💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۱
یاشار _یووسف یووسف بدو دیر شدااا، کجااایی خبرت، بدووو
_اومدم بابا نترس میرسیم
یاشار منتظر بود که یوسف بیاید و باهم به خرید بروند.دوباره امشب مهمانی داشتند.طبق معمول.
اما این بار به خواست مادرش. بنظر مادرش فخری خانم، خیلی این مهمانی باید فرق داشته باشد.
پدر و مادرش همیشه عاشق مهمانی رفتن و مهمانی دادن هستند...
کوروش زاهدی، و فخری خانم عمری است که با این مهمانیها خو گرفته اند.اما این مهمانی ها، برایش #حکم_کابوس بود و#تمام_شدنش_جشن.!!
یاشار _ من رفتم تو ماشین زود باش خیر سرت قراره صبح زود اونجا باشیم
یوسف کتش را از روی چوب لباسی کنار اتاقش برمیدارد و سریع از اتاقش بیرون می رود. همزمان فخری خانم مادرش میگوید:
_مادر زودباش دیگه چکار میکنی
_رفتم بابا..!! رفتم!! کچلم کردین
هنوز پایش به درب ورودی حیاط نرسیده بود که گوشی یاشار زنگ خود... حتم داشت پدرش بود..
کوروش خان_کجایین پس شما
یاشار _از این گل پسرت بپرس نمیاد ک...
کوروش خان _لیست دادم ب حاج اصغر میوه هم سفارش دادم... زودباشین، دیرشد!
یاشار _داریم میایم...
یوسف تندتند کفشهایش را میپوشید..
و از پله پایین می آمد.یاشار گوشی را قطع کرد ریموت درب پارکینگ را زد... یوسف از صحبت کردن یاشار باتلفن، از فرصت استفاده کرد و سریع پشت فرمون نشست.
_چی میگفت؟
یاشار که بخاطر دیرکردن یوسف هنوز از دستش عصبانی بود چشم غره ای به او رفت یوسف خنده اش را خورد و گفت:
_بابا رو میگم!
یاشار _جنابعالی تشریف میبرین خرید ها رو از حاج اصغر میگیری، بعد هم میوه ها رو.... منم باید برم بانک بابا امروز چک داره پول تو حساب کمه
همیشه همینطور بود،...
یاشار، زور میگفت.٣٢سال داشت و دیپلمه.ویوسف ٢٨ سال داشت و کارشناسی مهندسی ساخت و تولید.فقط بخاطر #احترامی که به برادر بزرگترش داشت کوتاه می آمد..!
پدرشان از ارتش،خودش را بازخرید کرده بود،..
تولیدی مبل راه انداخته بود.شاید گاهی، زور میگفت اما خوش قلب بود.یاشار، فقط #زورگفتن را از پدر به ارث برده بود. برعکس یوسف که #خوش_قلبی و #مهربانی را!
یاشار _همینجا پیاده میشم نزدیکه به بانک، زودتر برو..دیر نکنی، مثل اون بار...
به محض پیاده شدن،..
یوسف پاهایش را به پدال گاز فشار داد وبه سرعت ماشین را از جاکند.عادت داشت هنگامی که عصبانی میشد،باید روی چیزی عصبانیتش را خالی میکرد، وحالا این دنده و گاز ماشین بهترین چیز بود.
به بازار رسید...
ماشین را پارک کرد، کمی آرامتر شده بود، حرصش میگرفت، از اینهمه زورگویی های برادر.چاره ای نداشت،قانون اول پدر بود،احترام ب برادر بزرگتر!! اما خب، خودش از احترامی برخوردار نمیشد!
سرش را به زیر افکند...
دستش را در جیبش کرد. و آرام آرام راه میرفت.در مسیرش سنگی را پیدا میکرد، و با ضربه زدن به آن، به راهش ادامه میداد، اینطور آرامتر میشد و تشویش درونش کم و کمتر.
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۲
اینطور آرامتر میشد..
و تشویش درونش کم و کمتر.وارد مغازه حاج اصغر شد.همان مغازه ای که ازبچگی مادرش از آنجا خرید میکرد.
_سلام حاجی
_به به ببین کی اومده!! خوش اومدی،چه خبر؟!مگه اینکه برا خرید یه سر بزنی!
_ این چه حرفیه ما که زیاد میایم
همینطور که حاج اصغر کیسه برنج و روغن و دیگر وسایل را روی میز روبرویش میگذاشت، گفت:
_خوب کاری میکنی.! منِ پیرمرد دلم ب شما جوونا خوشه. یاشارخوبه؟ کوروش خان و مادر خوبن؟
یوسف کارت عابربانکش را ازجیب درآورد.کارت راکشید.
_ممنون سلام میرسونن، حاجی دستت درد نکنه.! این، از همون برنج قبلی هست دیگه، اره؟
_اره باباجان همونه.
کارتش را در جیبش گذاشت...
کیسه برنج رو در یک دستش، و پلاستیک های محتوی روغن و بقیه خریدها را در دست دیگرش گرفت.
_ممنون حاجی..امری ندارین!؟
_بسلامت، برو دست خدا
با کیسه های خرید از مغازه بیرون آمد..
هنوزکیسه ها را درصندوق عقب ماشینش نگذاشته بود، که گوشی اش زنگ خورد.
فخری خانم مادرش بود.
_جانم مامان کاری داری؟دارم میام.
+ببین مادر.. تو مسیرت، برو خونه خاله شهین، اونا رو هم بیار آماده هستن. منتظرن.
_ای بابا!! اخه مادر من یه هماهنگی، چیزی!! من نمیرم.!خودشون بیان..!!!
+یوسف مادر..! خونه شون تو مسیرت هست،حتما بریااا منتظرتن.،. قربون گل پسرم.
_حالا مطمئنی آماده ان.!!حوصله ندارم سه ساعت وایسم منتظر!!! میوه پس چی!؟
_نه مادر مطمئن باش.خاله ات زنگ زد گف آماده هستن،به حمید گفتم بگیره بیاره
_اکی. یاعلی
کفری بود از دست خودش..منتظر فرصت بود.فرصتی که باید #بدون_هیچ_بی_حرمتی به همه بقبولاند.. که مخالف است برای مهمانی گرفتن،..مخالف است برای این همه تجملات..برای این همه کارهایی که نمیباید انجام شود...! اما به هر حال فخری خانم بود و همین یک خواهر.
خانواده خاله شهین؛ شوهرش اکبرآقا، سهیلا، سمیرا و حمید.
خاله شهین همیشه آرزوی دامادی یوسف و یاشار را برای دخترانش در سر داشت. و همیشه در مهمانی ها، کاری میکرد که دخترانش، بیشتر با آن دو در ارتباط باشند.!
اما یوسف را بیشتر!!
چرا که جذبه و استیل مردانه اش، و البته زیبایی خدادادی او، دل هردختری را جذب او میکرد.
اما رفتار توام با #حجب_وحیای یوسف، همیشه کار را برای آنها سخت و دشوار میکرد، و هیچگاه به مقصودشان نمیرسیدند.
فخری خانم هم، همیشه کمک میکرد به خواهرش، او هم دختران خواهرش را عروس آینده اش میدید.پشت سر هم، میهمانی میگرفت تا رو در رو شوند. دختران با پسرکش. شاید موفق میشدند. شاید دل میبردند...!
سوار ماشین شد و راه افتاد...
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
4_5825968969172913641.mp3
12.37M
🕯🥀🍂
🥀
❇️ نامه
💔 تو یه احساسِ غریبی توی قلبم
🥀 همیشه حال منم خوبه کنارت
💔 خدا میدونه چقدر دلم گرفته
🥀 آخه من کجا بیام سر مزارت
🎙 سید مجید بنی فاطمه
🤲 اَللّهُمَ عَجِّل لولیّکَ الفَرَج 🤲
🕯 بحق فاطمه سلام الله علیها🕯
🖤 #ایام_فاطمیه
🖤 #فاطمیه
🥀
🕯🥀🍂
@zekr_media - عبدالرضا هلالی_۲۰۲۲_۱۲_۰۷_۲۰_۲۳_۲۷_۷۱۰.mp3
4.74M
🕯🥀🍂
🥀
❇️ #فاطمیه
💠 نوآهنگ| گل یاس نبی
🌴 اجازه بده همین حالا
🥀 تو رو مادرم صدا کنم
🌴 کاش بشه یه روزیم منم
🥀 تو بقیع چشامو وا کنم
🎙 عبدالرضا هلالی
🤲 اَللّهُمَ عَجِّل لولیّکَ الفَرَج 🤲
🕯 بحق فاطمه سلام الله علیها🕯
🖤 #ایام_فاطمیه
🥀
🕯🥀🍂
حرم
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔎 #مهاجمین به خانه وحی ! ✅ فرازهایی از واقعه #هجوم به بیت وحی ✅ م
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄
◼️▪️پژوهشی در باب 🔎 #مهاجمین به خانه وحی !
