❥༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄
عطر آشنایی قسمت • هشتم ✔️
کوچکترین سردار قسمت • یکم
▪️هنگامى که حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام شهادت خاندان و فرزندانش را دید و از آنان کسى جز حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام و زنان و کودکان و فرزند بیمارش ـ حضرت سیدالساجدین علی بن الحسین امام سجّاد علیه السلام ـ نماند، ندا داد:
«هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّد یَخافُ اللّهَ فینا؟ هَلْ مِنْ مُغیث یَرْجُوا اللّهَ فِی اِغاثَتِنا؟ هَلْ مِنْ مُعین یَرْجُوا ما عِنْدَاللّهِ فِی اِعانَتِنا»؛
"آیا کسى هست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه واله دفاع کند؟
آیا خداپرستى در میان شما پیدا مى شود که از خدا بترسد و ستم بر ما روا ندارد؟
آیا فریادرسى هست که براى خدا به فریاد ما برسد؟
آیا یارى کننده اى هست که با امید به عنایت خداوند به یارى ما برخیزد؟"
👈با طنین افکن شدن نداى استغاثه حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام ، صداى گریه و ناله از بانوان حرم برخاست.
حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام به خیمه ها نزدیک شد و فرمودند:
«ناوِلُونی عَلِیّاً اِبْنی الطِّفْلَ حَتّى اُوَدِّعَهُ»؛
"فرزند خردسالم «على علیه السلام» را به من بدهید تا با او وداع کنم."
فرزندش را نزد وى آوردند.
حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام در حالى که طفلش را مى بوسید، خطاب به او می فرمود:
«وَیْلٌ لِهوُلاءِ الْقَوْمِ اِذا کانَ خَصْمُهُمْ جَدَّکَ»؛
"بدا به حال این گروه ستمگر آنگاه که جدّت رسول خدا صلى الله علیه وآله با آنان به مخاصمه برخیزد؟."
📚خوارزمی، مقتل الحسين، ج 2، ص 32 و علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 46.
⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
| #عطر_آشنایی
● اشاره مستقیم به نام حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف در متن زیارت عاشورا • قسمت - پنجم ( 5 )
وجود لفظ حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در متن اصلی زیارت عاشورا که ابن قولویه در کامل الزیارات آورده
●وَ أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِكُمْ- مَعَ إِمَامٍ مَهْدِيٍّ نَاطِقٍ لَكُمْ
📚کامل الزیارات /باب71 /ح8
• 🔝لطفا در نشر آن کوشا باشیم ✔️
➖اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج➖
😥😢به ياد بچّه هاي كشته شده اش روضه مي خواند
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در منزل حاجی صفری (آریاشهر)، در سال 1398 قمری می فرمود:
مي خواهم يك مصيبت مختصري بخوانم، خيلي جانگذار است. يك مقدّمه اي دارد.
من سه تا خواهر و چهار برادر داشتم. يك خواهر من، نزديك بيست و هشت سال قبل فوت شد. مادرم به او علاقه داشت. وقتي كه فوت كرد، مادرم خيلي بي تابي كرد. اگر من به داد مادرم نمي رسيدم، خودش را از ناله و گریه زياد تلف كرده بود. من چون اكبر اولاد ذكور او بودم، مي آمدم مادرم را بغل مي گرفتم، يك قدري تسلّي مي دادم، يك قدري از حال گريه و انقلاب مي افتاد. اين خواهر من يك دختر بچّه اي داشت سه چهار ساله كه حالا بزرگ شده است و اولاد و عروس و داماد دارد.
