* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمانکابوسࢪرویایی💗
قسمت147
بعد از اتمام صوت پوزخندی تحویلش می دهم و می گویم:هه! این بود؟
با این سیانمایی ها نمیتونی منو نسبت به سازمان بدبین کنی!
از کجا معلوم که رفقای خودت این صوت جعلی رو درست نکردن؟
با کفش های پوزه دار است به دمپایی هایم می زند و با لبخندی کج جواب پس می دهد:
_اگه رفقای من بودن چرا فقط نشونی تو رو دادن؟ ما تحقیق ازتون کردیم و تحت نظرمون بود. ما میدونستیم شما باهم ازدواج کردین. پس باید نشونی اون شوهرت هم میداد اما چرا فقط تو؟
اِممم... شاید تو طعمه ای بودی تا ما شکارت کنیم، حتما سازمان هم نفعی میبره وگرنه نباید عضو فعالی مثل تو رو دور بندازه!
_دور ننداخته!
اینم یه سیانمایی دیگه تونه. با این استدلال ها میخوای کارت واقعی تر به نظر برسه.
فکر کردی من بچه ام؟ من این چیزا رو نمیفهمم؟
سخت در اشتباهی...
سازمان نسبت به اعضاش خیلی حساسه. مطمئن باش همین حالا داره نقشه انتقام میکشه. اگه بلایی سرم بیاد سازمان انتقام خونمو از دولت و حکومت تون میگیره!
خشم جمع شده در مشت هایش را بر روی میز خالی می کند و سرم داد می زند:
_من قصد ندارم بلایی سرت بیاد!
اگه نگاهی به خودت بندازی اینو میفهمی. نگاه کن! اینجا همه باید پاسخگو باشن اما تو چموشی میکنی.
کسی که چموش باشه پوست از سرش میکنن اما تو چی؟
کسی از گل بهت نازک تر گفته؟ اینا همش کار منه که تو بفهمی دوست کیه دشمن کیه!
بفهمی به کسایی اعتماد کردی که تور برات پهن کردن. لعنت به این...
مکثی بلند می کند و با لحنی آرام تر می گوید:" رابطهی دوستی..."
حرف هایش را جدی نمی گیرم.
کیانوش خوب بلد است نقش بازی کند و نمیتواند مرا با حرف هایش خام کند.
فکر می کنم او مرا تعقیب می کرده... اما این استدلال درست نیست چون آن ها میدانستند من و پیمان با هم هستیم و اما تنها عکس من در دست شان بوا پس این درست نیست!
شاید هم کسی زنگ زده اما از اعضای سازمان نبوده و واقعا مشکوک شده و شاید مرزبانی بویی برده از فرار ما و ساواک دستور داده دنبال مان بگردند.
شهربانی هم در بین راه مرا دیده و از پیمان خبری نداشته!
همهی اینها هست و درست نمی توانم حقیقت را بفهمم.
کیانوش از سکوتم استفاده می کند و می گوید:میخواستم اگه همکاری کنی صحبت کنم تا آزادت کنن اما مثل اینکه نمیشه!
تنها کاری که میتونستم برات انجام بدم این بود که نزارم اینجا کسی بهت اسیب بزنه چون... چون تو دخترِ بهترین دوست پدرم بودی اما دیگه کاری ازم برنمیاد.
بهتره قانون درموردت تصمیم بگیره!
یکهو احساس کردم تهدیدی جدی در کمینم است.
بیخیال ترین نگاهش را به من می اندازد و پاسبان را خبر می کند.
با عبور از کنارش احساس عذاب وجدان به من دست می دهد.
مطمئنم چیزی جز دل حریف این حماقت نمی شود.
از این که با دلش بازی کردم از خودم بدم می آید، اما هر دو بار دلش او را گول زد.
با نگاه به اینجا و فکر همکاری با ساواک خودم را دلداری می دهم و می گویم معلوم نیست خون چه کسانی به گردن اوست.
