4_5771558837408499592.mp3
4M
🎙ماجرای جوان قصاب و امام زمان(عج)
🔺#حجت_الاسلام_فاطمی_نیا
🗣👌 صلوات بر حضرت صاحب الزّمان علیه السلام منقول از حضرت عسکری علیه السلام
«اللهُمَّ صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ وَ ابْنِ أَوْلِيَائِكَ، الَّذِينَ فَرَضْتَ طَاعَتَهُمْ، وَ أَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ، وَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ، وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهِيراً،
اللهُمَّ انْصُرْهُ، وَانْتَصِرْ بِهِ لِدِينِكَ، وَانْصُرْ بِهِ أَوْلِيَاءَكَ وَ أَوْلِيَاءَهُ، وَ شِيعَتَهُ وَ أَنْصَارَهُ، وَاجْعَلْنَا مِنْهُمْ.
اللهُمَّ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ كُلِّ طَاغٍ وَ بَاغٍ، وَ مِنْ شَرِّ جَمِيعِ خَلْقِكَ، وَاحْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ، وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ، وَاحْرُسْهُ وَامْنَعْهُ أَنْ يُوصَلَ إِلَيْهِ بِسُوءٍ، وَاحْفَظْ فِيهِ رَسُولَكَ وَ آلَ رَسُولِكَ، وَ أَظْهِرْ بِهِ الْعَدْلَ، وَ أَيِّدْهُ بِالنَّصْرِ، وَانْصُرْ نَاصِرِيهِ، وَاخْذُلْ خَاذِلِيهِ، وَاقْصِمْ بِهِ الْجَبَابِرَةَ الْكُفْرِ، وَاقْتُلْ بِهِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ، وَ جَمِيعَ الْمُلْحِدِينَ، حَيْثُ كَانُوا مِنْ مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا، وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا، وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا، وَامْلَأْ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا، وَ أَظْهِرْ بِهِ دِينَ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ، وَاجْعَلْنِي اللهُمَّ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ شِيعَتِهِ، وَ أَرِنِي فِي آلِ مُحَمَّدٍ مَا يَأْمَلُونَ، وَ فِي عَدُوِّهِمْ مَا يَحْذَرُونَ، إِلَهَ الْحَقِّ رَبَّ الْعَالَمِينَ آمِينَ». (بحارالأنوار، ج94، ص78 به نقل از جمال الاسبوع)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😓🙏 آقا بيشتر از نوكر در فكر اداره كردن نوكر است
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی های خود در مسجد ملک تهران در سال 1383 قمری می فرمود:
يك وقتى من در سبزوار دچار ابتلایى شدم. سى شب منبر رفتم به جنگ صوفي ها. با يارى صاحب الزمان علیه السلام حسابى آنها را لِه كردم. آن ها قصدهایى درباره من كردند. يك شب تروريست هایشان هم آمدند ولى نتوانستند. من نامه نوشتم براى استادم در مشهد كه چه كنم؟ أوّلُ مايُرى در آن نامه اين بود. وی در جواب نوشت:
چاره ساز ما به فكر كار ماست
فكر ما در كار ما آزار ماست
«خَفِ اللهَ يَكْفِيكَ مَا سِوَاكَ» رابطه ات را با خدا محكم كن. بندگىِ خودت را به خدا محكم و مبرم كن، برو راحت بخواب. تو نمى خواهد فكر كنى. چاره ساز به فكر است. «كافى المهمات» به فكر است.
نصایح يكی از اساتیدم به شاگردانش اين بود:
«شما نوكرى صاحبالزمان علیه السلام را بكنيد، و ديگر هيچ فكر نكنيد. آقا خودش به فكر هست.»
مى فرمود:
«آقا بيشتر از نوكر در فكر اداره كردن نوكر است. زیرا زندگي نوكر بر عهده آقاست».
(سخنرانی های مسجد ملک، روز دهم ماه رمضان 1383 قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
یا صاحب الزمان!