دو الی سه روز اوّل هرطور بود مادر را نگه داشتيم. زمانیکه اين بچّه جلوی مادر من مي آمد، مادر من گريه مي كرد. او را بغل مي گرفت! او را می بوسید و به یاد دخترش می افتاد. قربان مادرت بروم، كجا رفته است؟ چقدر چشم هايت شبيه به اوست، او را بغل مي گرفت و انقلاب راه مي انداخت و ناله مي زد. ما ناچار بوديم برويم مادرمان را آرام كنيم، و بچّه را هرطوري كه هست برداريم و دور كنيم. عاقبت ديديم چاره نداريم، بايد اين بچّه را به رؤيت مادرمان نرسانيم، زیرا تا چشمش به او ميافتد، ياد بچّه اش مي افتاد. کاری کردیم كه مادرمان اين بچّه را، هفته اي يك مرتبه، بلکه ده روز يك مرتبه ببيند. يك روزي من در خانه نشسته بودم، يكي از برادرهايم همين بچّه خواهرم را آورد.، تا مادرم چشمش به او افتاد، باز دويد و پريد و او را بغل گرفت و روي زانويش نشاند و بوسيد و بویيد و باز هم بنا كرد روضه خواني كردن. مادرت كجاست؟ مادرت چه شد؟
در آن روز، يك منظره اي و يك خاطره اي از جلو فكر من عبور كرد و مرا منقلب كرد، چه انقلابي! بنا كردم هاي هاي گريه كردن. خواهرها و برادران کوچک من هم به گریه افتادند. گريه خيلي شديد شد. يك قدري كه گريه كرديم، به من گفتند: شما هم كه امروز منقلب شدي؟ گفتم: انقلاب من براي مادرم نبود، يك قضيّه اي يادم آمد كه اگر بگويم شما هم منقلب مي شويد. گفتند: چه قضیّه ای؟ گفتم: اين مادر من، هفت تا اولاد داشت، يكي از دنیا رفت، مادر، اين طور بي تاب شده است. هر وقت چشم او به نوه اش مي افتد، اين انقلاب را راه مي اندازد. من به فكر مادر ابوالفضل علیه السلام افتادم. چهار تا رعنا پسر، مثل شاخ شمشاد از دستش رفته اند.
کَانَتْ بَنُونَ لِی أُدْعَى بِهِمْ
وَ الْیَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِینَ
چهار تا پسرش رفته است. از حضرت ابوالفضل علیه السلام يك پسر بچه به نام عُبيدالله بن عباس مانده است. آقا! اين مادر دلسوخته دست اين بچّه را مي گرفت و به قبرستان بقيع مي آمد. در یک نقطه معیّن آن، عزاخانه امّ البنين علیه السلام است. می آمد و آنجا می نشست، بچّه را روي زانوي خود مي نشاند و به ياد بچّه هاي كشته شدهاش روضه مي خواند، مردم هم جمع مي شدند. اين كيست؟ اين امّ البنين است، مادر ابوالفضل که عزاي بچّه هايش را گرفته است. اين بچّه را روي زانوي خود مي گذاشت و با يك سوز و گدازي شعر می خواند. مردم حلقه مي زدند و به حال اين زن گريه مي كردند. حتّي مروان با آن شقاوت قلبش مي آمد و منقلب مي شد.
لا تَدعُوَنّي وَیكَ اُمَالبنين
فَالیَومَ أصبَحتُ وَ لا مِن بَنینٍ
مردم من را از اين به بعد ام البنين نگویيد. چرا؟ يك وقتي بود که چهار پسر داشتم، قامت آنها مانند شمشاد بودند، امّا حالا بچّه هاي من زير خاك هستند و ناله مي كرد.
عباسم! پسر بزرگم! به من یک خبرهایي دادند، خدا كند دروغ باشد، مادر، به من خبر دادند دو تا دست رعناي تو را بريدند، بدنت را بي دست كردند. مادر، قربانت برود. اگر دست مي داشتي جراًت نمي كردند جلوي تو بيايند. به من خبر داده اند بر فرق سر تو عمود آهن زده اند.