7⃣ #ابوعبيدة_بن_جراح زنازاده
⚫️ ثم انطلق بعلي عليه السلام يعتل عتلا حتي انتهي به إلي أبي بكر، و عمر قائم بالسيف علي رأسه، وخالد بن الوليد وأبو عبيدة بن الجراح وسالم مولي أبي حذيفة ومعاذ بن جبل والمغيرة بن شعبة وأسيد بن حضير وبشير بن سعيد وسائر الناس جلوس حول أبي بكر عليهم السلاح
🍂 سپس )حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب عليه السلام) را بردند و به شدت او را مي كشيدند، تا آنكه نزد ابوبكر «زندیق» رسانيدند . و اين در حالي بود كه عمر«بنزنا» بالاي سر ابوبكر «زندیق» با شمشير ايستاده بود، و خالد بن وليد«لعین» و #ابوعبيدة_بن_جراح «زنازاده» و سالم مولي ابي حذيفة و معاذ بن جبل و #مغيرة بن شعبة و اُسَيد بن حضير و بشير بن سعيد و ساير مردم در اطراف ابوبكر «زندیق» نشسته بودند و همگي سلاح به همراه داشتند.
📚كتاب سليم بن قيس هلالي، ص 151 و 152
http://l1l.ir/4b9f
پ.ن::
ابوعبیده جراح زنازاده، رفیق عمربنزنا و ابوبکر زندیق و شریک تمام جنایات غاصبان،
قبرکَن مهاجرینِ اهل مدینه ، جزء ۵ نویسنده صحیفه ملعونه اول و جزء ۳۴ امضاء کنندهء صحیفه ملعونه دوم ، که به عنوان امین ، از جانب منافقان ماموریت یافت تا صحیفه ملعونه دوم را از مدینه و از بیت ابوبکر زندیق ، به مکه ببرد
و آن را پای کعبه دفن نماید!!
خوش خدمتی او به خلفای غاصب به گونهای بود که عمربنزنا بیان میداشت اگر او نمُرده بود ، او را به جای عثمان لعین جانشین خود میکرد؛
این ملعون ازل و ابد در سال ۱۸ هجری قمری در شام در اثر شیوع طاعونِ عَمْواس به درک واصل شد.
🔴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔴
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
CQACAgQAAx0CSmRjDAACPplhrNNlM_3-wXPXnm3BXZgqm0SC3gACQwcAAhoiaVKmNLYUb7wEniIE.mp3
7.71M
🕯🥀🍂
🥀
❇️ مادر
🌴 قدرشو بدون، اگه مادر داری
🥀 وقتی سایهشو، بالای سر داری
🌴دستشو ببوس،اگهعزّتمیخوای
🥀 تو از مادرت، کیو بهتر داری
❣اوج محبت، مادر
❣کم نشه سایهت، مادر
🎙 سید رضا نریمانی
🤲 اَللّهُمَ عَجِّل لولیّکَ الفَرَج 🤲
🕯 بحق فاطمه سلام الله علیها🕯
🖤 #ایام_فاطمیه
🖤 #فاطمیه
🥀
🕯🥀🍂
ناحلة الجسم یعنی .mp3
8.21M
🕯🥀🍂
🥀
❇️ #فاطمیه
💠 نوآهنگ| بانوی بی حرم
🌴 مینویسیم اگر «یا زهرا»
🕯 کار داریم همه با «زهرا»
🌴 مینویسیم هزاران دفعه
🕯 «فاطمه»، «فاطمه»، «زهرا»
🎙 عبدالرضا هلالی
🎙 حامد زمانی
🤲 اَللّهُمَ عَجِّل لولیّکَ الفَرَج 🤲
🕯 بحق فاطمه سلام الله علیها🕯
#ایام_فاطمیه
🥀
🕯🥀🍂
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بام مکانی مشرف به حرم مطهر و قدسی و ملکوتی رضوی
مشهد مقدس
.
