⚠️🔥 اگر سرپرستی عده ای را به عهده گرفتی ...
فی خطبة رسول الله صلّی الله علیه و آله قبل وفاته: مَنْ تَوَلَّى عِرَافَةَ قَوْمٍ وَ لَمْ يُحْسِنْ فِيهِمْ حُبِسَ عَلَى شَفِيرِ جَهَنَّمَ بِكُلِّ يَوْمٍ أَلْفَ سَنَةٍ، وَ حُشِرَ وَ يَدُهُ مَغْلُولَةٌ إِلَى عُنُقِهِ. فَإِنْ كَانَ قَامَ فِيهِمْ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى أَطْلَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى، وَ إِنْ كَانَ ظَالِماً لما هُوِيَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ سَبْعِينَ خَرِيفاً. (ثواب الأعمال، ص288)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله در یکی از خطبه هایی که قبل از وفات خود خواندند، فرمودند: كسى كه سرپرستى قومی را بر عهده بگيرد ولى با آنان به نيكى رفتار نكند، (در روز قيامت) در برابر هر روزى كه بر آنان فرمان رانده است، به مدت هزار سال در کنار جهنم زندانى می شود، و در حالى محشور مى شود كه دست هايش به گردنش بسته شده باشد. پس اگر به فرمان خداوند متعال چنين مسئوليتى را میان آن قوم بر عهده گرفته باشد، سرانجام خداوند او را (از عذاب خود) نجات می دهد، ولى اگر به ناروا و به ناحق بر آنان، فرمان رانده باشد، خداوند او را در آتش جهنم به مسیر هفتاد سال سرنگون خواهد كرد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد بگیرین اینطوریی ابزار علاقه می کنند .
کانال جذاب حرم
@haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
متاسف باس🤭😂
@haram110
کانال شاد حرم👆
حرم
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ 🚩▫️#علائم_ظهور قسمت • هفتم ✔️ ✅ تذکری درباره #علائم_ظهور ✅ یمانی حقیقی کیست⁉️ چه
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
🚩▫️#علائم_ظهور قسمت • هشتم ✔️
✅ تذکری درباره #علائم_ظهور
✅ یمانی حقیقی کیست⁉️
چه جایگاهی دارد⁉️
راه شناخت او چیست⁉️
استحباب پیوستن و همراهی با او به چه معنا وعلتی است⁉️
⬅️ به این سوال به تناوب پاسخ خواهیم داد قسمت • دوم
♦♦➖➖➖➖♦♦
🔍 لطفا با دقت این مجموعه را دنبال فرمایید:
🔴 ۵- مقابله و جنگ و تعدی بر علیه یمانی جایز نیست . اما همراهی با او نیز واجب نیست .
چنین میخوانیم :
✳️ وَ لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَلْتَوِيَ عَلَيْهِ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِيقٍ مُسْتَقِيم.
✴️ هيچ مسلمانى را روا نباشد كه بر علیه آن پرچم مقابله نمايد ، پس هر كس چنين كند او از اهل آتش است، زيرا او به سوى حقّ و راه مستقيم فرا میخواند.
👈 دقت فرمایید که جنگ و مقابله با یمانی واقعی نهی شده است، و نه عدم همراهی و عدم ملازمت با او .
روایت نفرموده است :
یلتوی 👈"عنه" / به معنای سرپیچی و تخلف .
یعنی نفرموده نپیوستن و با او نبودن جایز نیست .
بلکه فرموده یلتوی 👈"علیه" / به معنای تقابل . یعنی جایز نیست بر علیه او اقدامی نماید و با او درگیر شود .
به این شاهد مثال تاریخی توجه کنید:
دقت فرمایید در قضیه ی جیش اسامه .