(سخنرانی های منزل حاجی صفری در آریاشهر تهران، شب9 محرم 1398 قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💎😓حضرت سیدالشهدا علیه السلام، رحمت واسعه الهی و باب نجات امّت است
مرحوم آیت الله تولاّیی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد المصطفی، (واقع در میدان حسن آباد تهران)، در سال 1392 قمری می فرمود:
حسین بن علی علیه السلام آن رحمت واسعه الهیه ای است که دوره سال ما سر سفره اش نشسته ایم و از نعمت های او متنعم ایم. دوره سال چشممان به دست اوست. دوره سال در سایه او داریم با خدا ارتباط می گیریم. آن کسی که روضه خوان ها اول منبرشان او را «یا رحمةالله الواسعة» و «یا باب نجاة الأمّه» می خوانند، وجود مقدس حضرت ابی عبدالله علیه السلام است. واقعا رحمت واسعه است. این گذشتی که امام حسین علیه السلام از جناب حرّ بن یزید ریاحی سلام الله علیه کرد، نشان از این مقام دارد. این کاری که امام حسین علیه السلام با حرّ انجام داد، عجیب بود. تمام مصائبی که بر سیدالشهدا وارد شد، همه اش از ناحیه حرّ بود. اگر او محکم جلوی حضرت را نمی گرفت. پافشاری نمی کرد، حضرت سیدالشهدا همان اول به طرف مدینه بر می گشتند.
من شرمم آمد که اسم این بزرگوار را ببرم و از ایشان بگذرم. خدایا! به حق امام حسین علیه السلام همه شرکت کنندگان این مجلس را به زیارت قبر جناب حرّ موفق بدار.
(سخنرانی های مسجدالمصطفی)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌑😥تسلیت شما به امام زمان علیه السلام قلب مقدس آن حضرت را تسلّا می دهد
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در منزل حاجی صفری (آریاشهر)، در سال 1397 قمری می فرمود:
شب عاشوراست. به نام مقدس امام عصر علیه السلام و لقب خاص ایشان قیام کنید. وقتیکه به نام مقدس آن حضرت ارواحنا فداه حرکت کردید و عرض ارادت به ساحت ولایتش نمودید، تسلیتی هم به آن حضرت عرض کنید، تسلیت شما در دل حضرت اثر دارد. آن حضرت شما را دوست می دارد، شما پیوند محبت با خاندان ولایت دارید، به همین جهت مورد نظر آن بزرگوار هستید. خواه ناخواه تسلیت شما تسلایی روی قلب مقدس حضرت دارد. «أعظم الله لک الأجر فی مصاب جدّک الحسین علیه السلام».
(سخنرانی های منزل حاجی صفری در آریاشهر تهران، شب10 محرم 1397 قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😥😥 با اشک چشمانتان مهمان اهل کوفه را سیراب کنید
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد مروی تهران، در سال1383قمری می فرمود:
عقيده قطعى من اينست که گريه بر امام حسين علیه السلام قلب را صاف ميكند، پاك ميكند، مستعد براى قبول حق و حقيقت ميكند. عقيده من اينست گريه بر امام حسين علیه السلام نمك طعام روح ماست.
امام حسین علیه السلام به اهل کوفه فرمود: برايم كاغذ نوشتيد و مرا به مهمانى دعوت كرديد، حال مهمانتان آمده، مهمان شما وارد شده، دست زن و بچه اش را گرفته آورده. اگر مهمانى را دعوت كرديد، مهمان كه به خانه شما مى آيد، از لطيف ترين دارایی خود براى او دريغ نمي كنيد و بهترين خوراكى را براى مهمان مي آوريد.
مهمان آمده، وارد شهر شده. دوازده هزار كاغذ دعوت نوشته اند. حالا مهمان از ميزبانش چه توقّع دارد؟ من بگويم شما عوض ميزبانها از آب چشمتان آن مهمان را سيراب كنيد. مهمان وارد شد. زن و بچّه اش را آورده، تمام توقّعش اينست که يك شربت آب به بچّه هاى تشنه اش بدهند.
اى شيعه! بيایيد از همين چشم هاتان امروز يك پياله آب جمع كنيد ببريد كربلا، آن لا مذهب ها آب ندادند به پسر فاطمه علیهاالسلام. ما از اشك هاى چشمان خود جمع كنيم و يك شربت آب ببريم كربلا.
بچه صبر ندارد، بچه بى طاقت شده است، شير به پستان مادرش خشكيده، اين بچّه از سوز عطش مثل آتش شده. يك نفر بيايد بر اين بچّه رحم كند. حالا بلند بناليد. هنوز كلام آقا تمام نشده يك وقت ديد على مثل مرغ سركنده ...
