eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
635 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 🔸 أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَداء أَلسَّلامُ عَلى قَتیلِ الاَدعِیا 🔹 بر شهید شهیدان سلام بر مقتول دشمنان ▪️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج▪️
✦༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ 🔰◼️▫️ • قسمت 《 9 》 نهم✔️ 🎴▪️معرفت به آثار زیارت : برخی از آثار دنیوی زیارت : ✍..امیدواریم بیان برخی از آثار بسیارِ دنیوی و اخروی زیارت ، سبب گردد تا شور و اقبال به زیارت در دلهایمان بیفتد .... 🎴 وسعت رزق در اثر زیارت : حضرت امام محمدالباقر علیه السلام فرمودند : 💠 مُروا شيعَتَنا بِزيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ فَإنَّ إتيانَهُ يَزيدُ في الرِّزقِ . 💠 شیعیان ما را به زیارت قبر امام حسین امر کنید ، که آمدن نزد ایشان ، روزی را زیاد می گرداند.(۱) ....حضور نزد قبر مطهر حضرت اباعبدالله الحسین بن علی علیه السلام و زیارت ایشان ، می تواند باعث ازدیاد روزی مادی و معنوی انسان شود و به آدمی رزق واسع و گسترده بخشد ؛ در روایتی از حضرت امام جعفرالصادق عليه السلام آمده است : 💠 ...فَإنَّ كُلُّ مَن أتاهُ عارِفاً بِحَقِّهِ غَيرَ جاحِدٍ ...رُزِقَ رِزقاً واسِعاً ... 💠 هر که در حالی که عارف به حق او (امام حسین علیه السلام) است و منکر نیست ، ایشان را زیارت کند ... رزق واسع به او داده می شود ... (۲) 1️⃣📚کامل الزّیارات ب۶۱ ح۱ 2⃣ کامل الزّیارات ب۶۱ ح۴ 🏴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🏴 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
▪️صلی الله علیک یا ساکن کرب و بلا ▪️ | ⭕️ قال مولانا الرضا علیه السلام : ما زاَرنی أَحٌد مِن أولیِائی عاِرفا بَِحّقی إّلا ُشفعت فیِهَ یوَم الِقیاَمِه ☀️حضرت سلطان امام الرئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمودند: هیچ یک از دوستانم مرا با شناخت حقم زیارت نمی کند مگر این که در روز قیامت شفاعتم از او پذیرفته می شود . 📚وسائل الشیعه،ج13،ص552 🔺اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🔻
◼️▪️️ •قسمت 📷 🖥 یکم ' ⬛◾️با شهادت حضرت سید الشهداء حسین بن علی علیه السلام در کُلّ خلقت عزا و ماتم عمومی برپاشد ▪️◼️◾️ وَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْقُرَشِيُّ الرَّزَّازُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْجَبَّارِ النَّهَاوَنْدِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ ثُوَيْرِ بْنِ أَبِي فَاخِتَةَ وَ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ وَ أَبِي سَلَمَةَ السَّرَّاجِ وَ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ كُلُّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ‏ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع لَمَّا مَضَى بَكَتْ عَلَيْهِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ يَنْقَلِبُ عَلَيْهِنَّ وَ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ وَ مَا خَلَقَ رَبُّنَا وَ مَا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى- وَ حَدَّثَنِي أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي عُثْمَانَ بِإِسْنَادِهِ‏ مِثْلَهُ. ┄┅═══••𑁍❀𑁍••═══┅┄ هنگامى كه حضرت حسين بن على عليه السّلام به شهادت رسيدند آسمان‏هاى هفتگانه و طبقات هفت‏گانه زمين و آنچه در آنها و بين آنها بود و تمام موجودات و جنبندگان بر روى آنها و بهشت و دوزخ و بالأخره كليّه اشيائى كه پروردگار ما آنها را آفريده و موجودات مرئى و نامرئى همه بر آن حضرت گريستند. 📚کامل الزیارات النص ص ۸۰ { ادامه دارد ان شاءالله..} 🏴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🏴 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