دیگر سردی هوا آزارم نمی دهد.
سردی روح مرا شکنجه می کند! دوراهی ها و افکارهای جورواجور مرا اذیت می کند.
ندانستن حال پیمان... عذاب وجدان داشتن یا نداشتن درمورد کیانوش... حرف هایی که از زبان پیرمرد در مورد اسلام شنیده ام.
تناقض ها را چه کار کنم؟
این ها همگی ذهنم را متلاشی کرده.
گوشه ای می نشینم.
پیرمرد لب به ذکر می جنباند.
ذهن آشوبم را به میان حرف های حاج آقا می برم و می پرسم:
_ببخشید شما هم ناآرام میشین؟
اینطور که ذهنتون درگیر بشه؟
او سر تکان می دهد و بعد لب می زند:" بله! هر انسانی ممکنه براش مشکل پیش بیاد."
_چطور خودتون رو آروم می کنین؟
لبخندش حکایت ها دارد.
_الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، همان کسانى که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد.
یاد خدا طوفان دلها رو آرامش میده!
دخترم سعی کن به خدا فکر کنی و ذکر بگی.
_اما من که خدایی ندارم!
_خدایی داری، هر کسی خدا نداشته باشه باید بدونه خدا که دارتش!
_اما...
من جایی هستم که خدا رو نفی میکنن.
اونا میگن خدایی وجود نداره. بهشت و جهنم الکیه تا ما به حرف آخوندا کنیم.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمانکابوسࢪرویایی💗
قسمت148
پتوی دورش را محکم تر می گیرد و با سری که پایین است، می گوید:
_شما جاتون اونجا نیست. اعماق قلب هر انسانی خدا وجود داره اونا نفی میکنن ولی شما فرق دارید. خودتون قاطی این آدمها نکنین.
بهشت و جهنم نیست؟ پس چطور این ساواکی ها که آدمهای زیادی میکشن و یا شاه مملکت که حقوق میلیون ها فرد رو به دست آمریکا میده، مواخذه میشن؟
آیا کسی که یک انسان کشته با کسی که جان چندین انسان رو گرفته برابره؟
کمی فکر می کنم و می گویم نه!
ادامه می دهد:
_قصاص کسی که یک نفر رو کشته مرگه همونطور که اون ساواکی که چندین نفر رو کشته مرگه!
ابرو بالا می دهم و می پرسم:
_این که درست نیست؟!
اون ساواکی باید بیشتر عذاب بکشه.
با خونسردی نگاه در میان دیوار و در می اندازد.
_درسته! برای همین بعضی اعمال باید در اون جهان یعنی بهشت و جهنم تصفیه بشن.
کسی که جانش رو در مقابل امر خیری فدا کرده چطور پاداشش رو در این دنیا میدن؟ اون که دیگه نیست!
اون ساواکی هم باید به تعداد قتل هایی که کرده قصاص بشه که امکانش در این جهان نیست.
پس برای حق و عدالت هم که شده باید جهان آخرتی هم باشه.
در دل احساس خوشایند می کنم.
چه دین جالبی! چه عدالتی!
برای من هم این که دیگر بعد از این دنیا به دیار فنا و نابودی بروم سخت است.
دنیا میدان آزمایش است برای امتحانات الهی که کارنامه آن را در آخرت به دست مان می دهند.
آن ساعت تا خیلی وقت با پیرمرد مشغول بحث هستیم.
هر چه او می گوید و من کمی تعقل به خرج می دهم می بینم کاملا درست است!
بهانه ای نمیتوانم بیاورم.
هر چه پیش می رود انگار پیش به سوی دریایی می روم که هیچ گاه در آن غرق نمی شوم.
تنها لذت آب است که مرا تشنه تر می کند.
نمیدانم چه قدر زمان سپری می شود اما همان قدر که می گذرد من تمامش را در خیال فرو رفته ام.
بین افکارم شکافی عمیق ایجاد شده.
