eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
6.9هزار ویدیو
674 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🙏💎🙏 چرا بزرگان روزهای دوشنبه و پنج شنبه، امام زمان علیه السلام را زیارت می کردند و برای آن بزرگوار زیاد دعا می کردند؟ مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد جامع زاهدان، در ماه رمضان سال 1390 قمری می فرمود: قطع نظر از این که امام زمان علیه السلام امام است و به تمام ممکنات به إذن الله محیط است، عصر هر روز دوشنبه و پنج شنبه، اعمال ما را خدمت امام زمان علیه السلام می برند و به آن‌حضرت گزارش می دهند. گزارش رسمی اداری می دهند. لذا زیارت آل یس را که از ناحیه خود حضرت صادر شده است و زیارت عجیبی است و معارف زیادی در آن گنجانده شده است، بخوانید. این زیارت را بزرگان در روزهای دوشنبه و روزهای پنج شنبه می خوانده ‌اند، چرا که روزهای دوشنبه و پنجشنبه روز عرض اعمال است و اعمال را رسماً نزد وجود مسعود امام عصر ارواحنافداه برده و عرضه می ‌دارند. به همین جهت، بزرگان در روزهای دوشنبه و پنج شنبه زیاد دعا می خواندند و دعا می کردند. (سخنرانی های مسجد جامع زاهدان، روزهای آخر ماه رمضان 1390قمری) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
حرم
‍ ┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ◻️▫️#ضرورت_معرفت امام معصوم علیه السلام قسمت • چهارم ✔️ ✅ راهنمایان الهی به وسیله
‍ ‍┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ◻️▫️ امام معصوم علیه السلام قسمت • پنجم ✔️ ✅ عبادت خدا ازطریق تسلیم به برگزیدگان الهی پس از آنکه خداونـد، بنـدگان برگزیـده خود را به مردم معرفی کرد آنچه بر عهده آنها می‌باشد تسلیم و پذیرفتن معرفت آنهاست؛ درست همان وظیفه اي که در برابر شـناخت خود خـدا بر مردم بوده، پس از آن، نسـبت به شناخت رسولان و حجج الهی بر عهـده ایشان میباشد. احادیثی هم که در باب معرفت واجب بر انسانها آمده است، نوعًا خاص معرفت خداوند نیست‌. به عنوان مثال به این حدیث شریف از حضرت امام صادق علیه السلام دقت کنید: 💠 لَيْسَ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَنْ يَعْرِفُوا وَ لِلْخَلْقِ عَلَى اَللَّهِ أَنْ يُعَرِّفَهُمْ وَ لِلَّهِ عَلَى اَلْخَلْقِ إِذَا عَرَّفَهُمْ أَنْ يَقْبَلُوا( 1 ) 💠 برای خدا بر مخلوقات (این حق) نیست که معرفت پیدا کنند. و این حق مخلوقات بر خداوند است که به ایشان معرفت را ارزانی دارد. و (آنگاه) حق خدا بر خلق این است که پس از نیل به معرفت، آن را بپذیرند. 🔚همانطور که ملاحظه میشود ذکری از متعلق معرفت نشـده وحـدیث فقـط در مقـام بیـان معرفت خـدا نیست، بلکه شـامل معرفت نسبت به حجج الهی هم میشود. همانطور که پس از معرفی خداوند , وظیفه پذیرش و تسلیم نسبت به آن است ، پس از معرفی خداوند، برگزیدگان خود را نیز , وظیفه مردم مردم پـذیرش و قبول آن می‌باشد؛ و همین پـذیرفتن که - عقلا و نقلا ـ واجب میباشـد، به عنوان«معرفه الامام» - که بر مردم واجب است - تعبیر شده است ؛ در حدیثی از امام صادق علیه‌السلام چنین آمده است: 💠 إِنَّ أَفْضَلَ اَلْفَرَائِضِ وَ أَوْجَبَهَا عَلَی اَلْإِنْسَانِ مَعْرِفَةُ اَلرَّبِّ وَ اَلْإِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِیَّةِ، وَ بَعْدَهُ مَعْرِفَةُ اَلرَّسُولِ وَ اَلشَّهَادَةُ لَهُ بِالنُّبُوَّةِ، وَ بَعْدَهَا مَعْرِفَةُ اَلْإِمَامِ اَلَّذِی یَأْتَمُّ بِهِ، وَ یَعْلَمُ أَنَّ اَلْإِمَامَ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ👈أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، وَ بَعْدَهُ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَّ أَنَا ثُمَّ بَعْدِی مُوسَی اِبْنِی، وَ بَعْدَهُ عَلِیٌّ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ عَلِیٍّ مُحَمَّدٌ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِیٌّ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ عَلِیٍّ اَلْحَسَنُ اِبْنُهُ، وَ اَلْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ اَلْحَسَنِ؛  💠 همانـا بـا فضـیلت ترین وضـروری ترین واجبـات بر انسـان، معرفت پروردگـار و اقرار به بنـدگی اوست... . و پس از آن، معرفت رسول و شـهادت دادن به نبوت اوست. و پایین ترین حـد معرفت رسول این است که انسان به نبوت او و اینکه هرچه آورده اعم از کتاب آسمانی یا امر و نهی- از طرف خداي عزوجل میباشد- اقرار و اعتراف نماید.... 🔚می‌بینیم که «معرفت» به «اقرار» تفسـیر شـده است. و این، و او پس از معرفی متعال میباشد. معرفت امام علیه السـلام هم که جانشـین حضرت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است، پس از معرفت حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله واجب دانسته شده که در مباحث آینده خواهد آمد. 🟩 خلاصه اینکه: خداوند متعال راه بندگی خود را معين فرموده که است در شناخت برگزیدگان خدا و تسلیم به مقام و منصبی که از جـانب پروردگار به ایشان عطا شـده است. عبادت هیـچ کس جز از این طریق مقبول درگاه الهی واقع نمیشود. بنا براین اگر کسی به معرفت خدا و ربوبیت او - که بشر به برکت وحی و حضور انبیاء به آن ملتفت شده است - گردن نهد و سـر تسلیم در پیشگاه مقدس او فرود آورد، اما نسبت به پذیرفتن راهی که خداوند برای بندگی خود قرار داده ، یعنی تسلیم به خود حجج الهی ، حالت انکار و یا حّتی تردید و شک دانسـته باشد، در حقیقت بنده خدا نبوده، پیروی از هوای نفس و میل و تشخیص خود میکند. چنین کسی اگر واقعًا تسلیم پروردگار است؛ چه انگیزه اي او را از پذیرفتن باب بندگی خدا باز میدارد؟! حق این است که او خدا را هم - حقیقتًا - به عنوان ّرب و مالک و صاحب اختیار خویش نپذیرفته است. 1- اصول کافی ج1ص164،کتاب التوحید، باب حجج الله علی خلقه،ح1. 2- بحارالانوارج36ص407ح16 ،ازکفایه الاثر 🔵ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔵 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
حرم
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ ◼️▪️#منتخب_الأثر • قسمت - دویست • چهلم✔️ 📝..اعتقادِ من به شما , باوری است ک