کوکاکولا میخوری ؟
نه ممنون😌
نوشابه اسرائیلی و مضر نمیخورم!
بجاش سرکهشیرهی ایرانی-اسلامی رو میخورم
دستور تهیه ش هم میزارم که
رفقــ❤️ـای گلم هم نوش جان کنند 😘👇
.
https://eitaa.com/meshkatqom/8702
hamin.mp3
2.09M
حالا تشنه رو فقط سینه دریا میفهمه
تا بچه گریه کنه دردشو بابا میفهمه
عشق یوسف رو فقط چشم زلیخا میفهمه
آقای من دوستت دارم ❤️
آنکه مادر شده این واقعه را میفهمد
بعدِ شش ماه اگر بار بیفتد سخت است
#ایام_فاطمیه
#فاطمیه
🥀
🕯🥀🍂
4_5859619324972500679.mp3
9.29M
🕯🥀🍂
🥀
❇️ #فاطمیه
💠نوآهنگ| مادر مگه چند سالته؟
🌴 تا چشاتو میبندی
🥀 بابا انگار میمیره
🌴 انتقام اشکاتو
🥀 مهدی یه روز میگیره
🎙 حاج محمود کریمی
🤲 اَللّهُمَ عَجِّل لولیّکَ الفَرَج 🤲
🕯 بحق فاطمه سلام الله علیها🕯
🖤 #ایام_فاطمیه
🥀
🕯🥀🍂
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 دوشنبه
🔸 ۲۱ آبان / عقرب ۱۴۰۳
🔸 ۹ جمادی الاول ۱۴۴۶
🔸 ۱۱ نوامبر ۲۰۲۴
🌓 امروز قمر در «برج حوت» میباشد.
✔️ مناسب برای امور زیر است:
شروع کسب و کار
قرض و وام
امور زراعی
درختکاری
دیدار با رؤسا
آغاز درمان
امور آموزشی
از شیر گرفتن کودک
کاشت و بذرافشانی
مهمانی
سفارش کالا
امور مربوط به حرز
🌎🔭👀
🚘 مسافرت
مکروه است.
👶 زایمان
نوزاد در همه امور زندگی موفق است.
👩❤️👨 انعقاد نطفه
🔹 امشب (شب دوشنبه)
فرزند به قسمت خود راضی و حافظ قرآن شود. انشاءالله
🌎🔭👀
💇♂ اصلاح سر و صورت
باعث بیماری میشود.
🩸 حجامت، فصد، خوندادن
باعث درد در اعضا میشود.
🔵 ناخن گرفتن
روز مناسب و دارای برکات خوبی است از جمله قاری و حافظ قرآن گردد.
👕 بریدن پارچه
روز بسیار مناسب و موجب برکت میشود.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب دوشنبه) دیده شود، تعبیرش از آیه ۹ سوره مبارکه توبه است.
﴿﷽ اشتروا بآیات الله ثمنا قلیلا﴾
دو نفر برای قطع معاملهای نزد خواب بیننده بیایند و از این قبیل امور...
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌎🔭👀
📿 وقت استخاره
از طلوع فجر تا طلوع آفتاب
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز دوشنبه
«یا قاضی الحاجات» ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۱۲۹ مرتبه «یا لطیف»، موجب یافتن مال کثیر میگردد.
🌎🔭👀
☀️ ️روز دوشنبه متعلق است به:
💞 امامحسن علیهالسلام
💞 امامحسین علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز دوشنبه پایان مییابد.