حال من سوالاتی که در مورد اسلام داشته ام همه اش پاسخ داده شده اما فکری مرا می ترساند که اگر مسلمان شوم پیمان مرا ترک می کند.
در زمان هم کسی به من اعتماد گذشته را نمی کند.
اصلا به فتوای عالمان مسلمان، کسانی که خط و مشی مارکسیسم را برگزیده اند مرتد هستند.
چرا که خدا را انکار و جهان دیگر را مورد تردید قرار می دهند.
آن ها از راه مارکسی پیروی می کنند که خود دنیاگرا بوده و برای این جهان می جنگیده.
پس اگر من مسلمان شوم نمیتوانم با اعضای سازمان رابطهی قبل را داشته باشم.
از طرفی گوشهی دلم می تپد و می گوید:" تو به هر سوراخی خزیدی اسلام رو بهت بد معرفی کردن حالا که خدا خواسته اینجا با اسلام آشنا بشی پس حکمتی داره!
حتما دین اسلام هم دین حقیقی است که مسیحیان و یهودیان دنیا پرست به دیدنش به خطر می افتند و برایش نقشه ها می کشند..."
به خودم اجازهی شک دادن می دهم.
شک در همهی گفت و شنود های پیشینم.
شک در اسلامی که در اروپا دیدم، شک در حرف های رضاپور و امثال او در اردوگاه.
شک در ماهیت سازمان!
شک به سازمان بدنم را از ترس می لرزاند.
نه! من حتی شک هم کنم نباید از سازمان جدا شوم.
انگار بند ناف زنده بودنم را به سازمان بسته اند.
چون که من فقط پیمان را دارم.. بدون پول ، امنیت و سرپناه در این شهر بلایی به سر یک زن تنها می آید.
و ثانیاً هر کس به سازمان پشت کند و سراغ اسلام برود تصفیه در انتظار اوست! همان سرنوشتی که شریف واقفی را به آن دچار کردند!
پس هر طور هست من باید در سازمان بمانم.
در سلول باز می شود و پاسبان پیرمرد را صدا می زند.
او دستانش را به دیوار می گیرد و برمی خیزد.
تبسمش از هر وقت دلنشین تر است.
سبک بال تر به نظر می رسد، نورانیت در چهره اش مرا مغلوب می کند.
ناخودآگاه برمی خیزم و پیش می روم.
_حاج آقا کجا؟
_به دیدار معشوق...
دست و پایم را گم می کنم.
خوب از حالاتش می فهمم چیزی شده. نمیتوانم سکوت کنم و این دلشوره را در دل خفه کنم.
_شما رو برای شکنجه میبرن، دیدار معشوق چیه؟
شیرینی آن لبخند در روحم رسوخ می کند.
_من چیزی برای گفتن ندارم و کسی که چیزی برای گفتن نداره جاش دیگه اینجا نیست.
از خدا میخوام دختر گلم رو عاقبت بخیر کنه. شما قلبت پاکه دخترم برای من هم دعا کن.
پاسبان که کلافه شده تنه ای به پیرمرد می زند.
در را می بندد و از پنجرهی کوچک نگاهم را به بیرون می دهم.
قاب چهرهی پیرمرد در ذهنم حک می شود.
بی اختیار دانه ای اشک از گونه ام پایین می چکد و آه از نهادم برمی خیزد.
حرف او انقدر محکم بود که باور کرده ام دیگر نمی بینمش.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 سه شنبه
🔸 ۲۵ اردیبهشت/ ثور ۱۴۰۳
🔸 ۵ ذی القعده ۱۴۴۵
🔸 ۱۴ می ۲۰۲۴
🌓 امروز قمر در «برج اسد» است.
✔️ برای امور زیر خوب است:
امور ازدواجی
جابجایی
رفتن به خانه نو
بردن جهیزیه
آغاز درمان
افتتاح شغل و کسب و کار
خرید حیوان
امور مربوط به حرز
⛔️ ممنوعات
دیدار با مسئولین و صاحب منصبان
🌎🔭👀
🚖 مسافرت
خوب است و همراه با صدقه باشد.