(سخنرانی های مسجد ملک، ماه رمضان 1383 قمری، مجلس دوم)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌑😥 حال حضرت زینب علیهاالسلام با شنیدن اشعار سیدالشهدا علیه السلام دگرگون می شود
صلى الله عليك يا اباعبدالله! شب عاشورا اصحابِ اباعبدالله قرآنى خواندند، آى قرآن با حالى بود هاى هاى «وَ لَهُم دَوِىٌ كَدَوِىِّ النَّحلِ»
شب عاشقان بيدل چه شبی دراز باشد
تو بيا كز اوّل شب در صبح باز باشد
قائم و راكع و ساجد بودند. يكى نماز مى خواند، يكى قرآن مى خواند، يكى روى خاک افتاده «سبحان ربّى الأعلى» مى گفت، يكى در حال ركوع بود. جانم قربانتان اى اصحاب حسين! جان من فداى آن دل سوخته اى كه به نام ابى عبدالله علیه السلام منقلب مى شود. هر كه دلش با حسين علیه السلام پيوند دارد، الآن كربلا رفته است. سى نفر از اصحاب عمر سعد دور خيمه ها مى گشتند. يک وقت ديدند از ميان اين خيمه ها صداى قرآن خواندن مى آيد. عجب! اينها قرآن خوان هستند؟ به ما مى گفتند اينها از دين بيرون رفته اند. به قرآن خواندنِ اصحاب حسين علیه السلام گوش دادند. دل آنها را جذب كرد و آنها را به اصحاب امام حسين علیه السلام ملحق كرد. امام حسين علیه السلام هم در يک خيمه اى نشسته و اين اشعار را مى خواند:
يَا دَهْرُ أُفٍ لَكَ مِنْ خَلِيلِ
كَمْ لَكَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِيلِ
مِنْ صَاحِبٍ أَوْ طَالِبٍ قَتِيلِ
وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ
وَ إِنَّمَا الْأَمْرُ إِلَى الْجَلِيلِ
وَ كُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلِي
اى روزگار! واى بر تو! با بندگان خدا چه مى كنى؟ با بندگان خدا دشمنى مى كنى؟ روزگار! واى بر تو! دختر على علیه السلام را ميان بيابان رها می کنی؟! اى روزگار! اف بر تو باد! واى برتو باد! بچّه هاى پيغمبر صلّی الله علیه و آله آواره بيابانها، گرفتار گرگان كوفه و درندگان صحرا شوند؟ منقلب شديد؟ حق داريد منقلب شويد، زیرا اين اشعار يک نفر دیگر را نیز منقلب كرده است. اين گريه هاى شما دنبال گریه اوست. من میگويم هر كه شنید، فريادش را بلند كند. همينطوری كه شعرها را مى خواند و شما بعد از 1300 سال اين اشعار را مى شنويد و منقلب مى شويد؛ يک خانمى اين اشعار را شنيد. يک وقت ديدند زينب از خيمه بيرون آمد: «وَا ثُكْلَاهْ! لَيْتَ الْمَوْتَ أَعْدَمَنِي الْحَيَاة!» خواهر از شنيدن اشعارى كه بيم مرگ در آن اشعار است مثل اسپند منقلب شد. بيمارش را رها كرد، دست از پرستارىِ بيمارش برداشت، سر و پاى برهنه از خيمه بيرون آمد، داد مى زد خواهرت بميرد. عزيزم! خبر از مرگت مى دهى؟ خدا خواهرت را بميراند. اى واى! فردا همين زينب علیهاالسلام ديد شمر روى سينه حسين علیه السلام نشسته.
به حق این لحظات حساس، فرج مولایمان امام زمان علیه السلام را اصلاح بفرما.