🎪 ⚫️بعد از کربلا چه گذشت...(قسمت 4) 🔥عبیدالله ابن زیاد سرهای مقدس را به سمت شام و برای یزید فرستاد،یزید دستور داد که اسرا را هم به شام بفرستید. ⚡️کسانی که همراه سرهای مقدس سفر میکردند در اولین منزل فرود امدند تا غذا بخورند. در حالیکه مامورین مشغول خوشحالی و خوردن غذا و شرب خمر بودند، ناگهان دستی روی دیوار پدیدار شد و نوشت: 📛"آیا امتی که حسین را میکشند امید شفاعت جدش را روز حساب و قیامت دارند؟" 🔰مامورین مضطرب و هراسان شدند و خواستند دست را بگیرند که دست ناپدید شد. دوباره مامورین مشغول خوردن غذا شدند که دوباره دست ظاهر شد و نوشت: 📛" نه این چنین نیست،بخدا قسم که اینها شفیعی ندارند و روز قیامت در عذاب خواهند بود." 🔴 مامورین دوباره سعی کردند دست را بگیرند و نتوانستند. دوباره مشغول غذا خوردن شدند که دوباره دست ظاهر شد و نوشت: 📛"حسین را به حکم حاکم جور کشتند و این خلاف حکم خدا است." ♨️ غذا خوردن برای همه ناگوار شد و از آنجا کوچ کردند. ♻️مامورین ابن زیاد در راه سر حسین علیه السلام را از صندوق در آوردند و روی نی قرار دادند تا به منزلی رسیدند که راهبی در انجا زندگی میکرد. 🌹نیمه شب راهب متوجه شد از بیرون نوری از زمین تا آسمان✨ میدرخشد. بیرون امد و دید نور از سر حسین علیه السلام هست،نزد مامورین آمد و گفت: شماها کی هستید؟ 🔹مامورین ابن زیاد. 🔸این سر کیست؟ 🔹 سر حسین ابن علی 🔸کدام علی؟ 🔹 علی ابن ابیطالب. 🔸 مادرش کیست؟ 🔹فاطمه دختر رسول خدا. 🔸دختر پیامبرتان؟ 🔹بلی! 🔸وای بر شما که چه بد مردمی هستید! اگر مسیح فرزندی داشت او را روی مژه ی چشمانمان نگه میداشتیم... ♦️ممکن است ده هزار دینار به شما بدهم و این سر را تا صبح به من بسپارید؟ مانعی ندارد. 🔴ده هزار دینار را گرفتند و سر را به راهب دادند. 🌸راهب سر را شستشو داد و معطر گردانید و روی زانو گذاشت و تمام شب گریه میکرد تا صبح سر حسین را مخاطب قرار داد و گفت: ای سر مقدس من گواهی میدهم که جز خدای یکتا خدایی نیست و گواهی میدهم که محمد جد تو رسول خداست و من بر دین جد تو هستم.. 🌷 💥فردا صبح نزدیک شام که رسیدند،ماموران سر ابی عبدالله گفتند: بیایید دینارها را تقسیم کنیم مبادا یزید از ما بستاند، وقتی کیسه های زر را گشودند دیدند که دینارهای طلا به خزف تبدیل شده بود که یک طرف آن مکتوب بود: 🔴"و لا تحسبن الله غافلا عمّا یعمل الظالمون. و در طرف دیگر: 🔴 "و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون" 🌺اسرای اهل بیت چون نزدیک شام رسیدند ،تمام مردمان شام از کوچک و بزرگ برای تماشای اهل بیت و اظهار شادمانی از پیروزی یزید به استقبال شتافتند، ⚡️به منظور تکمیل تزیین شهر سه روز اهل بیت را در خارج شهر متوقف ساختند و شهر را با انواع تزیینات اراستند. 🔥مردم مشغول لهو و لعب و رقص و پایکوبی شدند . اهل بیت وارد دمشق شدند... 📙 نفس المهموم ص423، 📔 صواعق المحرقه ص197. 📘مناقب ابن شهراشوب ج4 ص 82 📕نفس الهموم ص 429 📓 کامل بهایی ج2،ص186 🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان کلیپ: به شوق او ومادرش... هر روز یک کلیپ شامل یک حدیث از فضائل زیارت سیدالشهداء علیه السلام را در استوری اینستاگرام خود قرار دهید...