👶 زایمان
نوزاد حالش خوب است. انشاءالله
👨👩👧👦 انعقاد نطفه
🔹 امشب (شب سه شنبه)
فرزند چنین شبی، شهادت در راه خدا نصیبش گردد.
🌎🔭👀
💇 اصلاح سر و صورت
باعث نشاط میشود.
🩸حجامت، خوندادن، فصد
باعث زردی رنگ میشود.
✂️ ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست.
باید بر هلاکت خود بترسد.
👕 دوخت و دوز
روز مناسبی نیست.
شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید
به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد.
خرید لباس اشکال ندارد.
کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر، آن را تکمیل کنند.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب سهشنبه) دیده شود تعبیرش از آیه ۵ سوره مبارکه مائده است.
﴿ ﷽ الیوم احل لکم الطیبات﴾
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که منفعتی به خواب بیننده برسد و به شکلی خوشحال شود.
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
📿 وقت استخاره
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر (وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز سه شنبه
«یا ارحم الراحمین» ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۹۰۳ مرتبه «یا قابض» موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
🌎🔭👀
☀️ ️روز سهشنبه متعلق است به:
💞 #امام_سجاد علیهالسلام
💞 #امام_باقر علیهالسلام
💞 #امام_صادق علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز سهشنبه پایان مییابد.
🌺
🌎🌺🍃
🔶یا اباصالح المهدی علیه السلام
️🔶️اللهم عجل لولیک الفرج
گل فزون است ولی آن گل بی خار کجاست؟
خیمه بسیار بوَد، خیمه ی دلدار کجاست؟
دل آواره ی من، خانه به دوشِ یار است
ای حرم با من دلخسته بگو، یار کجاست؟
عرفات و جبل الرّحمه، بگویید به من
کعبه ی روح مرا وعده ی دیدار کجاست؟
شب، شب مشعر و چشم همگان بیدار است
جگرم خون شده، یارب! دل بیدار کجاست؟
یوسف فاطمه! بازار تو، گرم است ولی
آنکه ما را ببرَد بر سر بازار کجاست؟
تا بیاییم سر راه تو با گوهر اشک
سینه ی سوخته کو؟ چشم گهربار کجاست؟
حاجیان در عرفاتند و ز هم میپرسند
حاجی فاطمه کو؟ رهبر احرار، کجاست؟
ای جوانان مدینه! ز شما میپرسم
که علی اکبر و عباس علمدار کجاست؟
نه رباب و نه ز گهواره ی اصغر، خبر است
طفلِ شیرِ حرم حیدر کرار کجاست؟
«میثم» از کثرت عصیان چه هراست، بشنو
عفو، فریاد برآرد که گنهکار کجاست؟
شاعر سازگار حاج غلامرضا
منبع یک ماه خون گرفته۴
🔶️منبع بانک جامع اشعار مداحان جلد ۱ تا ۱۵/ مهدی سروری (مداح)
️🔶️بازار کتاب قائمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
يَجب ألَا يَتعلق القَلب بغيرِ الحُسَين.