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ ◼️▪️ • قسمت - دویست • چهل- یک✔️ 📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️ 📕📗🔍🔎📘📙 ✔" حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف در نماز ، امام عیسی بن مریم علیه السلام خواهد بود و حضرت عیسی علیه السلام پشت سر حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف نماز می خواند." ✍..سومین روایت منتخب از این عنوان از مجموع 36 روایت از منابع جماعت عمریه 👳 بیان می گردد : ...👤..این بیان از قول این سه نفر با عباراتی مشابه و کمی اختلاف در منابع عامه نقل شده است : عبدالله بن عَمرو ؛ محمد ؛ ابن سیرین : ❇️ المَهدِيُّ مِن هذهِ الاُمَّةِ وَ هُوَ الّذي يَؤُمُّ عيسي بنَ مَريَمَ ✴️ مهدی علیه السلام از این امت است و او کسی است که در نماز بر عیسی بن مریم علیه السلام امامت می کند. 📕📗🔍🔎📘📙 ✔️ الفتن ۲۰۰/۵ (از قول عبدالله بن عمرو) ✔️ الفتن ۲۰۰/۵ ؛ ینابیع الموده ص۴۴۹ ب۷۸ (از قول محمد) ✔️ المصنف ۱۹۸/۵ کتاب الفتن ح۱۹۴۹۵ ؛ الإعلام بحکم عیسی ۲۹۹/۲ ؛ العرف الوردی ۱۳۵/۲ (از قول ابن سیرین)
34.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} راضی به معاصی! قاتلین امام حسین علیه‌ السّلام چه کسانی هستند؟ چند نفر ناقه‌ٔ صالح را از بین بردند؟ کسی که راضی به جنایت باشد... کف زدن و زنده باد گفتن در دنیا! 🎤آیت‌اللّه سیّد محمود بحرالعلوم میردامادی؛
💠امام صادق علیه‌السّلام: إِنْ أَخَذْتُمْ بِهَا رَشَدتُمْ وَ نَجَوْتمْ وَ إنْ تَرَكْتُمُوهَا ضَلَلتُم وَ هَلَكْتُمْ فَخُذُوا بِهَا وَ أَنَا بِنَجَاكُمْ زَعِيمٌ اگر احادیث ما را فرا گرفتید، رشد می‌کنید و نجات می‌یابید و اگر آن‌ها را رها کنید، گمراه و هلاک می‌شوید، پس احادیث ما را اخذ کنید، در این صورت، من ضامن و عهده‌دار نجات شما هستم. 📚وسائل‌الشّیعه ج۲۷ ص۸۷ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس رویایی 💗 قسمت130 زیر چشمی نگاهش به من است و می پرسد: _تو مسلمونی؟
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس رویایی💗 قسمت131 مثل همیشه پیمان با دستمال صورتش را پیش از ورود به خانه تیمی می پوشاند و من هم پوشیه و عبا به تن دارم. این شرایط سخت امنیتی باعث می شد جز به سرگروه ارشدمان به هیچ کس اعتماد نکنیم. در این کلاس همگی جمع می شویم و مثل همیشه یکی از برادران شروع می کند به خواندن اعلامیه جدید سازمان. ابتدا با تشویق و تحسین مجاهدان روحیه امید در همه می دود. من نیز خوشحال می شوم و انگیزه ی بیشتری می گیریم. بعد از آن هم کلاس رسما شروع می شود. در این کلاس فنون های پیچیده ی مبارزه با پلیس و ساواک آموزش داده می شود. بر سر این آموزش ها هیچ کس جرئت جیک زدن ندارد چه برسد به حرف! تنها صدا، صدای نفس های حاضرین است و بس. همه با دقت به لب های جنبان مربی گوش می دهند. مربی از راه های شناسایی اختفای چیریک توسط ساواک می گوید. نکات مهمی را یادآوری می کند و هر بار تکرار می کند در صورت عدم توجه به این نکات چه اتفاقی می افتد. بخاطر ترس گیر افتادن هم که شده همگی لال می شوند. من زودتر از پیمان به سمت خانه به راه می افتم. احمد و مصطفی با دیدن من پرده ی اتاق را رها می کنند. مشکوک و با احتیاط اسلحه ام را در می آورم. آخر شنیده ام خیلی از ماموران پلیس به شکل چیریک وارد فضای آموزش می شوند و تعداد زیادی را به دام می اندازند برای همین همیشه به ما گوشزد می شود هر جا احساس خطر کردید حتی روی دوست و