🖇✨ ✨ سلام ظهر داغِ مردادی همگی پر از اتفاقای خوب ان شاء الله 😊 خبـــر جدید اینکه؛ ⭕️ درقالب صوت های کوتاه برگرفته از کتاب ارزشمند مکیال المکارم را هر روز تقدیمتون میکنیم 🖇 کتاب مکیال المکارم به دستور امام زمان نگاشته شده و ٨٠ مورد از وظایف منتظران دراین کتاب آمده است. ✨ 🖇✨
4_5764842457745328835.mp3
4.46M
⭕️ 1 ازکتاب مکیال المکارم ▫️راه های تزکیه نفس ▫️معرفی چندکتاب مهم وتاثیر گذار ▫️معرفی ذکر وسوره و دعا 🔊 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
4_5827965106763335807.mp3
6.97M
🎙دعوت امام زمان(عج) 🔺
4_5771558837408499592.mp3
4M
🎙ماجرای جوان قصاب و امام زمان(عج) 🔺
🗣👌 صلوات بر حضرت صاحب الزّمان علیه السلام منقول از حضرت عسکری علیه السلام «اللهُمَّ صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ وَ ابْنِ أَوْلِيَائِكَ، الَّذِينَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ، وَ أَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ، وَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ، وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيراً، اللهُمَّ انْصُرْهُ، وَانْتَصِرْ بِهِ لِدِينِكَ، وَانْصُرْ بِهِ أَوْلِيَاءَكَ وَ أَوْلِيَاءَهُ، وَ شِيعَتَهُ وَ أَنْصَارَهُ، وَاجْعَلْنَا مِنْهُمْ. اللهُمَّ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ كُلِّ طَاغٍ وَ بَاغٍ، وَ مِنْ شَرِّ جَمِيعِ خَلْقِكَ، وَاحْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ، وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ، وَاحْرُسْهُ وَامْنَعْهُ أَنْ يُوصَلَ إِلَيْهِ بِسُوءٍ، وَاحْفَظْ فِيهِ رَسُولَكَ وَ آلَ رَسُولِكَ، وَ أَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ، وَ أَيِّدْهُ بِالنَّصْرِ، وَانْصُرْ نَاصِرِيهِ، وَاخْذُلْ خَاذِلِيهِ، وَاقْصِمْ بِهِ الْجَبَابِرَةَ الْكُفْرِ، وَاقْتُلْ بِهِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ، وَ جَمِيعَ الْمُلْحِدِينَ، حَيْثُ كَانُوا مِنْ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا، وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا، وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا، وَامْلَأْ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا، وَ أَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ، وَاجْعَلْنِي اللهُمَّ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ شِيعَتِهِ، وَ أَرِنِي فِي آلِ مُحَمَّدٍ مَا يَأْمَلُونَ، وَ فِي عَدُوِّهِمْ مَا يَحْذَرُونَ، إِلَهَ الْحَقِّ رَبَّ الْعَالَمِينَ آمِينَ». (بحارالأنوار، ج94، ص78 به نقل از جمال الاسبوع) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😓🙏 آقا بيشتر از نوكر در فكر اداره كردن نوكر است مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی های خود در مسجد ملک تهران در سال 1383 قمری می فرمود: يك وقتى من در سبزوار دچار ابتلایى شدم. سى شب منبر رفتم به جنگ صوفي ‌ها. با يارى صاحب الزمان علیه السلام حسابى آنها را لِه كردم. آن‌ ها قصدهایى درباره من كردند. يك شب تروريست ‌هایشان هم آمدند ولى نتوانستند. من نامه نوشتم براى استادم در مشهد كه چه كنم؟ أوّلُ مايُرى در آن نامه اين بود. وی در جواب نوشت: چاره ‌ساز ما به فكر كار ماست فكر ما در كار ما آزار ماست «خَفِ اللهَ يَكْفِيكَ‏ مَا سِوَاكَ» رابطه ‌ات را با خدا محكم كن. بندگىِ خودت را به خدا محكم و مبرم كن، برو راحت بخواب. تو نمى ‌خواهد فكر كنى. چاره‌ ساز به فكر است. «كافى المهمات» به فكر است. نصایح يكی از اساتیدم به شاگردانش اين بود: «شما نوكرى صاحب‌الزمان علیه السلام را بكنيد، و ديگر هيچ فكر نكنيد. آقا خودش به فكر هست.» مى ‌فرمود: «آقا بيشتر از نوكر در فكر اداره كردن نوكر است. زیرا زندگي نوكر بر عهده آقاست». (سخنرانی های مسجد ملک، روز دهم ماه رمضان 1383 قمری) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
