
ناگهان کسی را پشت در اتاقم که یکی از حجرات بیرون مسجد بود دیدم، مثل این که در را می کوبید. سیدی را با جلالت و عظمت پشت در دیدم. به ایشان سلام کردم؛ اما هیبت ایشان مرا گرفت و نتوانستم حرفی بزنم. تا آن که آمده و نزد من نشستند و بنای صحبت کردن را گذاشتند، و فرمودند:
« جده ام فاطمه علیها السلام نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شفاعت کرده که ایشان حاجتت را برآورند.
جدم نیز به من حواله نموده اند. برو به وطن که کار تو خوب می شود. و پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرموده اند: برخیز برو که اهل و عیالت منتظر می باشند و بر آنها سخت می گذرد. »
من پیش خود خیال کردم که باید این بزرگوار حضرت حجت علیه السلام باشد؛ لذا عرض کردم: سید عبدالرحیم خادم این مسجد نابینا شده است شما شفایش بدهید.
فرمودند:
« صلاح او همان است که نابینا بماند. بعد فرمودند: بیا برویم و در مسجد نماز بخوانیم. »
برخاستم و با حضرت بیرون آمدیم، تا به جاهی که نزدیک درب مسجد می باشد، رسیدیم. دیدم شخصی از چاه بیرون آمد و حضرت با او صحبتی کردند که من آن را نفهمیدم. بعد از آن به صحن مسجد رفتیم که دیدم، شخصی از مسجد خارج شد. ظرف آبی در دستش بود که آن را به حضرت داد.
ایشان وضو گرفتند و به من هم فرمودند: با این آب وضو بگیر. من از آن آب وضو گرفتم و داخل مسجد شدیم.
عرض کردم: یابن رسول الله چه وقت ظهور می کنید؟
حضرت با تندی فرمودند: تو چه کار به این سؤالها داری؟
عرض کردم: می خواهم از یاوران شما باشم.
فرمودند: هستی؛ اما تو را نمی رسد که از این مطالب سؤال کنی و ناگهان از نظرم غایب شدند؛ اما صدای حضرت را از میان چاهی که پای قدمگاه در صفه ای که در و پنجره چوبی دارد و داخل مسجد است، شنیدم که فرمودند:
برو به وطن که اهل و عیالت منتظر می باشند.
در این جا مشهدی علی اکبر اظهار داشت که عیالم علویه (سید) می باشد. »