گاهی از آسمان خیالم عبور کن
در ازدحام واژه به قلبم خطور کن
تاریکخانه دلم از روشنی تهی است
چیزی بگو و قلب مرا غرق نور کن
طومار انتظار جهان را فرو بپیچ
یا خود دل بلازده ام را صبور کن
دل مرده ام، قبول، تو اما مسیح باش
یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن
غمنامه هایمان که به دستت رسیده است
اندوه را به یُمن جوابی سرور کن
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜
📎💜
💜
#پارت_120
#ماهورآ
#نویسنده_سیین_باقری
با ترس نگاهی به سمت هال انداختم که مبادا مامان سر برسه
_پس بازجوییات چی میگفت اونموقع؟
گیج پرسید
_کدوم بازجویی چی میگی برای خودت؟
_کدوم بازجویی؟ کی بود دیشب عین مجرم به من نگاه میکرد؟
عمیق نگاهم کرد و بعد از چند ثانیه سکوت گفت
_مگه مجرمی که ترسیدی؟
با چشمهای گشاد شده نگاهش کردم این واقعا به من شک داشت قصد هم نداشت ذهنیتشو عوض کنه دیگه طاقتم از بین رفت و به حالت جیغ جواب دادم
_بس کن دیگه چرا راه به راه هرجا میری هرمشکلی پیش میاد شکت به سمت منه تو که میدونستی من مشکلات خودمو دارم بیجا کردی اومدی وسط حریمم پا دراز کردی که حالا اینجوری بری رو مخم
دوتا دستمو گذاشتم دو طرف گوشم و فریاد زدم
_دست از سرم بردار
مامان با دو خودشو رسوند کنارمو امیرحیدر رو پس زدو زانو نشست کنارم خبر داشت از غربتی بازیهام میدونست چه حال بدی میشم
_چیشده چرا اینجوری میکنی بخدا آبرومون رفت بی آبرو شدیم
امیرحیدر که انتظار چنین واکنشی رو از سمتم نداشت بهت زده چند قدم برداشت و در نهایت زیر لب آروم خداحافظی کرد و رفت با صدای در من هم شکستم
یعنی هربار من باید با ننه من غریبم بازی از خودم رفع اتهام میکردم وگرنه راه چاره ای نداشتم و خیلی زود گرفتار دام قانون میشدم و بی آبرویی تو در و همسایه
حالا میفهمم چه اشتباهی کردم که شخصی مثل امیر حیدر رو پذیرفتم شراره و شبنم درست میگفتن من رفته بودم تو دهان شیر
💜
📎💜
💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜
📎💜
💜
#پارت_121
#ماهورآ
#نویسنده_سیین_باقری
مامان اومد سمتم پشت سر هم پرسید
_چیشده ماهورا چیشده بگو نذار بی آبرو بشم بعد از اینهمه سال زندگی تو در و همسایه
عنان از کف داده بودم و مادر و همسر و برادر سرم نمیشد دوباره شروع کردم به داد و بیداد که مامان برای اولین بار جلوی روم کوتاه نیومد و تند تند با چهار انگشت دستش کوبید تو دهنم و لباشو گاز گرفته گفت
_خفه شو خفه شو خفه شو خجالت بکش دختره بیحیا خجالت بکش بی چشم و رو خجالت بکش بی بُته
تعجب کرده بود از حرفها و ضربه هایی که مامان بی محابا میکوبید تو دهنم و انگار اون هم بی اختیار شده بود
_بیحیا من تورو میشناسم میدونم چه غلطی کردی وقتی دبیرستان بودی میدونم چه گهی خوردی دختره ی نفهم
راست میگفت خوب زده بود وسط خال دقیقا دردم همون دردی بود که چند سال پیش اومدم تو آغوش مامان و همشو گفتم بجز اینکه بگم خودم مقصر بودم فقط براش گفتم دوستام درگیر شدن میخواستن منم ببرن ولی نرفتم و اون روز مامان کلی تحسینم کرد
_بگو دختر بگو خلاصمون کن امروز به بابات میگم قرار مدار عروسیتو بذاره بیشتر از این نمونی زیر دست و پای ما بری خونه شوهر بلکه ادبت کنه
ناباور تر از پیش نگاهش کردم اشکاشو پاک کرد و بلند شد با شونه های افتاده رفت تو هال
چندبار پشت سرمو کوبیدم به دیوار و بلند شدم کنار حوض وسط حیاط ایستادم هی آب زدم به صورتم تا حالم بهتر بشه رفتم تو هال مامان به نماز ایستاده بود خبری از بقیه نبود مستقیم رفتم سراغ گنجه ای که بعد از اون ماجرا درشو گِل گرفته بودم به عنوان آینه ی عبرت گذاشته بودم تو خونه بازش کردم و بین اسناد و مدارک و عکسهایی که از کارهای غیاث داشتم دنبال آدرس باغ لواسونش گشتم
💜
📎💜
💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜
📎💜
💜
#پارت_122
#ماهورآ
#نویسنده_سیین_باقری
هرچقدر گشتم نبود انگار فقط اون یه تیکه کاغذ از بین تمام دارایی گذشته ام گم شده بود
کلافه و سردرگم با همون چادر نشستم وسط اتاق دوست داشتم به حال خودم بلند بلند اشک بریزم
مارال از راه رسید با فرم مدرسه بود با نگرانی کنارم زانو زد و پرسید
_آجی مامان چرا گریه میکنه؟
آخ که من چقدر مایه عذاب خانواده بودم چقدر ننگ بودم براشون مارال نصف سن منو نداشت ولی عاقلتر از من کار میکرد
_مارال گوشیتو میخوام
هراسون دست برد تو کیفش بین وسایلاش پیداش کرد گرفت سمتم
_رمز داره
آهانی کرد و چندتا گزینه رو تند تند لمس کرد
_بفرما آجی گوشی خودت کجاست؟
دستشو گرفتم بلندش کردم از اتاق بردمش بیرون درو قفل کردم تند تند شماره غیاث رو گرفتم
_بله؟
ناشناس بود حق داشت اینجوری حرف بزنه
_ماهورام
چندثانیه مکث کرد
_چرا با گوشی خودت زنگ نزدی؟
_شکوندمش
_چرا چه اتفاقی افتاده؟
کلافه دویدم میون حرفش
_غیاث آدرس باغ لواسون رو بده
_چرا میخوای؟
_میدی یانه؟
_نه
بهم شک داشت حق هم داشت بعد از این همه مدت
_به جهنم
و بدون هیچ حرفی قطع کردم و شماره اش رو بردم تو لیست سیاه که نتونه دوباره زنگ بزنه باید از شراره و شبنم میگرفتم ولی هیهات که اوناهم آدمای غیاث بودن و عمرا اگه جا و مکان اصلیشو به من لو میدادن
گوشیو پرت کردم روی تخت و دوباره دنبال آدرس بین وسایلای گنجه گشتم بین دفترچه خاطراتم بین عکسها یا زهرا بالاخره پیداش کردم موفق شدم با ذوق بلند شدم رفتم سمت در اتاق باز کردم مارال و مازیار همزمان پریدن داخل اتاق
مازیار خیلی عصبی بود انگار مامان برای اولین بار شیرش کرده بود جوری که هیچیو نمیدید چک اولو که زد تو دهنم پرت شدم روی تخت
💜
📎💜
💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜
📎💜
💜
#پارت_123
#ماهورآ
#نویسنده_سیین_باقری
_خیره سر شدی دختر عوضی
با آرنج سعی کردم بلند شدم
_چی چی میگی تو؟
_آرش آرایشی تورو با یه پسره دیده که آدرس امیرحیدر نیست با کی بودی تو؟
خدایا من چقدر بدشانس بودم مگه دوست مازیار بود اخه
_چه زری میزنی مازیار من کجا بودم امروز؟
چک دومی که خورد تو دهنم طعم تلخ خون پرید تو گلوم
_میگم پسره کدوم حرومزاده ای بوده که برات یه جعبه لاک خریده؟
مارال دستشو گذاشت روی دهنش و جیغ خفه ای کشید