یا صاحب الزمان! گاهی از آسمان خیالم عبور کن در ازدحام واژه به قلبم خطور کن تاریک‌خانه دلم از روشنی تهی است چیزی بگو و قلب مرا غرق نور کن طومار انتظار جهان را فرو بپیچ یا خود دل بلازده ام را صبور کن دل مرده ام، قبول، تو اما مسیح باش یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن غمنامه هایمان که به دستت رسیده است اندوه را به یُمن جوابی سرور کن ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 با ترس نگاهی به سمت هال انداختم که مبادا مامان سر برسه _پس بازجوییات چی میگفت اونموقع؟ گیج پرسید _کدوم بازجویی چی میگی برای خودت؟ _کدوم بازجویی؟ کی بود دیشب عین مجرم به من نگاه میکرد؟ عمیق نگاهم کرد و بعد از چند ثانیه سکوت گفت _مگه مجرمی که ترسیدی؟ با چشمهای گشاد شده نگاهش کردم این واقعا به من شک داشت قصد هم نداشت ذهنیتشو عوض کنه دیگه طاقتم از بین رفت و به حالت جیغ جواب دادم _بس کن دیگه چرا راه به راه هرجا میری هرمشکلی پیش میاد شکت به سمت منه تو که میدونستی من مشکلات خودمو دارم بیجا کردی اومدی وسط حریمم پا دراز کردی که حالا اینجوری بری رو مخم دوتا دستمو گذاشتم دو طرف گوشم و فریاد زدم _دست از سرم بردار مامان با دو خودشو رسوند کنارمو امیرحیدر رو پس زدو زانو نشست کنارم خبر داشت از غربتی بازیهام میدونست چه حال بدی میشم _چیشده چرا اینجوری میکنی بخدا آبرومون رفت بی آبرو شدیم امیرحیدر که انتظار چنین واکنشی رو از سمتم نداشت بهت زده چند قدم برداشت و در نهایت زیر لب آروم خداحافظی کرد و رفت با صدای در من هم شکستم یعنی هربار من باید با ننه من غریبم بازی از خودم رفع اتهام میکردم وگرنه راه چاره ای نداشتم و خیلی زود گرفتار دام قانون میشدم و بی آبرویی تو در و همسایه حالا میفهمم چه اشتباهی کردم که شخصی مثل امیر حیدر رو پذیرفتم شراره و شبنم درست میگفتن من رفته بودم تو دهان شیر 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 مامان اومد سمتم پشت سر هم پرسید _چیشده ماهورا چیشده بگو‌ نذار بی آبرو بشم بعد از اینهمه سال زندگی تو در و همسایه عنان از کف داده بودم و مادر و همسر و برادر سرم نمیشد دوباره شروع کردم به داد و بیداد که مامان برای اولین بار جلوی روم کوتاه نیومد و تند تند با چهار انگشت دستش کوبید تو دهنم و لباشو گاز گرفته گفت _خفه شو خفه شو خفه شو خجالت بکش دختره بیحیا خجالت بکش بی چشم و رو خجالت بکش بی بُته تعجب کرده بود از حرفها و ضربه هایی که مامان بی محابا میکوبید تو دهنم و انگار اون هم بی اختیار شده بود _بیحیا من تورو میشناسم میدونم چه غلطی کردی وقتی دبیرستان بودی میدونم چه گهی خوردی دختره ی نفهم راست میگفت خوب زده بود وسط خال دقیقا دردم همون دردی بود که چند سال پیش اومدم تو آغوش مامان و همشو گفتم بجز اینکه بگم خودم مقصر بودم فقط براش گفتم دوستام درگیر شدن میخواستن منم ببرن ولی نرفتم و اون روز مامان کلی تحسینم کرد _بگو دختر بگو خلاصمون کن امروز به بابات میگم قرار مدار عروسیتو بذاره بیشتر از این نمونی زیر دست و پای ما بری خونه شوهر بلکه ادبت کنه ناباور تر از پیش نگاهش کردم اشکاشو پاک کرد و بلند شد با شونه های افتاده رفت تو هال چندبار پشت سرمو کوبیدم به دیوار و بلند شدم کنار حوض وسط حیاط ایستادم هی آب زدم به صورتم تا حالم بهتر بشه رفتم تو هال مامان به نماز ایستاده بود خبری از بقیه نبود مستقیم رفتم سراغ گنجه ای که بعد از اون ماجرا درشو گِل گرفته بودم به عنوان آینه ی عبرت گذاشته بودم تو خونه بازش کردم و بین اسناد و مدارک و عکسهایی که از کارهای غیاث داشتم دنبال آدرس باغ لواسونش گشتم 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 هرچقدر گشتم نبود انگار فقط اون یه تیکه کاغذ از بین تمام دارایی گذشته ام گم شده بود کلافه و سردرگم با همون چادر نشستم وسط اتاق دوست داشتم به حال خودم بلند بلند اشک بریزم مارال از راه رسید با فرم مدرسه بود با نگرانی کنارم زانو زد و پرسید _آجی مامان چرا گریه میکنه؟ آخ که من چقدر مایه عذاب خانواده بودم چقدر ننگ بودم براشون مارال نصف سن منو نداشت ولی عاقلتر از من کار میکرد _مارال گوشیتو میخوام هراسون دست برد تو کیفش بین وسایلاش پیداش کرد گرفت سمتم _رمز داره آهانی کرد و چندتا گزینه رو تند تند لمس کرد _بفرما آجی گوشی خودت کجاست؟ دستشو گرفتم بلندش کردم از اتاق بردمش بیرون درو قفل کردم تند تند شماره غیاث رو گرفتم _بله؟ ناشناس بود حق داشت اینجوری حرف بزنه _ماهورام چندثانیه مکث کرد _چرا با گوشی خودت زنگ نزدی؟ _شکوندمش _چرا چه اتفاقی افتاده؟ کلافه دویدم میون حرفش _غیاث آدرس باغ لواسون رو بده _چرا میخوای؟ _میدی یانه؟ _نه بهم شک داشت حق هم داشت بعد از این همه مدت _به جهنم و بدون هیچ حرفی قطع کردم و شماره اش رو بردم تو لیست سیاه که نتونه دوباره زنگ بزنه باید از شراره و شبنم میگرفتم ولی هیهات که اوناهم آدمای غیاث بودن و عمرا اگه جا و مکان اصلیشو به من لو میدادن گوشیو پرت کردم روی تخت و دوباره دنبال آدرس بین وسایلای گنجه گشتم بین دفترچه خاطراتم بین عکسها یا زهرا بالاخره پیداش کردم موفق شدم با ذوق بلند شدم رفتم سمت در اتاق باز کردم مارال و مازیار همزمان پریدن داخل اتاق مازیار خیلی عصبی بود انگار مامان برای اولین بار شیرش کرده بود جوری که هیچیو نمیدید چک اولو که زد تو دهنم پرت شدم روی تخت 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 _خیره سر شدی دختر عوضی با آرنج سعی کردم بلند شدم _چی چی میگی تو؟ _آرش آرایشی تورو با یه پسره دیده که آدرس امیرحیدر نیست با کی بودی تو؟ خدایا من چقدر بدشانس بودم مگه دوست مازیار بود اخه _چه زری میزنی مازیار من کجا بودم امروز؟ چک دومی که خورد تو دهنم طعم تلخ خون پرید تو گلوم _میگم پسره کدوم حرومزاده ای بوده که برات یه جعبه لاک خریده؟ مارال دستشو گذاشت روی دهنش و جیغ خفه ای کشید _مامان من اومدم شما تو دست من لاک دیدی؟ مامان به وضوح اشک میریخت _نه ندیدم تو چی میگی مازیار؟ مازیار برگشت سمت مامان _این دختره امروز کدوم قبرستونی رفته؟ _رفته کلانتری با امیرحیدرم برگشته _با امیرحیدر رفته و برگشته؟ مامان میخواست شر رو بخوابونه جواب داد _با شوهرش رفته و برگشته حرف حسابت چیه مازیار؟ تو جیباش دنبال گوشیش گشت _به کی زنگ میزنی؟ اونقدر شوکه بودم که نای سوال پرسیدن نداشتم جواب مامان رو نداد و تند تند شماره گرفت گوشیو گذاشت دم گوشش _الو اقا حیدر؟ یا امام زمان شماره امیرحیدر رو گرفته بود و این یعنی بیچاره شدی ماهورا هنوز تنم طعم کمربند چرم قهوه ای مازیار رو فراموش نکرده بود سال اولی که شدم عضو گروه دیر رفتم خونه چنان افتاد به جونم و کتکم زد که تا یه هفته تو تب سوختم 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜
4_6012687338017132121.mp3
5.74M