(سخنرانی های مدرسه مروی تهران، ماه رمضان 1383 قمری، مجلس یازدهم)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💎💎 دو توصیه مهم برای مجالس عزاداری حضرت سیدالشهدا علیه السلام (به ویژه در روز عاشورا)
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در منزل حاجی صفری (آریاشهر)، در سال 1395 قمری می فرمود:
از همان اول منبر، متوسل به امام زمان علیه السلام می شویم، زیرا صاحب مصیبت، این بزرگوار است. مجلس برای پدر و جد ایشان است، و شما هم برای تسلای قلب امام زمان علیه السلام آمده اید، و آن بزرگوار هم به شما نظر دارد. ممکن است در این مجلس خودش بیاید، بعید ندانید. اگر مجلس معنویت داشت و حال و حقیقت داشت، آن حضرت تشریف می آورند. لهذا من از همان اول، در خانه امام زمان علیه السلام رفتم تا وقتی به نام آن حضرت، رسیدیم، همه حرکت کنیم و بایستیم. دو تا مطلب را می خواهم به شما توصیه کنم:
مطلب اول آن است که لقب خاص آن حضرت (یعنی قائم) را ببرید و وقتی به اسم حضرت رسیدید، حرکت کنید و رو به قبله بایستید و صلوات بفرستید.
مطلب دوم آن است که در دل خودتان، اگر بشود به زبان خودتان، تسلیتی به حضرت عرض کنید. أعظم الله لک الأجر یا بقیة الله!
ما یک سر سوزن محبت به امام حسین علیه السلام داریم، منقلب هستیم، پیر و جوان ما گریه می کند، آنوقت ببینید آن آقا که پسر خود امام حسین علیه السلام است، چه حالی دارد؟ شما یاد کربلا می کنید منقلب می شوید. او الان به کربلا نگاه می کند، بدنِ تکه تکه جدّش را روی خاک می بیند، آن اجساد طیبه را می بیند، حالِ آن حضرت منقلب می شود، لهذا تسلیتی به آن حضرت عرض کنید. و یقین بدانید تسلیت شما به دل آن حضرت تسلا می آورد. این را یقین بدانید. چون اخلاص هست و ارادت دارید، قهراً قلب حضرت تسلا پیدا می کند.
(سخنرانی های منزل حاجی صفری در آریاشهر تهران، شب10 محرم 1395 قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😥 وقتی اسب امام حسین علیه السلام، خونین و با زین واژگون بازگشت
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد سیّد عزیزالله تهران، در سال 1396 قمری می فرمود:
من بچه بودم در سن ده دوازده سالگى. در يكى از كوچه هاى محله مشهد، محله نوقان مشهد زندگی می کردیم. . آن وقت در محله حوض محمدعلی خان مینشستیم. آنجا مسقط الرأس من بود. آنجا بزرگ شده بودم. كوچه بن بستی بود. ده پانزده خانه بيشتر نداشت.
سابق؛ یعنی پنجاه شصت سال قبل، رسم بود سالی یک مرتبه چاوش ها عَلَم ها را به دست می گرفتند و در کوچه ها میگشتند و چاوشی می کردند و مردم را به کربلا دعوت می کردند.
هر كه دارد هوس كرب و بلا بسم الله
هر كه دارد سر همراهى ما بسم الله
اين شعرها را مى خواندند و مردم منقلب مى شدند و به شوق می آمدند. یکی از این محلّه می آمد و یکی از آن محلّه می آمد با او قرارداد مى بستند. چهل پنجاه نفر يك قافله مى شدند، يك صاحب علم و چاووش آنها را كربلا مي برد و مي آورد.
رسم این قافله ها هم اين بود که وقتی از كربلا زوارشان را بر مى گرداند، داخل صحن مى آمدند پشت پنجره فولاد، و آنجا را زيارت مى كردند و يكى يكى كربلايى ها را به خانه هاشان مي رساند. يك چايى مى خوردند بعد يكى ديگر و يكى ديگر. همه كربلايى ها را به خانه هاشان مى رساند. اگر یک كربلايى در سفر مي مرد، اسب او را سياهپوش مى كردند. بار و بنه اش هم بالاي اسب قرار مي دادند و آن را سياهپوش مي كردند. وارد شهر كه مى شدند پيش از همه و جلوتر از همه كربلايى ها مى آمدند و اين اسب بىصاحب را به در خانه صاحبش تحويل مى دادند، فاتحه اي مى خواندند، قهوه اى مى خوردند و مى رفتند. اين قانون بود.