اعضا هم اسلحه بکشید. اسلحه را زیر عبایم قرار می دهم و خیلی طبیعی وارد خانه می شوم. چشم می چرخانم اما اثری از آن دو نیست. کم کم شک در دلم بیشتر می شود و آهسته صدایشان می کنم. به آشپزخانه ی چند متری می روم و همین که می خواهم برگردم صدای پا می شنوم. فورا اسلحه را از زیر عبا بیرون می کشم و جلو می گیرم. احمد و مصطفی از حرکت ناگهانی من متعجب می شوند. در حالی که از تعجب چشمان شان ورم کرده به من نگاه می کنند. دست ها و جیبشان را با دقت نگاه می کنم اما اثری از اسلحه نیست. گرمای پوشیه بدجور اذیتم می کند اما تحمل می کنم. احمد آهسته لب می زند: _خواهر ثریا چیشده؟ مصطفی به اسلحه ی در دستم اشاره میکند. _این چیه؟ اسلحه برای چی؟ وقتی مطمئن می شوم خبری نیست اسلحه را پایین آورده و در سر جایش مهار می کنم. زیر چشمی و با قیافه ی حق به جانب می گویم:" معلوم هست کجایین؟ فکرای بدی به سرم زد!" _بهمون شک کردی؟ گفتنش سخت است و تنها سر تکان می دهم. احمد سرش را به طرفین تکان می دهد. _واقعا که! چند قدمی به جلو برمی دارم و صدایم را بالا می برم:" خوبه تو اون کلاسا اراجیف نمیگن. تو جای من می بودی یکی از لای پرده زاغ سیا تو چوب می زد و با دیدنت فرار می کرد یا هرچی صداش زدی دهنشو باز نکرد... تو بودی شک ورت نمی داشت؟" سرشان را پایین می اندازند. سن شان کمتر از من است و تنها هفده و هجده سال بیشتر ندارند. یکی شان لب هایش را تکان می دهد: _آخه اتفاقی افتاده... خواستیم بهت بگیم و استرس داشتیم. احمد گفت نامه بزاریم و بگیم بعدشم از پشت پنجره نگاه کرد تا ببینه کی میای تا بهم بگه تا دیگه ننویسم. وقتیم اومدی تو گفتیم بریم یه گوری قایم شیم و بعد که نامه رو نوشتیم بهت بدیم. فقط همین! شک نداره که! با شنیدن ماجرا به کلی رکب می خورم. نفسی بیرون می دهم و در جواب می گویم: _شک که لازمه ی زندگی یه چیریکه! شکم یقین نشد که متهمم می کنین! بهتون شلیک کردم؟ جوابی ندارند. چشم می چرخانم و به کاغذ در دست مصطفی اشاره می کنم: _نوشتین یا نه؟ اون موضوع چی بوده؟ سکوت می کنند. دست می برم تا نامه را بگیرم که مصطفی آن را عقب می برد. سعی می کنم طوری رفتار کنم که برایم مهم نیست. آن ها دلشان طاقت نمی آورد و می گویند: _ما قراره ازینجا بریم. متعجب برمی گردم و می گویم:" برین؟ کجا؟" _یه جای دیگه... حتی احتمال داره ما رو از هم جدا کنن. تو خیلی خوبی خواهر ثریا. لبخندی میزنم. محبت شان از سر غریبی شان است. در کشوری غریب و از ترس ساواک دست از خانواده هایشان کشیده اند. چنین جوانانی اکنون باید سر درس باشند اما این جریانات باعث شده از خیلی چیزها عقب بمانند. من هم دلم برایشان می سوزد. احمد کوله پشتی اش را برمی دارد و می گوید: _حیف که عجله داریم وگرنه از برادر پیمان هم خداحافظی می کردیم. لبخندی به مهرشان می زنم. معلوم است بچه های ساده و صادقی هستند. _اشکال نداره، دفعه اخرمونم که نیست همو میبینیم. اگه بشه بازم هم رو میبینیم. مصطفی با شرم خاصی لب می زند: _درسته اما ممکنه دیگه همو نبینیم. به هر حال خوبی و بدی دیدی حلال کن! ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس‌ رویایی💗 قسمت132 دستی به کوله‌ی در دستش می کشم. _این چه حرفیه؟ شما دوتا مثل برادرای نداشته ام میمونین. امیدوارم باز هم همدیگه رو ملاقات کنیم. به سوی در قدم برمی دارند. بهتر است کسی متوجه رفتارهایمان نشود. بنابراین خداحافظی ساده ای می کنیم و آن دو از کنار حوض به آهستگی رد می شوند. در آخر برمی گردند و مرا تماشا می کنند و دست تکان می دهند. سری تکان می دهم و دیگر می روند. با بستن در نفسم را بیرون می دهم. عجب روز نفس گیری بود امروز! اصلا تمام روزهای دمشق بعلاوه‌ی گرمایش همیشه پر از هیاهوست. گاهی که در شهر قدم می زنم متوجه خیلی چیزها می شوم. مردم اینجا ارادت بسیار به زینب (س) دارند و برای دختری به نام رقیه بارگاه ساخته اند. این ها برخلاف تمام چیزهایی است که سالیان سال از زبان شبکه های مختلف و مردم فریب خورده‌ی انگلیس و... شنیده بودم. در اروپا اسلام وحشی و خونخوار است. آنها گمان می کنند اسلام زن را عددی را هم حساب نمی کند اما من اینجا حرم هایی دیدم که صاحب آن ها بانو هستند. مسلمان ها چه مرد و چه زن به این دو بانو احترام فراوان می گذارند و گاه بخاطرش نذری می دهند. این اتفاق برایم خیلی جالب بود و مطمئنم باز هم چیزهایی وجود دارد که دل خفته ام را بیدار تر سازد. شب با لقمه ای تخم مرغ خودمان را سیر می کنیم‌. این جا به دلیل اینکه همه آموزش می بینند و کسی وقت کار ندارد درآمدی هم نیست‌. سازمان هم پولی به عنوان صدقه برایمان می فرستد که از گرسنگی نمیریم. گاهی هم می شود که در روز تنها یک وعده ماست و نان خشک بخوریم. مربیان این وضعیت را خوب می دانند چون معتقدند چیریک باید در فضایی سخت پرورش بیابد اما نمیدانند که چیریک باید جان داشته باشد که خوب پرورش بیابد! پیمان نرسیده رختخواب ها را پهن می کند و سریع به خواب فرو می رود. به پای پنجره می روم تا با خود کمی خلوت کنم. باد پاییزی صورتم را دست می کشد. نهال های در باغچه بهم تنه می زنند و پاییز را به یک دیگر نشان می دهند. در این چند ماه از هم دور بودیم و دور تر هم شدیم. تنها بعضی شب ها در حد سلام و شب بخیر همکلام می شویم و بس! من خیال می کردم اگر به اینجا بیایم او بیشتر مرا می بیند اما زهی خیال باطل! من هویی دارم به نام سازمان که پیمان ابتدا با او عهد نکاح بسته و پس از او من زن او شده ام. این رقیب بدجور دلبری می کند. دست آخر تمام این ها طی می شود و می رسد به فکر همیشگی ام، من پیمان را همینگونه قبول کرده ام پس باید جوری که هست او را در کنار خود داشته باشم. خیال های جوراجور در سرم تلو می خورند و سر به بالین می گذارم. فردای آن روز پیمان دسته ای اعلامیه تبلیغاتی به دستم می دهد که به بازار دمشق ببرم و سعی کنم ایرانیان را جذب خود کنم. لقمه ای پنیر که مانده برایش ساندویچ می گیرم و دم در به دستش می دهم. لقمه را که می گیرد لبخند می زند و می گوید:" مراقب خودت باش." و این می شود بهانه ای برای پایکوبی دل! پیمان با این حرف انگار گل پژمرده‌ی عشق را در درونم آبیاری کرد. کار دل هم همین است از کاه کوه می سازد! خوشحالی را در لبخند خلاصه می کنم می گویم: _تو هم همین طور. خداحافظی می کند و بهم می گوید نزدیک در نشوم. باشه ای می گویم و او می رود. هنوز دلم به تالاپ و تلوپ می تپد که سر وقت برگه ها می روم. با