◀️ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج30، ص: 431 - فَجَعَلَ يَقُولُ: أَنْفِذُوا جَيْشَ أُسَامَةَ، لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ .. وَ يُكَرِّر
حضرت پیامبر اکرم محمد مصطفی صلی الله علیه واله بارها و بارها مسلمانان را امر به تنفیذ و الحاق جیش اسامه فرمودند و میفرمودند "لعن الله من تخلف عن جیش اسامه" و مدام تکرار میکردند .
☑️ میبینیم که در اینجا لعن حضرت پیامبر اکرم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله هم شامل متخلفین شده و این نشان از کفر بودن تخلف از جیش اسامه است !!!
و شدت اهمیت این مطلب و لزوم تبعیت از او واضح بوده ؛
و حتی لعن و عتابی که در تخلف از جیش اسامه وجود دارد از قضیه ی یمانی هم شدیدتر است و مشمولین لعن حضرت پیامبر خدا صلی الله علیه واله بی شک در بدترین مراتب کفر و عذاب قرار دارند ؛
(و حتی خود این مطلب یکی از مطاعن مهم دو خلیفه ی غاصب ملعون است که همیشه مورد استشهاد شیعه بوده است.)
در اینجا حضرت پیامبر خدا صلی الله علیه واله میفرمایند : تخلف 👈عن جیش
عن با علیه فرق میکند . اینجا عن آمده /یعنی سرپیچی و تخلف هم آمده / یعنی نپیوستن و همراهی نکردن از اسامه نهی شده و لعن شده است .
اما در یمانی از این پایینتر است / و 👈علیه است / یعنی بر علیه او اقدام کردن و با او درآمیختن نهی شده .
نه آنکه سرپیچی و تخلف از او نهی شده باشد .
🟢ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🟢
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
🔴 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🔴
| #مهدویت
◻️▫️#ویدئو_استوری_روزشمار_نیمه_شعبان✔️
▪️ 21 روز مانده تا میلاد حضرت اباصالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 🖤
نه به خدا قسم آنچه چشمانتظارش هستید اتفاق نمیافتد، مگر آنکه غربال شوید و [خوب و بد شما از یکدیگر] جدا شوید.
نه به خدا قسم آنچه برایش چشمانتظارید به وقوع نمیپیوندد مگر بعد از ناامید شدن...
🔹 حدیثی از حضرت #امام_جعفر الصادق علیه السلام
🎤 گروه همخوانی #نوای_یاس
⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️
4_5895455299434713440.mp3
2.95M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
روش برداشت و فهم صحیح از اَحادیث/
🎤استاد شیخ محمدجواد محقّق یزدی؛
💠امام صادق علیهالسّلام:
مِن أخلَاقِ الجَاهِلِ الإجَابَةُ قَبلَ أنْ يَسمَعَ وَ المُعارَضَةُ قَبلَ أنْ يَفْهَمَ وَ الحُكْمُ بِمَا لَا يَعْلَم
يكى از خویهاى نادان اين است كه قبل از شنيدن (مطلب) پاسخ مىدهد و پيش از آن كه (مقصود گوينده را) بفهمد، به مخالفت برمىخيزد و ندانسته داورى مىكند.
📚اعلامالدّين ص۳۰۳
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
22.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️گزیده ای از برنامه #نباء_عظیم را میشنویم!
غزوهی خیبر قسمت • چهارم ✔️
رسیدهایم به خیبر!
بنشینید...
بشنویم باهم که جنابِ ایلیا...
حضرت حیدر کرار علیهالسلام...
قرار است فتحالفتوح کند!
اینجاست که سلولهایمان...
به شیعه بودنشان افتخار میکنند!
اینجاست که ضربانِ قلبِ آدم...
بالا میرود...
و دوست دارد فریاد بزند:
خدا را شکر مولایم علی علیه السلام شد!
••••
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
حرم
* 💞﷽💞 💗رمان کابوس رویایی 💗 قسمت12 سری تکان می دهد و می گوید که مشکلی ندارد. به بوم نقاشی ام اشار
* 💞﷽💞
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت13
لبم را کج می کنم و روی تخت مچاله می شوم.
با صدای ویز ویز مگسی از خواب می پرم.
آبی به دست و صورتم می زنم و صبحانه مختصری می خورم.
برای مطمئن شدن از کارهای انتقال پول به دفتر آقای افشار منش می روم.
او مدارک را نشانم می دهد و با اطمینان حرف می زند.
مدارک را برمی دارم و از پله های دفتر پایین می روم.
هنوز به ماشین نرسیده ام که صدای تیر اسلحه و قار قار کلاغ ها بهم گره می خورد.
با وحشت اطرافم را می پاییم.
موتور و ماشین ونی به سرعت به طرف خیابان اصلی فرار می کنند.
صدای افشارمنش را از پشت سرم می شنوم.
توی سرش می زند و با داد می گوید:
_خاک تو سرمون! مستشارا رو زدن!
آمبولانس خبر کنین.
به طرف ماشین مدل بالایی حرکت می کنیم.
ورقه های کاغذ دور و اطرافم ماشین پخش شده . خم می شود و یکی شان را برمی دارم.
رویش را می خوانم که نوشته:" به نام خلق قهرمان ایران..."
هر جمله ای را به پایان می رسانم بیشتر حالم بد می شود.
به قیافه های بور و اروپایی مستشارها نگاهی می اندازم.
خون روی کت و لباس هایشان ریخته و در حال جوشش است.
عُق می زنم و خودم را به جوی می رسانم.
صدای آژیر آمبولانس در فضای رعب و وحشت پخش می شود و کمی بعد ماموران هم می ریزند.
یکی از افسران که رتبهی بالایی دارد با خشم برگه ها را پاره می کند و می غرد:
_آخه شما به چه دردی میخورین؟
این آمریکایی ها نیومدن اینجا که چار تا جوجه چیریک بکشنشون.
چرا حواستونو جمع نمی کنین؟
اینا کم کسی نیستن، حتما دولت آمریکا والاحضرتو توی تنگنا میزاره!
افشارمنش به من اشاره می کند و نزدیکم می شود.
موهای پخش شدهی توی صورتش را کنار می زند و می پرسد:
_شما حالتون خوبه؟
هنوز حالم از دیدن صحنه بهم می خورد.
سری تکان می دهم و با پاهای بی رمقم خودم را به ماشین می رسانم.
افشارمنش می گوید اگر حالم خوب نیست او مرا می رساند.
قبول نمی کنم و هر طور شده خودم را به خونه می رسانم.
مثل چند روز پیش از توی خانهی پری و پیمان صدای دعوا می آید.
پیمان با صدای بم اش به کسی می گوید:
_من کارمو خوب انجام دادم.
_نه، شاید هنوز زنده باشن! باید یه جوری میزدی که دیگه احتمالشم نباشه.
نفس های سوزانم به چهره ام می خورد.
نمیدانم از چه می گویند اما حرف های خوبی نیست.
لب می گزم و با خودم می گویم نباید قضاوت کنم.
پشت در هستم که پیمان با آتشی از خشم در را باز می کند.
با دیدن من خشکش می زند و بدون پلک زدن نگاهم می کند.
جسم تنومندش میان قالب در جا گرفته و من هم بی اختیار به او زل می زنم.
پری دستی روی شانه اش می گذارد و بدون توجه به من می گوید:
_داداش صبر کن، احسان که چیزی نمیگه. میگه باید مطمئن باشیم.
رد نگاه های پیمان را دنبال می کند و به من می رسد.
او هم جا می خورد. لبخندی می زند و دستش را روی شانه ام می گذارد.
_خوبی رویا جان؟ ببخشید دیگه... یه دعوای خونوادگیه حل میشه.
مرا به از پله ها بالا می برد و از شدت شوک های امروز بی اختیار خودم را تسلیمش می کنم.
در را می بندم و صدای پایش را می شنوم.
گوشم را به در می چسبانم.
صداهای نامفهومی به گوشم می خورد اما در میان آن ها صدای پری را می شنوم که می گوید:
_نه چیزی نفهمید!
نمیدانم منظورش من هستم یا نه؟
یک لحظه چهرهی آن مستشار ها از ذهنم دور نمی شود.
به نام خلق و...
از خودم می پرسم پیمان بر سر چه داشت بحث می کرد؟
اصلا احسان کیست؟ پری چرا با من اینطوری برخورد کرد؟
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
* 💞﷽💞
💗رمان کابوس رویایی 💗
قسمت14
سوز و سرمای اسفند ماه پنجه می شود و روحم را خراش می دهد.
مات و مبهوت میان سوالات ذهنم پرسه می زنم.
دیگر طاقت هجمه پرسش های ویرانگر را ندارم. دلم میخواهد زود تر با پرواز از اینجا دور شوم و خودم را میان تابلوهایم پیدا کنم.
چند نفس عمیق می کشم و به طرف بوم می روم.
رنگ ها را مخلوط می کنم و با کاردک رویش می زنم اما دستم به بوم نمی رسد.
ذهن آن چنان آشفته است که مجالی نمی دهد قلمو را به حرکت در آورم.
عصبی می شوم و پالت را به طرفی پرت می کنم.
آب دهانم را قورت می دهم و پیشنهادی توی سرم جولان می دهد.
به دنبال آن پیشنهاد با دامن کوتاه و پیراهن رنگی ام از پله ها پایین می روم.
طلبکارانه در را به صدا در می آورم و پیمان و پری را صدا می زنم.
پری با نگاهی بی رنگ به چشمانم زل می زند.
بخاطر فشاری که امروز متحمل شده ام سرش داد می کشم:
_چه خبره تو این خونه؟ فکر کردین من خرم؟
من میدونم یه کاسه ای زیر نیم کاسه است پس توجیه نکنین.
رک و پوست کنده بگین چخبره؟
چرا هر روز سر و صدا از خونتون میاد؟
پری کاسهی چه کنم در دستش گرفته و نمی داند به کدام کلمه و جمله متوسل شود.
گوش هایم را برای حرف تیز می کنم که پیمان جسم او را کنار می زند.
نگاهش مثل همیشه سرد و یخ بندان است.
_شما صابخونه ای یا مفتش؟
_هر دوش!
دستش را میان موهایش فرو می برد و سری تکان می دهد:
_آها... که اینطور...
من همین یه هفته پولتو جور میکنم و فقط این دفعه آخرت باشه که ادای زرنگا رو درمیاری.
دعواهای خونوادگی ما به هیچکس ربط نداره حتی به صابخونه و مفتش!
نگاهم به ذرات خورد شدهی غرورم است.
دندان به دندان می سایم و با اخم از آن جا دور می شوم.
یک هفته ای از آن ماجرا می گذرد.
دوست دارم بعد از گذشت این هفت روز قیافهی شکست خوردهی پیمان را ببینم که چطور نتوانست پول را جور کند.
برای انجام مقدمات سفر به بیرون می روم.
داخل آژانس مسافربری می شوم و پشت پیشخوان می ایستم.
زن بی حجاب و بزک کرده ای با لبخندی باز نگاهم می کند و سلام می دهد.
بلیت پاریس را میخرم و بیرون می آیم.
میان مردم جوش و خروشی افتاده برای خرید عید.
بوی سفرهی عید و عیدی مشامم را پر می کند و غرق خاطرات می شوم.
با خیالی آسوده در پیاده رو قدم می زنم که صدای موتور گازی از پشت سرم می شنوم.
سرم را برمی گردانم. موتور وحشیانه بر جان پیاده رو می راند و بدون فکر به من نزدیک می شود.
چشمانم تا آخرین حد باز می شود و گیج نگاه موتوری می کنم.
احساس می کنم چیزی به من برخورد می کند و مرا با قدرت فراوان پرت می کند.
کیفم از دستم رها می شود و گوشه ای از پیاده رو مچاله می شوم.
وقتی موتوری دست می کند و کیفم را از زمین برمی دارد با تمام وجود جیغ می کشم.
می خواهم بلند شوم و مانع شان شوم اما ساق پایم تیر می کشد.
بی اختیار مثل درخت تبر خورده ای فرو می ریزم.
داد می زنم و آوای کمک سر می دهم.
وقتی توجه ای دریافت نمی کنم به سختی خودم را به نرده های پیاده رو می گیرم و موتوری ها را دنبال می کنم.
دستی آستینم را می کشد و با شدت به طرف خودش برمی گرداند.
چشمانم چهرهی پیمان را قاب می گیرد.
خون خونم را می مَکَد و زیر لب می غُرم:
_باز چیه؟ نکنه کار تو بود؟
من تموم زندگیم تو کیفمه، پاسپورتم... بلیت سفرم...
رگه های خونسردی میان حالات چهره اش نمایان می شود و این خونسردی آتش خشمم را بیشتر می کند.
نفس های نامنظم و گلوی خشکم قصد دارند مرا از پا درآورند.
پیمان آستین کت ام را میان مشتش می گیرد و بی هیچ حرفی به طرف پیکان قراضه اش می برد.
گالن آب را از ماشین بیرون می آورد و می گوید دست و صورتم را آب بزنم.
از این کار امتناع می کنم و او هم اصرار نمی کند.
بدون این که نگاهم کند لب می زند:
_میخوام باهاتون حرف حساب بزنم.
اگه گوش شنیدنشو دارین بسم الله... بگم؟
_شما نمیفهمین یا خودتونو به نفهمی می زنین؟
تموم زندگی منو بردن! اصلا شما چرا جلوم سبز شدی؟ مثلا میخوای بگی فرشتهی مهربونی یا یه قهرمان؟
نفسش را با صدا بیرون می دهد و ته ریشش را مرتب می کند.
_نخیر! نمیشه با شما اشراف زاده ها دو کلام حرف زد.
خواستم...
حرفش را می خورد و ادامهاش را بازگو نمی کند.حرفش حس کنجکاوی ام را قلقک می دهد.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 دوشنبه
🔸 ۱۶ بهمن / دلو ۱۴۰۲
🔸 ۲۴ رجب ۱۴۴۵
🔸 ۵ فوریه ۲۰۲۴
🌎🔭👀
💠 مناسبتهای دینی
🏰 فتح قلعه خیبر به دست مبارک امیرالمومنین علی علیهالسلام
🌗 امروز قمر در «برج قوس» است.(تقارن نحسین)
⛔️ برای هر گونه اموری خوب نیست مخصوصا:
فروش حیوان
فروش جواهرات و طلا
قرض و وام دادن و گرفتن
خوردن مُسهلات
نونوار کردن
🌎🔭👀
🚘 مسافرت
اکیدا ممنوع است.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.
منظور مریضی است که امروز مریضیش شروع شود.
👶 زایمان
مناسب نیست
💇♂ اصلاح سر و صورت
باعث اصلاح امور میشود.
🔴 حجامت، خون دادن
باعث دفع صفرا میشود.
🔵 ناخن گرفتن
روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قرآن گردد.
👕 بریدن پارچه
روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب دوشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیهٔ ۲۱ سوره مبارکه " انبیاء علیهم السلام" است.
﴿﷽ ام اتخذوا الهه من الارض﴾
اگر کسی با خواب بیننده کدورت و مشکلی داشت بر طرف میشود.
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌎🔭👀
📿 وقت استخاره
از طلوع فجر تا طلوع آفتاب
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر
از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز دوشنبه
یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۱۲۹ مرتبه «یا لطیف» که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
🌎🔭👀
☀️ ️روز دوشنبه متعلق است به
#حضرت_امام_حسن علیهالسلام
#امام_حسین علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان مییابد.
🌺
🌎🌺🍃