دل نباید به غیر از حسین (ع) وابسته باشد...:)♥️
╭═━━⊰✹🛒✹⊱━━═╮
@haram110
╰═━━⊰❀🛍❀⊱━━═╯
😵↔️🔥 موسیقی و آوازه خوانی، جنبه الوهیت و معنویت را به کلّی می برد و به انسان، جنبه شیطانی می دهد
مرحوم آیت الله تولاّیی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد صاحب الزّمانی بیرجند در سال 1396 قمری می فرمود:
در مُلکی که خدا به تو داده است، حقّ هر تصرّفی نداری: إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً. خیال می کنی گوش به تو داده اند، تو را مالک گوش کرده اند که با آن، هر صدایی را بشنوی؟ اجازه داده اند در این ملک هر تصرّفی که خواستی، بکنی ؟ نخیر. به این گوش اجازه نداده اند که شما با آن به این آوازه خوانی های رادیو گوش دهید. حق ندارید. اجازه نداده اند هر تصرّفی در این ملک داشته باشید. تار بزنند، گوش دهید؛ تنبور بزنند، گوش دهید؛ ویولن بزنند، گوش دهید؛ آواز بخوانند، گوش دهید. آوازهای لهو و لعب همین موسیقی هایی است که خوانده می شود. همین هایی است که می خوانند، خواه فقط بیات ترک بخوانند، یا شور هم ضمیمه اش بشود، یا تار هم بزنند. اینها لهو و لعب است. این لهو و لعب ها همین هایی است که از زلف و کاکل یار می خوانند، از ابروی یار می خوانند، از شب فراق و صبح وصال می خوانند، از باده و ساغر می خوانند و روح شما را تحریک می کنند. این چرت و پرت ها روح را تلطیف نمی کند. من خودم موسیقیدان هستم و این فن را هم پیش از بلوغم یاد گرفتم. مزخرف است این حرف که موسیقی روح را تلطیف می کند. موسیقی، روح را حیوان می کند. جنبه الوهیت و معنویت را به کلّی می برد و جنبه شیطانی می دهد. آقا می گوید من اهل سیر و سلوکم، اهل ذکرم. آن وقت می نشیند، شروع می کند به خواندن آواز و موسیقی. شیخشان هم می خواند و شروع می کند به ذکر گفتن. آن یا الله که با دنبک باشد، آن یا حیّ یا قیّوم که با رقص و سماع و طرب باشد، همه از اعمال شیطان است.
یک حدیث برایتان بگویم. یا رسول الله! تو می دانی که من غرضی جز امر حق ندارم. خودت به دل کسانی که لایق اند، تأثیر بده. حدیثی که می گویم از احادیث متقن است. حدیث دارد هر گوشی که آوازهای لهو و لعب را بشنود، هر گوشی که این ها را استماع کند، این گوش را روز قیامت از سرب آب شده، پر می کنند. می خواهی بفهمی سرب آب شده، چه مزه ای دارد ؟ برو قهوه خانه و یک قاشق چایی خوری بردار، از شیر سماور یک قاشق آب جوش بردار بریز تو گوشت. ببین چقدر دردت می آید. سرت می خورد به سقف. یک قاشق آب جوش تو گوش، پدر آدم را به دستش می دهد، وای از سرب جهنّمی که ذوب شده باشد و در گوش بریزند.
(سخنرانی های مسجد صاحب الزّمانی(به دعوت آیت الله تهامی) در بیرجند، شب نهم ماه رمضان 1394 قمری)
حرم
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ ◼️▪️#منتخب_الأثر • قسمت - دویست • چهل- هفت✔️ 📝..اعتقادِ من به شما , باوری ا
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕
◼️▪️#منتخب_الأثر • قسمت - دویست • چهل- هشت✔️
📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️
📕📗🔍🔎📘📙
📢📢 همراهان گرامی:
✋پس از بررسی اجمالی روایات باب 3⃣ ، بررسی روایات باب 4⃣ کتاب #منتخب_الأثر ، را آغاز خواهیم نمود ،
✍…در فصل 1⃣ از باب 4⃣ کتاب #منتخب_الأثر ، 449 روایت تحت عنوان:
✔" در تحقق ولادت حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف و کیفیت و تاریخ آن و برخی حالات مادر بزرگوار آن جناب و اسم او علیهما السلام . "
جمع آوری شده است و به جهت رعایت اختصار ، تنها به بیان 6⃣ روایت ، 1⃣ روایت از منابع اهل سنت 👳 ، و 5⃣ روایت از منابع شیعی اکتفا خواهیم کرد...
با ما همراه باشید…🌼…
📕📗🔍🔎📘📙
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امامزادگان علی بن جعفر و اسحاق بن موسی بن جعفر (سلام الله علیهم)