کلماتی چون آزادی و ریشه کن کردن فقر و عدالت آنچنان جملات را امیدوار کننده نوشته اند که من نیز جذبش می شوم! چشمانم را سرمه می کشم تا در پوشیه جلوه کند. عبا و لباس بلندی هم به تن می کنم که باعث می شود به راحتی آن ها را جاسازی کنم. سوار بر اتوبوس های شهرک خود را به دمشق رسانده و از آنجا با پای پیاده و تاکسی به بازار می رسم. مثل همیشه بازار پر شده از هیاهوی مشتریان و سردرگمی خریداران. به دو طرف نگاه می کنم تا بلکه ایرانی را بیابم. ایرانی ها دست و پا شکسته و با لحن ایرانی شان وقتی سعی دارند عربی تکلم کنند قابل شناسایی هستند. دستی به کاغذهای جاساز شده به لباسم می کشم. یکی را زیر نظر می گیرم. در مکانی خلوت صدایش می کنم. _ایرانی؟ ایرانی؟ گیج برمی گردد و سریع کاغذ را به دستش می دهم. اول از ترس امتناع می کند اما وقتی با چشمان درشت شده ام می گویم نگاهی به آن بیانداز قبول می کند. ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
4_5836806253992481955.mp3
5.6M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} •مناجات با امام زمان علیه السلام: عمری مرا تو بیشتر از من دعا کردی...😭 🎤استاد شیخ محمدحسین یوسفی؛
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 سه شنبه 🔸 ۱۱ اردیبهشت/ ثور ۱۴۰۳ 🔸 ۲۱ شوال ۱۴۴۵ 🔸 ۳۰ آوریل ۲۰۲۴ 🕊 صدقه صبحگاهی مطلوب است. 🌓 امروز قمر در «برج جدی» است. ✔️ برای امور زیر خوب است: وام و قرض از شیر گرفتن کودک برداشت محصول تشکیل شرکت امور حفاری ⛔️ ممنوعات امور اساسی و زیر بنایی اموز مربوط به حرز 🌎🔭👀 🚖 مسافرت خوف حادثه دارد و بدون سود می‌باشد. 👶 زایمان مناسب نیست. 👨‍👩‍👧‍👦 انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب سه شنبه) فرزند چنین شبی، از دروغ و تهمت مبرا باشد. ان‌شاءالله 🌎🔭👀 💇 اصلاح سر و صورت باعث دولت می‌شود. 🩸حجامت، خون‌دادن، فصد باعث روشنی دل می‌شود. ✂️ ناخن گرفتن روز مناسبی نیست. باید بر هلاکت خود بترسد. 👕 دوخت و دوز روز مناسبی نیست. شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید به روایتی آن لباس یا در آتش می‌سوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد. خرید لباس اشکال ندارد. کسانی که شغلشان خیاطی است می‌توانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر، آن را تکمیل کنند. 🌎🔭👀 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب سه‌شنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیهٔ ۲۱ سوره مبارکه " انبیاء علیهم السلام" است. ﴿﷽ ام اتخذوا الهه من الارض﴾ اگر کسی با خواب بیننده کدورت و مشکلی داشت بر طرف می‌شود. مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ از ساعت ۱۶ تا عشای آخر (وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز سه شنبه «یا ارحم الراحمین»  ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه «یا قابض» موجب رسیدن به آرزوها می‌گردد. 🌎🔭👀 ☀️ ️روز سه‌شنبه متعلق است به: 💞 علیه‌السلام 💞 علیه‌السلام 💞 علیه‌السلام اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب فردا پایان می‌یابد. 🌺 🌎🌺🍃
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا