eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
640 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6025888456872299624.pdf
417.6K
اعمال روز 17 ربیع الأول ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_6025888456872299625.pdf
320.3K
نماز و دعای روز 17 ربیع الأول ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🚿🚿🚿 استحباب غسل روز 17 ربیع الأول مرحوم سید بن طاووس در کتاب «فلاح السائل»، غسل روز میلاد رسول خدا صلّی الله علیه وآله در هفدهم ربیع الاول را از غسل های مستحبی محسوب نموده است. (فلاح‏ السائل، ص62/ بحارالأنوار، ج81 ،ص23) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😷💎😷 استحباب روزه روز 17 ربیع الأوّل 1) مرحوم سید بن طاووس در اقبال الاعمال می نویسد: از ائمه علیهم السلام روایت شده است که فرمودند: هرکس روز هفدهم ربیع الاول که روز میلاد سیّد ما، رسول الله صلّی الله علیه وآله می باشد، روزه بگیرد، برای او روزه یک سال نوشته می شود. (بحارالأنوار، ج98، ص358-359 به نقل از اقبال الاعمال) 2) ابواسحاق عُرَیضی می گوید: در قلبم افتاد که چه ایّامی از سال روزه گرفته شود. لذا قصد کردم نزد حضرت هادی علیه السلام بروم. حضرت در منطقه بِصَریا بودند. این امر را به هیچکس نگفتم. نزد حضرت رفتم، وقتی مرا دید فرمود: ای ابواسحاق، آمدی از من از ایامی سؤال نمایی که در آن ایام روزه گرفته می شود. آن ها چهار روز می باشند: روز بیست و هفتم رجب که خداوند رسولش صلّی الله علیه وآله را بر خلقش مبعوث نمود، روز میلاد رسول خدا صلّی الله علیه وآله که هفدهم ربیع الاول است، روز بیست و پنجم ذی القعده که روز گسترده شدن زمین از زیر کعبه است، و روز غدیر که رسول خدا صلّی الله علیه وآله برادرش علی علیه السلام را به عنوان پرچم هدایت برای مردم و امام بعد از خودش اقامه کرد. عرض کردم: فدایت شوم، راست فرمودی، من به همین منظور آمده بودم. شهادت می دهم که تو حجّت خدا بر خلقش می باشی. (تهذيب‏الأحكام، ج4،ص305- 306) 3) از صادقَین علیهماالسلام در فضلیت روزه چهار روز از ایّام سال روایت وارد شده است. آن چهار روز عبارتند از: روز هفدهم ربیع الاول که روز ولادت رسول خدا صلّی الله علیه وآله می باشد. هرکس این روز را روزه بگیرد، خداوند روزه شصت سال را برای وی می نویسد ؛ روز بیست و هفتم رجب که روزی است که رسول خدا صلّی الله علیه وآله در آن روز مبعوث شد. هرکس این روز را روزه بگیرد، روزه اش معادل کفّاره شصت ماه خواهد بود ؛ روز بیست و پنجم ماه ذی القعده که در آن، زمین گسترده شده است ؛ و روز غدیر که رسول خدا صلّی الله علیه وآله، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را به امامت نصب کرد. (وسائل ‏الشيعة، ج10، ص456به نقل از الْمُقْنِعَة) 4) مرحوم شیخ مفید در مسارّالشّیعۀ درباره روز هفدهم ربیع الاول می نویسد: این روز، روز میلاد رسول خدا صلّی الله علیه وآله است، و صالحین از آل محمد علیهم السلام از زمان های قدیم، این روز را بزرگ داشته، حقّش را شناخته، و حرمتش را مراعات می کرده اند و آن روز را روزه می گرفته اند. (وسائل ‏الشيعة، ج10، ص456/ مسارّالشیعه، ص50) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
31.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قمر- سجاد کاشانی و جواد پورعباسیان ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
مداحی_آنلاین_تب_کرده_خورشید_این_شبا_سید_رضا_نریمانی.mp3
6.66M
🌸 (ص) 💐تب کرده خورشید این شبا 💐داره تو دل هول و ولا 🎤 👏 👌فوق زیبا
مداحی آنلاین - از آن زمان که پای من بر کوی دلبر باز شد - حاج منصور ارضی.mp3
8.03M
🌸 (ص) 🌸 (ع) 💐از آن زمان که پای من بر کوی دلبر باز شد 💐هر روز کامم با شراب ناب کوثر باز شد 🎤حاج 👏 👌بسیار دلنشین
مداحی_آنلاین_ماجرای_جوان_یهودی_و.mp3
2.69M
🌸 (ص) ♨️ماجرای جوان یهودی و رسول خدا 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت‌الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
قسم به أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ تو آمدی که بگویی (ص)🌺 (ع)💫 🌺
✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✧✾════✾✰✾════✾✧ عشق به خدا یا رسول اکرم ﷺ محدّثین و مورّخین حکایت کرده‌اند: روزی حضرت رسول اکرم ﷺ به همراه برخی از اصحاب خود از محلی عبور می‌کردند که به نوجوانی برخوردند و پیامبر خدا به آن نوجوان سلام کرد نوجوان بسیار شادمان و خندان گردید رسول خدا به او خطاب نمود و فرمود: آیا مرا دوست داری؟ گفت: آری به خدا قسم تو را دوست دارم حضرت فرمود: همانند چشمانت؟ گفت: بهتر و بیشتر حضرت افزود: همانند پدرت؟ گفت: بیشتر حضرت فرمود: همانند مادرت؟ گفت: بیشتر حضرت فرمود: همانند جان خودت؟ گفت: یا رسول الله بیشتر از هر چیزی به تو علاقه مندم و تو را دوست دارم در این هنگام حضرت اظهار نمود: آیا همانند پروردگارت و خدایت مرا دوست داری؟ نوجوان در این لحظه اظهار داشت: خدا، خدا، خدا، نه! یا رسول الله هیچ چیزی در مقابل خداوند متعال ارزش ندارد و هیچکس را بر او برتری و فضیلتی نیست یا رسول الله تو را به جهت عشق و ایمان به خدا دوست دارم حضرت رسول ﷺ با شنیدن چنین سخن و اعتقادی راسخ متوجه همراهان خود شد و فرمود: شما نیز این چنین عشق و ایمان داشته باشید و خدا را این چنین دوست بدارید چه اینکه آنچه از نعمت‌ها و سلامتی در اختیار دارید همه از الطاف خداوند است سپس افزود و اگر مرا دوست دارید باید به جهت دوستی و ایمان به خدای سبحان باشد 📗ارشاد القلوب دیلمی: صفحه ۱۶۱ ‌ ✧✾════✾✰✾════✾✧
حرم
"رمان #پلاک_پنهان #قسمت_هشتاد_و_نه کمیل به دیوار سرد بیمارستان تکیه داد و چشمانش را بست. یک ساعت
"رمان بعد از امدن دکتر و امضای برگه ی ترخیص ،سمیه خانم به سمانه کمک کرد تا آماده شود. کمیل بعد از تصفیه حساب و خرید دارو ،به سمت سمانه و سمیه خانم که کنار ماشین بودند رفت،سریع ماشین را روشن کرد و کمک کرد تا سمانه سوار شود. در طول راه کسی حرفی نزد با صدای گوشی سمیه خانم سمانه از خواب پرید،نگاهی به اطراف انداخت نزدیک خانه بودند،سرگیجه داشت برای همین چشمانش را بست. ــ کی بود مامان؟ ــ صغری است،قرار بود صبح بیاد خونمون،الانن زنگ زد نگران بود ــ الان کجاست ــ تو خونه منتظره وارد کوچه شدند،کمیل ماشین را در خیابان پارک کرد، و در جواب سوال مادرش گفت که جایی کار دارد،اما سمانه خوب می دانست به خاطر او میخواست از اینجا دور باشد. به محض پیاده شدن سمانه سنگینی نگاه کسی را بر روی خودش حس کرد،همان نگاه همیشگی که چهار ستون بدنش را از ترس می لرزاند. با گرمای دستی که بر دستش نشست سرش را بالا آورد و نگاه ترسان و وحشت زده اش در نگاه کنجکاو کمیل گره خورد،برای اینکه کمیل متوجه نشود سریع سرش را پایین انداخت. ــ چرا دستات اینقدر سردن؟ ــ چیزی نیست،ضعف دارم کمیل مشکوک پرسید: ــ لرزیدن صدات هم به خاطر ضعفه؟ سمانه هول کرد و برای چند ثانیه نگاهش را به مرد همسایه که او را با لبخند کریهی نگاه می کرد انداخت اما سریع نگاهش را دزدید! کمیل همین نگاه چند ثانیه ای برایش کافی بود تا یاد حرف های سمانه بیفتد. "من شوهر ندارم،اگه شوهر دارم چرا باید هر روز از نگاه کثیف مرد همسایه وحشت کنم" سمانه از فشاری که کمیل بر دستانش وارد کرد،آرام نالید: ـ کمیل کمیل یا چشمان سرخ از خشم،آرام غرید: ـ خودشه سمانه متوجه منظور کمیل شد اما گفت: ــ کی خودشه؟چی میگی کمیل ــ سمانه بگو خودشه؟ سمانه دستپاچه لبخندی زد و قدمی برداشت و گقت: ــ بریم داخل حالم خوب نیست کمیل بازویش را محکم فشرد و تشر زد: .ــ پس خودشه ــ نه نه کمیل یه لحظه صبر کن تا میخواست جلوی کمیل را بگیرد،کمیل به سمت آن مرد رفت،مرد تا میخواست ازجایش بلند شود ،مشت کمیل بر روی صورتش نشست. کمیل با تمام توان به او مشت می زد،با صدای جیغ سمانه والتماس های سمیه خانم در باز شد و علی همسر صغری با دیدن کمیل سریع به سمتش رفت،سمانه که سرگیجه اش بیشتر شد،کمیل را تار می دید و لکه های تیره جلوی دیدش را گرفته بودند،به ماشین تکیه داد و دستش را برسرش گرفت،احساس می کرد زمین یه دور او می چرخید. علی سعی می کرد کمیل را از آن مرد دور کند،اما کمیل به هیچ وجه راضی نبود که از مشت زدن هایش دست بکشد. ــ کمیل سمانه خانم حالش خوب نیست،ول کن اینو با فریاد علی کمیل مرد را بر روی زمین هل داد و نگاهش را به سمت سمانه کشاند،با دیدن سمانه بر روی زمین و مادرش کنار او،یا خدایی گفت و به سمتش دوید