_مامان من اومدم شما تو دست من لاک دیدی؟
مامان به وضوح اشک میریخت
_نه ندیدم تو چی میگی مازیار؟
مازیار برگشت سمت مامان
_این دختره امروز کدوم قبرستونی رفته؟
_رفته کلانتری با امیرحیدرم برگشته
_با امیرحیدر رفته و برگشته؟
مامان میخواست شر رو بخوابونه جواب داد
_با شوهرش رفته و برگشته حرف حسابت چیه مازیار؟
تو جیباش دنبال گوشیش گشت
_به کی زنگ میزنی؟
اونقدر شوکه بودم که نای سوال پرسیدن نداشتم
جواب مامان رو نداد و تند تند شماره گرفت گوشیو گذاشت دم گوشش
_الو اقا حیدر؟
یا امام زمان شماره امیرحیدر رو گرفته بود و این یعنی بیچاره شدی ماهورا هنوز تنم طعم کمربند چرم قهوه ای مازیار رو فراموش نکرده بود سال اولی که شدم عضو گروه دیر رفتم خونه چنان افتاد به جونم و کتکم زد که تا یه هفته تو تب سوختم
💜
📎💜
💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
هدایت شده از شهر نوره | نوره درمانی
4_6012687338017132121.mp3
5.74M
🔅 #پمفیگوس
🤔بیماری پمفیگوس چیست❓
👌🏻علت بیماری پمفیگوس غلبه صفرا میباشد...
🔹راه درمان چیست❓
♦️این بیماری راحت مثل بیماریهای دیگر درمان میشود...
راه درمان پمفیگوس دهانی چیست❓
🎤 #استاد_سید_حسین_افشار_نجفۍ
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفـرج_الساعه🍃🌺
کانال شهر نوره
( تولید و پخش و مشاوره نوره )
@shahrenore
https://eitaa.com/joinchat/1605894251C50975e86a3
ارتباط با ادمین و سفارشات
@meshkat120
تلفن ۰۹۱۰۰۱۰۰۹۰۸
✴️ سه شنبه👈 25 مرداد / اسد 1401
👈18 محرم 1444👈16 اوت 2022
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🕊 فرستادن هدهد به سوی ملکه سبا توسط حضرت سلیمان علیه السلام .
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوش یُمن و شایسته ای است و برای امور زیر خوب است:
✅امور ازدواجی.
✅فروش اجناس.
✅خرید رفتن.
✅مسافرت.
✅شراکت و امور شراکتی
✅تجارت و داد و ستد.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅خرید خانه و ملک خوب است.
🚘مسافرت: سفر خوب است.
👶زایمان :نوزاد هیچ فقری نبیند و با توبه بمیرد.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم.
🌓امروز قمر در برج حمل است و برای امور زیر نیک است:
✳️صید و شکار و دام گذاری.
✳️دیدار با روسا و مسئولین.
✳️ختنه کودک.
✳️خرید لوازم منزل.
✳️ارسال کالاهای تجاری.
✳️آغاز درمان و شغل.
✳️ و نشان گذاری حیوان خوب است.
👩❤️👨مباشرت:امشب (شب چهارشنبه ) ،مباشرت برای صحت و سلامتی جسم مفید است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ،باعث غم و اندوه می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، موجب قوت بدن می شود.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 19 سوره مبارکه "مریم علیها سلام" است.
قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا...
و از معنای آن استفاده می شود که فردی از جانب بزرگی نزد خواب بیننده بیاید و خبرهای خاطر خواه و دلپسند بیاورد.ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