یک قافله از کربلا برگشته بود. در کوچه ما يكى از خانه ها كربلايى داشت. از آن كوچه بن بست ما يك كربلايى رفته بود. جوانی 35-36 ساله بود. اين جوان در سفر كربلا مرد. خبر آوردند كربلايى فوت كرده و فلان روز قافله مي آيد. اول کربلایی ها را به حرم امام رضا علیه السلام می برند و بعد، آنها را به خانه هاشان می آورند و اگر کسی در این سفر مرده باشد، اسب بى صاحب و اثاثيه اش را مي آورند.
آن روز شد. خانواده آن كربلايى سماور آتش كردند، قهوه درست كردند، خانه و كوچه را آب و جارو كردند. زن، فرزند، مادرش سياه به تن كردند. همسايه ها را خبر كردند که امروز اسبِ بى صاحب را مى آورند. بياييد که ما مجلس عزا داريم. خوب ما هم همسايه بوديم. من و مادرم رفتيم. من هشت نه ساله بودم. آمديم و گفتند پيش از ظهر قافله مى آيد. يك ساعت به ظهر، كوچه مهيا شده بود. زن و بچه با مادر و خواهر همه در حال گريه بودند. آقا اگر بدانید خانه این کربلایی چه خبر شد؟
يك دفعه از انتهاى كوچه صدا بلند شد: ما سلام از روضه شير خدا آورده ايم. اين، نشانه ورود بود. به محض این كه اين صدا آمد، چنان ضجّه از زن و بچه اين مرد بلند شد كه آن سرش ناپيداست. همه را منقلب كرد. این ها جلو رفتند. چاووش هم که آمد، با خود اسب سياه پوش را آورده بود. آقا چشمتان چنين روزى را نبيند. چشم این زن و بچه که به اسب افتاد ريختند دورش را گرفتند. من با چشم خودم ديدم که چطور بچه صورتش را بر صورت اسب گذاشته بود و گریه می کرد. زنش كنار اسب ايستاده و مشت بر سينه اش مى زد. من در همان بچگي به ياد زن و فرزند امام حسين علیه السلام افتادم. ای وای! اين اسب سياه پوش است بچه ها چه مى كنند. صورتشان را بر صورتش مى گذارند. يكى دست اسب را بغل كرده مى بوسد و اشك مى ريزد. گفتم خدا! اسب امام حسين علیه السلام سر تا پا خونآلود بود. زين اسب واژگون.
امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه چنین روضه خوانده است: یا جدّاه! از بالای اسب افتادی. خود امام حسین علیه السلام به یک حالت، اسب امام حسین به یک حالت است. آمد یالش را به خون امام حسین غرقه کرد. چون خود اسب زخم نداشت روی زمین نشست دور بدن حسین بن علی و یالش را به خون سیدالشهداء علیه السلام رنگین کرد. «وَ أَسْرَعَ فَرَسُك» اسب روانه به طرف خیمهها شد. اما با یک شور عجیبی! در روایت است که خدا این قصه را به موسی علیه السلام خبر داد که اسب حسین بن علی میآید و شیهه می زند. همینطور اشک از چشم های این حیوان جاری است. هی همهمه می کند. هی ناله می کند. همه دور آن حیوان را گرفتند. 64 زن و بچه همینطور در بيابان همه با صداى بلند فریاد می زدند: وا محمدا! وا عليا! واحسینا!
بارالها! الساعه فرج صاحبمان، امام زمانمان را برسان.
(سخنرانی های مسجد سیّد عزیز الله تهران، روز 30 رمضان 1396 قمری/ سخنرانی های مسجد ملک، 1383 قمری، مجلس سیزدهم)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💥 در عزاداری ها به امام حسین علیه السلام شباهت پیدا کنید
یک كلمه هم برای نمک مجلس بگویم. بدون ذكر امام حسین علیه السلام مجلس نمک ندارد. قافله را به كربلا هم ببرم و آنجا خدا را بخوانیم.
بعد از ظهر عاشورا، نزدیک عصر بود، امام حسین علیه السلام خسه شده بودند. اصحاب كشته شده اند، اهل بیت كشته شده اند، خود آن حضرت هم قدری جنگ كرده و خسته شده است. آمد كنار میدان، شمشیر را غلاف كرده، ایستاده یک طرف تا رفع خستگی كند. مالك بن یسر حرامزاده، فهمید كه امام حسین علیه السلام خسته است و كناری ایستاده و حالت دفاع به خود نگرفته است.
ارباب مقاتل نوشتهاند: این خبیث شروع کرد به بدگویی به سیدالشهداء علیه السلام و هر چه بر زبان نحسش آمد به امام حسین علیه السلام گفت. به آن قناعت نكرد و اسبش را به یورش و پرش آورد و شمشیر را بر سر سیّدالشهدا علیه السلام فرود آورد و شمشیر بر سر حضرت تأثیر كرد و خون، کلاهخود را گرفت. او فرار كرد و رفت. یک مرتبه خون ریخت به بالای صورت سیدالشهدا علیه السلام. سیدالشهداء علیه السلام دیدند این خون ها که ریخته امکان دارد جلوی چشم را بگیرد، بعد هم اگر نبندند خون می آید و ضعف كاملی بر ایشان مستولی می شود. تشریف آوردند كنار خیمه ها. آهسته صدا زد: یا اختاه! خواهرم زینب! ای بیچاره زینب! ای بلا رسیده زینب! خواهرش را صدا زد، بی بی آمد.
من بگویم و شما هم اشكتان بیاید و صدایتان به ناله بلند شود.
همچنان كه نگاه كرد، دید خون بالای صورت برادرش است. ای وای! خواهرت بمیرد! حسینم! حسینم! این چه منظرهای است؟ فرمود: خواهر! گوشه میدان ایستاده بودم، مالك بن یسر آمد و بر سرم زد و هرچه توانست به من بد گفت. با شمشیر به فرقم حواله كرد. خواهرم! برو دستمالی بیاور، جراحت سرم را ببند.
این که منبری ها می گویند: به سر و سینه بزنید، می دانید چرا؟ می گویند: به سر بزن، به پیشانی بزن، به سینه بزن؛ برای آن که تو هم شباهت به امام حسین علیه السلام پیدا كنی. سر امام حسین علیه السلام ضربت شمشیر دیده. پیشانی اش ضربت سنگ دیده است. می خواهم شما هم شباهت به امام حسین علیه السلام پیدا كنید و به سر بزنید.
زینب علیها السلام دستمالی آورد، جلو آمد تا دستمال را به فرق برادر ببندد. همانطوری كه نگاه می كند، می بیند قطره قطره خون از ریش های أبی عبدالله علیه السلام می چكد. بی بی روز یازدهم هم كنار بدن فریاد زد: «بأبي مَنْ تَقْطُرُ شَيْبَتُهُ بِالدِّماءِ» پدرم، قربان آن كسی كه دیروز دیدم خون از ریشش می چكید.
(سخنرانی های مسجد جمعه اصفهان، 1392 قمری، مجلس چهارم)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌑🗣😥امشب اولین مجلس روضه خوانی در کربلای معلّی تشکیل شد
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در منزل حاجی صفری (آریاشهر)، در سال 1398 قمری می فرمود:
از امروز عصر، مجلس روضه خوانی درست شد. الآن یک مجلس در کربلاست، فاطمه زهرا علیهاالسلام نشسته است، پیغمبر صلّی الله علیه و آله نشسته است، امیرالمومنین و امام حسن علیهماالسلام نشسته اند. روضه خوان، بدن بی سرِ امام حسین علیه السلام است، و مستمع، پیغمبر و علی و حسن و مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیهم اجمعین است. برای آنها روضه می خواند و گریه می کند:
«یا جدّاه! قتلوا والله رجالنا، ذبحوا والله أطفالنا، سبوا والله نساءنا»
یا جداه! بلند شو نگاه کن، ببین تمام جوان هایم را کشتند، عباسم را غرق به خون کردند، علی اکبرم را قطعه قطعه کردند، این بچه های کوچکم را سر بریدند. مادر بلند شو، ببین، خواهرانم را اسیر کردند.
اول امشب در گودی قتلگاه، امام حسین علیه السلام روضه خوان است، مستمع پدر و مادر و برادر و جدش هستند. امشب خیمههای حسین علیه السلام تاریک است. خیمه ها تاریک! بچه ها بی یاور، در به در، روی خاک ها، یک خیمه نیم سوخته، یک بیمار، یک زن داغ دیده پرستار.
ماتم لب تشنگان دیشب کجا امشب کجا
سوز آه بی کسان دیشب کجا امشب کجا
دیشب اندر مهد ناز و امشب اندر خاک و خون
اصغر شیرین زبان دیشب کجا امشب کجا
دیشب اندر خیمهگاه و امشب اندر قتلگاه
اکبر رعنا جوان، دیشب کجا امشب کجا
یا اباعبدالله!
یک مجلس روضه هم فردا تشکیل شد. آن مجلس روضه هم کنار گودال قتلگاه است و خواهر داغ دیده اش روضه خوان است، این بچه های پدر کشته، این زن های بی یاور، دور بدن امام حسین علیه السلام. خواهر روضه می خواند. باقی زن ها به سینه می زنند، به سر می زنند. یک نگاه به بدن کرد، صدا زد: حسینم! آیا تو برادر من هستی؟ آیا پسر مادر من هستی؟ وای جانم قربان آن گلوی تیر خوردهات. وای وای وای! دل ها را کباب کردی. برادرم حسینم! ای کاش این نیزه ای که به گلوی تو خورده است، این نیزه به گلوی من می آمد. یک وقت دیدند، بی بی خم شد، لبها را به رگ های بریده گذاشت. ارباب مقاتل نوشته اند: بیبی زینب علیهاالسلام یک غوغایی راه انداخت، دوست و دشمن را به گریه انداخت. عمر سعد نگاه می کرد و گریه می کرد. این لامذهب های قسیّ القلب نگاه می کردند که این خواهر چه کار می کند! گاهی بدن را بلند می کند، گاهی روضه می خواند. سکینه جلو آمد، «عمتی! هذا نعش من؟» عمه جان! این، نعش کدام غریب است که تو اینطور اشک می ریزی؟ هیچ اثری نمایان نبود، بین شمشیر شکسته ها و نیزه شکسته ها و سنگ و چوب پنهان بود. صدا زد: نور چشمان عمه! این نعشِ بابایت حسین است که سر ندارد، لباس ندارد.
(سخنرانی های منزل حاجی صفری در آریاشهر تهران، شب11 محرم 1398 قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💎😥اشک روز عاشورا چه می کند!
عَنِ الْباقِرِ عَلیهِ السَّلامُ قالَ: إذا کانَ یَوْمَ الْعاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ تَنْزِلُ الْمَلائِکَةُ مِنَ السَّماءِ، وَ مَعَ کُلِّ مَلَکٍ مِنَ الْبَلُّورِ الأبْیَضِ، وَ یَدُورُونَ فی کُلِّ بَیْتٍ وَ مَجْلِسٍ یَبْکُونَ فیهِ عَلَی الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ، فَیَحْمِلُونَ دُمُوعَهُمْ فی تِلْکَ الْقَواریرِ، فَإذا کانَ یَومَ الْقِیامَةِ فَتَلْتَهِبُ نارُ جَهَنَّمَ ، فَیَضْرِبُونَ مِنْ تِلْکَ الدُّمُوعِ قَطْرَةً عَلَی النّارِ، فَتَهْرُبُ النّار عَنِ الْباکی عَلَی الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ مَسیرَةَ سِتّینَ ألفَ فَرْسَخٍ. (المنتخب للطریحی، ج2،ص462/ تظلم الزهراء، ص67)
حضرت باقر علیه السلام فرمود: روز دهم محرّم که می شود، فرشتگان از آسمان نازل می شوند. همراه هر فرشته، ظروف بلوری سفید رنگی است. این فرشتگان به هر خانه و مجلسی که برای حسین بن علی علیه السلام گریه می کنند رفته، اشک های آنها را در این ظروف می ریزند. روز قیامت که آتش جهنّم زبانه می کشد ، یک قطره از آن اشک ها را بر آتش می ریزند، پس آتش از گریه کننده بر حسین بن علی علیه السلام به مسافت شصت هزار فرسخ دور می شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»