📚 تقویم همسران
💞 سلامتی و تعجیل در فرج #امام_زمان علیهالسلام صلوات
«اَللّٰهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ»
🌺
🌎🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 ماشین تخلیه چاه فاضلاب در خرم آباد
📡 @haram110
اگر مجلس تبری حضرت زهرا پسند باشه! :
امروز در جمع اساتید حاج آقا حسینی موحد قمی فرمودند:
پدر ما هر ساله نهم ربیع در منزلمان جشن عیدالزهرا میگرفتند و این مجلس، سابقه ۸۰ ساله داشت و فقط هم منبریهای قم را دعوت میکردند از قبیل آقای یثربی و آل طاها و . . . حتی داییهای ما اجازه شرکت نداشتند. حتی افرادی مثل آقای بروجردی و سیدموسی صدر هم در آن شرکت کرده بودند
همسایهای داشتیم به نام آقای گلاب که پدرم میگفت: سابقه همسایگی ما و پدران و اجدادمان بیش از سیصد سال است.
یک سال ( سال ۶۰ یا ۶۱ ) اوائل ربیع، پسر این همسایه شهید شد و نهم ربیع روز هفتم او میشد.
پدرم گفت من خجالت میکشم که روز نهم منزل ما جشن باشد و منزل همسایه عزا، امسال عیدالزهرا نمیگیریم
دو سه روز مانده به نهم مادر شهید میآید منزل ما و به مادرم می گوید:
چرا مشغول فراهم کردن مقدمات جشن امسال نیستید؟ مادرم میگوید: حاج آقا امسال مجلس نمیگیرند!
مادر شهید میگوید: دیشب حضرت زهرا را در خواب دیدم بازوی کبودشان را به من نشان دادند و فرمودند: ببین عُمَر با من چه کرده؟ آن وقت حسینی موحد امسال نمیخواهد جشن بگیرد، برو به ایشان بگو مجلس را بگیرند!
مادرم میگوید: آخه شما عزادار هستید
مادر شهید میگوید: شما که نمیخواهید جشن شخصی بگیرید که با عزای ما منافات داشته باشد. جشن برائت است که همه ما در آن شریکیم
مادرم که قضیه را برای پدرم نقل کرد، پدرم خیلی گریه کرد و فوراً رفته بود پیش آقای گلپایگانی و قضیه را برای ایشان نقل کرده بود و آقای گلپایگانی هم خیلی گریه کرده و پول خوبی دادند و فرمودند: این پول را صرف در مجلس کن! و فرمودند:
من به مصرف این پول در مجلس شما راغبترم، تا مصرف آن در مجلس روضه، و سالها بانیِ مالیِ مجلس ما آقای گلپایگانی بودند.
پرسیدم: بعد از فوت پدر هم مجلس ادامه دارد؟ فرمودند: بله هر سال ظهر نهم ربیع!
به نقل از کانال احمد یاسر وافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مهربانترین/
ابوهاشم جعفری از اصحاب امام عسکری علیه السّلام بود که در سامرا به دستور خلیفه زندانی بود؛
او گويد: نامهای به امام عسکری علیه السّلام نوشتم و از سختیِ زندان و فشار آن شكايت كردم...
حضرت در پاسخ من نوشتند: تو امروز، نماز ظهر را در منزلت میخوانی!
هنگام ظهر بود كه آزاد شدم و چنان كه امام عسکری علیه السّلام فرموده بودند، نمازم را در منزلم خواندم؛
از لحاظ مالی نیز در فشار و سختی بودم؛
میخواستم در نامه از آن حضرت تقاضای پول كنم، اما خجالت كشيدم؛
وقتی به منزلم رسيدم، حضرت صد دينار برايم فرستادند و در نامه نوشته بودند: هرگاه احتياج داشتی، شرم و پروا مكن، [حاجتت را از ما بخواه]...
📚کافی ج۱ ص۵۰۸
41.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
هیچ کس قابل مقایسه با اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السّلام، و شایستهٔ مقام منیع امامت نیست/
🎤حجّتالاسلام نعمتشاهی؛
«بحث بسیار مهمّ اعتقادی»
با چه رویی بنویسم که بیا آقا جان
شرم دارم خجلم من ز شما آقا جان
با چه رویی بنویسم ز غم دوری تو
که گناهانِ من آزرده تــو را آقا جان
مهربانانه بـــــــه یاد همهٔ ما هستی
آه از غفلت روز و شب مــا آقا جان
جهت سلامتی و تعجیل در فرج یگانه منجی عالم بشریّت، حضرت اباصالح المهدی علیه السّلام، صلوات بر محمّد و آل محمّد🌷