🔅 🤔بیماری پمفیگوس چیست❓ 👌🏻علت بیماری پمفیگوس غلبه صفرا میباشد... 🔹راه درمان چیست❓ ♦️این بیماری راحت مثل بیماریهای دیگر درمان میشود... راه درمان پمفیگوس دهانی چیست❓ 🎤 🍃🌺 کانال شهر نوره ( تولید و پخش و مشاوره نوره ) @shahrenore https://eitaa.com/joinchat/1605894251C50975e86a3 ارتباط با ادمین و سفارشات @meshkat120 تلفن ۰۹۱۰۰۱۰۰۹۰۸
مبارکتون باشه
✴️ سه شنبه👈 25 مرداد / اسد 1401 👈18 محرم 1444👈16 اوت 2022 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🕊 فرستادن هدهد به سوی ملکه سبا توسط حضرت سلیمان علیه السلام . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز روز خوش یُمن و شایسته ای است و برای امور زیر خوب است: ✅امور ازدواجی. ✅فروش اجناس. ✅خرید رفتن. ✅مسافرت. ✅شراکت و امور شراکتی ✅تجارت و داد و ستد. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅خرید خانه و ملک خوب است. 🚘مسافرت: سفر خوب است. 👶زایمان :نوزاد هیچ فقری نبیند و با توبه بمیرد. 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🔭 احکام نجوم. 🌓امروز قمر در برج حمل است و برای امور زیر نیک است: ✳️صید و شکار و دام گذاری. ✳️دیدار با روسا و مسئولین. ✳️ختنه کودک. ✳️خرید لوازم منزل. ✳️ارسال کالاهای تجاری. ✳️آغاز درمان و شغل. ✳️ و نشان گذاری حیوان خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت:امشب (شب چهارشنبه ) ،مباشرت برای صحت و سلامتی جسم مفید است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ،باعث غم و اندوه می شود. 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا در این روز از ماه قمری ، موجب قوت بدن می شود. ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد. 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 19 سوره مبارکه "مریم علیها سلام" است. قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا... و از معنای آن استفاده می شود که فردی از جانب بزرگی نزد خواب بیننده بیاید و خبرهای خاطر خواه و دلپسند بیاورد.ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد. 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
🔘 نتوانستی پیراهن مرا در دست نامحرم ببینی، چگونه توانستی اهل بیت خود و دختران پیامبر را در دست نامحرمان اسیر ببینی؟! 🔻 شاید برخی افراد صوتِ مربوط به ملاعزیز منبری را که پیشتر ارائه شد نشنیده باشند، لذا به این حکایت توجه فرمایند ✍🏻 آیت الله شبیری زنجانی حفظه الله: شخصی داستانی درباره یکی از منبری‌های درجه يک تبريز به نام «ملّا عزیز» برای من نقل کرد. ملّاعزیز در تبـریـز منبرى درجـه يـک زمان ناصرالدین شاه و پس از او بود. راوی این داستان شيخ على اكبر تُرک، منبرى معروف تهران پسر ملّاعزیز است. برنامه ملا عزیز برای منبر ماه محرم این‌طور بود که اشخاص هر سال در فاصلـه بـيـن عـيـد قربان و عيـد غدیر به او مراجعه و برای منبر ماه محرم از او وقت می‌گرفتند و او پس از عید غدیر جواب می‌داد و مشخص می‌کرد که کدام دعوت را می‌پذیرد و کدام را رد می‌کند. در یکی از سال‌ها زنی به او مراجعه و درخواست می‌کند که روضه‌ای برایش بخواند. او می‌گوید: من يک تومان که در آن دوران مبلغ زیـادی بـود، می‌گـیـرم. زن می‌گوید: کار من رختشویی است و تمام پس‌انداز مـن در ماه، ۲۴ شـاهی است. ملا عزیز می‌گوید: همان که گفتم. زن می‌رود و يک پارچه مخمل با ارزشی را می‌آورد و به ملا عزیز می‌دهد و او هم قبول می‌کند و روضه‌ای می‌خواند. افراد به طور معمول از روز عید قربان قبل از طلوع آفتاب برای درخواست منبر نزد او می‌رفتند. ولی در آن سال کسی تا غـروب نمی‌آید. فردا و پس فردا و روزهای دیگر کسی مراجعه نمی‌کند تا اینکه ایام محرم می‌رسد. در اول محرم نـوكـر مـلا عـزيـز كه معمولاً با هم منبر می‌رفتند، برای رفتن به منبر به منزل ایشان می‌آید. ولی او نمی‌خواست نوکرش بداند که کسی او را دعوت نکرده است. بعد از آنکه قدری با هم با اسب حرکت می‌کنند، به نوکرش می‌گوید: من حالم مساعد نیست، تو برگرد، من بعداً می‌آیم. وقتی نوکر برمی‌گردد، ملا عزیز به اطراف تبریز می‌رود و موقع شب به یکی از روستاها می‌رسد و سراغ کدخدا می‌رود و به او می‌گوید: به نظرم رسید که نباید فقط در تبریز انجام وظیفه کنم و خوب است به اطراف هم بیایم لذا اینجا آمدم. آن‌ها خوشحال شدند که ملا عزیز برای تبلیغ به روستای آن‌ها آمده و مجلسی برای ایشان ترتیب می‌دهند. آخر شب ملا عزیز را به منزل یکی از متمکنین آن روستا که معمولاً میزبانی مبلغین را به عهده می‌گرفته راهنمایی می‌کنند؛ ملا عزیز به منزل آن شخص می‌رود و تا آخر دهه مجلس پرشوری برگزار می‌کند. شب عاشورا چوپان‌هایی که گله را بیرون می‌بردند، به مناسبت شـب عاشـورا کارشان را تعطیل می‌کنند و سگ یکی از گله‌ها را که متعلق به صاحب همین خانه بوده، تحویل صاحب‌خانه می‌دهند. ملا عزیز در نیمه آن شب بیدار می‌شود و برای قضای حاجت بیرون می‌رود. سگ که ملا عزیز برایش غریب بوده، شروع به پارس کردن می‌کند و به طرف او می‌آید. ملا عزیز از ترس عقب عقب می‌رود و در تاریکی ناگهان در گودالی سقوط می‌کند. از صدای پارس سگ عروس صاحب‌خانه بیدار می‌شود و می‌بیند ملا عزیز در گودال افتاده. دستش را دراز می‌کند تا او را بیرون بیاورد ولی خودش در گودال می‌افتد. شوهر این زن هم بیدار می‌شود و ملا عزیز را بیرون می‌آورد، اما آن زن از ترس صدایش درنمی‌آید. ملا عزیز همان موقع به سرعت به منزل کدخدا می‌رود و جریان را برایش تعریف می‌کند. کدخدا به او می‌گوید: هرچه زودتر از روستا خارج شو، چون صاحب آن خانه چهار پسر دارد که هیچ کس حریف آن‌ها نمی‌شود و همین که متوجه قضیه شوند، خطر کشته شدن برای تو دارد. ملا عزیز فوراً حرکت می‌کند و قبل از طلوع آفتاب خودش را به تبریز می‌رساند و چون پی برده بود که منشأ این گرفتاری‌ها چیست، فوراً آن زن را که درخواست روضه کرده بود، نزد خودش فرا می‌خواند، و جریان را برایش نقل و پارچه و پولی را که گرفته بود، رد می‌کند. آن زن هم قدری گریه می‌کند و خطاب به حضرت سید الشهدا (علیه السلام) می‌گوید که: تو که نتوانستی پیراهن مرا در دست نامحرم ببینی، چگونه توانستی اهل بیت خود و دختران پیامبر را در دست نامحرمان اسیر ببینی؟ وقتی آن زن می‌رود، دوباره افراد یکی پس از دیگری برای دعوت به روضه و منبر به او مراجعه می‌کنند و کار ملا عزیز دوباره رونق می‌گیرد. 📚 جرعه‌ای از دریا ؛ ج ۴ ص ۶۵۴ افرادی که تعیین مبلغ می‌کنند، منتظر خشم و غضب اهل بیت علیهم السلام باشند. در واقع باید ممنون و سپاسگذار باشیم که اجازه داده‌‌اند از معارف و مصائبشان بگوئیم، نه اینکه از این طریق مال اندوزی کنیم! اهل بیت علیهم السلام هیچ نیازی به ما ندارند، مجالس و نام مبارکشان در اعلی علیین برپاست. 🏴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🏴 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 🔸 أَلسَّلامُ عَلى ابنِ فاطِمَه الزَّهراء 🔹 بر فرزند فاطمه‌زهرا(سلام‌الله‌علیها) ... ▪️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج▪️
▪️صلی الله علیک یا ساکن کرب و بلا ▪️ | ⭕️ قال مولانا الرضا علیه السلام : و الله لَو اَنَّ قائِمَنا قامَ، یَجمَعُ الله إلَیهِ شیعَتَهُ مِن جَمیعِ البُلدانِ. ☀️حضرت سلطان امام الرئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمودند: به خدا قسم هنگامی که قائم ما قیام کند خداوند شیعیان او را از تمام عالم نزد او جمع میکند 📚بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۹۱ 🔺اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🔻
🎪 ⚫️ بعد از کربلا چه گذشت...(قسمت 5) ✳️چون اهل بیت علیه السلام وارد شهر شدند، ام کلثوم علیها السلام به شمر گفت: حاجتی دارم ممکن است آنرا انجام دهی؟ 🔘 ما را از دروازه ای وارد کنید که تماشاچی کمتر باشد و به کسانی که سرها را حمل میکنند بگو سرها را از محفل زنها دور کنند که در معرض دید اینهمه تماشاچی نباشیم! 🔥شمر پست فطرت دقیقا برعکس دستور داد سرها را بالای نیزه ها نصب کنند و در کنار محمل زنها حرکت دهند و آنها را از دروازه بزرگ شهر وارد کردند... ✳️ سهل ابن سعد میگوید: برای زیارت بیت المقدس رفته بودم عبورم به شام افتاد . ❗️دیدم تمام شهر آذین بسته شده و مردم به رقص و پایکوبی مشغولند! با خودم گفتم ایا برای مردم شام عیدی هست که من بیخبرم؟! 💠 ناگهان دیدم در گوشه ای چند نفر به آرامی مشغول صحبت هستند. گفتم: آیا برای شما شامی ها عیدی است که ما بی خبریم؟ 🔰گفتند : پیرمرد غریبی؟ گفتم من سهل از صحابه رسول خدایم. 🔅گفتند: سهل تعجب نمیکنی چرا از آسمان خون نمیبارد و زمین اهلش را فرو نمیبرد؟ گفتم: مگر چه شده؟ گفتند: سر حسین فرزند رسول خدا را برای یزید هدیه آورده اند! ❗️گفتم: الله اکبر! سرحسین را می اورند و مردم این چنین خوشحالی میکنند؟!! 🔴 جلوی دروازه آمدم، سواری را دیدم که نیزه ای در دست دارد که سری روی آن است که شبیه ترین انسانها به رسول خدا است. 🍃نزدیک یکی از زنان اهل بیت رفتم و گفتم: ایا حاجتی داری که من بتوانم انجام دهم؟ 🌷حضرت سکینه فرمود: ای سهل به کسی که این سر را حمل میکند بگو اندکی جلوتر برود تا مردان کمتر مارا نگاه کنند.. 🍀جلوتر رفتم و به آن مرد گفتم: اگر سر را جلوتر ببری چهارصد دینار به تو میدهم. مرد پذیرفت و سر را جلوتر برد. 🌺 از علی ابن الحسین روایت شده: هنگامیکه مارا بر یزید وارد کردند دوازده جوان و اطفال ذکور که همه را به ریسمان بسته بودند جلو یزید قرار گرفتیم و گفتیم: 🔥 یزید تو رو به خدا چه فکر میکنی اگر رسول خدا ما را به این حالت ببیند؟ ♨️یزید دستور داد بند از ما برداشتند. 🌹 فاطمه دختر ابی عبدالله فرمود: ای یزید! دختران رسول خدا و اسیری..؟ 💥ناگهان زنی از بنی هاشم و دوستداران اهل بیت که در قصر یزید بود شیون کشید و گفت: ای حبیبم حسین، ای سید اهل بیت رسول خدا...ای پسر رسول خدا..ای کشته ی اولاد زنا.. ⚡️ ندبه و گریه های این زن همه زنان اهل مجلس را گریانید. ♨️مردی از اهل شام که فکر میکرد اهل بیت پیغمبر از خوارج هستند فاطمه دختر امام حسین را دید و از یزید خواست دختر را به او ببخشد. 🌸زینب دختر علی علیه السلام غضبناک شد و با پرخاش گفت: دعوی دروغ کردی و پست تر از انی هستی که چنین خواهشی کنی که نه برای تو و نه امیرت جایز نیست! 🔥 یزید از گفتار حضرت زینب خشمگین شد و گفت: ادعای دروغ میکنی!اگر بخواهم میتوانم! ⭐️زینب سلام الله فرمود: چنین نیست! خدا چنین اختیاری به تو نداده مگر اینکه از دین ما خارج بشی و به دین دیگری در آیی! 🌑مرد شامی دوباره درخواستش را تکرار کرد و گفت این دختر را به من ببخش. 🔥یزید نتوانست جوابی به حضرت زینب بدهد و چون سرشکسته شده بود به مرد شامی گفت: خفه شو خدا مرگ حتمی به تو ببخشد... ✍ادامه دارد... 📔بحار ج 45،ص129. 📗حیات الحسین ج 3/ص371 📕 نفس المهموم ص 433 📚 طبری ج 7 ص381. 📘ارشاد ص246. 📙کامل ج4 ص86 📓روضه الواعظین ص 164 🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا عباس! از من نوحه خواندن، اما از تو ... ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»